🌹دانشمند هستهای که شهید شد🌹
◇نام: مصطفی احمدیروشن
◇نام پدر: حاج رحیم
◇ولادت: 1358/06/17(همدان/روستای سنگستان)
◇شهادت: 1390/10/21(تهران)
◇وضعیت تأهل: متأهل
◇نام جهادی: ندارند
◇آخرین مقام: معاون بازرگانی سایت هستهای نطنز
◇نحوه شهادت: ترور با بمب مغناطیسی
◇مزار مطهر: تجریش_امامزاده علی اکبر
◇سن شهادت: 32ساله
◇علاقه: ولایت فقیه_جاویدالاثر حاج احمد متوسلیان
◇قسمتی از وصیتنامه شهید:
«امام خمینی(ره) فرمودند: “پشتیبان ولایت فقیه باشید تا به انقلاب آسیبی نرسد” و حال من تصمیم گرفتهام در آخرت و پل صراط از کسانی که مخالف انقلاب و ولی فقیه هستند روبرگردانم.»
#یادش_باصلوات
دانشمند شهیدی که بارها دست به امام حسین علیهالسلام شد .
با چند نفر از بچههای دانشگاه یه قرار گذاشته بود.
صبحهای پنجشنبه میرفتند گلزار شهدا و زیارت عاشورا میخواندند. مصطفی و بچههای دستاندرکارِ انرژیهستهای، در کنار همتِ بالا و تلاش ، تـوسلِ دائمی داشتند و قبل از اولین گازدهی، کنارِ دستگاهها زیارت عاشورا میخواندند...
منبع:
یادگاران «کتاب شهیداحمدیروشن» ، صفحه ۲۷
🌹سالروز_شهادت
👌یه تنه یه گردان بود...
♦️دانشگاهش تموم شده بود و از آلمان چندتا دعوت نامه بورسیه تحصیلی براش اومده بود...
همان ایام بود که آقا تو یکی از سخنرانیهاش گفتند باید به سمت غنی سازی اورانیوم و انرژی صلح آمیز هستهای بریم.
تا این رو شنید، دست رد زد به سینه همه دعوتنامه ها و خارج رفتنها.
موند پای کار کشور امام زمان...
گفت: کشور مرتضی علی و شیعه خانه امام زمان نباید چند سال دیگه دستش دراز باشه پیش بیگانه...
♦️رفت و با خون دل، تاسیسات هستهای نطنز رو راه انداخت...
🔸جاےشهید احمدےروشن خالے ڪه:
🔶به مادرش گفتن:مادر ناراحت نیستی بچتو شهید کردن؟
مادرش دستش را گذاشت روی شانه نوه اش و گفت:خب یک مصطفای دیگر تربیت میکنم.
#شهیدمصطفےاحمدےروشن
#سالروزشهادت
#یادش_باصلوات
📝"روایتگرے حاج حسین کاجی"
🌷رفتم سر مزار رفقای شهیدم و
فاتحه ای خوندم و برگشتم
شب تو خواب رفقای شهیدم رو دیدم
گفتن: فلانی خیلی دلمون برات سوخت
گفتم: چرا
جواب دادن:
وقتی اومدی مزار ما فاتحه خوندی
ما شهدا آماده بودیم هرچی از خدا میخوای
برات واسطه بشیم
ولی تو هیچی طلب نکردی و برگشتی
خیلی دلمون برات سوخت...
🌹رفتین مزار شهدا
حاجت هاتون رو بخواید
برآورده میشه..
🔴 "فرا رسیدن ۲۱ دی سالروز شهادت خبرنگار بسیجی شهید غلامرضا رهبر که به نام روز بسیج رسانه نامگذاری شده است گرامی باد"
🔹او متولد ۱۳۳۶ در آبادان بود و زمانی که در کودکی برای اولین بار برنامه کودک رادیو نفت آبادان را اجرا کرد، پدرش به عنوان خبرنگار سیار روزنامه اطلاعات در استان خوزستان فعالیت میکرد و چندین سال گویندگی برنامههای رادیو و تلویزیون آبادان را نیز برعهده داشت.
🔹سرانجام آن خون نگار عاشق در ۲۱ دی ماه سال ۱۳۶۵ در مرحله دوم عملیات کربلای ۵ در منطقه شلمچه به درجه رفیع شهادت نائل آمد؛ که پیکر پاکش در منطقه به جای ماند و نام و یادش به عنوان شهید گمنام همچنان در یادها و خاطرهها باقیست و مزار یادبودش در قطعه شهدای آبادان قرار دارد.
🔹غلامرضا رهبر در طول دفاع مقدس مأموریت خود در ثبت حماسههای بزرگ رزمندگان را با ثبت صدها عکس و خبر و گزارش به نحو احسن به انجام رساند و صدای حماسی او را باید «صدای ماندگار مقاومت» دانست، او خبرنگاری بود که سرانجام با اهدای جانش در این راه رهبر خبرنگاران شد.
🔹وی در بخشی از وصیت نامه خود نوشته است؛ دنیای آبادان با دنیای خارج از آن تفاوت دارد. آبادان برای ما دنیا معنویات و الهیات و این جنگ برای ما کلاس واقعی درس است. این راه الهی است که خود انتخاب کردهام و از خدا میخواهم که اگر کشته شدم و یا زخمی گشتم فقط به خاطر او در راه او بوده باشد.
🔹خوشحالم اگر در راه خدا به شهادت برسم و یا مجروح شوم. متاسفم برای خود و دیگران که اگر لحظهای از خدا غافل شویم و راهی را رویم که خواست او نیست.
🌷 شهید غلامرضا رهبر
مدیر خبر رادیو خوزستان بود و در روزهایی که آبادان در محاصره رژیم بعثی قرار داشت، او و همکارانش با سختیهای بسیار، رادیو را فعال نگه داشتند. شهید رهبر در تمام روزهای محاصره رادیو آبادان مردم را به مبارزه و مقاومت دعوت میکرد. هنوز هم بسیاری از مردم صدای شهید رهبر را به خاطر دارند که به آنها میگفت که به ایستگاه ۷ بروند و در مقابل دشمن مقاومت کنند
⚪️ او سرانجام در ۲۱ دی ۶۵ به آرزوی خود رسید (شهادت🕊🕊) ... و پیکرش نیز هیچ گاه پیدا نشد.
🔷 ۲۱ دی سالروز شهادت تصویربردار و دومین شهید مجموعه «روایت فتح» حسن هادی گرامی باد.
♦️شهید آوینی: «روز دوم عملیات كربلای پنج، در محور پاسگاه شلمچه، این حسن است كه از پشت دوربین به جبهه مینگرد و قدم به قدم به آن امر محتومی كه رد و تبدیلی در آن نیست نزدیک میشود. در نزدیكی پاسگاه شلمچه، كه بیش از چند ساعتی از تسخیر آن نمیگذشت، حسن بر صدق وعدههای خدا گواهی داد و به آن حیاتی كه خداوند به احدی از آدمیان جز شهدا عطا نفرموده است نائل آمد و از سِرِّ این سخن نیز كسی جز شهید آگاه نیست.
♦️گفتند كه حسن هادی دانشجو بود، اما نگفتند كه او همواره میترسید از اینكه مبادا دانشگاه او را از مردم و راه آنان جدا كند. مردم ما امروز مظهر عشق و اطاعت و وفا هستند و حسن دریافته بود كه آنچه او را از مردم دور كند، از خدا دور كرده است.
♦️دعای حسن مستجاب شد. او از خود گذشت و خود را در مردم، در این امت بزرگ یافت و اینچنین، صفات محمود امت حزبالله را یکجا در وجود خود گرد آورد. دانشجو بود، طلبه هم بود؛ هنرمند بود، رزمنده هم بود. فلسفه میخواند و فلسفه هم میگفت. شاگرد بود و درس میگرفت؛ معلم هم بود و درس می داد. ورزشكار بود، نویسنده هم بود. شجاع بود و مهربان. سرسخت بود، و در عین سرسختی، سخت لطیف و رقیق. عاشق بود و معشوق دوستانش. با خانوادهاش سخت مهربان بود، اگرچه در خانه نمیماند و به قول پدرش صدای مارش كه میشنید دیگر كسی نمیتوانست جلودارش باشد.»
🔸منبع: کتاب «گنجینه آسمانی»
📝معجزه شگفت انگیز شهید رستگار براے مادرش
مادر در خواب پسر شهیدش را مےبیند. پسر به او مےگوید: توے بهشت جام خیلے خوبه. چے مےخواے برات بفرستم؟.
مادر مےگوید:«چیزے نمےخوام؛ فقط جلسه قرآن ڪه مےرم، همه قرآن میےخونن و من نمےتونم بخونم خجالت مےڪشم. مےدونن من سواد ندارم، بهم مےگن همون سوره توحید رو بخون.».
پسر مےگوید:«نماز صبحت رو ڪه خوندےقرآن رو بردار و بخون!».
بعد از نماز یاد حرف پسرش مےافتد. قرآن را بر مےدارد و شروع مےڪند به خواندن. خبر مےپیچد.
پسر دیگرش این را به عنوان ڪرامت شهید محضر آیت الله نورے همدانے مطرح مےڪند و از ایشان مےخواهد مادرش را امتحان ڪنند.
قرار گذاشته مےشود. حضرت آیت الله نزد مادر شهید مےروند. قرآنے را به او مےدهند ڪه بخواند. به راحتےهمه جاےان را مےخواند؛ اما بعضےجاها را نه.
میفرمایند:«قرآن خودت رو بردار و بخوان!».
مادر شهید شروع مےڪند به خواندن؛ بدون غلط.
آیت الله نورے گریه میڪنند و چادر مادر شهید را مےبوسند و مےفرمایند:«جاهایی که نمیتوانست بخواند متن غیر از قرآن قرار داده بودیم ڪه امتحانش ڪنیم.».
🌿شهید، حاج کاظم رستگار فرمانده لشڪر ۱۰ سیدالشهدا
🌹با شهدا تا ظهور مهدی (عج)🌹
📌 صدام جوان غیور ریش خرمایی را عقرب زرد نام گذاشته بود. 🔷️ تو همدان شاید کمتر کسی باشه که اسم «علی
⇚ #نـــابغہ_جنگـــ
❣حاج همت سراغش را مےگرفت .مےگفت: اون فرمانده کہ نیروها رو از منطقہ #مندلی عراق عقب آورده کے بود!؟
پرسیدم چطور: گفت شنیدم بایک تدبیر نظامے دشمن رو فریب داده! با آتش زدن دبہ های نفت ؛ جلوے حرڪت دشمن رو گرفتہ و بعد هم تمام نیروهای محاصره شده رو نجات داده!
❣من هم ادامه دادم و گفتم : جالبتر اینکہ در راه با بدنے زخمےو بدون مهمات به یک سنگر دشمن مےرسه و هفت عراقےرو اسیر میگیره و باخودش میاره!
❣حاج همت کہ خیلی از شجاعت او بہ وجد آمده بود گفت: بیارش اینجا؛ یه مسئولیت مهم براش دارم. گفتم: خبر داری کہ تیپ انصارالحسین علیه السلام باحضور بچه هاے همدان تشکیل شده؟!
حاجے سرش رو تڪون داد وتایید ڪرد . گفتم این آقا الان شده مسئول شناسایے و اطلاعات تیپ.
🌹 #شهید_علی_چیت_سازان🌹
🌷 ۲۲ دیماه ۱۳۶۵,-- سالروز شهادت سردار رشید اسلام، جواد صراف
فرمانده گردان شهادت ، لشکر ۲۷ محمد رسول الله (ص) در عملیات کربلای پنج
درمرداد ۱۳۴۰ در محله #دولاب تهران * درخانوادهاي مذهبي بدنیا آمد.باآغاز نهضت،همراه انقلاب بود و پس از پيروزي، در کمیته فعالیت داشت و در سال ۵۹ به عضویت سپاه درآمد. با شروع جنگ، به جبهههای غرب رفت و در منطقهٔ گیلانغربـسرپل ذهاب به نبرد با دشمن پرداخت. پس از مدتی روانه جنوب شد و به خیل سلحشوران لشکر۲۷پیوست. در عملیاتهای متعدد این لشکر مانند: مسلم بن عقیل، رمضان، والفجر مقدماتی،والفجر۱،کربلای۱وکربلای۵ بعنوان نیروی عادی یا در مسئولیتهای مختلفی نظیر فرمانده گردان شرکت فعال داشت
كساني كه پيگير خاطرات سالهاي دفاع مقدس هستند، حتما نام گردان شهادت لشكر۲۷ را شنيدهاند.جواد يكي از فرماندهان اين گردان خط شكن بود كه در عمليات كربلاي۵ در منطقه #شلمچه بشهادت رسید
ا▫️💠▫️💠▫️
* #دولاب محله قديمي تهران، دارالمؤمنين، منطقه فعاليت جمعيت فدائيان اسلام و مبارازات شهيد آيت الله سعيدي...وخواستگاه صدها شهيد دفاع مقدس:شهيدان ابراهيم هادي، جعفرجنگروی جانشین لشکر۱۰، مرتضی زارع، مرتضی حمزه دولابی فرماندهان گردان حضرت قاسم لشکر۱۰، حميد توتوني دولابي ...و علي اصغر وصالی فرمانده گروه دستمال سرخ ها
| بچه جنوب شهر دهه ۴۰ و ۵۰ - دلاورمرد #دهه۶۰
💠 روزی که جواد صراف اُسرا را لخت کرد!
🔹به اعتراف بچه های گردان، جواد صراف به جسارت، دلاوری و روحیه شاداب در صحنه نبرد معروف بود!
آقا جواد در میدان جنگ چنان روحیه ای داشت که انگار نه انگار به مصاف دشمن تا بن دندان مسلح می رود. ...او مرگ را به بازی گرفته بود
▫️عملیات آزادسازی "مهران" (تیر ماه ۱۳۶۵)، از جمله کارزارهایی بود که ابهت دشمن را شکست. او در کنار قاطعیت و صلابت، مهربان نیز بود حتی با اسرای دشمن!! - ... که تصاویر فوق به خوبی این را نشان می دهد
نرمش و مهربانی اش با دشمنی که تا دقایقی قبل با گلوله مستقیم تانک نفرات او را شکار می کرد و حالا اسیر اوست
فرمانده، اسرا را دلداری می دهد که خطری شما را تهدید نمی کند ...!!
لباس هایتان را دربیاورید تا کمی خنک شوید! پاهایتان توی پوتین داغ شده! آنها را هم در بیارید تا هوا بخورد.
... و بعد هم کلمن آب تگری برایشان آورده و یکایک آنها را در آن ظهر گرم تابستان سیراب می کند💦
🌴جواد صراف، فرمانده جسور و دلاور گردان در این عملیات زنده ماند، ولی چند ماه بعد در عملیات کربلای پنج پرکشید🕊🕊🕊