📌 «برای مردم مسلمان فلسطین ساکت ننشینید.»
🔹 مگر میشود به عنوان یک مسلمان متعهد، به خود اجازه داد تا به سرزمینهای اشغالی فلسطین عزیز، اسرائیل غاصب، همچنان بتازد و مردم محروم و آواره مسلمان فلسطین را هر روز قتلعام کند.
◇ هرگز نمیتوانیم ساکت بنشینیم، درحالیکه آنها در خانههای خود، اجازه نفس کشیدن را ندارند. آری، آنها محکوم بر مرگاند، زیرا مدافع ارزشهای اسلامیاند. آنها برای خدا میجنگند و همانا پیروزی از آن مسلمین است.
🩸«سید مجتبی هاشمی»
نخستین فرمانده کمیته انقلاب مرکزی تهران، فرمانده گروه فداییان اسلام در طول جنگ ایران و عراق و به همراه مصطفی چمران تنها فرمانده جنگهای نامنظم در ایران بود.
◇ کسی که در ۱۳ آبان ۱۳۱۹ در محله شاپور به دنیا آمد. وی پس از بارها تهدید و سوءقصد به جانش در سن ۴۵سالگی با زبان روزه، در ۲۸ اردیبهشت ۱۳۶۴ در خیابان وحدت اسلامی (شاپور سابق) تهران، از پشت توسط اعضای سازمان مجاهدین خلق که به عنوان مشتری وارد مغازهاش شده بودند، مورد سوء قصد قرار گرفت و به #شهادت رسید.
#فرمانده_جنگهای_نامنظم
#شهید_سیدمجتبی_هاشمی
#شهید_ترور
هدایت شده از روشنگر باشیم/ ولایت مداری
🌸شــهــیدی که بعد از شــهــادتش قــرآن خواند🌸
مادر همسر شهید در خاطره خود که در کتاب ˈلحظه های آسمانیˈ (دفتر اول) نگاشته شده است، نقل می کند:وقتی پیکر مطهر شهید 🌷عبدالمهدی مغفوری🌷 را آوردند، حال مساعدی نداشتم، نشسته بودم و گریه می کردم.
در حزن و اندوه غوطه ور بودم که ناگهان صدایی شنیدم که می گفت: شهید قرآن می خواند.
یکی از روحانیون محل هم که آنجا بالای سرجنازه بود، قسم خورد که او هم تلاوت قرآن شهید را شنیده است.
با خود گفتم، خدایا این چه شهیدی است و نزد تو چه قرب و مقامی دارد که این کرامت را به او عنایت کرده ای و از جنازه اش پس از چند روز که شهید شده، صدای تلاوت قرآن می آید؟
از جا بلند شدم که خودم هم از نزدیک این اعجاز را مشاهده کنم. وضو گرفتم، بالای سرش رفتم و روی او را کنار زدم، رنگش مثل مهتابی نور می داد و بوی عطر عجیبی از پیکرش به مشام می رسید.
وقتی گوشم را نزدیک صورت و دهانش نزدیک کردم، مثل کسی که به او برق وصل کرده باشند، در جا خشکم زد چون من هم از او تلاوت قرآن شنیدم.
درست به خاطر دارم در همان لحظه که گوشم نزدیک دهان او بود، شنیدم که این آیه را می خواند: انااعطیناک الکوثر ...
پیشانی اش را بوسیدم و از کنار او برخاستم.
وقتی به خانه بازگشتم، از مشاهده این کرامت و مقامی که خدا به شهید عبدالمهدی داده بود دو رکعت نماز شکر بجا آوردم.
شب وقتی بعضی از اهالی محل برای عرض تسلیت به منزل ما آمدند، حاج آقا ˈسید کمال موسوی ˈ روحانی محل هم آمد.
این قضیه را که از من شنید، گفت: چند نفر دیگر هم شاهد تلاوت قرآن شهید بوده اند.
همان شب بود که آخرین جملات عبدالمهدی هنگام خداحافظی به یادم آمد وقتی به او گفتم، من زهرا را پیش خود می برم، چون تنها می ماند، گفت: صاحب اختیار هستید ولی زهرا باید عادت کند. پرسیدم: مگر چند روز می خواهی در جبهه بمانی؟
گفت: این دفعه اگر بروم دیگر نمی آیم ، مرا می آورند، بعد خندید، خداحافظی کرد و رفت.
🌺پیروان ولایت فقیه ۳۱۳🌺