📌 اجابت نذر مادر به امام زمان (عج) با شهادت سیدجعفر
[ مـادرانـه.. ]
🔷️ مادر شهید سید جعفر سید صالحی می گوید: نذر کرده بودم ؛ غرقِ در عشق امام زمان (عج) پرورش بدهم فرزندم را
◇ گفتند شهیدگمنام است تا اینکه عینک غواصیاش را که آوردند ، فهمیدم نذرم قبول شده ....
#شهید_سیدجعفر_سیدصالحی
📌 ۶ اسفند سالروز شهادت سردار رشید اسلام «حمید» باکری گرامی باد.
🔷️ همون حمیدی که بواسطه آوازه بیشتر برادرش مهدی، یعنی فرمانده لشکر ۳۱ عاشورا، گمنام مونده و خیلی ازش یاد نمیشه اما ما امروز از اون یاد می کنیم. همون حمیدی رو می گم که خیلی قشنگ رزمنده ها رو بعد از جنگ تو وفاداری سه دسته دونست و گفت: «دسته اول با گذشته خودشون مخالفت میکنند، دسته دوم راه بی تفاوتی رو در پیش میگیرن و تو زندگی مادی غرق میشن اما دسته سوم به گذشته خودشون وفادار می مونن و احساس مسئولیت می کنند و از شدت مصائب و غصه ها دق می کنند.»
🔸آقا حمید بیا و ببین که امروز ما هرچند تعدادمون کمه اما خدا می دونه که از دسته سومیم و امام خامنهای اخیراً در خصوص این وصیت شما فرمود: «این دسته سوم پاینده می مانند و شاهد به ثمر نشستن این نهال و تناور شدن این درخت خواهند بود.»
🔸حمیدی که سال ۵۵ و زمان شاه برا تحصیل رفت ترکیه اما سر از سوریه و شرکت تو دوره چریکی درآوُرد و اون موقعی که درس خوندن تو ضعیف ترین دانشگاه ایران افتخار بود، تو آلمان درس می خوند اما فهمید که این راهش نیست و برگشت! شهیدی که سال ها قبل از انقلاب انقلابی بود و تو زمان تبعید امام خمینی (ره) به فرانسه، به پاریس رفت و با حضرت دیدار کرد.
🔸حمید فداکاری که به فکر حل مشکلات مردم بود و تو زمان حضورش تو سپاه ارومیه، وقتی متوجه شد که کارگرای کارخونه قند حقوق نگرفتن و پیش زن و بچشون شرمندن، به هر ترتیبی که بود ۴۰۰ هزار تومان جمع کرد و حقوق همشون رو پرداخت کرد!
🔸همون آقا حمید فیلم سینمایی «موقعیت مهدی» که مسئول بازرسی شهرداری ارومیه بود اما به جبهه اومد تا نفس خودشو مورد بازرسی قرار بده! حمیدی که اونقد فداکار بود که وقتی بهش گفتن حیف نیست که بچه ات احسان پدر به این خوبی رو از دست بده؟ فقط گفت: «من پدر همه احسانای این سرزمینم و رفت!»
🔸حمیدی که بعد از رفتن به جبهه اینقدر با اخلاص بود که به برادرش مهدی گفته بود که اصلاً از من تعریف نکن و شاید اگر مهدی فقط یک بار از اون تعریف می کرد امروز اینقدر گمنام نبود!
🔸حمیدی که اونقدر شجاع بود که تو شب اول عملیات خیبر، تو عمق ۶۰ کیلومتری خاک عراق، با بیسیم خبر تصرف پل شحیطاطِ جزایر مجنون یعنی تنها راه زمینی دشمن با جزایر رو به فرماندهی کل داد و موجب بالار رفتن روحیه رزمنده ها شد و بعد از شهادتش اسم اون پل رو گذاشتند پل حمید. با این کار حمید نیروهای بعثی که تو جزیره بودن امکان فرار رو نداشتند و از اون طرفِ جزیره هم کسی نمی تونست بیاد کمک این هایی که تو جزیره محاصره هستند و همون لحظات اول حدود ۱۰۰۰ مزدور بعثی اسیر شد و اگر امروز عملیات خیبر از مفاخر دفاع مقدس محسوب میشه به خاطر این کار حمید هست!
🔸حمیدی که سه روز فقط و فقط با کلاشینکف به همراه نیروهاش حوالی اون پل مقاومت کرد و مزد عملش رو گرفت! شهید حاج احمد کاظمی می گه من و مهدی (باکری) با هلیکوپتر خودمون رو به پنج کیلومتری پل شحیطاط و حمید رسوندیم و نزدیک پل در حال مقاومت بودیم که خمپاره ای اومد بین من و حمید و من فقط من دستم زخمی شد اما ترکشش به گلوی حمید خورد و اون هم به کاروان عاشورا پیوست.
🔸حمیدی که وقتی خبر شهادتش رو به همسرش دادن گفت: «چند سال بود که از بی خوابی سفیدی چشماش ندیدم و چشماش همیشه قرمز می شد. خدا رو شکر که دیگه خوابید و استراحت کرد!»
🔸همون حمیدی که تو عملیات آزادسازی خرمشهر با حاج احمد کاظمی جز اولین کسانی بود که وارد شهر و مسجد جامع شد اما امروز آخرین شهدای مفقود ما هم اومدن اما حمید نیومد!
🔸حمیدی که نه آتیش سنگین دشمن و نبود امکانات، بلکه برادرش مهدی مانع برگشت پیکرش به عقب شد. شهید مهدی یاغچیان میگه: «موقع عقب نشینی خواستیم پیکر حمید رو با خودمون بیاریم اما مهدی با قاطعیت اجازه نداد و گفت همه اینها حمید باکری هستند و اگر بقیه رو آوردید عقب بعداً حمید رو هم بیارید اما حمید نیومد و بعثی ها آب رو به سمت خاکریزها هدایت کردند و پیکرش رفت زیر آب!»
🔸میگن وقتی تو ارومیه خبر شهادت رزمنده ها بین مردم پیچید، همه از بزرگی کار مهدی در حیرت بودند و این عمل آرامشی شد بر داغ بچه هاشون. راستی یادم رفت بگم، پیکر حمید که به زیر آب رفت اما آیا پس از گذشت ۴۰ سال کسی از پیکر مهدی خبری دارد؟ پیکر برادر دیگرشان به نام علی که توسط ساواک به لقاءالله پیوست را چه؟ بله خانواده باکری تمام پسرانش مفقود الجسدند!
🔸حمید تو وصیتنامهاش گفته که: «از راحت طلبی و به دست آوردن روزی به طور ساده دوری نمایيد و دائم بايد فردی پرتلاش و خستگی ناپذير باشيد. آزاده باشيد و به هيچ چيز غير از خدا و آنچه خدایی است دل نبنديد و بدانيد كه دنيا زودگذر و فانی است. قدر انقلاب را بدانيد و مدام در جهت تحكيم مبانی آن كوشا باشيد.»
#شهید_حمید_باکری
🌷 شهید حمید باکری به روایت همسرش❣️
ﺍﻭﻝ ﮔﻔﺘﻨﺪ ﻣﻬﺪﯼ ﺯﺧﻤﯽ ﺷﺪﻩ ﻭﺑﻌﺪ ﮐﻪ ﻣﻘﺪﻣﻪﻫﺎ ﺭﺍ ﭼﯿﺪﻧﺪ ﻭﮔﻔﺘﻨﺪ ﺷﻬﯿﺪ ﺷﺪﻩ ﻭﻣﻦ ﺧﯿﻠﯽ ﺭﮎ ﮔﻔﺘﻢ: ﻧﻪ...ﺁﻗﺎﻣﻬﺪﯼ ﺷﻬﯿﺪ ﻧﺸﺪﻩ؛ ﺣﻤﯿﺪ ﻣﻦ ﺷﻬﯿﺪ ﺷﺪﻩ، ﻣﻦ ﺧﻮﺩﻡ ﻣﯽﺩﺍﻧﻢ. ﻓﮑﺮ ﻣﯽﮐﺮﺩﻡ ﺩﯾﺪﻥ ﺟﻨﺎﺯﻩ ﺣﻤﯿﺪ ﺧﯿﻠﯽ ﺑﺮﺍﯾﻢ ﻓﺎﺟﻌﻪﺁﻣﯿﺰ ﺍﺳﺖ
ﺍﺣﺴﺎﺳﻢ ﺍﯾﻦ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﺣﻤﯿﺪ ﺭﺍ ﺑﺮﺩﻩﺍﻧﺪ ﺍﺭﻭﻣﯿﻪ ﻭ ﻣﻦ ﺩﺍﺭﻡ ﭘﺸﺖ ﺳﺮﺵ ﻣﯽﺭﻭﻡ ﺁﻧﺠﺎ... ﺩﺭ ﺭﺍﻩ ﻣﺮﺗﺐ ﮔﺮﯾﻪ ﻣﯽﮐﺮﺩﻡ . ﻣﯽﮔﻔﺘﻢ: « ﺑﺎﺯ ﺗﻮ ﺩﻭﺍﻥﺩﻭﺍﻥ ﺭﻓﺘﯽ ﻭ ﻣﻦ ﺩﺍﺭﻡ ﭘﺸﺖ ﺳﺮﺕ ﻣﯽ آﯾﻢ، ﭼﺮﺍ ﺑﺎﺯ ﺯﻭﺩﺗﺮ ﺍﺯ ﻣﻦ ﺭﻓﺘﻰ؟ ... ﺗﺎﺯﻩ ﺁﻧﺠﺎ(ﺍﺭﻭﻣﯿﻪ)ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﺧﺒﺮ ﺩﺍﺩﻧﺪ ﺣﻤﯿﺪ ﻣﻔﻘﻮﺩ ﺷﺪﻩ ﻭ ﺟﻨﺎﺯﻩ ﻧﺪﺍﺭﺩ . ﺍﺻﻼً ﻓﮑﺮﺵ ﺭﺍ ﻫﻢ ﻧﻤﯽﮐﺮﺩﻡ ﮐﻪ ﻣﻤﮑﻦ ﺍﺳﺖ ﺣﻤﯿﺪ ﺟﻨﺎﺯﻩ ﻧﺪﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﺪ... ﺑﻌﺪ ﺑﻪ ﺧﻮﺩﻡ ﺗﺴﻠﯽ ﺩﺍﺩﻡ ﮐﻪ ﺣﻤﯿﺪ ﻣﯽﺩﺍﻧﺴﺘﻪ ﺑﺮﺍﯼ ﻣﻦ ﺳﺨﺖ ﺍﺳﺖ ﺟﻨﺎﺯﻩﺍﺵ ﺭﺍ ﺑﺒﯿﻨﻢ، ﺑﺮﺍﯼ ﻫﻤﯿﻦ ﺷﺎﯾﺪ ﺁﺭﺯﻭ ﮐﺮﺩﻩ ﻣﻔﻘﻮﺩﺍﻻﺛﺮ ﺑﺎﺷﺪ..
...ﺍﮔﺮ ﻗﺮﺍﺭ ﺑﻮﺩ ﯾﮏ ﺑﺎﺭ ﺩﯾﮕﺮ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﮐﻨﻢ ... ﺑﺎﺯ ﺑﺎ ﺣﻤﯿﺪ ﺑﺎﮐﺮﯼ ﺍﺯﺩﻭﺍﺝ ﻣﯽﮐﺮﺩﻡ ... ﻭ ﺑﺎﺯ ﺍﻓﺘﺨﺎﺭ ﻣﯽﮐﺮﺩﻡ ﮐﻪ ﻓﻘﻂ ﭼﻬﺎﺭ ﺳﺎﻝ ﺑﺎ ﺣﻤﯿﺪ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﮐﺮﺩﻩﺍﻡ ﻭ ﻫﻤﻪ ﭼﯿﺰ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺍﻭ ﯾﺎﺩ ﮔﺮﻓﺘﻪﺍﻡ . ﻣﻦ ﺣﺎﺿﺮ ﻧﯿﺴﺘﻢ ﺍﯾﻦ ﭼﻨﺪ ﺳﺎﻝ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺑﺎ ﺣﻤﯿﺪ ﺭﺍ ﺑﺎ ﻫﯿﭻ ﭼﯿﺰ ﮔﺮﺍﻥﺑﻬﺎﯾﯽ ﻋﻮﺽ ﮐﻨﻢ . ﺑﻪ ﺁﺳﯿﻪ ﻫﻢ ﻫﻤﯿﻦ ﺭﺍ ﮔﻔﺘﻢ . ﺣﺘﯽ ﺑﻪ ﺍﻭ ﮔﻔﺘﻪ ﺍﻡ « ﻫﺮﻭﻗﺖ ﯾﮏ ﺣﻤﯿﺪ ﭘﯿﺪﺍ ﮐﺮﺩﯼ ﺑﺎ ﺍﻭ ﺍﺯﺩﻭﺍﺝ ﮐﻦ، ﻭﻟﯽ ﺑﺮﻭ ﯾﮏ ﺣﻤﯿﺪ ﭘﯿﺪﺍ ﮐﻦ !!
هدایت شده از جعفر روحی|معلمانه
9⃣ شاخص نماینده بدرد نخور ...
1⃣ نماینده بی علاقه به انقلاب
2⃣ نماینده بی اعتقاد به قانون اساسی
3⃣ نماینده ای که دشمنیهای استکبار جهانی را نفهمد.
4⃣ نماینده ای که مصالح این کشور برایش مهم نباشد.
5⃣ نماینده ای که دلش بخواهد از استکبار جهانی تملّق بگوید.
6⃣ نماینده ای که در روزنامهها و مجلّات وابسته به صهیونیستها اسمش را درشت بنویسند و بگویند فلانی با سیاست نظام جمهوری اسلامی مخالفت کرد.
7⃣ نماینده ای که از مسائل کشور درک لازم را نداشته باشد.
8⃣ نماینده ای که فاقد هوشمندی، آگاهی، سواد و معرفت لازم باشد.
9⃣ نماینده ای که قبل از ورود به مجلس، خود را وامدار دیگران کرده و مجبور باشد در مجلس وام آنها را ادا کند؛ نانهایی به قرض گرفته باشد و بخواهد به مجلس که رفت، قرض خود را ادا کند؛
👌این #نماینده بهدرد نمی خورد...
✳️ خطبه های نماز جمعه ۲۰ بهمن ۷۴
#مجلس_قوی
#حضور_حداکثری
#مشارکت_آگاهانه
📆 هشتم اسفند 1365 - شهادت سردار نام آشنای جبههها حاج حسین خرازی
🍀 او متولد 1336 در اصفهان بود. از کودکی و نوجوانی علاقمند به معارف دینی بود و شخصیت وی در محافل مذهبی شکل گرفت. با این بستر فکری و تربیتی، بسیار زود به جریان انقلاب پیوست و پس از پیروزی، در کمیته های اصفهان فعال بود. سپس به عنوان عضورسمی سپاه، در درگیری های کردستان رهسپار آنجا شد و در فرو نشاندن آتشی که گروهک های ضدانقلاب برافروخته بودند، نقشی مؤثر ایفا نمود.
🌸 شهید خرازی در دوران دفاع مقدس لشکر مقدس امام حسین (ع)را تأسیس نمود و خود فرماندهی آن را بر عهده گرفت. به همراه این لشکر در عملیات های مختلف شرکت نمود تا این که در تاریخ8اسفند65 در جریان عملیات پیروزمند کربلای5 به شهادت رسید. پاکی و اخلاص این شهید زبانزد بود و در تشییع پیکر مطهر او جمع عظیم و باشکوهی از ارادتمندان شرکت نمودند.
ا▫️▪️▫️▪️▫️▪️▫️
➖حاج قاسم سلیمانی در باره او چنین می گوید:
🌷 در بین فرماندهان جنگ، 3 نفر بودند که اگر در جلسهای نبودند حتماً در آن نقص بود: حسن باقری، حسین خرازی و احمد کاظمی. اگر همه ما مینشستیم در جنگ حرف میزدیم تصمیمگیری میکردیم سکوت هر یک از این 3نفر حتماً امکان تصمیمگیری را مشکل میکرد. اگر مخالفت میکردند با عملیاتی، حتماً یک مسئله و دلیل داشت.
💠 شهید احمد کاظمی، حسین خرازی را از اولیاءالله معرفی میکرد و قبر او را دری از درهای بهشت میدانست. همرزم شهید کاظمی میگوید:
🔹روزی همراه شهید کاظمی جهت انجام مأموریت به اصفهان رفته بوديم. سری هم به گلزار شهدا در تخت فولاد زدیم. میگفت: بچهها، دوست دارين، دری از درهای بهشت رو به شما نشون بدم؟
🔸گفتيم: چی از اين بهتر! کفشهایش را درآورد، وارد گلزار شد. يک راست بُردمان سر مزار شهيد حسين خرازی. با يقين گفت: از اين قبر مطهر، دری به بهشت باز میشه.
▪️نشستيم . فاتحهای خواندیم...حال و هوای او، تماشائی بود... ده روز بعد خود کاظمی به شهادت رسید و در جوار دوست و همرزم قدیمی اش آرام گرفت.
🌷 #حاج_حسین_خرازی
....وقتی از این ڪانال
که سنگرهـای دشمن را
به یکدیگر پیوند میدادهاند بگذری ،
به « فرمانده » خواهی رسید
به علمـــدار ...
او را از آستین خالیِ
دست راستش خواهی شناخت ...
چه می گویـم !!
چهره ریز نقش و خندههای دلنشینش
نشانه ی بهتـری است ...
مواظب باش ...!
آن همه متواضع است که
او را درمیان همراهانش گم میکنی
اگر ڪسی او را نمی شناخت ،
هرگز باور نمی ڪرد که
با فرمانده لشکر امام حسین (؏)
رو به رو ست ...
آهی كشيد، به سقف سنگر خيره شد
و زير لب چند بار نام مقدس حضرت مهدی روحی له الفداء را زمزمه كرد:
«یادت مياد با بچه های چزابه، توی سوسنگرد دعای عهد ميخوندیم؟
همه آنها رفتند پيش خدای خودشون، حالا وقت رفتنه. ماندن برای من هم كافيه.»
اين اولين باری نبود كه به ياد ياران اوايل جنگ میافتاد اما در اين چند روز، همان حسین هميشگی نبود. راه رفتن او هم انگار توی آسمان بود، هوايی شده بود
#خاطرات_شهید_خرازی
#نعم_الرفیق_ما ♥️
به یاد سردار بینشانِ عملیات خیبر
فرمانده گردان حمزه سیدالشهدا لشکر۲۷
#شهید_سردار_حسن_زمانی
حاج همت گفت :
حسنجان از رده های بالا دارند به ما فشار میآورند و میگویند هرطور شده باید این خط شکسته شود. گفتند اگر نمیتوانید بروید به خدا بگویید....!!
حسن زمانی در شامگاه عاشورایی دوشنبه ۸ اسفند ۱۳۶۲ در حرکتی شهادت طلبانه، با یاران خود رفت تا به خدا بگوید که خط طلسم شده طلائیه، شکستنی نیست..!
پس چون به خاک افتاد، تقدیر چنان بود که تا امروز هنوز هیچ نشانهای از او به دست نیاید...
#سالروز_شهادت
#روحش_شاد_باصلوات
🌹با شهدا تا ظهور مهدی (عج)🌹
📜 #وصیتنامه شهید امیر حاج امینی: ▫️سلام بر خدا و شهیدان خدا و بندگان پاک و مخلص او. بعد از مدتها ک
🌷۱۰ اسفند سالروز امیر حاج امینی بیسیمچی گردان انصار لشگر ۲۷ محمدرسول الله گرامیباد*
💠 امیر حاج امینی در سال ۱۳۴۰ بدنیا آمد این شهیداز جمله دلاورمردان و چهره های مشهور دفاع مقدس است که در عملیات کربلای ۵ درسال۱۳۶۵ درکانال پرورش ماهی به شهادت رسید
📷 عکسی معروف و زیبا از شهید حاج امینی ماندگار شده است که در تاریخ ۱۰اسفند ۱۳۶۵ در شلمچه درجنوب کانال پرورش ماهی گرفته شده است. این عکس تاثیرگذارترین عکس گرفته شده از شهدای دفاع مقدس است
ا🌱🌿🌱🌿🌱🌿🌱🌿
💕 کاری کن ای شهید
بعضی وقت ها نمیدانم در گردوغبار این دنیا چه کنم
مرا جداکن از زمین
دستم را بگیر
میخواهم در دنیای تو آرام بگیرم..
🌹با شهدا تا ظهور مهدی (عج)🌹
📌 شهید حسین املاکی در بیانات رهبر انقلاب 🔹️ شهید املاکىِ شما - جانشین فرمانده لشکر گیلان - وقتی د
شهیدے ڪه ماسک خود را وقتے شیمیایے زدن بہ بغل دستےاش داد
آنقدر دلیر و شجاع بود کہ آوازه اش را فرماندهان بعثے هم شنیده بودند.
#شهیـدحسیـن_املاکے 💐
🌹با شهدا تا ظهور مهدی (عج)🌹
🌷۱۰ اسفند سالروز امیر حاج امینی بیسیمچی گردان انصار لشگر ۲۷ محمدرسول الله گرامیباد* 💠 امیر حاج امین
🌹شهید امیر حاج امینی
بچه ها خیلی روحیه شون کسل بود؛ آتیش شدید دشمن هم مزید علت خستگی بچه ها شده بود. یه دفعه صدای شادی بچه ها بلند شد. برگشتم، دیدم پوراحمد و امیر و چند نفر دیگه اومدن خط برا سرکشی، بچه ها انقدر به اینا علاقه داشتن که روحیه شون کلاً عوض شد. ۱۰ ، ۲۰ دقیقه بیشتر نگذشته بود که یه خمپاره پشت خاکریز خورد، گرد و خاک عجیبی بلند شده بود؛ همینکه گرد و غبار نشست دوربینم رو برداشتم تا ببینم چه خبره. رفتم جلوتر که این صحنه رو دیدم. دو تا عکس ازش گرفتم، یکی از تموم بدنش، یکی از صورتش (همون عکس معروف) یه قطره خون رو لبش بود. دیدم امیر تو اون حالت تا حال خودشه و داره زیر لب زمزمه ای می کنه. رفتم جلوتر ولی متوجه حرفش نشدم. همون موقع بود که دیگه شهید شد…🕊