✳️ شهیدی که حضرت زینب(س)
مژده شهادتش را داد...
یک روز صبح شهید محمد حسین فاتحی در محل کار به اتاقم آمد و با طراوت خاصی که در چهره اش بود گفت دیشب خواب حضرت زینب سلام الله علیها را دیده است و حضرت او را دعوت کرده که پیشش برود!!!
(با خودم فکر کردم حتما در آینده توفیق زیارت مرقدمطهر حضرت را پیداخواهد کرد).
مدتی گذشت و شهید مجدد به اتاقم آمد و
گفت برای پشتیبانی در سوریه نیاز به نیرو دارند!!! اشک از چشمانش سرازیر شد گفت بنده امروز عازم هستم و فکر نمی کنم دیگر همدیگررا ببینیم، همینطور با چشمان اشک آلود با همکاران خداحافظی کرد و رفت...
رمضان سال ۱۳۶۲ بود که خبر رسید در دره بقاع سوریه از ناحیه کمر و پشت سر مورد اصابت گلوله قرار گرفته و به عنوان اولین شهید ایران در سوریه به فیض شهادت نائل گشته...
✔️نقل از همکاران شهید در سپاه شهرری
🚩تاریخ ثبت خاطره:۱۳۸۳
┈•••✾••🌿🌺🌿••✾•••┈
🌷۲۸ اردیبهشت ۱۳۶۴ سالروز شهادت سیدمجتبی هاشمی ،
فرمانده گروه چریکی فداییان اسلام که با آغاز جنگ تحمیلی با نیروهای خود به سوی مرزهای خوزستان شتافت و در کنار نیروهای دکتر چمران؛ فرمانده جنگهای نامنظم به مقابله با ارتش تا دندان مسلح صدام پرداخت
این مجاهد فی سبیل الله سرانجام در بهار ۶۴ در آستانه ماه رمضان توسط تیم ترور منافقین از پیش سر مورد هدف گلوله قرار گرفت و به شهادت رسید. 🕊🕊
سخنی از شهید:
🔹مگر میشود به عنوان یک مسلمان متعهد به خود اجازه داد تا به سرزمینهای اشغالی فلسطین عزیز، اسراییل غاصب همچنان بتازد و مردم محروم و آواره مسلمان فلسطین را هر روز قتل عام کند.
هرگز نمیتوانیم ساکت بشینیم در حالیکه آنها در خانههای خود اجازه نفس کشیدن را ندارند. آری، آنها محکوم بر مرگند زیرا مدافع ارزشهای اسلامیاند.
آنها برای خدا میجنگند و همانا پیروزی از آن مسلمین است.
🔹رهبر عزیزتان را یاری نمایید، گوش به فرمان او باشید و خدا را فراموش نکنید، نماز اول وقت را رها نکنید.
🌷 شهيد سيد مجتبي هاشمي در سال ۱۳۱۹ در محله شاهپور تهران (وحدت اسلامي فعلي) ديده به جهان گشود. او فرزند سوم خانواده اي مذهبي و متوسط بود که عشق به اهل بيت و علماي اسلام در فضاي آن موج مي زد.
🔸وي پس از طي دوران تحصيلات متوسطه به ارتش پيوست و به دليل اندام ورزيده و قدرت بدني قابل توجهي که داشت عضو نيروهاي ويژه کلاه سبز شد، اما پس از مدت کوتاهي با مشاهده جو حاکم بر ارتش و آگاهي بيشتر از ماهيت رژيم طاغوت از ارتش شاهنشاهي خارج و به کار آزاد مشغول شد. در ايام الله ۱۵ خرداد سال ۴۲ او و چند تن از دوستانش به موج خروشان مردم پيوستند و تحت تعقيب و کنترل ماموران پهلوي قرار داشت و با کوچکترين بهانه اي به منزل او هجوم آورده و اقدام به تهيه و توزيع اعلاميه و نوار هاي سخنراني و تصاوير حضرت امام مي نمود و در پوششهاي گوناگون، فعاليتهاي خود را در تمامي شهرهاي استان تهران و حتي استآنهاي همجوار گسترش داد. خروش ميليوني امت مسلمان در سال ۵۷ سرانجام راه بازگشت حضرت امام را به ميهن اسلامي گشود و در ۱۲ بهمن حضرتش خاک کشور را به قدوم خود متبرک نمود. سيد مجتبي نيز به عضويت کميته استقبال امام در آمد و در آن استقبال تاريخي شرکت نمود. طي ۱۰ روز دهه فجر در محل کار خود که يک مغازه لباس فروشي بود به فروش اقلامي که در انقلاب ناياب شده بود، با قيمتي به مراتب پايين تر از بهاي حقيقي آن، اقدام نمود. ضمن اينکه خود نيز با حضور در ميادين مبارزه رو در رو بد بقاياي رژيم پهلوي، تمام توان خود را صرف پيروزي نهضت اسلامي نمود. پس از پيروزي انقلاب اسلامي در ۲۲ بهمن، او به سرعت نيروهاي انقلابي و پر شور منطقه ۹ را سازماندهي کرده و کميته انقلاب اسلامي منطقه ۹ را تشکيل داد.
🔹با شروع غائله کردستان، شهيد هاشمي به همراه عده اي از افراد کميته منطقه ۹ در پي فرمان بسيج عمومي حضرت امام عازم غرب کشور شد و در آزادي و پاکسازي آن منطقه شرکت نمود. هنوز چند روز از آغاز تجاوز عراق به خاک کشورمان نگذشته بود که سيد مجتبي، به همراه عده اي از دوستان و همرزمانش به صورت داوطلبانه و مستقل عازم جنوب کشور شد و در مدرسه فداييان اسلام، واقع در شهر آبادان مستقر شد و بدين ترتيب اولين نيروي انتظامي نا منظم براي مقابله با تهاجمان بعثيون در آبادان و خرمشهر بوجود آمد که به گروه فداييان اسلام معروف شد. و سرانجام منافقان كوردل كه نميتوانستند شاهد تلاش شبانهروزي شهيد هاشمي در پشتيباني رزمندگان اسلام باشند، سرانجام در آستانه ماه مبارك رمضان سال ۶۴ او را با زبان روزه در مغازه لباس فروشياش از پشت سر آماج گلوله هاي خود قرار داده و به شهادت رساندند.
➖قسمتی از وصیت نامه شهید سید مجتبی هاشمی:
باسمه تعالی
امیدوارم که خداوند گناهانم را مورد بخشش قرار دهد.
از کلیه کسانی که به طریقی دینی به آنها دارم طلب مغفرت میکنم، خواهش میکنم مرا ببخشید تا خدای مهربان هم شما را ببخشد.کسانی که به من دینی دارند، همه آنها را میبخشم، امید که خدای قادر متعال همه آنها را بیامرزد. از پدر و مادر عزیزم حلالیت میطلبم و همسر و فرزندانم را به شما میسپارم، امید که آنان را در جهت دین مبین اسلام به رهبری امام تشویق کنید.
از همسر و فرزندانم که نتوانستم بیش از این وسیله آسایششان را فراهم نمایم، طلب بخشش میکنم. از خواهران و برادرانم حلالیت میطلبم.
توصیه من به شما عزیزان این است که خدا را فراموش نکنید.
─ سید مجتبی هاشمی
📌شهید ورامینی به همسرش وعده کرد که بعد از دو سال به او میپیوندد.
🔷️ مادر شهید ناصر ورامینی می گوید: ناصر در سن ۲۰ سالگی ازدواج کرد، ۴ ماه بود که ازدواج کرده بود و خانمش باردار بود که دوباره به جبهه اعزام شد.
◇ هر چه من و همسرش اصرار داشتیم که مانع رفتن او شویم ، قبول نکرد و گفت : من دیگه بر نمی گردم نگران نشوید ، اگر من شهید شدم ، خدا سعادتی نصیبتان کرده است.
🔸️ خانمش در پاسخ به ناصر گفت : ما همیشه به تو افتخار می کنیم.
◇ گفتم : مامان تو تازه ازدواج کردی و خانمت هم باردارهست، پیش خانمت باش گناه دارد، دختر مردم است و ....
🔹️ همسرش را بوسید و رو به من گفت : مامان من شهید می شوم ، ازدواج کردم تا یادگاری از خودم داشته باشم ، فرزند من دختر هست و اسمش هم بزارید فاطمه .
🔸️ رو به به خانمش گفت: نگران نباش ، دو سال بعداز شهادت من وقتی که دوران شیردهی دخترش فاطمه تمام شد، به او به خواهد پیوست.
◇ ناصر شهید شد و فاطمه به دنیا آمد ودوران شیردهی تمام شد، تا اینکه شهید ناصر ورامینی به خواب همسرش آمد و لباس عروسی به همسرش داد وگفت:حالا وقتش و بیا!!!
◇ من و پدر ناصر و عروسم با کاروانی از شیراز راهی قم شدیم که درمسیر اتوبوس تصادف کرد و عروسم ۱۰ روز توی بیمارستان بود وسرانجام به ناصر پیوست.
◇ صبح زود سر مزار ناصر رفتم گفتم :ناصر تو از خدا بخواه خانمت خوب بشه بیاد پیش دخترت ، شب به خوابم آمد و گفت: مادر این قدر اصرار نکن ما با هم عهد بستیم و من پیمانم را نمی شکنم و میهمان من خواهد بود.
#عهدوپیمانیآسمانی
خداحافظ جمعههایِ بیخواب
خداحافظ ماشینهایِ بدون شیشهدودی
خداحافظ «ماشین رو نگه دارید، مگه نمیبینید مردم وایستادن»
خداحافظ «اتّقواالله»هایِ حین مناظره
خداحافظ مایه غرورِ ایرانی
خداحافظ پروژههایِ افتتاحی
خداحافظ سفرهای پیدرپیِ استانی
خداحافظ دعای کارگرهای کارخانههایِ احیایی
خداحافظ مخاطب پیرمردی که گفت «خدا پدرت رو بیامرزه»
خداحافظ مخاطبِ تخریب و کنایهها
خداحافظ «ما دنبال دوتا رای حلالیم»
خداحافظ استقبالهایِ چشمگیر مردمی
خداحافظ «من تا تمامِ مشکلات حل نشود، به سفرهای استانی خواهم آمد»
خداحافظ سکوتِ مردانه مقابل تخریبهای رقیب
خداحافظ «من دردِ یتیمی را چشیدهام»
خداحافظ پیشانیِ بوسه حاجقاسم
خداحافظ استخاره خوبِ «به کی رأی بدم»ها
خداحافظ «برای این طلبه خدمتگزار دعا کنید»
خداحافظ عبا و قبایِ خاکی بین سیل و زلزلهها
خداحافظ چشمانتظاریِ هشت ساله و ۱۶ ساعته
خداحافظ مخاطب «تمجید»هایِ اقا
خداحافظ سفرهای عادیشدهٔ روستایی
خداحافظ جشنهای احیایِ کارگاهها
خداحافظ شهادت حینِ خدمت؛ نه پشتِ میز
خداحافظ زبانِ بیلکنتِ دفاع از اسلام
بیشتر از آنچه فکر کنی دوستت داشتیم؛ تو و یارانت را، ببخش که زیاد نگفتیم…
خداحافظ آقاسید ابراهیم!
جدیجدی شهیـد شدی…
حالا کمی استراحت کن؛ خیلی خستهای...
#شهید_جمهور🥀💔
عرض سلام و احترام خدمت همسنگران گرامی.
بابت وقفه طولانی عذر خواهی میکنم. آن شاالله از امشب مثل قبل در خدمت همه بزرگواران خواهم بود. یا علی (ع)
شهیدی که خواب حضرت زینب سلام الله علیها را دید🕊
🌷شهید سید مصطفی حسینی
🌷همرزم← یه شب نیمه هاى شب بود و بچه ها خوابیده بودن. از صداى ناله یکى از بچه ها بقیه بیدار شدن.🌙یکى رفت رو سرش بیدارش کرد گفت چیه سید خواب بد دیدى? زد زیر گریه هرچى گفتن چیشده فقط گریه میکرد.🥀تا اینکه گفت خواب بىبى زینب دیدم. همه گفتن خوش بحالت اینکه گریه نداره. حالا بىبى چى گفت بهت?💫با گریه گفت بىبى فرمودن ما اهل بیت به شما بچه هاى شیعه افتخار میکنیم.🌱یهو دیدم دست راست بى بى خونى و دست چپ مبارکش سیاه و کبود.🍂 گفتم بىبىجان مگه ما بچه شیعه هاى حیدرى مرده باشیم که دستاى مبارکتون اینجور باشه، چیشده بىبىجان.؟🥀ایشون فرمودن پسرم وقتى دشمن گلوله اى به سمت شما شلیک میکنه بادست راستم جلو اون گلوله رومیگیرم تا به شما نخوره واسه همین خونى شده🥀 و زمانى که شما گلوله اى به سمت دشمنان شلیک میکنین بادست چپ هدایتش میکنم تا به هدف بخوره واسه همین دست چپم کبود شده...🥀 سه روز بعد سید مصطفى حسینى که خواب حضرت زینب رو دیده بود به دست تکفیری ها به شهادت رسید.🕊پیکر پاکش پس از ۷ سال گمنامی در مهر ماه سال ۱۴۰۲ به همراه پیکر "شهید علیجان محمدی"💫 از شهدای تیپ فاطمیون تفحص و هویت آنان از طریق آزمایش DNA مشخص شد،🌙پیکر سید مصطفی در خیرآباد ورامین "امام زاده طاهر" به خاک سپرده شد🕊🕋
#شادی_روح_پاکش_صلوات💙🌷
🩸#بسمربالشهداوالصدیقین
شهـادت ؛
یعنی متفاوت به آخر رسیدن ...
#پاسدار_مدافع_حرم
#شهید_سعید_آبیار
اعزامی از استان البرز
در حمله جنگنده های اسراییل
در منطقهی حلب سوریه
به فیض شهادت نائل آمد
#هنیئا_لک_یا_شهید
پلاڪ سوخته🥀
شهید مهدی طهماسبی🌷
تاریخ تولد: ۱۴ / ۸ / ۱۳۶۲
تاریخ شهادت: ۱۶ / ۳ / ۱۳۹۵
محل تولد: اهواز،ساکن قم
محل شهادت: سوریه
*🌷دیگر وقتش رسیده بود که مسافر تو راهی از راه برسد💫جنگ بود و پدر یک پای دلش در میدان مبارزه و یک پای دیگرش پیش آن مسافری که قرار بود 13 آبان بیاید🌱ساعت ده شب در بیمارستان پارس اهواز خبری به گوش حاج عبدالکریم میرسد که نوزاد و مادر حالشان خوب نیست🥀کاری از دست پدر بر نمیاید جز آنکه دعا کند📿وضو میگیرد و به سمت نماز خانه بیمارستان میرود📿تنها چیزی که در آن زمان به ذهنش میرسد نماز استغاثه به درگاه امام عصر(عج) است.🌙دو رکعت نماز حاجت میخواند و به امام عصر متوسل میشود تا نوزاد و مادرش هر دو سالم باشند🌱پدر دل توی دلش نبود مرد جنگ بود و از خدا هم خواست فرزند اولش پسر باشد🌙تا اگر شهادت نصیبش شد، پسر مراقب خانه خانوادهاش باشد💫دعای پدر در آن شب دلشوره برآورده میشود📿و صدای گریه نوزاد پسری ساعت یک و نیم شب 14 آبان سال 62 فضای بیمارستان را پر میکند🎊حاج عبدالکریم سجده شکر به جا میآورد بنا به عهدی که به امام زمان(عج) بسته بود نام پسرش را مهدی میگذارد🍃پسر میشود نذر امام زمان ارواحنا له فداء🌙مهدی سال 81 تا 84 دانشجوی دانشکده افسری سپاه در شهر اصفهان بود🍃مهدی از گریه کنها و دل سوختههای اهل بیت(ع)بود🥀یکی از داوران درجه یک فوتبال شهرستان قم بود که داوطلبانه به سوریه اعزام شد💫و عاقبت با اصابت موشک تاو به ماشین پر از مهمات💥پیکر پاک مهدی در آتش سوخت و تنها پلاک سوختهای از او باقی ماند*🥀🕊️🕋
شهادت: ۱۶ خرداد ۱۳۹۵
#شادی_روح_پاکش_صلوات💙🌷