🔵 هرسه شب قدر مهم است:
حاج آقا مجتبی تهرانی هرسال درشبهای قدر میگفتند: در روایتی درباره تعیین شب قدر آمده است که میفرماید:
🔻شب ١٩: مقدّرات سال در شب نوزدهم تقدیر می شود؛ «قُسِمَ فِیهَا الْأَرْزَاقُ وَ كُتِبَ فِیهَا الاجَالُ وَ خَرَجَ فِیهَا صِكَاكُ الْحَاجِّ» (مستدرك الوسائل، ج ۷، ص ۴۷۰، باب تعیین لیلة القدر)؛ در شب نوزدهم ارزاق، درآمدها و روزی افراد و همچنین مدت حیات و زندگی آنان تا سال آینده تعیین میشود. علاوه بر آن در شب نوزدهم مشخص میشود كه چه كسانی در آن سال به حج می روند.
🔻شب ۲۱: سپس در شب بیست و یكم آنچه در شب نوزدهم مقدر شده، بر آن ابرام و تأكید می شود. این به این معناست كه در شب بیست و یكم آنچه در شب نوزدهم تعیین و مقدر شده، قابل تغییر است، آنچه كه از شب نوزدهم تا شب بیست و یكم مقدر شده و تغییر یافته، در شب بیست و یكم ثبت شده
🔻شب ۲۳: و در شب و بیست و سوم قطعی، نهایی و امضاء می شود. براساس این روایت هر سه شب از شبهای قدر به شمار میآیند.
امشبو از دست ندیم. التماس دعا
#سحر_نوزدهم 🌺
پشت و پناه محکم که میگویند داشته ای تاکنون؟✨
ستون آهنین که میگویند داشته ای تاکنون؟
عزتی که به انتصابش سر بالا بگیری و در زمین راه بروی
داشته ای تاکنون؟ 🍃
✍پشت و پناه محکم من
ستون آهنین من،
و تمام عزت دنیا و آخرت من؛
پیش چشمانم
به سمت مسجدی میرود؛
که قرارگاه ملاقاتِ آخرِ و اولِ او با دلبر است…😞💔
ملاقاتی که او را به فزت و رب الکعبه می رساند
اما از من و از زینب تمام هستی مان را می ستاند🖤
چه کنم بیخیال رفتن شوی؟
چه کنم که برای رسیدن از سر شب تا سحر تمام اسمان را گز نکنی؟🥀
وای که تمام اقتدارم در چشمان تو خلاصه میشود....
و امشب همهی اقتدارم، خونین،به زمین می افتد💔
با خودم چه کنم بابا؟
که از وقتی که چشم به دنیا گشودم غم نداشتنتان با من بود🌼
با خودم چه کنم که تمام عزتم، در دستان شماست؟
اما بی نفس های شما به زندگی محکوم شدهام🥀
می دانی من میترسم از دنیایی که قرار است هزاران سال بدون تو سر کند
تا روزی خاضعانه تسلیم دستان پسرت گردد🤲🏻❤️
چیزی تا سحر نمانده....
تو دعا کنی خدا آمین میگوید. 🌸
برای غربتی که جانمان را سوزانده دعا کن🔥
شاید راهی باز شود....
راهی که پرده از چشمان آخرین فرزندتو بردارد😍🤲🏻
و وقار حیدری تو را در هیبت نفس گیر او رو نمایی کند.
تو دعا کنی حتما خدا آمین میگوید💞
هدایت شده از روشنگر باشیم/ ولایت مداری
✳️ توصیفات نبی اعظم محمد مصطفی (صلی الله علیه واله) در حق امیر المومنین علی علیه السلام
➕خداوند تعالى قرار داده براى برادرم علىّ بن ابى طالب علیه السلام فضائلى را كه از كثرت و زيادى شمرده نمي شود،پس هر كس يكى از فضائل او را بخواند با اقرار به آن ، خداوند گناهان گذشته و آينده او را مي بخشد و هر كس يك فضيلت از فضائل او را بنويسد تا وقتى كه اثر آن نوشته باقى باشد ملائكه براى او استغفار مي كنند و هر كه گوش فرا دهد به يكى از فضائل او خداوند گناهان او را كه از راه گوش انجام داده مى آمرزد و هر كه تماشاكند(بخواند)به نوشته اى از فضائل او خداوند گناهانى را كه او از راه چشم مرتكب شده مى آمرزد. سپس فرمود نگاه به علىّ بن ابى طالب علیه السلام عبادت است خداوند ايمان بندهاى را نمىپذيرد مگر با ولايت او و بيزارى از دشمنانش.
➖بخش اول
👈 نوشتن ، خواندن ، دیدن و گوش دادن
#امیرالمومنین_علی
#تولا
#تبری
https://eitaa.com/joinchat/796786706Ce0f70663e2
۱۹ رمضان ۵۷سالروزشهادت چریک۱۰۰۰چهره،
♦️حجةالاسلام سيدعلی اندرزگو/
💠امام خمینی ره:
🇮🇷ما نیمی از انقلاب را ازین شهید داریم،
🕋اگر۱۰تن مثل اوداشتیم، دنیا تحت سلطه اسلام بود
ا▫️▪️▫️▪️▫️▪️▫️
🔹 #خاطره :
این خاطره را شهید حجت الاسلام سیدعلی اندرزگو برای آزاده و شهید حجت الاسلام و المسلمین سید علی اکبر ابوترابی نقل کردهاند:
یک بار مجبور شدیم به صورت قاچاقی از طریق مشهد به افغانستان برویم. بین راه رودخانه وسیع و عمیقی وجود داشت که ما خبر نداشتیم. آب موج میزد بر سر ما و من دیدم با زن و بچه نمیتوانم عبور کنم. راه برگشت هم نبود، چون همه جا در ایران دنبال من بودند. همان جا #متوسلبهوجودآقاامامزمانعجلالله فرجه شدیم. نمیدانم چه طور توسل پیدا کردیم. گفتیم: «آقا! این زن و بچه توی این بیابان غربت امشب در نمانند، آقا! اگر من مقصرم اینها تقصیری ندارند.».
در همان وقت اسب سواری رسید و از ما سئوال کرد این جا چه میکنید؟ گفتم میخواهیم از آب عبور کنیم. بچه را بلند کرد و در سینهی خودش گرفت. من پشت سر او، خانم هم پشت سر من سوار شد. ایشان با اسب زدند به آب؛ در حالی که اسب شنا میکرد راه نمیرفت. آن طرف آب ما را گذاشتند زمین و تشریف بردند.
من سجدهی شکری به جا آوردم و در همان حال گفتم: بهتر است از او بیشتر تشکر کنم. از سجده برخاستم دیدم اسب سوار نیست و رفته است. در همین حال به خودم گفتم: لباسهایمان را دربیاوریم تا خشک شود. نگاه کردیم دیدیم به لباسهایمان یک قطره آب هم نپاشیده است! به کفش و لباس و چادر همسرم نگاه کردم دیدم خشک است. دو مرتبه بر سجدهی شکر افتادم و حالت خاصی به من دست داد.
🖤طعم شهادت با زبان روزه در شب قدر
🌷شهید محمدمهدی فریدونی
🌷پدرشهید← محمد کارشناس ارشد زبان انگلیسی بود✨هیچ وقت از کارهای خوبش به ما نگفته بود، بعد از شهادتش فهمیدیم او به خانوادهای که دو فرزند معلول داشتهاند کمک میکرده،ما تمام حسابهای محمدمهدی را پس از شهادتش چک کردیم💰و طبق محاسبات ما باید حدود ۱۰۰ میلیون تومان که از محصولات باغمان🌳به حسابش ریختهبودیم، در حسابش بعنوان پس انداز میداشت🍃اما تنها یک تا ۲ میلیون در حسابش مانده بود، بعدها متوجه شدیم به خیریهای کمک کرده و برای دختران بیبضاعت جهیزیه خریده است💐همرزم ← ساعت ۹ شب بود که دیگر هرچه بیسیم زدیم جوابی را دریافت نکردیم🥀چند تا از بچههای فاطمیون داوطلبانه به جلو رفتند🍂و بعد بیسیم زدند و از ما خواستند که به آنجا برویم📞 وقتی به آنجا رسیدیم پیکر محمد و دوستش🥀به همراه جسد شش داعشی را آنجا دیدیم که داعشیها توسط محمد با سلاح کمری به هلاکت رسیده بودند که این اتفاق قابل توجهی است و کار هر کسی نیست💫 او مصادف با اولین شب قدر با دهان روزه در اثر اصابت گلوله مستقیم💥🥀شربت شهادت را نوشید*🕊️🕋
#شادی_روح_پاکش_صلوات
🌷 پاسدار شهید #قدیر_قدرتی
▫️ تولد: 27 آذر 1341
▫️ نام پدر: محمد حسن
▫️ شهرستان: تهران
▫️ تحصیلات: دانش آموز سال آخر دبیرستان- رشته تجربی
▫️ شهادت: 16 دی 1359 – کربلای هویزه
▫️ محل آرامگاه: زیارتگاه شهدای هویزه- ردیف دوم- قبر دوازدهم
توی بیمارستان خاتم الانبیا (ص) تهران بستری بودم.
بیمار هم اتاقی ام حال وخیمی داشت.
دکترها اَزش قطع امید کرده بودند.
خانواده اش بد جور بی تابی می کردند.
دل آدم، ریش می شد.
حال زار و نزارشان را که دیدم، گفتم: نذر #شهدای_هویزه کنید؛ ان شاءالله خوب می شوند.
همان موقع در دلم با #قدیر نجوا کردم:
"مادر جان! شما پیش خدا آبرو دارید؛ دست تان باز است؛ من این خانم را فرستادم پیش شما؛ خودتان شفایش را از خدا بگیرید"...
دیگر نفهمیدم چه بر سر آن خانم آمد.
یک ماه بعد خیلی اتفاقی او را دیدم.؛ روی پای خودش توی همان بیمارستان.
خوب دوام آورده بود.
می گفت:« دکترها که جوابم کردند، برگشتم اهواز. حالم مرتب بدتر می شد.
یاد حرف شما افتادم. رفتم سراغ شهدای هویزه...
چند شب بعد، جوانی حدودا 18 ساله به خوابم آمد. گفت:«شما دیگه مریض نیستی.» گفتم شما؟ گفت: «از شهدای هویزه ام.»
بیدار که شدم، آرام بودم. احساس خوبی داشتم.
حالا هم دکترها انگشت به دهان مانده اند.
می گویند: شما که از ما سالم تری!
👤 راوی: مادر شهید قدرتی
📕 منبع: کتاب #آیه_های_سرخ_هویزه
#سحر_بیستم...🌙
فقط... ده ضیافت دیگر، تا جمع شدن خوان رحمتت باقی مانده است.
و من هنوز، جامانده ترین مسافر پرواز رمضانم❗️
ناله های الغوث الغوث مرا شنیده ای....
و اگر اذن تو یاریم کنــد، باز هم خواهی شنید.
من از "خودم"، عجیــب به تنگ آمده ام، که اینگونه دستانم را، مضطرانه بالا گرفته ام.
آنقدر، منيت هايم، زمین گیرم کرده اند، که صد بار فریاد الغوث الغوث سر داده ام.
من آتشـ🔥ــی به سوزانندگی خودم، سراغ ندارم؛ خدا⭐️
✨هر الغوث من، استغاثه به فریادرسی است، که تنها قدرت رها کننده من، از حصار منيت هایم است.
باز هم می آیم دلبرم. ✨
و تو را به "خودت" قسم می دهم ؛ تا مرا از "خودم" برهانی.
⭐️بِــکَ یا اللّـه....
آیا مرا در زمره آزاد شدگان از نفسم، قرار می دهی❓😔
وعده فردا شبمان، هراس به دلم افکنده است؛
می ترسم از چشمانی که گناه، خشکشان کرده است❗️😔
می ترسم از دستانی که غرور... فقر را، از لابلاي سرانگشتانش، دزدیده است!😔
می ترسم از قلبی که
نجاسات نَفْسَم، بال پروازش را شکسته است.😔
به فریاد دلم برس...
من جز تو، فریادرسی سراغ ندارم.
نام محبوب ترین بندگانت را پیشکش کرده ام، شاید به اعتبار هیبتشان، مرا نیز، به پروازی بلند، مفتخر کنی❗️
ترس دلم را بریز...
همیشه مرا به هر بهانه ای بخشیده ای❗️
من سالهاست که جز بخشــش، خاطره ای از تو، به یادم ندارم
✋دستانم را بالا گرفته ام،
مرا از میان لجن زار منيت هايم، بیرون می کشی❓😭
یا غیاث المستغیثین🤲
🌘 شبهای معراج مومن
✏️ رهبر انقلاب: شب قدر معراج مؤمن است. کاری کنیم عروج کنیم و از مزبله مادی که بسیاری از انسانها در سراسر دنیا اسیر و دچار آن هستند، هرچه میتوانیم، خود را دور کنیم. دلبستگیها، بدخلقیها، روحیات تجاوزگرانه، افزون خواهانه و فساد و فحشا و ظلم، مزبلههای روح انسانی است. این شبها باید بتواند ما را هرچه بیشتر از اینها دور و جدا کند.
🌙 #بهار_معنویت | روز بیستم ماه مبارک رمضان ۱۴۴۵
🌹با شهدا تا ظهور مهدی (عج)🌹
❤️ غرق در بوسه 💕 🌸 ريخته بودند دور و برش و سر و صورت و بازوهاش رو ميبوسيدند. هر كار ميكردي، ن
امروز سالروز ولادت شهیدی است که میگفت :
علی وار زیستن و حسین وار شهید شدن را دوستدارم
تولدت مبارک شهیدِ چشم قشنگ 🌺
#شهیدابراهیمهمت
#یادشهداباصلوات
بیا باهم گناه کنیم!!!
خیلی دوست داری شهید بشی؟
خیلی علاقه داری به شهدا بپیوندی؟
خیلی مشتاقی مثل شهدا زندگی کنی؟
خیلی منتظری با شهادت از دنیا بری؟
خب کاری نداره که
چرا این قدر خودت رو عذاب میدی؟
می خوای سه سوته مثل شهدا بشی؟
فقط یک شرط داره
اونم اینه که هیچی نگی
فقط گوش کنی
فکر کنی
و عمل کنی.
وگرنه اصلا از این جا به بعد رو نخون
راضی نیستم.
خب حالا برای اینکه شهبد بشیم
باید ...
یک کار خیلی بد بکنیم
گناه
بله درست خوندی
گناه
برای اینکه شهید بشی
باید گناه بکنی
ولی نه مثل گناهان امروز من و ما
گناهی همرنگ گناه شهدا
درست مثل خودشون
هر گناهی که اونا می کردن.
بگرد ببین شهدا چه گناهانی داشتند
و امروز من و تو چه گناهانی، روزمرگی زندگیمون شده.
خب حالا آماده ای برات بگم؟
شهدا چه گناهی می کردند؟
طرف هنوز 15 سالش تموم نشده بود
یعنی مکلّف نبود و اگر فرض بر محال نماز بومیه اش را نمی خوند، کسی نمی تونست بهش بگه چرا؟!
نصفه شب، توی اردوگاه کارون خرمشهر، می رفت توی قبری که کنده بود، نمازشب می خوند و های های گریه می کرد
نه، شب احیاء نبود
برای اونا، هر شب خدا احیاء بود و در محضر دوست.
گفتم که دقیقا باید مثل اونا عمل کنی وگرنه ...
خب حالا تا اینجاش رو اومدی، سکوت کن و بقیش رو با دقت بخون:
توی نمازشبش گریه می کرد، زار می زد که:
خدایا گناهان منو ببخش!
گناه؟
تو بچه 14-15ساله؟
اونم توی جبهه؟
اختلاس کردی؟
مال حروم خوردی؟
نامحرم؟
حلال و حروم؟
آخه تو چیکار کردی که داری برای بخشش اون، این طوری زار میزنی که نخلستان های کارون مثل نخلستان های کوفه زار زار می گریند؟
"دیشب می خواستم نمازشب بخونم، خواب موندم."
ای وای ...
"دیروز نماز ظهرم رو اول وقت نخوندم ..."
یاالله
این گناهان توست بچه؟
پس ما چی بگیم؟
هیچی نگو
به تو چه بقیه چه گناهانی می کنند!
بجای اینکه این قدر با ذره بین به این اون نگاه کنی و گناهانشون رو کشف کنی و هوار هوار راه بندازی
یک بار بدون نیاز به ذره بین و عینک، با چشم دل، یک نگاه بنداز به درون خودت
غیبت
تهمت
دروغ
تمسخر
اهانت
و ...
من که خیلی از اینها توی کوله ام دارم
پس چیکار کنیم تا نوع و وزن گناهانمون با گناهان اون بچه 14 ساله برابری کنه؟!
اللهم اجعل عواقب امورنا خیرا
حمید داودآبادی
▫️▫️▫️▫️▫️▫️▫️▫️▫️
🌷بسیجی شهید محمودرضا استادنظری. متولد: 1348 شهادت 24 بهمن 1364 عملیات والفجر 8 در فاو
مزار: بهشت زهرا (س) قطعه 27 ردیف 3 شماره 11
🖤شهادتی همانند مولا علی(ع) در شب ۲۱ رمضان🕊️
🌷شهید محمد محبی
🌷همرزم← محمد در سال 65 در عملیات کربلای 5 تیر به رانش اصابت میکند🥀دوستانش تعریف میکردند که محمد با پای زخمی🥀عقب عقب بطرف نیروهای خودی می آمد💫به او گفتیم محمد چرا عقب عقب میروی🍂در جواب به آنها گفته بود🍃در حالت زخمی هم دوست ندارم پشتم به دشمن باشد💫همرزم← آخرین عملیات محمد، آن روز نزدیک غروب بود🌙که دیدیم به یکباره صدای تیربار به صدا در آمد💥وقتی بیرون آمدیم محمد پشت تیربار بود💥 بعد از چند دقیقه دیدیم که صدای تیربار محمد، قطع شد🥀همرزم← در موقع شهادت محمد آن زمان نگهبان بودم🍂به محمد اطلاع میدهند که 5 نفر از دشمن از خاکریز آمده اند به سمت ما🍂و در حال بریدن سیم های خاردار و پاکسازی مین ها هستند✖️ محمد هم بلافاصله با تیربار به سراغ آنها میرود و در آن واحد سه نفر از سربازان بعثی را به هلاکت میرساند💥ولی به خاطر اینکه کلاه آهنی نداشت🥀سرش را که بالا میگیرد خودش هم آماج گلوله قناصه دشمن قرار میگیرد💥او در شب ۲۱ ماه رمضان🌙همانند حضرت علی علیه السلام با فرق سر خونین🥀به دیدار حق شتافت🕊️🕋
#شادی_روح_پاکش_صلوات