eitaa logo
🌹با شهدا تا ظهور مهدی (عج)🌹
152 دنبال‌کننده
1.1هزار عکس
168 ویدیو
28 فایل
اینجا میقات محبین شهدا است. او با سپاهی از شهیدان خواهد آمد.... گروه جهادی فرهنگی و رسانه ای نسیم مهر شماره ثبت : 4006312414011 ادمین کانال : @Ammosafer1461
مشاهده در ایتا
دانلود
📚 راوی: اهل قلم بود. پدرش از علمای بزرگ و از شاگردان مخصوص آیت الله بهجت.با هم رفیق بودیم. هر زمان در قم بودم با هم به و حرم و... می رفتیم.یکی از ویژگی های او اهمیت فوق العاده به زیارت جمکران بود. هر سه شنبه و هر جمعه به زیارت می رفت و نمازی بسیار با حال و توجه اقامه می کرد. خیلی حرف نمی زد. به سختی می شد از او حرف کشید اما فهمیده بودم که اهل سیر است! او با مولای خود (عج) به گونه ای بود که گویی بارها به محضر حضرت رسیده است! برای همین هیچ گاه از او جدا نمی شدم. جعفر از وارسته ترین رزمندگان لشگر علی ابن ابی طالب (ع) بود. یک بار با هم به گلزار شهدا رفتیم. کنار یکی از قبور خالی نشست. بعد هم در حالی که حال معنوی عجیبی داشت وارد قبر شد و در قبر خوابید! به من گفت: «لطف کن و سنگ لحد برای من بچین! من هم حرفش را گوش دادم و روی او لحد چیدم.» ساعتی بعد لحد ها را برداشتم و با هم رفتیم. من به آن قبری که در محلی مشخص قرار داشت نگاه کردم و در دل گفتم: «خوش به حال شهیدی که جعفر در قبر او ساعتی را به مناجات خدا گذرانده.» از جعفر هر چه بگویم کم است. آنچه که در روایات ما از یک انسان کامل آمده در وجود او جمع شده بود. اوایل سال ۱۳۶۵ با هم راهی منطقه شدیم. در منطقه ی طلاییه مستقر شدیم. ایام ماه بود. در شب نیمه شعبان که روایات ما از آن به عنوان شب قدر یاد می کنند به خوبی استفاده کرد. تا صبح مشغول بود. او منتظر واقعی امام عصر (عج) بود. همیشه ذکر مولایش را بر زبان داشت. می دانست امام صادق (ع) فرمودند: «خوشا به حال شیعه قائم (عج) در زمان غیبت او، آنان که در غیبتش در انتظار می نشینند و در ظهورش از او اطاعت می کنند. آنان اولیای خدا هستند و خوف و حزنی ندارند.» حال و هوای جعفر شبیه مسافری بود که بار خود را بسته و عازم سفر است. او به هر جا رسید از ارتباطی بود که با مولایش امام زمان (عج) داشت.روز نیمه شعبان رنگ و روی او تغییر کرده بود. اما هر چه با او حرف می زدم در جوابم لبخند می زد.من می دانستم که او همه چیز را می داند اما معمولا حرفی نمی زد. فقط گفت: «همه را اطلاع دارم!» روز نیمه شعبان فرا رسید و جعفر عاشق تر از همیشه مشغول فعالیت بود. او در همان روز میلاد مولایش عیدی اش را گرفت و با بدنی خون آلود به دیدار مولایش رفت. من فراقش را نمی توانستم تحمل کنم. برای تشییع به قم آمدم. پدرش، که کوه صبر و استقامت و از شاگردان صدیق امام راحل بود، کلاس درس را تعطیل نکرد! چند قدمی به دنبال پیکر شهید آمد و به کلاس برگشت! ما به همراه جمعیت به گلزار رفتیم. آخرین قبر خالی برای جعفر در نظر گرفته شد. موقع تدفین کمی عقب تر آمدم و با تعجب به اطراف نگاه کردم! عجیب بود. جعفر در همان قبری دفن شد که بارها در آن خوابیده و به مناجات با خدا مشغول می شد! مرحوم آیت الله احمدی میانجی پدر گرامی جعفر نیز از علمای بزرگ معاصر قم و شاگرد بزرگترین اساتید حوزه نظیر آیت الله بهجت بودند. ایشان از کسانی بود که علمای قم اعتقاد داشتند مرتب به زیارت مولایش مشرف می شود. از چنان پدری چنین پسر بعید نیست.
وقتے ضارب رو زد و ما اون رو به گوشه ای از خیابون کشیدیم ، یک پیرمرد اومد گفت : خوب شد همینو می خواستی؟ به تو چه ربطی داشت که دخالت کردی؟ با همان بدن بی جان گفت: حاج آقا فکر کردم شماست، من از شما دفاع کردم. سالروز امر به معروف و نهی از منکر را گرامی می داریم
شهید غیرت🕊 ❌ناموس، ناموسه!! با حجاب و‌کم حجاب نداره❌ _علی جون یکی پیام داده وقتی دخترها کم حجاب بودن چرا علی خلیلی رفته جلو؟ _حاجی بهشون بگو: ناموس، ناموسه!! وقتی در خطر باشه با حجاب و بدحجاب نداره، اگر اون دخترها مسیحی هم بودن می رفتم جلو!! (تنها برای لبخند، صفحه۵۸) 📚 «تنها برای لبخند» 💠شرحی از حیات جهادی و عروج عارفانه مربی مجاهد، شهید علی خلیلی
✍در روزگاری که یک دنیا به دروغ شعار زن زندگی آزادی سر می دهند، یک «خوش غیرت» برای دفاع از زن، زندگی، آزادی و نجات دو دختر از چنگال ۶مرد مست در شبی تاریک، شاهرگش را زیر تیغ می برد تا نشان دهد قهرمان کیست!! رد خنجر بر حنجر او جاودانه شد!! سپس مادر او، به درخواست شهید و در لحظات آخر حیات مادی او، قاتل را می بخشد تا داستان واقعی ما قهرمانی دیگر از جنس مادر داشته باشد... 💠شرحی از حیات جهادی و عروج عارفانه مربی مجاهد، شهید علی خلیلی شهادت: ۳ فروردین ۱۳۹۳
🌙✨ یادت هست 🌟 این شده عادتم هر وقت که از تو خالی می‌شوم چشم به در های بسته دلم میدوزم🌺 و منتظر نشانه ای تا دوباره روزنه های نور را به روی تاریک خانه دلم بگشایم💫 هر زمان که ایستادن را فراموش میکن و به نشستن چنان خو میگیرم🍃 که گویی هرگز عاشقی را تجربه نکرده بودم🌼 چشم به دستان تو میدوزم تا زیر بازوان مرا بگیری و از زمین بلندم کنی❣ محبوب من🥰 دلبر رعنا قد من☺️ خالی شدنم قصه ای دراز دارد اما پر شدن دوباره ام از تو به یک کرشمه نگاهت حادث میشود💖 رمضان سرشار از نشانه هاست ✍ در هر لحظه اش،خودت نشانه ای میشوی و فرود می آیی! با اولین جرعه ی آب در لحظه افطار 💧با اولین تشنگیِ میان روز… با اولین سکوت نیمه شب...🌖 و تو از راه می رسی🌹 می دانی نداشتنت درد بی درمانی است که فقط به یک اشاره تو درمان می‌شود💔 و من باز به یک نگاه تو که نه.... با صد کرشمه یکباره ات درمانی نو را سر میکشم🌸 🤲🏻الحمدالله که کودکی هایم خسته ات نمی‌کند 🤲🏻الحمدالله که غفلت هایم تو را به ستوه نمی‌آورد الحمدالله که مال منی خدا😍❤️ من بی‌تو تمام خواهم شد....
‍ ‍ ‍ 🌺✨🌺✨🌺 دعای روز دوازدهم ماه مبارک رمضان 🌺✨ ✨بسم الله الرحمن الرحیم✨ 🌺اللهمّ زَیّنّی فیهِ بالسّتْرِ والعَفافِ واسْتُرنی فیهِ بِلباسِ القُنوعِ والكَفافِ واحْمِلنی فیهِ على العَدْلِ والإنْصافِ وامِنّی فیهِ من كلِّ ما أخافُ بِعِصْمَتِكَ یا عِصْمَةَ الخائِفین🙏 🌺✨🌺✨🌺 🌺خدایا زینت ده مرا در آن با پوشش و پاكدامنى و بپوشانم در آن جامه قناعت و خوددارى و وادارم نما در آن بر عدل و انصاف و آسوده‌ام دار در آن از هر چیز كه می‌ترسم به نگاهدارى خودت اى نگه‌دار ترسناكان 🙏 نذر نگاه یوسف زهرا (س)🌻 🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺
💠 نکات کلیدی جزء دوازدهم 12💠 1- کارهای خوبی مثل نماز خاصیتی دارند که بدی ها را از بین می برند. (هود: 114) 2- اگر خدا بخواهد هر کار نشدنی، شدنی می شود. (هود: 72و73) 3- مردم و مسئولین باید در راه دین ثابت قدم باشند و ناگواری ها را تحمل کنند. (هود: 112) 4- اگر مردم جامعه ای مسیر اشتباهشان را تغییر دهند، خدا برکاتش را نازل و قدرت و توانایی هایشان را زیاد می کند. (هود: 52) 5- سود و رزق کم ولی حلال برای شما بهتر است از درآمدهای بسیار، امّا حرام. (هود: 60) 6- کسی که فقط برای زندگی دنیا دوندگی کند، نتیجه اش را کامل می گیرد، ولی در آخرت دستش خالی است. (هود: 15و16) 7- شعار “مرگ بر ستمگر” یک شعار قرآنی است. (هود: 44) 8- از کودکی راز داری را به فرزندانتان بیاموزید. (یوسف: 5) 9- خداوند به درستکاران حکمت و دانش عطا می کند. (یوسف: 14)
هدایت شده از جعفر روحی|معلمانه
💠 حملات چهارگانه شیطان رجیم 👈 شیطانی که در قران قسم خورده آدم ابوالبشر را زمین بزند و مثل خودش جهنمی کند را باید شناخت تا از حملاتش در امان ماند. ┏━━ 🖌 ━┓ 🆔 @moalemanehh ┗━━ 🖌 ━┛
📌 شهادت حسین معز غلامی به روایت فرمانده 🔷️ فرمانده شهید حسین معز غلامی روایت می کند: شهادت انگار از یک هفته قبل به ایشون الهام شده بود ◇ دقیقا یک هفته قبل از شهادتش تو ماموریت گشت زنی با موتور زمین خورده بود و یه طرف بدنش زخم بود ◇ گفتم که برگرده عقب و حتی به شوخی و جدی گفتم: "تخطی از حکم مافوق" برات میزنم که گفت: "چک برگشتی دردسره"! 🔻 چهارروز بعد تو یه جریان دیگه ترکش خورد و کتف چپ و بازوشو پاره کرده بود و با یه وضع اسفباری تو درمانگاه افتاد ◇ براش حکم زدم برگرده درمانگاه دمشق و باتوجه به اینکه سال جدید شده، عیدو بره تهران. ◇ با اون حالش از درمانگاه اومد و گفت "یه ترکشه دیگه، گفتم که مارو خرج کردن ، برگشت نزنید حاجی" و به اصرار خودش موند ◇ ما در وضعیت بدی بودیم و پاتک های سنگینی می‌خوردیم و حضور سیدمجتبی (شهید معز غلامی) و نیروهای تحت فرمانش برای ما نعمت بود.به همین علت من مخالفت نکردم ◇ بانداژ دستشو نیمه شب چهارم بازکرد و رفت خط و وقتی بیسیم زد که نیروهاش عقب نشینی کردن و تک و تنها مونده تو خط، بهش گفتم: اگر میتونی مقاومت کن تا نیرو برسه همه جا درگیرن و دیگه بیسیم نزد تا خودم بزنم. 🔸️ وقتی بیسیم زدم و گفت: تونسته مقاومت کنه و نگذاشته بود خط بشکنه اما خودش شکسته بود. ◇ بسیم بعدیو دیگه جواب نداد و پشت بیسیم فریاد میزدم: که جواب بده؛ بهش گفتم به جانبازی راضی نشدی که آخرم شهید شدی سیدمجتبی  
💚از مداحی تا شهادت در سوریه🕊️ 🌷او از مداحان و ذاکران اباعبدالله الحسین(ع) بود و همواره برای مصائب اهل‌بیت(ع) مداحی و نوحه‌خوانی می‌کرد🎤 همرزم← دفعه دوم که رفته بود سوریه یک ترکش در دستش خورده بود🥀همه طبق معمول تو این فکر بودن که الآن حسین با یه ماشین برمی‌گرده عقب🥀که به دستش رسیدگی کنه و خون ازش نره🩸ولی دیدیم خیلی آرام و بدون هیچ ترسی و بدون اینکه درد را در چهره‌اش نشان بده🍂 رفت یک‌گوشه نشست و شروع کرد به بیرون آوردن ترکش با ناخون‌گیر!🥀می‌گفت نمیتونم برم عقب کار روی زمینه بعد هم خودش دستش رو پانسمان کرد و بلند شد🥀چون فرمانده بود تمام تلاشش رو می‌کرد که حتی یک‌ذره هم احساس درد و ضعف در چهره‌اش معلوم نباشه🥀تا روحیه بقیه تضعیف نشه🍂 حسین ۲ روز مونده بود به تولد ۲۳ سالگی‌اش🎊 که چهارم فروردین ماه سال ۱۳۹۶ به شهادت رسید🕊️به دلیل موقعیت بد حضور او در سنگلاخ، دندان‌ها و استخوان پایش نیز هنگام افتادن به زمین شکسته🥀و پیکرش چند ساعتی تا برگشت به نیروهای جبهه مقاومت، بر زمین مانده بود در نهایت او با اصابت تیر به چشم چپ، گونه راست و کتفش🥀به شهادت رسید*🕊️🕋
🌹با شهدا تا ظهور مهدی (عج)🌹
شهید محمدرضا تورجی زاده، از بس که شیفته حضرت زهرا (س) بود، به سادات هم ارادت ویژه داشت. گردانی داشت
📚 🔮 یا صاحب الزمان( عج ) ساعت چهار صبح روز سه شنبه بود. دو افسر عراقی بالای تپه ایستاده بودند. متوجه ما نشده بودند. هوا هنوز روشن نشده بود.یک ارتفاع بلند درمنطقه وجود داشت. ما کار را از آنجا شروع کرده بودیم. من برای اینکه مسیر را گم نکنیم آنجا را نشان گذاشته بودم.در مسیر آب و از کنار رودخانه یک ساعت راه رفتیم. نماز صبح را همانجا خواندیم.بسیجی نابینا همراهمان بود. او بعد از نماز به کنار آب رفت. پوتینهایش را در آورد. بعد پاهایش را داخل آب گذاشت.از شدت گرسنگی میلرزید.بعد هم همانجا خوابش برد.بچه ها پرسیدند: حالا چه کار کنیم. به کدام سمت برویم؟!نگاهی به اطراف انداختم. هیچ اثری از آن ارتفاع بلند نبود! بچه ها باتعجب به من نگاه میکردند. کمی مکث کردم و گفتم: راه را گم کردیم! با یکی از بچه ها رفتيم بالای تپه. هیچ اثری از آن ارتفاع نبود.دوباره خوب به اطراف نگاه کردم. شاید نشانه ای پیدا کنم. اما چیز دیگری نبود. آمدیم پایین. راه را گم کرده بودیم. همه ابزارهای مادی از کار افتاده بود! دیگر هیچ امیدی نداشتیم. بچه ها مضطرب به سمت من آمدند. پرسیدند: راه رو پیدا کردی!؟ کمی نگاهشان کردم. چیزی نگفتم. اما گویی کسی در درونم حرف میزد. کسی که راه درست را نشان میداد. گفتم: بچه ها فقط یک راه وجود دارد! همه نگاهها به من بود. بعد ادامه دادم: ما یک امام غایب داریم. ایشان فرموده اند: در سختترین شرایط به داد شما میرسم. فقط باید از همه جا قطع امید کنیم. با کامل حضرت رو صدا بزنیم. مطمئن باشید یا خود آقا تشریف میآورند یا یکی از یارانشان را میفرستند. شک نکنید.بعد مکثی کردم و گفتم: الان هر کسی به سمتی حرکت کند. همه فریاد بزنیم: (عج) . بیشتر بچه ها حرکت کردند. همه اشک میریختند.از عمق جان مولایشان را صدا میزدند.رفتم به سراغ بسیجی نابینا. آماده حرکت شدیم. دیدم بنده خدا پوتینهایش را ُدر آورده. و داخل آب گذاشته. آب هم آنها را برده.زمین سنگلاخ بود. با سختی به همراه مجروح نابینا حرکت کردیم. مسیر آب را ادامه دادیم.ما هم از عمق جان آقا را صدا میزدیم. ساعتی گذشت. دوباره به هم رسیدیم. کنار آب نشستیم.بچه ها با حالت خاصی به من نگاه میکردند. نمیدانستم چه بگویم. یکدفعه دیدم از دور چند نفر با لباس پلنگی به سمت ما میآیند! آنها از لابه لای درختان به ما نزدیک میشدند! ما سریع در پشت درختان و صخره ها مخفی شدیم. دیگر نه راه پس داشتیم نه راه پیش! دقایقی بعد سرم را کمی بالا آوردم. خوب به چهره آنها خیره شدم. اخمهایم باز شد. خوشحال شدم. آنها را میشناختم. برادر از فرماندهان به همراه چند نفر از نیروهایش بود. با خوشحالی از جا بلند شدم. فریاد زدم و صدایشان کردم. همه از جا بلند شدیم. آنها هم با خوشحالی به سمت ما آمدند. گفتم: بچه ها دیدید! دیدید (عج)ما رو تنها نگذاشت. لحظاتی بعد با چشمانی اشکبار در آغوش هم بودیم. آنها به طور اتفاقی پوتینهای روی آب را میبینند. از مدل پوتین و خون تازه روی آن میفهمند که هنوز نیروهای ما در اینجا هستند. بعد به دنبال ما میآیند. اما ناامید میشوند و برمیگردند. لحظاتی بعد فریادهای یاصاحب الزمان(عج) را میشنوند. بعد به دنبال صدا میآیند و ما را پیدا میکنند. اما بنده این را فقط عنایت آقا امام زمان(عج) میدانم. عملیات والفجر۲ برای ما به پایان رسید.ّ در محور ما سرداری نظیر فرمانده آسمانی واسطوره بچه های اصفهان و فرمانده سپاه (عج) به خدا رسید. ايشان در مرحله بعدي عمليات بچه ها را به عقب فرستاد. بعد هم تنهای تنها با خدا همراه شد. ماند تا بچه ها به عقب بروند. اومیخواست گمنام بماند و اینگونه شد. سلامتی و فرج امام زمان (عج) سلامتی شادی روح پاک شهید تورجی زاده سه صلوات (س)
شمارش مهمانیت از ١٢ گذشت....🗓 ومن به دوازدهمین سفره خدا فکر میکنم 💡 که سالهاست در زمین پهن شده و کسی از آن رزقی بر نمی‌دارد❣ سالهاست که هست اما کسی دستش را به سمتش دراز نمی‌کند 🌷 سالهاست که هست اما کسی از طمع شیرین جانش نمی نوشد💜 دلمان تنگ است💞 تنگ است برای داشتنت🥺 تنگ است برای دیدنت💔 تنگ است برای بوییدنت😔 تنگ نوایی که وقتی صدایت میکنیم پاسخ مهربانت را به گوش بشنویم.... تنگ همه دقایقی که وقتی زمین میخوریم دستانمان را بگیری ؛🦋 و خاک از روحمان بتکانی و… آرام بگویی؛ برخیز و نترس، من پشت سرت ایستاده ام….😍 خودت بگو حال خرابو دل تنگ ما را جز اعجاز نگاه تو چه کسی درمان خواهد کرد؟؟ 🍃 بخدا قسم برای درمان همه ی آنچه که در نفس ما نهفته است فقط یک طبیب روی زمین هست و آن روی ماه توست که قرن هاست برای دیدنش خشکسالی را خریده ایم🌻 به تو پناه آورده ام؛🌺 از ضرب همه آنچه به زمین زنجیرمان کرده تو تنها امید برای دریدن زنجیر های روح خسته مایی🌹 ما برخواسته ایم.... باید این رمضــــــان🌕 اخرین رمضــــــان 🌙 بدون تــــــ♡ـــــو باشد🌸 🤲🏻