💠 آقا مهدی هم همچون حاج قاسم مزد شهادتش را از امام رضا(ع) گرفت...ماجرای توسل شهید مهدی باکری به امام رضا(ع) 👇
🔹 بعد از عملیات خیبر، فرماندهان را بردند زیارت امام رضا (ع). وقتی مهدی برگشت توی پد پنج بهم گفت:
◇ برایم سوغاتی جانماز و دو حبه قند و نمک تبرکی آورده بود. نمکش را همان روز زدیم به آبگوشت ناهارمان.
◇ مهدی حال همیشگی را نداشت. گفتم:
«تو از ضامن آهو چه خواستهای که این چنین شدهای؟ نابودی کفار؟ پیروزی رزمندگان؟ سلامتی امام؟»
◇ چیزی نمیگفت. به جان امام که قسمش دادم، گفت: فقط یک چیز...گفتم: چه؟
◇ گفت: «دیگر نمیتوانم بمانم. باور کن. همین را به امام رضا (ع) گفتم. گفتم واسطه شو این عملیات، آخرین عملیات مهدی باشد»
◇ عجیب بود. قبلا هر وقت حرف از شهادت میشد، میگفت برای چه شهید شویم؟ شهادت خوب است اما دعا کنید پیروز شویم. صرف اینکه دعا کنیم تا شهید شویم یعنی چه؟
◇ اما دیگر انقطاعی شده بود. امام رضا (ع) هم خیلی معطلش نکرد و بدر شد آخرین عملیاتش.
(راوی،: دوست و همرزم شهید باکری)
#شهید_مهدی_باکری
#فرمانده_نجیب
🌷شهیدمدافع حرم محمدحسن(رسول) خلیلی🌷
نام: محمدحسن خلیلی
نام پدر: رمضانعلی(جانباز دفاع مقدس)
ولادت: 1365/9/20 (تهران)
شهادت: 1392/8/27 (سوریه/حلب)
وضعیت تاهل: مجرد
نام جهادی: ابوخلیل
اخرین مقام: سرباز بی بی زینب
نحوه شهادت:
اصابت گلوله به بازو کتف و پهلو که پدرشان گفتند انقدر وضع شهادتش دلخراش بود من از روی زخم های فتنه 88 رسول را شناختم
سن شهادت: 27ساله
علاقه: شهید محسن دین شعاری و زیارت اهل بیت
قسمتی از وصیتنامه شهید:
خوش ندارم که این شادمانی را با لباس های سیاه و غمگین ببینم
غم اگر هست برای بی بی جان حضرت زینب باید باشد ، اشک و آه و ناله اگر هست برای اربابمان اباعبدالله باید باشد و اگر دلتان گرفت روضه ایشان را بخوانید که من هم دلم برای روضه ارباب و خانم جان تنگ است.
#یادش_باصلوات
💛ﺷﻬﻴﺪ اﻣﺎﻡ ﺭﺿﺎیی اﺳﺘﺎﻥ ﻓﺎﺭسی ﻛﻪ ﺑﺪﻧﺶ ﺑﻪ ﺯﻳﺎﺭﺕ اﻣﺎﻡ ﺭﺿﺎ(ع) ﺭﻓﺖ...
🏴🏴
شهید عبدالصمد فخار علاقه و عشق عجیبی به حضرت امام رضا (ع) داشت .
یکی از آرزوهای او این بود که پس از شهادت بدنش حول حرم مطهر ثامن الحجج طواف داده شود .
پس از شهادت شهید فخار، به علت اشتباهی که به خواست خداوند در تقسیم شهدا پیش آمده بود بدن مطهر او را به عنوان یکی از شهدای دیار خراسان به مشهد مقدس فرستادند، تنها زمانی این اشتباه کشف شد که طی سنت دیرینه او را به دور قبله دل و مزار امام طواف داده بودند .
بدن ﻣﻂﻬﺮ شهید, به مشهد رفت و پس اززیارت امام رضا (ع) به کازرون بازگشت و به خاک سپرده شد.
🏴🏴
نکته : ایشان به یاد ائمه بقیع وصیت کرده بود مزاری خاکی و بدون نام و نشان داشته باشد، اما زمان دفن برای او سنگ مزار گذاشتند و فردای آنروز متوجه شدند که سنگ شکسته ، دوباره سنگ را تعویض کردند اما باز هم شکست ، شب این اتفاق، شهید به خواب یکی از نزدیکان میآید و میگوید مگر وصیت نکردم که مزارم خاکی باشد ؟، از آن روز به بعد مزار این شهید عزیز خاکی و بدون نام و نشان است
#ﺷﻬﻴﺪاﻣﺎﻡ_ﺭﺿﺎﻳﻲ
#ﺷﻬﻴﺪﺻﻤﺪﻓﺨﺎﺭ🌹
#شادی_روح_پاکش_صلوات
#ﺷﻬﺪایﻓﺎﺭﺱ
هدایت شده از معلمانه/ جعفر روحی
رهبر انقلاب: در مدارس نظرسنجی کنید ببینید چند نفر رونالدو را میشناسند، چند نفر کاظمیآشتیانی را
بایستی کاری کنیم که دانشآموز دارای #هویت_ملی بشود. مهمتر از علمآموزی یا لااقل در حد علمآموزی این است که او احساس #هویت بکند، یک انسان با هویت ساخته بشود، یک هویت ملی، هویت احساس #اعتماد_به_نفس_ملی پیدا بکند.
از عمق جان کودک ما با افتخارات کشور آشنا بشود این چیزی است که امروز وجود ندارد خیلی از افتخارات حالا ایشان اسم مرحوم آقای کاظمیآشتیانی را آوردند شما بین بچههای مدرسهتان، مدارستان نظرخواهی کنید ببینید چند درصد کاظمیآشتیانی را با آن همه خدمات، با آن ارزش وجودی که این مرد، این جوان، جوان هم بود داشت میشناسند چند درصد، رونالدو را چند درصد میشناسند، ما چرا #افتخارات_ملی خودمان را نمیشناسیم؟
این خیلی مهم است یک بخش از این چیزهایی که میگوییم هویت ملی همین است که افتخارات ملی را، گذشتهی علمی را، گذشتهی سیاسی را، گذشتهی بینالمللی را بشناسند.
#هویتملی
#اعتمادبهنفسملی
#افتخاراتملی
#قهرمانملی
#کارتمیزفرهنگی
┏━━ 🖌 ━┓
🆔 @j_roohi
┗━━ 🖌 ━┛
🌱 مردان کوچک سرزمینم
▫️شهریور ۵۹ وقتی شایعه حمله عراق به خرمشهر رنگ واقعیت به خودش گرفت مردان خانوادهها ماندند و زن ها و بچهها را به شهر دیگر فرستادند. خانواده بهنام محمدی هم جزو همان خیلیها بودند اما بهنام ۱۲ ساله میخواست بماند. از مادر اصرار به رفتن و از بهنام اصرار به ماندن. مادر میگفت مگه تو چند سالته که می خوای بمونی خرمشهر وسط توپ و تانک! اما مرغ بهنام یک پا داشت و میگفت:"مثلاً پسر کشتی گیر داری ها!"
بهنام ماند. آن اوایل و شبهای بمباران که خرمشهر در تاریکی فرو میرفت، مسئولیت تقسیم فانوسها را به او دادند و کمی که گذشت دیدند این پسر بچه با آن قد و قواره، یلی هست برای خودش.
بهنام زبر و زرنگ بود. از طرفی هم ریزه میزه بود و اصلاً بهش نمیخورد که بخواهد رزمنده باشد. مدافعان خرمشهر از این ویژگی بهنام استفاده کردند و اینطور شد که او شد مأمور شناسایی.
شهیدی که عراقی ها برایش ختم گرفتند.
جنگ تمام شده بود و پیکرهای پاک بسیاری از شهدا در میان دشت های ایران و عراق باقی مانده و بچه هایی که از قافله دوستانشان جا مانده بودند و عباس هم یکی از آنها بود که با اتمام جنگ و شروع کار تفحص شهدا، آستین همت را بالا زد و برای یافتن دوستانی که در گمنامی به سر می بردند راهی دشت و دیار جنوب و غرب کشور شد.
برای پیشبرد این هدف باید دشت های عراق نیز زیر و رو می شد و هماهنگی میان دو کشور برای این امر صورت گرفته بود.
خوش اخلاقی و مهربانی عباس زبانزد همه بود و این ویژگی اش همه را شیفته او می کرد و این همگان نه تنها برادران هموطن که عراقی ها نیز بودند.
او برای آنکه بتواند عراقی ها را راضی کند تا به خوبی با آنها همکاری کنند هر کاری که از دستش بر می آمد انجام می داد؛ از گرفتن هدیه تا خرید آبمیوه و سیگار، و همین رفتارش، کارها را به خوبی راه می انداخت.
یک بیل دستی برداشت و به همراه یکی از دوستانش برای تفحص راهی دشت ها شدند. عباس میخواست روی کانالی معروف به والمری معبر بزند. گفت امروز به عشق حضرت عباس(ع) کار میکنیم و به من الهام شده که امروز یک شهید پیدا میکنیم .
رو به دوستش کرد وگفت تو اینجا باش تا برگردم. پس از 10 دقیقه صدای انفجار به گوش رسید
وی هرچه عباس صدا زد ، صدایی نشنید.
عباس که شهید شد نه تنها دوستان و آشنایان و فامیل که عراقی ها را نیز در غم فرو برد تا جایی که پول هایشان را روی هم گذاشته و برای عباس مراسم ختم گرفتند.
شهید #عباس_صابری🥀
تاریخ و محل شهادت : ۵/خرداد/١٣٧۵-فکه
نحوه شهادت : انفجار مین
🌷شهید مدافع حرم سید مصطفی موسوی🌷
نام: سید مصطفی موسوی
نام پدر: سید محمد
ولادت: 1374/8/24 (تهران)
شهادت: 1394/8/18 (سوریه/حلب)
وضعیت تاهل: مجرد
نام جهادی: ــ ندارند اما معروف به جوانترین شهید مدافع حرم هستن
اخرین مقام: سرباز بی بی زینب(س)
نحوه شهادت: اصابت گلوله به گلو
سن شهادت: 20ساله (3 روز بود که وارد سن 20 سالگی شده بودن)
علاقه: شهید عباس بابایی و شهید حسن باقری
قسمتی از وصیتنامه شهید:
ــــ ندارند
#یادش_باصلوات
هدایت شده از جعفر روحی / صوت انقلابی
#اختصاصی
مجموعه بی نظیر (خنده حلال ) قطعاتی کوتاه (۱۴۴ قطعه ) حکیمانه توام با طنز از حجت الاسلام والمسلمین قرائتی در روز عید قربان تقدیم شما همراهان گرامی کانال صوت انقلابی
👈بجهت محدودیت حجم ارسالی مطالب در ایتا ، در چند بخش بصورت فشرده ارایه میگردد ، که برای استفاده باید از حالت فشرده خارج کرد.(با نصب برنامه فشرده ساز در گوشی)
☺️ بخش اول
☺️ بخش دوم
☺️ بخش سوم
☺️ بخش چهارم
☺️ بخش پنجم
┏━━ 🎵 ━┓
🆔 @sot_enghelabi
┗━━ 🎵 ━┛
5.75M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌀 اتل متل یه بابا، دلیر و زار و بیمار
🌿 اتل متل یه مادر، یه مادر فداکار
⚪️👆 ابوالفضل سپهر، شاعر بسیجی که به سبک عامیانه شعر می گفت. او در سروده هایش به توصیف مظلومیت جانبازان و خانواده های آنها و نیز بازماندگان شهدا می پرداخت.
سپهر عمر زیادی نکرد و در ۲۸ شهریور ۱۳۸۳ در سن سی سالگی بر اثر بیماری درگذشت. او تا پیش از آن در دوران کودکی و نوجوانی در چندین فیلم سینمایی و سریال تلویزیونی بازی کرد.
ا▫️▫️▫️▫️▫️▫️▫️▫️▫️▫️▫️
🎞👆 ابیاتی در مورد جانبازان موج انفجاری و غم و اندوهی که خود و خانواده آنها باید تحمل کنند.😞😞
🎤سراینده و شاعر: ابوالفضل سپهر
ا▫️⚪️▫️⚪️▫️⚪️▫️⚪️▫️
۲۸ شهریور ۱۳۸۳ --- سالروز درگذشت شاعر، بازیگر و هنرمند بسیجی، مرحوم ابوالفضل سپهر
🌴 روحش با شهدای عزیز محشور باد🤲
آی دونه دونه دونه
نون و پنیر و پونه
قصه بگم براتون؟
قصهای عاشقونه؟
یه وقت نگین دروغه
یه وقت نگین که وَهمه
اون که قبول نداره
نمی تونه بفهمه
بریم به اون فصلی که
اوج گرمی ساله
ماجرای قصهمون
داخل یک کاناله
کانالی که تو این دشت
مثل قلب زمینه
دور و بر این کانال
پر از میدون مینه
یک کانال که تو این دشت
مثل قلب زمینه
دور و بر این کانال
ببین چه دلنشینه
اون یکی پا نداره
روی زمین افتاده
اون یکی رو ببینین
چقدر قشنگ جون داده
رنگ و روی اون یکی
از تشنگی پریده
همون که روی پاهاش
سر دو تا شهیده
اونجا که نوزده نفر
کنار هم خوابیدن
ببین چقدر قشنگن
تمامشون شهیدن 🌷
سروده ای از: زندهیاد ابوالفضل سپهر
┄┅☫🇮🇷 کانال دفاع مقدس 🇮🇷☫┅┄
▪️۲۸ شهریور ۱۳۸۳ - سالروز درگذشت ابوالفضل سپهر، شاعری که از فراق شهدا دق کرد!!
ا▫️▪️▫️▪️▫️▪️▫️
💠 خاطره ای از شاعر حزب اللهی، ابوالفضل سپهر👇👇
یتیم بزرگ شده بود، وضع مالی خوبی نداشتند. با وجودی که مریضی سختی داشت، سخت کار می کرد تا خرج زندگی خانواده رو تامین کنه.
به کمک دوستان، یک بقالی راه انداخت توی نازی آباد در جنوب تهران. چند ماه بیشتر نکشید که مغازه ورشکست شد و تعطیل.
کاسب نبود. اصلا کاسبی بلد نبود.
تا یک مشتری می گفت: ببخشید 100 گرم از اون برنج ارزونتون بده.
یک کیلو برنج اعلا می کشید میذاشت جلوش، و همون پول صد گرم برنج ارزون رو می گرفت.
قرار بود 20 هزار تومن خواروبار بذاره توی جعبه و بفرسته برای یک خانواده بی بضاعت. جعبه بزرگ تر آورد و شروع کرد پر کردن. بهش گفتند: "این مقداری که تو گذاشتی بالای 50 هزار تومنه."
مثل همیشه خندید و گفت: "نه بابا حالا خیلی مونده تا 20 تومن بشه. جای دوری نمیره"
مادرش در بیمارستان عمل جراحی شده بود. بچه ها کمک کردند و 600 هزار تومان جور کردند. بهش دادند تا مادرش را از بیمارستان ترخیص کند.
در محل که دیدش، گفت: مادرت رو آوردی خونه؟
گفت نه. وقتی پرسید چرا؟ گفت: پول نداشتم.
- مگه 600 تومن بیشتر می شد؟
- نه کافی بود ولی آخه ...
- آخه چی؟ اصلا پول رو بردی بدی بیمارستان؟
- نه نبردم.
- ازت دزدیدند؟
- نه
- گم کردی؟
- نه بابا.
- پس چه بلایی سر پول آوردی؟
یه جانبازی برای اجاره خونش پول پیش نداشت بده، منم چند وقت پیش بهش قول داده بودم براش ردیف کنم. رفتم پول رو دادم به اون. دیدم اون واجب تره.
هر وقت می رفت بهشت زهرا (س)، می گفت: من که لیاقت جبهه و شهادت نداشتم، یعنی می شه منو وسط شهدای گمنام دفن کنند؟
وقتی "ابوالفضل سپهر" بر اثر دیابت و مریضی کلیه و ... در بیمارستان فوت کرد، نوشتند:
"شاعر اتل متل فوت کرد ..."
اصلا معلوم نشد چطوری پس از مراسم تشییع باشکوه که اکثرشان رزمندگان و جانبازان بودند، پیکرش رفت طرف قطعه شهدای گمنام و وسط آنها دفن شد.
(راوی: حمید داودآبادی)
┄┅☫🇮🇷 کانال دفاع مقدس 🇮🇷☫┅┄
🌱 ۲۸ شهریور ۱۳۴۴ -- سالروز تولد رزمنده شهید سید جعفر مظفری
🌴 «باب الحوائج شهدای قائمشهر»
🔺شهید ۱۸ ساله ای که مثل مادر ۱۸ ساله اش حضرت زهرا «س» با پهلویی شکسته به شهادت رسید...!🕊🕊
پدرش سيدباقر، كارگر بود و مادرش ربابه نام داشت. تا پايان دوره راهنمايى درس خواند. به عنوان بسيجى در جبهه حضور يافت.
🌷 مزار شهید: گلزار سيد نظام الدين زادگاهش
▫️▫️▫️▫️▫️▫️▫️▫️▫️▫️
#خاطره
سید جعفر، معاون تعاون گردان امام محمد باقر علیه السلام از لشکر ویژه ۲۵ کربلا بود . با هم تو پرسنلی گردان آشنا شدیم. گردان امام محمد باقر (ع) به فرماندهی شهید بلباسی و شهید خنکدار در عملیات ها حضور پیدا می کرد. یکی ازگردان های معنوی و خط شکن لشکر کربلا بود.
سید علاقه ی شدیدی به روحانیت داشت به حدی که وقتی برای گردان روحانی معرفی می شد سریع می رفت نعلین روحانی رو جفت می کرد.به مستحبات خیلی اهمیت می داد خصوصاً به مستحبات بعد از غذا خیلی مقید بود.با توجه به اینکه سن و سال کمی داشت اما تو گردان معروف بود به کسی که نسبت به انجام مستحبات خیلی مقید است . از همه کوچکتر بود اما از همه ی ما فعالتر .
ا🌱🌱🌱🌱🌱🌱🌱🌱🌱
سید جعفر تو کارهای خیر، مثل واکس زدن پوتین رزمنده ها , آماده کردن غذا, همیشه پیش قدم بود و با اخلاص این کارها را انجام می داد. همیشه سعی می کرد تو کارهای خیر پیش قدم باشه.مثلاً شهید بلباسی فرمانده گردان، هر زمانی که از خط می اومد مقر می گفت: عباس! چایی داریم؟من هم سریع سراغ سید رومی گرفتم, اون هم بدون کوچکترین اعتراضی می رفت چایی رو آماده می کرد. با اخلاص و بی تکبر بود.زمانی که دهلران بودیم معمولاً تا دیر وقت بیدار می موندیم,یک کتری چای درست می کردیم با بچه های تعاون, پرسنلی و فرماندهی باهم می خوردیم. اگه چایی اضافه می کرد سید سر آخر همه رو می خورد. می گفتم: چرا این کار و می کنی؟ می گفت ( آخه اصرافه,حروم میشه!)ساده و بی آلایش و با ادب و سر به زیر بود.اگه یک زمانی شهید خنکدار و شهید بلباسی بهش میگفتن: همینجا باش وتکون نخور,فقط یک کلمه می گفت: چشم و به هیچ وجه از جاش تکون نمی خورد.سمعا و طاعتا بود.
⚪️ از زمانی که با این شهید آشنا شدم خصوصیات اخلاقی در اون دیدم که امروز در کمتر جوانی دیده میشه.
راوی: سیدعباس موسوی، همرزم شهید