eitaa logo
🌹با شهدا تا ظهور مهدی (عج)🌹
153 دنبال‌کننده
1.1هزار عکس
168 ویدیو
28 فایل
اینجا میقات محبین شهدا است. او با سپاهی از شهیدان خواهد آمد.... گروه جهادی فرهنگی و رسانه ای نسیم مهر شماره ثبت : 4006312414011 ادمین کانال : @Ammosafer1461
مشاهده در ایتا
دانلود
🔹شهید نیلساز در سال۱۳۶۱ در عملیات والفجر مقدماتی جاویدالاثر می شود و پیکر پاک و مطهرش پس از روایت ذکر شده شناسایی و پس  ۲۲ سال به شهر و دیارش رجعت کرده و  در ۱۷ آبان ۸۳ در گلزار شهدای بهشت علی دزفول به خاک سپرده می شود. 🔹سرهنگ پاسدار علی قنبری که تا آن روز از سرنوشت پیکری که شناسایی کرده است، بی خبر است، پس از پیگیری های فراوان متوجه می شود که آن شهید عزیز «شهید محمد حسین شیرزاد نیلساز » و اهل دزفول است.در نزد خانواده شهید ماجرای شناسایی محمدحسین را شرح می دهد که بی خبر از این اتفاق هستند. 🔹مادر شهید با واژه واژه ی حرف های سرهنگ قنبری اشک می ریزد و یاد رویایی می افتد که  سال قبل در کربلا و در کنار ضریح شش گوشه دید. صدای آن آقای بزرگوار دوباره در گوشش می پیچد: « می خواستیم صبرت را بیازماییم! همین! محمدحسینت همین جاست » درست است که سرهنگ قنبری نشانی از برادر گم شده اش پیدا نمی کند، اما دلخوش است که مادری از انتظار درآمده است. ✨🌷شادی روحش صلوات و فاتحه ای قرائت بفرمایید🌷✨
🌷 ۱۵ اردیبهشت ۱۳۶۱ - سالروز شهادت سردار رشید سپاه اسلام، حسین قجه ای 📷 حسین قجه‌ای، قهرمان کشتی آزاد جوانان کشور در دهه پنجاه و فرمانده گردان سلمان در عملیات آزادسازی خرمشهر 💠 مقاومت جانانه گردان سلمان در برابر پاتک های سنگین ارتش صدام در منطقه حساس جبهه نبرد، موجب نجات عملیات بزرگ بیت المقدس شد. 🔹شهید قجه ای به همراه عده کمی از نیروهای باقی مانده اش در ایستگاه گرمدشت (جاده اهواز-خرمشهر) در زیر جهمنی از آتش توپخانه، خمپاره و تانک های عراق پایمردی کردند تا اینکه نیروهای دیگر ملحق شدند و عراقی ها را به عقب راندند. 🔸خالی کردن خاکریز و عقب نشینی از سوی نیروهای قجه ای که در محاصره تانک های دشمن قرار داشتند، برابر بود با پیشروی ارتش عراق تا رودخانه کارون و این یعنی شکست عملیات . . . و شاید پس از آن خرمشهر تا سالیان سال آزاد نمی شد‼️ 🌷 تا ابد مدیون شهداییم🌷
🌷 ۱۵ اردیبهشت ۱۳۶۱ - سالروز شهادت ، حسین قجه ای جعفرجهروتی درکتاب "نبرد درالوک" نقل میکند: قبل ازعملیات فتح المبین برای انجام شناسایی وارد منطقه شدیم.من تخریب چی گروه بودم، بیست وچهارکیلومتر پشت مواضع دشمن نفوذ کرده بودیم، وقت نمازصبح شد دریک گودال مخفی شدیم، آبی برای وضو نداشتیم ، تصمیم گرفتیم تیمم کنیم " حسین قجه ای" گفت :جایی که آب هست تیمم باطله، قمقمه ها راگرفت و تمام قد به سمت تانکرهای دشمن حرکت کرد درهمین هنگام یک عراقی ازسنگر بیرون آمد و به سمت تانکرها رفت، حسین هم به راه خودش ادامه داد و رفت بالای سرعراقی ایستاد تا اوظرف آبش راپر کند وبرود. حسین باآرامش تمام قمقمه ها را پرکرد وبرگشت، نمازمان راباوضو خواندیم وتاغروب هم آب داشتیم. مدتی بعد... درعملیات بیت المقدس وقتی که میخواستیم خبرشهادت حسین رابه احمدمتوسلیان بدهم کسی جرأت گفتن این خبر را به او نداشت. گفتم خودم بهش میگم. توی انرژی اتمی جلسه داشت. در کانکس را زدم اومد بیرون، گفتم حاجی! حسین مجروح شده حاج احمدگفت:مهم نیست حسین مجروحم که باشه به تنهایی یه گردانه، ورفت توی جلسه... کمی این پا اون پا کردم دوباره در زدم اومد بیرون، گفتم حاجی! حسین شهید شده باشنیدن این خبرآنچنان برپشت دستش زد وناله سرداد که سایر فرماندهان ازجلسه بیرون دویدند که چه اتفاقی افتاده!! حسین درشجاعت بی نظیر بود.
🌷شهید حسین قجه ای به روایت شهید حاج حسین همدانی: روزهای اول ، بیشتر با حسین قجه ای محشور بودم . اصولا در مورد بعضی آدم ها، شما لازم نیست حتما تجربه ی آشنایی قبلی زیادی با آنها داشته باشی . فی المثل حسین قجه ای ، از آن سنخ آدم هایی بود که در همان اولین دیدار ، احساس می کردی گویا سال های مدیدی است که با او آشنایی. به این معنا که گویا زمانی ، در گذشته ای که به یاد ندارید ، در مکانی نا مشخص ، با او موهبت دیدار و معاشرتی دلنشین را تجربه کرده اید . ضمن این که انسان بسیار جذابی هم بود . حالا شاید علت عمده ی این جذابیت حسین قجه ای، به آن عبادت های با حال و راز و نیازهای شبانه اش به درگاه خدا مربوط می شد . عشق عجیبی به مفاتیح الجنان مرحوم محدث قمی(ره) داشت . مقید بود که در دشوارترین شرایط ، دست و دل خودش را در چشمه ی ادعیه ای مثل دعای کمیل ، دعای توسل ، دعای ندبه و دعای سمات شست و شو بدهد. بعد از شهادت مظلومانه اش ، خبر دار شدیم بچه های واحد تعاون تیپ ، موقع جمع آوری وسایل شخصی به جامانده از او در چادر فرماندهی گردان سلمان ، دفترچه کوچکی با جلد آبی رنگ را داخل ساک برزنتی اش پیدا کرده اند . در صفحات این دفترچه ، حسین ضمن نوشتن رخدادهای روزمره و نکات مربوط به شرح وظایف اش در گردان ، برای هر روز صفحه ای را به ظرایف رفتاری خودش اختصاص داده بود . این که مثلا امروز در جمعی نشستم و به مدت نیم ساعت وقت من به بطالت و یا گوش دادن به حرف هایی گذشت که هیچ بار اخلاقی و معرفتی یی نداشت.بعد هم بابت این قضیه خودش را سرزنش کرده بود . به درگاه خدا استغفار می کرد.حسین در خلوت فردی و با خودش این طور صریح و بی تعارف برخورد می کرد . از نعمتی برخوردار بود که این روزها به آن می گویند ( خود انضباطی ) . نه فقط در رفتارهای جمعی ، بلکه حتی در سلوک فردی و معنوی . جذابیت حسین به خصایل پهلوانی و خلقیات ورزشکاری او هم ربط پیدا می کرد . تواضع غریبی داشت که بین آدم هایی که آن روزها در ورزش کشتی چهره می شدند ، نظیر آن را کمتر می دیدیم . معمولا در بین اشخاصی که توی گود کشتی اسمی و جایگاهی پیدا می کنند ، متاسفانه خیلی کم اند کسانی که خودشان را گم نکنند . این سنخ افراد ، نوعا خودشان را باد می کنند و در برخورد با مردم ، منشی پر از کبر در پیش می گیرند ، اما حسین .... اصلا و ابدا اسیر چنین ورم نفسانی یی نشده بود . چهره ای داشت سبزه ، متناسب و بسیار معصوم ، با لبخندی دلنشین و نگاهی نجیب و دوست داشتنی . در معاشرت با آدم ها ، گارد حسین همیشه باز بود ....
🌺کار سخت‌تر، اجرش بیشتر ... 🌿 هیچ‌جای ڪردستان امنیت نبود، فقط چند ساعت در روز امکان تردد در جاده‌ها وجود داشت، شبها ‌هم منطقه دست ضد انقلاب بود؛ 🌱 پس از چند روز با سختے بسیار بہ دزلی و پیش حسین رسیدم، گفتم: « اینجا ڪجاست کہ انتخاب ڪردی و آمده‌ای؟» با لبخند همیشگے گفت : 📢 « مگر نخوانده‌ای و نمی‌دانے کہ هر چه ڪار سخت‌تر باشد اجر و ثوابش هم بیشتر است؟!». ڪردستان هنوز ناآرام بود اما حسین با سلاح در شهر حرڪت نمے‌کرد و مےگفت: 📢 « من نیامده‌ام با این مردم بجنگم و براے آنها قدرت‌نمایے کنم؛ اینها تشنه محبت هستند، باید با آنها برادری کرد تا اوضاع آرام شود » 🌻الحق هم ڪہ شهر و منطقه را با همین مرام و منش، آرام و قلوب مردم کُرد را تسخیر ڪرد. شهید سردار حسین قجه ای🌷 سالروز شهادت، ۱۵ اردیبهشت ۱۳۶۱
🌹سالروز شهادت شهید حسین قجه ای🌹 💠اگر او نبود خرمشهر ...💠 شهید همت به همراه یک نفر با یک موتور تریل که در دهانه صد متری است می‌آید و وارد این نعل اسب می‌شود و به قجه‌ای می‌گوید: «اگر ممکن است شما عقب بیایید.» شهید قجه‌ای می‌گوید: «به برادر احمد بگویید یک عده‌ای اینجا ساکت‌اند چیزی نمی‌گویند(شهدا را می‌گفت) و یک عده‌ای آن گوشه مجروحند و ناله می‌کنند. من مانده ام و تعداد انگشتان دست نیرو. به برادر احمد بگویید من بچه‌هایم را رها نمی‌کنم.» این مقاومت سه روزه ایشان در اینجا اگر اتفاق نمی‌افتاد عراق نیروهای ما را پس می‌زد و یک خاکریز می‌زد لب کارون. آن موقع می‌بایست چند سال دیگر و چقدر شهید دیگر می‌دادیم تا بتوانیم از این آب طبیعی که 500، 600 متر عرض دارد رد شویم؟ مشخص نبود. عراق به علت کمبود نیرو تغافل کرده بود که این کار را نکرده بود. ولی اگر این کار را کرده بود چند سال دیگر قرار بود خرمشهر آزاد شود؟ کسی نمی‌دانست."
🔴شهید حسین قجه ای 💢بمناسبت سالروز شهادت در سال ۱۳۳۷ در زرین شهر از شهرهای استان اصفهان به دنیا آمد. در سال ۱۳۵۳از سن شانزده سالگی وارد عرصه مبارزات سیاسی شد. تحصیلات مقدماتی را تا اخذ دیپلم در زادگاهش ادامه داد سپس به خدمت سربازی اعزام شد. وی از قهرمانان رشته کشتی آزاد در اوزان ۴۸ و ۵۲ کیلوگرم بود. از جمله قهرمانی‌های وی قهرمانی در مسابقات کشتی جوانان کشور به مدت سه سال و مسابقات کشتی آموزشگاه‌های استان اصفهان به مدت چهار سال است. 💢مسئولیتها و فعالیتها: ▪️فرماندهی سرکوب گروه‌های آشوبگر کردستان در سال ۵۷ و قلع و قمع ۶۰۰ نفر از آنان در تپه‌های اطراف سنندج ▪️فرماندهی شکست حصر باشگاه افسران سنندج در سال ۵۷ ▪️پاکسازی و آزادسازی دزلی و قلعه هادی از دست کومله و دموکرات ▪️فرماندهی آزاد سازی و پاکسازی تنگه تنگه چزابه در عملیات عملیات طریق‌القدس که یکی از شاهکارهای تمام جنگ لقب گرفت. ▪️فرماندهی گردان سلمان در عملیات بیت‌المقدس که به عنوان کلید فتح خرمشهر نام گرفت 💢شهادت: در سن ۲۵ سالگی در تاریخ ۱۵ اردیبهشت ۱۳۶۱ به همراه گردان سلمان که از اولین روز عملیات بیت‌المقدس وظیفه پدافند در منتهی‌الیه سمت چپ مواضع تیپ ۲۷ تیپ محمد رسول‌الله در حاشیه جاده اهواز خرمشهر را بر عهده گرفته بود در مورخه ۱۵ اردیبهشت ۱۳۶۱ در محاصره گاز انبری دو تیپ عراقی گرفتار آمده و با اصابت ترکش به ناحیه سر و گردن شهیدشده و در گلستان شهدای زرین شهر به خاک سپرده شد.
🌹 🙂 💠 [ بعد از پایان عملیات ] ، شب آخری که در بودیم، با تاکید به همه ما گفته بود شما موظفید در بازگشت به شهر و دیارتان، پیش از هر کار دیگری، اوّل به زیارت خانواده های معظّم بروید. آقای سماوات یک لبخند قشنگی زد و پرسید: "این تعبیرِ را به کار برد؟" گفتم: "بله، عادت ندارد بگویند ملاقات با ." آقای سماوات گفت: "احسنت به این همه معرفت! همین است که این مرد را " " کرده. بسیار خوب، پس ما الآن تلفنی به منازل اطلاع می دهیم که قرار است شما به قول ؛ به زیارتشان بروید. 📘 برگرفته از کتاب جذاب و دوست داشتنی ، سرگذشت نامه سردار ، صفحه ۲۳۱ ✔️ 📸 اطلاعات عکس: خرداد ۱۳۶۱ ، پس از فتح خرمشهر، ، منزل سردار از راست: نفر دوم، سردار - نفر سوم، سردار نفر دوم از چپ: پدرِ
📌 روایت شهیدی که بازگشت پیکرش را به مردم همدان وعده کرد. 🔷️ صبح روز شهادت امام جعفرصادق علیه‌السلام توفیق الهی نصیبم شد برای شرکت در مراسم تشییع پیکر مبارک پاسدار شهید حاج محمد رنجنوش در میدان حضرت امام خمینی رحمت الله علیه همدان حاضر شوم. ◇ هنوز از احوال پرسی با پاسداران و پیشکسوتان حاضر در مراسم فارغ نشده بودم که صدای خانمی بلند شد: حاج آقا! حاج آقا! حاج آقا!. سرم را برگرداندم دیدم خانم میانسالی از وسط میدان مرا صدا می زند. ◇ با آقای وحدتی (رئیس بنیاد شهید شهرستان همدان) رفتیم پیشش. خانمی بود میانسال با چشمانی پر از اشک. 🔸️ گفت: حاج آقا! من هیچ نسبتی با این شهید ندارم و اصلاً شناختی بهش ندارم. چند شب قبل، در خواب شهیدی را دیدم بهم گفت: من محمد هستم. چند روز بعد مهمان شهر شما، همدان هستم؛ حتماً بیایید دیدنم ... ◇ آقای صفدریان (مدیر کل بنیاد شهید استان همدان) نیز نزدیک ما بود؛ ایشان و چند نفر از همکاران و رزمندگان دوران دفاع مقدس را صدا زدم تا آنها نیز این دعوت اختصاصی شهید رنجنوش را از زبان خود مدعو بشوند. 🔹️ برگشتم جمع دوستان و این دعوت شهید را به حجت الاسلام اسکندری (روحانی فعال در ستاد برگزاری نماز جمعه همدان) نقل کردم. ◇ ایشان نیز با چشمانی اشکبار گفتند: حاج آقا! دیشب در منزلمان هیئت داشتیم و پیکر مبارک شهید رنجنوش مهمان ما بود. ◇ هفته قبل در ستاد برگزاری نماز جمعه می خواستیم شهیدی را انتخاب کنیم و نماز جمعه هفته با یاد آن شهید عزیز برگزار شود؛ نظر جمع بر این شد که نماز جمعه این هفته با نام و یاد شهید حاج محمد رنجنوش برگزار شود. 🔻 این تصمیم ما در حالی گرفته شد که هیچ اطلاعی از بازگشت پیکر مبارک این شهید بزرگوار نداشتیم. روز بعد بود که خبر بازگشت این کبوتر خونین بال به شهر همدان را شنیدیم. 🔸️ پاسدار شهید «حاج محمد رنجنوش» از شهدای جاویدالاثر تیپ ۳۲ انصارالحسین (ع) است که ۱۲ اسفند سال ۶۵ در منطقه عملیاتی کربلای ۵ در شلمچه به درجه رفیع شهادت نایل آمد، تا اینکه پیکر مطهر وی پس از ۳۸ سال گمنامی تفحص و شناسایی؛ و در سالروز شهادت رئیس مکتب تشیع حضرت امام صادق علیه السلام با حضور پرشور مردم شهید پرور همدان تشیع و تدفین شدند. آری! شهداء زنده اند و صاحب مجلس. ✅ راوی: مسئول نمایندگی ولی فقیه در سپاه انصارالحسین علیه السلام استان همدان- حجت الاسلام الیاس نجاری ۱۴۰۳/۰۲/۱۵
بازگشت بعد از 5 سال در روز تولد فرزند🕊️ شهید حسن رجایی فر🌷 تاریخ تولد: ۴ / ۴ / ۱۳۵۴ تاریخ شهادت: ۱۷ / ۲ / ۱۳۹۵ محل تولد: بابل محل شهادت: سوریه *🌷پدر شهید← آقا حسن در سال 1375 ازدواج و حاصل این ازدواج سه فرزند بود🍃نماز شب و زیارت عاشورایش ترک نمیشد،همواره به یاد فقرا بود🍃وقتی وقایع سوریه آغاز شد برای دفاع به سوریه رفت و در نخستین حضورش مجروح شد🥀و موج انفجار و ترکشی در بدن سوغاتی‌ای بود که از سفر اولش به سوریه آورده بود🥀همیشه میگفت: دعا کنید تا وقتی که توفیق زیارت کربلا نصیبم نشد، اگر میخوام از این دنیا برم شب جمعه این اتفاق بیفته🥀چون تا الان کربلا نرفتم و میخوام حداقل بعد از مرگم توفیق زیارت نصیبم بشه🍃 در نهایت به آرزویش رسید🕊️ و در شب جمعه که مورخ 17 اردیبهشت 95 بود در شب عید مبعث حضرت رسول✨ در کربلای خان طومان آسمانی🕊️ و کربلا نرفته کربلایی شد.»🍃او به شهادت رسید سپس پیکرش مفقود شد🥀پس از 5 سال فراق و دوری از پیکرهای به‌جا مانده در کربلای خان طومان🥀 پیکرش تفحص و شناسایی شد✨ پیکرش در سالروز شهادت امام رضا علیه‌السلام✨و در روز تولد پسرش امیر سجاد🎊 امیر سجادی که از شش ماهگی پدرش رو ندید🥀به وطن بازگشت*🕊️ 💙🌷
یک شب آتش در نیستانی فتاد سوخت چون شمعی که در جانی فتاد اردیبهشت 1365 منطقۀ عملیاتی فکه لشکر 27 محمد رسول الله (ص) - گردان شهادت یکی از روزها همراه محمود صادقی، کمال صادقی، حاج کمال، معرفت‌الله کلانتری و چندتایی دیگر از بچه‌های گروهان به خط فکه رفتیم که مدتی عراقی‌ها در آن‌جا مستقر بودند. امتداد جادۀ آسفالت به خاکریزی ختم می‌شد که قبلا خط نیروهای دشمن بود. در محوطۀ مین‌‌ گذاری شده و سیم‌ خاردار روبه‌روی خاکریز، به ‌سمت ایران، چند "راه‌کار" به چشم می‌خورد که هنوز نوارهای پارچه‌ای سفید میان آنها پهن بود. بچه‌های لشکر سیدالشهدا (ع) در آن قسمت عمل کرده بودند که موفق نشدند از میدان مین بگذرند و به خاکریز برسند. با عقب ‌‌نشینی عراق از آن‌جا، بچه‌ها پیکرهای شهدا را که حدود یک هفته یا ده روز در برابر تابش آفتاب سوزان قرار داشت، به عقب منتقل کردند. کنار راه‌کار، میان حلقه‌های سیم ‌خاردار و جلوی خاکریز، اثر بدن شهدا به چشم می‌خورد. تجهیزات خونی و سربندهای ترکش خورده، دلم را آتش زد. در آن گرمای شدید، روغن بدن‌شان درآمده و موها‌شان هم به زمین چسبیده بود؛ درست به شکل بدن انسان، جای آنها روی زمین مانده بود. یکی از سربندهای سبز را که از خون خشک شده بود، به یادگار برداشتم. "یا حسین شهیدِ" آن را، ترکش سوراخ کرده بود. چند تایی هم عکس گرفتم. بعدا در همان‌جا، هنگامی که لودری خواست خاکریز بزند، پیکر شهیدی از زیر خاک پدیدار شد که فهمیدند سردار شهید اسکندرلو فرمانده‌ گردان حضرت علی اصغر (ع) لشکر سیدالشهدا بود که آن‌جا به‌شهادت رسیده بود. حمید داودآبادی 13 اردیبهشت 1401 شهید حسین اسکندرلو متولد: 1341 شهادت: 13 اردیبهشت 1365 فکه. مزار: بهشت‌ زهرا (س) قطعه 26 ردیف 77 شماره 50 شهید معرفت‌الله کلانتری متولد: 1340 شهادت: 11 تیر 1365 عملیات کربلای 1 مهران. مزار: بهشت ‌زهرا (س) قطعه 53 ردیف 41 شماره 4