eitaa logo
🌹با شهدا تا ظهور مهدی (عج)🌹
153 دنبال‌کننده
1.1هزار عکس
168 ویدیو
28 فایل
اینجا میقات محبین شهدا است. او با سپاهی از شهیدان خواهد آمد.... گروه جهادی فرهنگی و رسانه ای نسیم مهر شماره ثبت : 4006312414011 ادمین کانال : @Ammosafer1461
مشاهده در ایتا
دانلود
🌹سالروز شهادت شهید حسین قجه ای🌹 💠اگر او نبود خرمشهر ...💠 شهید همت به همراه یک نفر با یک موتور تریل که در دهانه صد متری است می‌آید و وارد این نعل اسب می‌شود و به قجه‌ای می‌گوید: «اگر ممکن است شما عقب بیایید.» شهید قجه‌ای می‌گوید: «به برادر احمد بگویید یک عده‌ای اینجا ساکت‌اند چیزی نمی‌گویند(شهدا را می‌گفت) و یک عده‌ای آن گوشه مجروحند و ناله می‌کنند. من مانده ام و تعداد انگشتان دست نیرو. به برادر احمد بگویید من بچه‌هایم را رها نمی‌کنم.» این مقاومت سه روزه ایشان در اینجا اگر اتفاق نمی‌افتاد عراق نیروهای ما را پس می‌زد و یک خاکریز می‌زد لب کارون. آن موقع می‌بایست چند سال دیگر و چقدر شهید دیگر می‌دادیم تا بتوانیم از این آب طبیعی که 500، 600 متر عرض دارد رد شویم؟ مشخص نبود. عراق به علت کمبود نیرو تغافل کرده بود که این کار را نکرده بود. ولی اگر این کار را کرده بود چند سال دیگر قرار بود خرمشهر آزاد شود؟ کسی نمی‌دانست."
🔴شهید حسین قجه ای 💢بمناسبت سالروز شهادت در سال ۱۳۳۷ در زرین شهر از شهرهای استان اصفهان به دنیا آمد. در سال ۱۳۵۳از سن شانزده سالگی وارد عرصه مبارزات سیاسی شد. تحصیلات مقدماتی را تا اخذ دیپلم در زادگاهش ادامه داد سپس به خدمت سربازی اعزام شد. وی از قهرمانان رشته کشتی آزاد در اوزان ۴۸ و ۵۲ کیلوگرم بود. از جمله قهرمانی‌های وی قهرمانی در مسابقات کشتی جوانان کشور به مدت سه سال و مسابقات کشتی آموزشگاه‌های استان اصفهان به مدت چهار سال است. 💢مسئولیتها و فعالیتها: ▪️فرماندهی سرکوب گروه‌های آشوبگر کردستان در سال ۵۷ و قلع و قمع ۶۰۰ نفر از آنان در تپه‌های اطراف سنندج ▪️فرماندهی شکست حصر باشگاه افسران سنندج در سال ۵۷ ▪️پاکسازی و آزادسازی دزلی و قلعه هادی از دست کومله و دموکرات ▪️فرماندهی آزاد سازی و پاکسازی تنگه تنگه چزابه در عملیات عملیات طریق‌القدس که یکی از شاهکارهای تمام جنگ لقب گرفت. ▪️فرماندهی گردان سلمان در عملیات بیت‌المقدس که به عنوان کلید فتح خرمشهر نام گرفت 💢شهادت: در سن ۲۵ سالگی در تاریخ ۱۵ اردیبهشت ۱۳۶۱ به همراه گردان سلمان که از اولین روز عملیات بیت‌المقدس وظیفه پدافند در منتهی‌الیه سمت چپ مواضع تیپ ۲۷ تیپ محمد رسول‌الله در حاشیه جاده اهواز خرمشهر را بر عهده گرفته بود در مورخه ۱۵ اردیبهشت ۱۳۶۱ در محاصره گاز انبری دو تیپ عراقی گرفتار آمده و با اصابت ترکش به ناحیه سر و گردن شهیدشده و در گلستان شهدای زرین شهر به خاک سپرده شد.
🌹 🙂 💠 [ بعد از پایان عملیات ] ، شب آخری که در بودیم، با تاکید به همه ما گفته بود شما موظفید در بازگشت به شهر و دیارتان، پیش از هر کار دیگری، اوّل به زیارت خانواده های معظّم بروید. آقای سماوات یک لبخند قشنگی زد و پرسید: "این تعبیرِ را به کار برد؟" گفتم: "بله، عادت ندارد بگویند ملاقات با ." آقای سماوات گفت: "احسنت به این همه معرفت! همین است که این مرد را " " کرده. بسیار خوب، پس ما الآن تلفنی به منازل اطلاع می دهیم که قرار است شما به قول ؛ به زیارتشان بروید. 📘 برگرفته از کتاب جذاب و دوست داشتنی ، سرگذشت نامه سردار ، صفحه ۲۳۱ ✔️ 📸 اطلاعات عکس: خرداد ۱۳۶۱ ، پس از فتح خرمشهر، ، منزل سردار از راست: نفر دوم، سردار - نفر سوم، سردار نفر دوم از چپ: پدرِ
📌 روایت شهیدی که بازگشت پیکرش را به مردم همدان وعده کرد. 🔷️ صبح روز شهادت امام جعفرصادق علیه‌السلام توفیق الهی نصیبم شد برای شرکت در مراسم تشییع پیکر مبارک پاسدار شهید حاج محمد رنجنوش در میدان حضرت امام خمینی رحمت الله علیه همدان حاضر شوم. ◇ هنوز از احوال پرسی با پاسداران و پیشکسوتان حاضر در مراسم فارغ نشده بودم که صدای خانمی بلند شد: حاج آقا! حاج آقا! حاج آقا!. سرم را برگرداندم دیدم خانم میانسالی از وسط میدان مرا صدا می زند. ◇ با آقای وحدتی (رئیس بنیاد شهید شهرستان همدان) رفتیم پیشش. خانمی بود میانسال با چشمانی پر از اشک. 🔸️ گفت: حاج آقا! من هیچ نسبتی با این شهید ندارم و اصلاً شناختی بهش ندارم. چند شب قبل، در خواب شهیدی را دیدم بهم گفت: من محمد هستم. چند روز بعد مهمان شهر شما، همدان هستم؛ حتماً بیایید دیدنم ... ◇ آقای صفدریان (مدیر کل بنیاد شهید استان همدان) نیز نزدیک ما بود؛ ایشان و چند نفر از همکاران و رزمندگان دوران دفاع مقدس را صدا زدم تا آنها نیز این دعوت اختصاصی شهید رنجنوش را از زبان خود مدعو بشوند. 🔹️ برگشتم جمع دوستان و این دعوت شهید را به حجت الاسلام اسکندری (روحانی فعال در ستاد برگزاری نماز جمعه همدان) نقل کردم. ◇ ایشان نیز با چشمانی اشکبار گفتند: حاج آقا! دیشب در منزلمان هیئت داشتیم و پیکر مبارک شهید رنجنوش مهمان ما بود. ◇ هفته قبل در ستاد برگزاری نماز جمعه می خواستیم شهیدی را انتخاب کنیم و نماز جمعه هفته با یاد آن شهید عزیز برگزار شود؛ نظر جمع بر این شد که نماز جمعه این هفته با نام و یاد شهید حاج محمد رنجنوش برگزار شود. 🔻 این تصمیم ما در حالی گرفته شد که هیچ اطلاعی از بازگشت پیکر مبارک این شهید بزرگوار نداشتیم. روز بعد بود که خبر بازگشت این کبوتر خونین بال به شهر همدان را شنیدیم. 🔸️ پاسدار شهید «حاج محمد رنجنوش» از شهدای جاویدالاثر تیپ ۳۲ انصارالحسین (ع) است که ۱۲ اسفند سال ۶۵ در منطقه عملیاتی کربلای ۵ در شلمچه به درجه رفیع شهادت نایل آمد، تا اینکه پیکر مطهر وی پس از ۳۸ سال گمنامی تفحص و شناسایی؛ و در سالروز شهادت رئیس مکتب تشیع حضرت امام صادق علیه السلام با حضور پرشور مردم شهید پرور همدان تشیع و تدفین شدند. آری! شهداء زنده اند و صاحب مجلس. ✅ راوی: مسئول نمایندگی ولی فقیه در سپاه انصارالحسین علیه السلام استان همدان- حجت الاسلام الیاس نجاری ۱۴۰۳/۰۲/۱۵
بازگشت بعد از 5 سال در روز تولد فرزند🕊️ شهید حسن رجایی فر🌷 تاریخ تولد: ۴ / ۴ / ۱۳۵۴ تاریخ شهادت: ۱۷ / ۲ / ۱۳۹۵ محل تولد: بابل محل شهادت: سوریه *🌷پدر شهید← آقا حسن در سال 1375 ازدواج و حاصل این ازدواج سه فرزند بود🍃نماز شب و زیارت عاشورایش ترک نمیشد،همواره به یاد فقرا بود🍃وقتی وقایع سوریه آغاز شد برای دفاع به سوریه رفت و در نخستین حضورش مجروح شد🥀و موج انفجار و ترکشی در بدن سوغاتی‌ای بود که از سفر اولش به سوریه آورده بود🥀همیشه میگفت: دعا کنید تا وقتی که توفیق زیارت کربلا نصیبم نشد، اگر میخوام از این دنیا برم شب جمعه این اتفاق بیفته🥀چون تا الان کربلا نرفتم و میخوام حداقل بعد از مرگم توفیق زیارت نصیبم بشه🍃 در نهایت به آرزویش رسید🕊️ و در شب جمعه که مورخ 17 اردیبهشت 95 بود در شب عید مبعث حضرت رسول✨ در کربلای خان طومان آسمانی🕊️ و کربلا نرفته کربلایی شد.»🍃او به شهادت رسید سپس پیکرش مفقود شد🥀پس از 5 سال فراق و دوری از پیکرهای به‌جا مانده در کربلای خان طومان🥀 پیکرش تفحص و شناسایی شد✨ پیکرش در سالروز شهادت امام رضا علیه‌السلام✨و در روز تولد پسرش امیر سجاد🎊 امیر سجادی که از شش ماهگی پدرش رو ندید🥀به وطن بازگشت*🕊️ 💙🌷
یک شب آتش در نیستانی فتاد سوخت چون شمعی که در جانی فتاد اردیبهشت 1365 منطقۀ عملیاتی فکه لشکر 27 محمد رسول الله (ص) - گردان شهادت یکی از روزها همراه محمود صادقی، کمال صادقی، حاج کمال، معرفت‌الله کلانتری و چندتایی دیگر از بچه‌های گروهان به خط فکه رفتیم که مدتی عراقی‌ها در آن‌جا مستقر بودند. امتداد جادۀ آسفالت به خاکریزی ختم می‌شد که قبلا خط نیروهای دشمن بود. در محوطۀ مین‌‌ گذاری شده و سیم‌ خاردار روبه‌روی خاکریز، به ‌سمت ایران، چند "راه‌کار" به چشم می‌خورد که هنوز نوارهای پارچه‌ای سفید میان آنها پهن بود. بچه‌های لشکر سیدالشهدا (ع) در آن قسمت عمل کرده بودند که موفق نشدند از میدان مین بگذرند و به خاکریز برسند. با عقب ‌‌نشینی عراق از آن‌جا، بچه‌ها پیکرهای شهدا را که حدود یک هفته یا ده روز در برابر تابش آفتاب سوزان قرار داشت، به عقب منتقل کردند. کنار راه‌کار، میان حلقه‌های سیم ‌خاردار و جلوی خاکریز، اثر بدن شهدا به چشم می‌خورد. تجهیزات خونی و سربندهای ترکش خورده، دلم را آتش زد. در آن گرمای شدید، روغن بدن‌شان درآمده و موها‌شان هم به زمین چسبیده بود؛ درست به شکل بدن انسان، جای آنها روی زمین مانده بود. یکی از سربندهای سبز را که از خون خشک شده بود، به یادگار برداشتم. "یا حسین شهیدِ" آن را، ترکش سوراخ کرده بود. چند تایی هم عکس گرفتم. بعدا در همان‌جا، هنگامی که لودری خواست خاکریز بزند، پیکر شهیدی از زیر خاک پدیدار شد که فهمیدند سردار شهید اسکندرلو فرمانده‌ گردان حضرت علی اصغر (ع) لشکر سیدالشهدا بود که آن‌جا به‌شهادت رسیده بود. حمید داودآبادی 13 اردیبهشت 1401 شهید حسین اسکندرلو متولد: 1341 شهادت: 13 اردیبهشت 1365 فکه. مزار: بهشت‌ زهرا (س) قطعه 26 ردیف 77 شماره 50 شهید معرفت‌الله کلانتری متولد: 1340 شهادت: 11 تیر 1365 عملیات کربلای 1 مهران. مزار: بهشت ‌زهرا (س) قطعه 53 ردیف 41 شماره 4
شهیدی که بعلت لو ندادن عملیات زنده سرش را بریدند عباسعلی فتاحی بچه دولت آباد اصفهان بود حدود ۱۷ سال سن داشت. سال شصت به شش زبان زنده‌ی دنیا تسلط داشت تک فرزند خانواده هم بود زمان جنگ اومد و گفت: مامان میخوام برم جبهه. مادر گفت: عباسم! تو عصای دستمی، کجا میخوای بری؟ عباسعلی گفت: امام گفته. مادرش گفت: اگه امام گفته برو عزیزم…عباس اومد جبهه. خیلی ها می شناختنش. گفتند بذاریدش پرسنلی یا جای بی خطر تا اتفاقی براش نیفته. اما خودش گفت: اسم منو بنویس میخوام برم گردان تخریب. فکر کردند نمی دونه تخریب کجاست. گفتند: آقای عباسعلی فتاحی! تخریب حساس ترین جای جبهه است و کوچکترین اشتباه، بزرگترین اشتباهه… بالاخره عباسعلی با اصرار رفت تخریب و مدتها توی اونجا موند. یه روز شهید حسین خرازی گفت: چند نفر میخوام که برن پل چهل دهنه روی رودخونه دوویرج رو منفجر کنن. پل کیلومترها پشت سر عراقیها بود… پنج نفر داوطلب شدند که اولینشون عباسعلی بود. قبل از رفتن.. حاج حسین خرازی خواستشون و گفت: ” به هیچوجه با عراقی ها درگیر نمی شید. فقط پل رو منفجر کنید و برگردید. اگر هم عراقی ها فهمیدند و درگیر شدید حق اسیر شدن ندارین که عملیات لو بره… تخریبچی ها رفتند… یه مدت بعد خبر رسید تخریبچی ها برگشتند و پل هم منفجر نشده، یکی شونم برنگشته… اونایی که برگشته بودند گفتند: نزدیک پل بودیم که عراقی ها فهمیدن و درگیر شدیم. تیر خورد به پای عباسعلی و اسیر شد… زمزمه لغو عملیات مطرح شد. گفتند: ممکنه عباسعلی توی شکنجه ها لو بده! پسر عموی عباسعلی اومد و گفت: حسین! عباسعلی سنش کمه اما خیلی مرده، سرش بره زبونش باز نمیشه برید عملیات کنید… عملیات فتح المبین انجام شد و پیروز شدیم. رسیدیم رودخانه دوویرج و زیر پل یه جنازه دیدیم که نه پلاک داشت و نه کارت شناسایی. سر هم نداشت. پسر عموی عباسعلی اومد و گفت: این عباسعلیه! گفتم سرش بره زبونش باز نمیشه… اسرای عراقی میگفتند: روی پل هر چه عباسعلی رو شکنجه کردند چیزی نگفته… اونا هم زنده زنده سرش رو بریدند…😭😭 جنازه اش رو آوردند اصفهان تحویل مادرش بدهند. گفتند به مادرش نگید سر نداره. وقت تشییع مادر گفت: صبر کنین این بچه یکی یه دونه من بوده، تا نبینمش نمیذارم دفنش کنین! گفتن مادر بیخیال. نمیشه… مادر گفت: بخدا قسم نمیذارم. گفتند: باشه! ولی فقط تا سینه اش رو می تونین ببینین. یهو مادر گفت: نکنه میخواین بگین عباسم سر نداره؟ گفتند: مادر! عراقی‌ها سر عباست رو بریدند. مادر گفت: پس میخوام عباسمو ببینم… مادر اومد و کفن رو باز کرد. شروع کرد جای جای بدن عباس رو بوسیدن تا رسید به گردن. پنبه هایی که گذاشته بودن روی گلو رو کنار زد( یاد گودی قتلگاه و مادر سادات) و خم شد رگ های عباس رو بوسید. و مادر شهید عباسعلی فتاحی بعد از اون بوسه دیگه حرف نزد… (یاد شهدا و این شهید جوانمرد را حفظ کنیم ولو با ارسال این روایت زیبا به یک نفر حتی شده با یک صلوات) شادی روح پاک  شهدا صلوات:اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم 🌹 🌟😔فقط بدونیم کیا رفتن وجان دادن غریبانه تا با آرامش ما نفس بکشیم وامنیت داشته باشیم🌟😔
هدایت شده از سراج منیر
💠 یادبود مجازی شهید جاوید الاثر سردار حسین صیدی شرکت کنندگان اولین دوره توان مند سازی مربیان و فعالان تربیتی بسیج اسلامشهر 👇 https://iPorse.ir/6236197
✳️ شهیدی که حضرت زینب(س) مژده شهادتش را داد... یک روز صبح شهید محمد حسین فاتحی در محل کار به اتاقم آمد و با طراوت خاصی که در چهره اش بود گفت دیشب خواب حضرت زینب سلام الله علیها را دیده است و حضرت او را دعوت کرده که پیشش برود!!! (با خودم فکر کردم حتما در آینده توفیق زیارت مرقدمطهر حضرت را پیداخواهد کرد). مدتی گذشت و شهید مجدد به اتاقم آمد و گفت برای پشتیبانی در سوریه نیاز به نیرو دارند!!! اشک از چشمانش سرازیر شد گفت بنده امروز عازم هستم و فکر نمی کنم دیگر همدیگررا ببینیم، همینطور با چشمان اشک آلود با همکاران خداحافظی کرد و رفت... رمضان سال ۱۳۶۲ بود که خبر رسید در دره بقاع سوریه از ناحیه کمر و پشت سر مورد اصابت گلوله قرار گرفته و به عنوان اولین شهید ایران در سوریه به فیض شهادت نائل گشته... ✔️نقل از همکاران شهید در سپاه شهرری 🚩تاریخ ثبت خاطره:۱۳۸۳ ┈•••✾••🌿🌺🌿••✾•••┈
🌷۲۸ اردیبهشت ۱۳۶۴ سالروز شهادت سیدمجتبی هاشمی ، فرمانده گروه چریکی فداییان اسلام که با آغاز جنگ تحمیلی با نیروهای خود به سوی مرزهای خوزستان شتافت و در کنار نیروهای دکتر چمران؛ فرمانده جنگهای نامنظم به مقابله با ارتش تا دندان مسلح صدام پرداخت این مجاهد فی سبیل الله سرانجام در بهار ۶۴ در آستانه ماه رمضان توسط تیم ترور منافقین از پیش سر مورد هدف گلوله قرار گرفت و به شهادت رسید. 🕊🕊 سخنی از شهید: 🔹مگر می‌شود به عنوان یک مسلمان متعهد به خود اجازه داد تا به سرزمین‌های اشغالی فلسطین عزیز، اسراییل غاصب همچنان بتازد و مردم محروم و آواره مسلمان فلسطین را هر روز قتل عام کند. هرگز نمی‌توانیم ساکت بشینیم در حالیکه آنها در خانه‌های خود اجازه نفس کشیدن را ندارند. آری، آنها محکوم بر مرگند زیرا مدافع ارزش‌های اسلامی‌اند. آن‌ها برای خدا می‌جنگند و همانا پیروزی از آن مسلمین است. 🔹رهبر عزیزتان را یاری نمایید، گوش به فرمان او باشید و خدا را فراموش نکنید، نماز اول وقت را رها نکنید.
🌷 شهيد سيد مجتبي هاشمي در سال ۱۳۱۹ در محله شاهپور تهران (وحدت اسلامي فعلي) ديده به جهان گشود. او فرزند سوم خانواده اي مذهبي و متوسط بود که عشق به اهل بيت و علماي اسلام در فضاي آن موج مي زد. 🔸وي پس از طي دوران تحصيلات متوسطه به ارتش پيوست و به دليل اندام ورزيده و قدرت بدني قابل توجهي که داشت عضو نيروهاي ويژه کلاه سبز شد، اما پس از مدت کوتاهي با مشاهده جو حاکم بر ارتش و آگاهي بيشتر از ماهيت رژيم طاغوت از ارتش شاهنشاهي خارج و به کار آزاد مشغول شد. در ايام الله ۱۵ خرداد سال ۴۲ او و چند تن از دوستانش به موج خروشان مردم پيوستند و تحت تعقيب و کنترل ماموران پهلوي قرار داشت و با کوچکترين بهانه اي به منزل او هجوم آورده و اقدام به تهيه و توزيع اعلاميه و نوار هاي سخنراني و تصاوير حضرت امام مي نمود و در پوششهاي گوناگون، فعاليت‌هاي خود را در تمامي شهرهاي استان تهران و حتي استآن‌هاي همجوار گسترش داد. خروش ميليوني امت مسلمان در سال ۵۷ سرانجام راه بازگشت حضرت امام را به ميهن اسلامي گشود و در ۱۲ بهمن حضرتش خاک کشور را به قدوم خود متبرک نمود. سيد مجتبي نيز به عضويت کميته استقبال امام در آمد و در آن استقبال تاريخي شرکت نمود. طي ۱۰ روز دهه فجر در محل کار خود که يک مغازه لباس فروشي بود به فروش اقلامي که در انقلاب ناياب شده بود، با قيمتي به مراتب پايين تر از بهاي حقيقي آن، اقدام نمود. ضمن اينکه خود نيز با حضور در ميادين مبارزه رو در رو بد بقاياي رژيم پهلوي، تمام توان خود را صرف پيروزي نهضت اسلامي نمود. پس از پيروزي انقلاب اسلامي در ۲۲ بهمن، او به سرعت نيروهاي انقلابي و پر شور منطقه ۹ را سازماندهي کرده و کميته انقلاب اسلامي منطقه ۹ را تشکيل داد. 🔹با شروع غائله کردستان، شهيد هاشمي به همراه عده اي از افراد کميته منطقه ۹ در پي فرمان بسيج عمومي حضرت امام عازم غرب کشور شد و در آزادي و پاکسازي آن منطقه شرکت نمود. هنوز چند روز از آغاز تجاوز عراق به خاک کشورمان نگذشته بود که سيد مجتبي، به همراه عده اي از دوستان و همرزمانش به صورت داوطلبانه و مستقل عازم جنوب کشور شد و در مدرسه فداييان اسلام، واقع در شهر آبادان مستقر شد و بدين ترتيب اولين نيروي انتظامي نا منظم براي مقابله با تهاجمان بعثيون در آبادان و خرمشهر بوجود آمد که به گروه فداييان اسلام معروف شد. و سرانجام منافقان كوردل كه نمي‌توانستند شاهد تلاش شبانه‌روزي شهيد هاشمي در پشتيباني رزمندگان اسلام باشند، سرانجام در آستانه ماه مبارك رمضان سال ۶۴ او را با زبان روزه در مغازه لباس فروشي‌اش از پشت سر آماج گلوله هاي خود قرار داده و به شهادت رساندند. ➖قسمتی از وصیت نامه شهید سید مجتبی هاشمی: باسمه تعالی امیدوارم که خداوند گناهانم را مورد بخشش قرار دهد. از کلیه کسانی که به طریقی دینی به آن‌ها دارم طلب مغفرت می‌کنم، خواهش می‌کنم مرا ببخشید تا خدای مهربان هم شما را ببخشد.کسانی که به من دینی دارند، همه آن‌ها را می‌بخشم، امید که خدای قادر متعال همه آن‌ها را بیامرزد. از پدر و مادر عزیزم حلالیت می‌طلبم و همسر و فرزندانم را به شما می‌سپارم، امید که آنان را در جهت دین مبین اسلام به رهبری امام تشویق کنید. از همسر و فرزندانم که نتوانستم بیش از این وسیله آسایششان را فراهم نمایم، طلب بخشش می‌کنم. از خواهران و برادرانم حلالیت می‌طلبم. توصیه من به شما عزیزان این است که خدا را فراموش نکنید. ─ سید مجتبی هاشمی