eitaa logo
🌹با شهدا تا ظهور مهدی (عج)🌹
153 دنبال‌کننده
1.1هزار عکس
168 ویدیو
28 فایل
اینجا میقات محبین شهدا است. او با سپاهی از شهیدان خواهد آمد.... گروه جهادی فرهنگی و رسانه ای نسیم مهر شماره ثبت : 4006312414011 ادمین کانال : @Ammosafer1461
مشاهده در ایتا
دانلود
شهید ۱۹ رمضان🕊 🖤برای یڪ مادر سخت است که جوان چون دسته گلش را به جبهه بفرستد اما از آن قامت حتی تکه‌ای گوشت و استخوان هم نیاید🥀 ۱۹ بدنیا آمد و ۱۹ به شهادت رسید و هنوز پیکر پاکش در قله معروف شنام غریبانه آرمیده و پیدا نشده🕊 محل تولد: قلعه چغا، اسد آباد
شب قدر که رسید، به اتفاق چندین تن از هم رزم هایم، به محل برگزاری مراسم احیا رفتم. از مجموع ۳۵۰ نفر افراد گردان، فقط بیست نفر آمده بودند.تعجب کردم. شب دوم هم همین طور بود. برایم سؤال شده بود که چرا بچه ها برای احیا نیامدند، نکند خبر نداشته باشند. از محل برگزاری احیا بیرون رفتم. پشت مقر ما صحرایی بود که شیارها و تل زیادی داشت. به سمت صحرا حرکت کردم، وقتی نزدیک شیارها رسیدم، دیدم در بین هر شیار، رزمنده ای رو به قبله نشسته و قرآن را روی سرش گرفته و زمزمه می کند. چون صدای مراسم احیا از بلند گو پخش می شد، بچه ها صدا را می شنیدند و در تنهایی و تاریکی حفره ها، با خدای خود راز و نیاز می کردند. بعدها متوجه شدم آن بیست نفر هم که برای مراسم عزاداری و احیا آمده بودند، مثل من تازه وارد بودند. این اتفاق یک بار دیگر هم افتاد. بین دزفول و اندیمشک، منطقه ای بود که درخت های پرتقال و اکالیپتوس زیادی داشت، ما اسمش را گذاشته بودیم جنگل. نیروهای بعثی بعد از آنکه پادگان را بمباران کرده بودند. نیروهایشان را در آن جنگل استتار کرده بودند. آنجا دیگر تپه نداشت، اما بچه ها خودشان حفره هایی کنده بودند و داخل آن می رفتند و در تنهایی عجیبی با خدا راز و نیاز می کردند. خاطرات شهید رضا صادقی یونسی
✍شهیدی که امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف او را از اسارت نجات داد شهید حمید ایرانمنش معروف به حمید چریک به مناسبت سالروز آغاز عملیات فتح المبین... 🔸در لحظات ابتدایی شروع عملیات فتح المبین حمید ایرانمنش از ناحیه پا زخمی می شود عهد و پیمانی با امام زمان عجل الله می بندد که در این عملیات شهید نشود. 🔹بی هوش می شود و به اسارت نیروهای عراقی در می آید وقتی به هوش می‌آید می‌بیند دو سرباز عراقی در جیب‌های وی قرآن و عکس امام رحمت الله و مهر نماز را پیدا کرده‌اند به صدام ناسزا می‌گویند که چرا ما را وارد جنگ با سرباز محمد صل الله و علی علیه السلام کرده است پزشک عراقی‌ها او را معاینه و زخمش را پانسمان می‌کند و حمید چریک به عقب برمی‌گردد. 🔸بدین گونه با کمک امام زمان عجل الله از اسارت نجات می یابد.
🔵 هرسه شب قدر مهم است: حاج آقا مجتبی تهرانی هرسال درشب‌های قدر می‌گفتند: در روایتی درباره تعیین شب قدر آمده است که میفرماید: 🔻شب ١٩: مقدّرات سال در شب نوزدهم تقدیر می‏ شود؛ «قُسِمَ فِیهَا الْأَرْزَاقُ وَ كُتِبَ فِیهَا الاجَالُ وَ خَرَجَ فِیهَا صِكَاكُ الْحَاجِّ» (مستدرك‏ الوسائل، ج ۷، ص ۴۷۰، باب تعیین لیلة القدر)؛ در شب نوزدهم ارزاق، درآمدها و روزی افراد و همچنین مدت حیات و زندگی آنان تا سال آینده تعیین می‌شود. علاوه بر آن در شب نوزدهم مشخص می‌شود كه چه كسانی در آن سال به حج می‏ روند. 🔻شب ۲۱: سپس در شب بیست و یكم آنچه در شب نوزدهم مقدر شده، بر آن ابرام و تأكید می ‏شود. این به این معناست كه در شب بیست و یكم آنچه در شب نوزدهم تعیین و مقدر شده، قابل تغییر است، آنچه كه از شب نوزدهم تا شب بیست و یكم مقدر شده و تغییر یافته، در شب بیست و یكم ثبت شده 🔻شب ۲۳: و در شب و بیست و سوم قطعی، نهایی و امضاء می ‏شود. براساس این روایت هر سه شب از شبهای قدر به شمار می‌آیند. امشبو از دست ندیم. التماس دعا
🌺 پشت و پناه محکم که می‌گویند داشته ای تاکنون؟✨ ستون آهنین که می‌گویند داشته ای تاکنون؟ عزتی که به انتصابش سر بالا بگیری و در زمین راه بروی داشته ای تاکنون؟ 🍃 ✍پشت و پناه محکم من ستون آهنین من، و تمام عزت دنیا و آخرت من؛ پیش چشمانم به سمت مسجدی میرود؛ که قرارگاه ملاقاتِ آخرِ و اولِ او با دلبر است…😞💔 ملاقاتی که او را به فزت و رب الکعبه می رساند اما از من و از زینب تمام هستی مان را می ستاند🖤 چه کنم بیخیال رفتن شوی؟ چه کنم که برای رسیدن از سر شب تا سحر تمام اسمان را گز نکنی؟🥀 وای که تمام اقتدارم در چشمان تو خلاصه میشود.... و امشب همه‌ی اقتدارم، خونین،به زمین می افتد💔 با خودم چه کنم بابا؟ که از وقتی که چشم به دنیا گشودم غم نداشتنتان با من بود🌼 با خودم چه کنم که تمام عزتم، در دستان شماست؟ اما بی نفس های شما به زندگی محکوم شده‌ام🥀 می دانی من میترسم از دنیایی که قرار است هزاران سال بدون تو سر کند تا روزی خاضعانه تسلیم دستان پسرت گردد🤲🏻❤️ چیزی تا سحر نمانده.... تو دعا کنی خدا آمین می‌گوید. 🌸 برای غربتی که جانمان را سوزانده دعا کن🔥 شاید راهی باز شود.... راهی که پرده از چشمان آخرین فرزندتو بردارد😍🤲🏻 و وقار حیدری تو را در هیبت نفس گیر او رو نمایی کند. تو دعا کنی حتما خدا آمین می‌گوید💞
✳️ توصیفات نبی اعظم محمد مصطفی (صلی الله علیه واله) در حق امیر المومنین علی علیه السلام ➕خداوند تعالى قرار داده براى برادرم علىّ بن ابى طالب علیه السلام فضائلى را كه از كثرت و زيادى شمرده نمي شود،پس هر كس يكى از فضائل او را بخواند با اقرار به آن ، خداوند گناهان گذشته و آينده او را مي بخشد و هر كس يك فضيلت از فضائل او را بنويسد تا وقتى كه اثر آن نوشته باقى باشد ملائكه براى او استغفار مي كنند و هر كه گوش فرا دهد به يكى از فضائل او خداوند گناهان او را كه از راه گوش انجام داده مى ‏آمرزد و هر كه تماشاكند(بخواند)به نوشته اى از فضائل او خداوند گناهانى را كه او از راه چشم مرتكب شده مى‏ آمرزد. سپس فرمود نگاه به علىّ بن ابى طالب علیه السلام عبادت است خداوند ايمان بنده‏اى را نمى‏پذيرد مگر با ولايت او و بيزارى از دشمنانش. ➖بخش اول 👈 نوشتن ، خواندن ، دیدن و گوش دادن https://eitaa.com/joinchat/796786706Ce0f70663e2
⏳۱۹ رمضان سال ۵۷ سالروز شهادت سید علی اندرزگو، روحانی و مبارز نستوه در نهضت امام خمینی
۱۹ رمضان ۵۷سالروزشهادت چریک۱۰۰۰چهره، ♦️حجةالاسلام سيدعلی اندرزگو/ 💠امام خمینی ره: 🇮🇷ما نیمی از انقلاب را ازین شهید داریم، 🕋اگر۱۰تن مثل اوداشتیم، دنیا تحت سلطه اسلام بود ا▫️▪️▫️▪️▫️▪️▫️ 🔹 : این خاطره را شهید حجت الاسلام سیدعلی اندرزگو برای آزاده و شهید حجت الاسلام و المسلمین سید علی اکبر ابوترابی نقل کرده‌اند: یک بار مجبور شدیم به صورت قاچاقی از طریق مشهد به افغانستان برویم. بین راه رودخانه وسیع و عمیقی وجود داشت که ما خبر نداشتیم. آب موج می‌زد بر سر ما و من دیدم با زن و بچه نمی‌توانم عبور کنم. راه برگشت هم نبود، چون همه جا در ایران دنبال من بودند. همان جا فرجه شدیم. نمی‌دانم چه طور توسل پیدا کردیم. گفتیم: «آقا! این زن و بچه توی این بیابان غربت امشب در نمانند، آقا! اگر من مقصرم این‌ها تقصیری ندارند.». در همان وقت اسب سواری رسید و از ما سئوال کرد این جا چه می‌کنید؟ گفتم می‌خواهیم از آب عبور کنیم. بچه را بلند کرد و در سینه‌ی خودش گرفت. من پشت سر او، خانم هم پشت سر من سوار شد. ایشان با اسب زدند به آب؛ در حالی که اسب شنا می‌کرد راه نمی‌رفت. آن طرف آب ما را گذاشتند زمین و تشریف بردند. من سجده‌ی شکری به جا آوردم و در همان حال گفتم: بهتر است از او بیشتر تشکر کنم. از سجده برخاستم دیدم اسب سوار نیست و رفته است. در همین حال به خودم گفتم: لباس‌هایمان را دربیاوریم تا خشک شود. نگاه کردیم دیدیم به لباس‌هایمان یک قطره آب هم نپاشیده است! به کفش و لباس و چادر همسرم نگاه کردم دیدم خشک است. دو مرتبه بر سجده‌ی شکر افتادم و حالت خاصی به من دست داد.
🖤طعم شهادت با زبان روزه در شب قدر 🌷شهید محمدمهدی فریدونی 🌷پدرشهید← محمد کارشناس ارشد زبان انگلیسی بود✨هیچ وقت از کا‌رهای خوبش به ما نگفته بود، بعد از شهادتش فهمیدیم او به خانواده‌ای که دو فرزند معلول داشته‌اند کمک میکرده،ما تمام حساب‌های محمدمهدی را پس از شهادتش چک کردیم💰و طبق محاسبات ما باید حدود ۱۰۰ میلیون تومان که از محصولات باغمان🌳به حسابش ریخته‌بودیم، در حسابش بعنوان پس انداز می‌داشت🍃اما تنها یک تا ۲ میلیون در حسابش مانده بود، بعدها متوجه شدیم به خیریه‌ای کمک کرده و برای دختران بی‌بضاعت جهیزیه خریده است💐همرزم ← ساعت ۹ شب بود که دیگر هرچه بی‌سیم زدیم جوابی را دریافت نکردیم🥀چند تا از بچه‌های فاطمیون داوطلبانه به جلو رفتند🍂و بعد بی‌سیم زدند و از ما خواستند که به آنجا برویم📞 وقتی به آنجا رسیدیم پیکر محمد و دوستش🥀به همراه جسد شش داعشی را آنجا دیدیم که داعشی‌ها توسط محمد با سلاح کمری به هلاکت رسیده بودند که این اتفاق قابل توجهی است و کار هر کسی نیست💫 او مصادف با اولین شب قدر با دهان روزه در اثر اصابت گلوله مستقیم💥🥀شربت شهادت را نوشید*🕊️🕋
🌷 پاسدار شهید ▫️ تولد: 27 آذر 1341                                             ▫️ نام پدر: محمد حسن ▫️ شهرستان: تهران ▫️ تحصیلات: دانش آموز سال آخر دبیرستان- رشته تجربی ▫️ شهادت: 16 دی 1359 – کربلای هویزه ▫️ محل آرامگاه: زیارتگاه شهدای هویزه- ردیف دوم- قبر دوازدهم توی بیمارستان خاتم الانبیا (ص) تهران بستری بودم. بیمار هم اتاقی ام حال وخیمی داشت. دکترها اَزش قطع امید کرده بودند. خانواده اش بد جور بی تابی می کردند. دل آدم، ریش می شد. حال زار و نزارشان را که دیدم، گفتم: نذر کنید؛ ان شاءالله خوب می شوند. همان موقع در دلم با نجوا کردم: "مادر جان! شما پیش خدا آبرو دارید؛ دست تان باز است؛ من این خانم را فرستادم پیش شما؛ خودتان شفایش را از خدا بگیرید"... دیگر نفهمیدم چه بر سر آن خانم آمد. یک ماه بعد خیلی اتفاقی او را دیدم.؛ روی پای خودش توی همان بیمارستان. خوب دوام آورده بود. می گفت:« دکترها که جوابم کردند، برگشتم اهواز. حالم مرتب بدتر می شد. یاد حرف شما افتادم. رفتم سراغ شهدای هویزه... چند شب بعد، جوانی حدودا 18 ساله به خوابم آمد. گفت:«شما دیگه مریض نیستی.»  گفتم شما؟ گفت: «از شهدای هویزه ام.» بیدار که شدم، آرام بودم. احساس خوبی داشتم. حالا هم دکترها انگشت به دهان مانده اند. می گویند: شما که از ما سالم تری! 👤 راوی: مادر شهید قدرتی 📕 منبع: کتاب
...🌙 فقط... ده ضیافت دیگر، تا جمع شدن خوان رحمتت باقی مانده است. و من هنوز، جامانده ترین مسافر پرواز رمضانم❗️ ناله های الغوث الغوث مرا شنیده ای.... و اگر اذن تو یاریم کنــد، باز هم خواهی شنید. من از "خودم"، عجیــب به تنگ آمده ام، که اینگونه دستانم را، مضطرانه بالا گرفته ام. آنقدر، منيت هايم، زمین گیرم کرده اند، که صد بار فریاد الغوث الغوث سر داده ام. من آتشـ🔥ــی به سوزانندگی خودم، سراغ ندارم؛ خدا⭐️ ✨هر الغوث من، استغاثه به فریادرسی است، که تنها قدرت رها کننده من، از حصار منيت هایم است. باز هم می آیم دلبرم. ✨ و تو را به "خودت" قسم می دهم ؛ تا مرا از "خودم" برهانی. ⭐️بِــکَ یا اللّـه.... آیا مرا در زمره آزاد شدگان از نفسم، قرار می دهی❓😔 وعده فردا شبمان، هراس به دلم افکنده است؛ می ترسم از چشمانی که گناه، خشکشان کرده است❗️😔 می ترسم از دستانی که غرور... فقر را، از لابلاي سرانگشتانش، دزدیده است!😔 می ترسم از قلبی که نجاسات نَفْسَم، بال پروازش را شکسته است.😔 به فریاد دلم برس... من جز تو، فریادرسی سراغ ندارم. نام محبوب ترین بندگانت را پیشکش کرده ام، شاید به اعتبار هیبتشان، مرا نیز، به پروازی بلند، مفتخر کنی❗️ ترس دلم را بریز... همیشه مرا به هر بهانه ای بخشیده ای❗️ من سالهاست که جز بخشــش، خاطره ای از تو، به یادم ندارم ✋دستانم را بالا گرفته ام، مرا از میان لجن زار منيت هايم، بیرون می کشی❓😭 یا غیاث المستغیثین🤲
🌘 شبهای معراج مومن ✏️ رهبر انقلاب: شب قدر معراج مؤمن است. کاری کنیم عروج کنیم و از مزبله مادی که بسیاری از انسانها در سراسر دنیا اسیر و دچار آن هستند، هرچه می‌توانیم، خود را دور کنیم. دلبستگی‌ها، بدخلقی‌ها، روحیات تجاوزگرانه، افزون خواهانه و فساد و فحشا و ظلم، مزبله‌های روح انسانی است. این شبها باید بتواند ما را هرچه بیشتر از اینها دور و جدا کند. 🌙 | روز بیستم ماه مبارک رمضان ۱۴۴۵