📌 شهید سرلک: کاش دل حضرت زهرا(س) با اعمال ما خون نمیشد.
🔹️ مروری بر وصیتنامه شهید مدافع حرم "قدیر سرلک":
◇ با سلام و صلوات بر محمد و آل محمد(صلی اللهعلیهوآلهوسلم) و با احترام وصیتنامه خود را اینگونه مینویسم:
◇ کاش صحبتهای حاج احمد کاظمی سر لوحه کار امثال بنده که خادمی مجموعهای را عهدهدار شدیم قرار گیرد.
◇ کاش وصیت شهدا که قاب اتاقهای ما را اشغال کرده، دلمونو اشغال میکرد.
◇ کاش صحبتهای ولی امر مسلمین که سرلوحه روزمرهمون شده سرلوحه اعمالمون میشد.
◇ کاش دل حضرت زهرا(سلامالله علیها) با اعمال ما خون نمیشد.
◇ کاش مهدی(عجلاللهتعالی فرجهالشریفِ) فاطمه (سلامالله علیها) با اعمال ما ظهورش به تأخیر نمیافتاد.
◇ نمیدونم چقدر توشه برای پل صراط گذاشتم.
فقط به کرمش امیدوارم و دعای خیر آدمهایی که تا تونستم به قول گفته حاج آقا کارشون رو طبق قانون و کار خیر راه انداختم. امیدوارم دعام کنند.
◇ امیدوارم اونهایی که تو آموزش از من سختی میدیدند من رو حلال کنند. فقط به خاطر خودشون بوده و بس.
◇ فکرم مشوشه، تازه از هیأت امام جواد (علیهالسلام) اومدم. سر سفره آقا بودم. غسل شهادتم کردم امیدوارم فردا ردیف بشه بروم به آرزوی چند ده سالهام برسم...
#شهید_قدیر_سرلک
#شهید_مدافع_حرم
🌹با شهدا تا ظهور مهدی (عج)🌹
📌 شهید سرلک: کاش دل حضرت زهرا(س) با اعمال ما خون نمیشد. 🔹️ مروری بر وصیتنامه شهید مدافع حرم "قدی
📌 #نماز به پا دارید ؛
رسم شهدا ترک نماز نبود
حتی در شرایط سخت ...
🔹 اگر به نماز های احمد کاظمی نگاه می کردیم ، می دیدیم یکپارچه عشق و معنویت بود.
◇ هیچ وقت با حالت خستگی و پراکندگی ذهنی نماز نمی خواند.
◇ کسانی که در کنار احمد نماز خوانده اند ، صدای خشوع و تضرع توأم با دل شکستگی او را هنگام رکوع و سجود به یاد دارند.
◇ چرا که او واقعا انسان مؤمن و مسلط بر نفس خویش بود.
📚 منبع : سردار سرتیپ فدوی
(ماهنامه شاهد یاران – ص۲۵)
🌷 "حاج قاسم سلیمانی" میگوید:
◇ هیچ نمازی ندیدم، که احمد بخواند و در قنوت یا در پایان نماز گریه نکند؛
◇ و پیوسته این ذکر:
«یا رب الشهدا، یا رب الحسین، یا رب المهدی »
ورد زبان احمد بود و بعد گریه می کرد.
#شهید_حاج_احمد_کاظمی🌷
🌹با شهدا تا ظهور مهدی (عج)🌹
📌 #نماز به پا دارید ؛ رسم شهدا ترک نماز نبود حتی در شرایط سخت ... 🔹 اگر به نماز های احمد کاظمی نگاه
📌 نسخه خام مصاحبه سردار سلیمانی با روایت فتح درباره شهید کاظمی
◇ گریه و بیتابی حاج قاسم سلیمانی در فراق دوست شهیدش، احمد کاظمی
◇ شهید احمد کاظمی که در روز عرفه سال۸۴ به شهادت رسید و آسمانی شد..
📅 ۲روز تا عرفه
#شهید_عرفه
#شهید_حاج_احمد_کاظمی
👇👇👇👇👇👇👇
https://eitaa.com/sobhaneh_ba_shohada/3128
🔴 برپایی ایستگاه صلواتی در مکه به یاد امام خمینی ره علیه
🔹️شهید صنیعخانی سالیان سال مسئوليت بازرسي حج را بر عهده داشت.
🔹️ سال ۷۱ بود که پس از رحلت امام، به نيابت از فرزند فاطمه (س) خمينی كبير(ره) محرم شده بود.
🔹️ همان سال در مکه به یاد امام(ره) ایستگاه صلواتی برپا کرد و به زائران خانه خدا شربت داد.
🔹️ پلیس عربستان از این کار سید محمد حیرت زده شده بود، برایشان جالب بود که یک فرد ایرانی در مکه اقدام به چنین کاری کرده است.
🌹با شهدا تا ظهور مهدی (عج)🌹
📌 نسخه خام مصاحبه سردار سلیمانی با روایت فتح درباره شهید کاظمی ◇ گریه و بیتابی حاج قاسم سلیمانی در
سکانس اول:
#شلمچه
من و حاج احمد کاظمی داریم
روی خاکها قدم میزنیم
عکاس عکس میگیرد
و من یقین دارم
او همچنان که راه میرود
طنین صدای مهدی باکری از پشت بیسیم
مدام توی گوشش میپیچد
پاشو بیا احمد
اگر بیایی
دیگر برای همیشه پیش هم هستیم
اگر بدانی اینجا چه جای خوبی شده
احمد پاشو بیا
سکانس بعدی:
#شلمچه
من هنوز دارم روی خاکها قدم میزنم
اما هرچه عکاس عکس بگیرد
حاج احمد نیست
او که در این مسابقهی الیالله
از منِ جامانده پیشی گرفت
و دعای عرفهی آن روز را
در آغوش سیدالشهدا
با خود حضرت زمزمه کرد!
سکانس آخر:
ایکاش #بهشت
من و حاج احمد کاظمی
باز هم کنار هم قدم بزنیم
و میان قهقهه مستانهیمان
لحظه به لحظه مرور کنیم
خاطرات دور و دراز شلمچه را
انشاءالله...
#عرفه
#شهید_حاج_احمد_کاظمی
#سالروز_شهادت
حاج حسین یکتا
هدایت شده از روشنا تهران
#اختصاصی
مجموعه بی نظیر (خنده حلال ) قطعاتی کوتاه (۱۴۴ قطعه ) حکیمانه توام با طنز از حجت الاسلام والمسلمین قرائتی در روز عید قربان تقدیم شما همراهان گرامی کانال صوت انقلابی
👈بجهت محدودیت حجم ارسالی مطالب در ایتا ، در چند بخش بصورت فشرده ارایه میگردد ، که برای استفاده باید از حالت فشرده خارج کرد.(با نصب برنامه فشرده ساز در گوشی)
☺️ بخش اول
☺️ بخش دوم
☺️ بخش سوم
☺️ بخش چهارم
☺️ بخش پنجم
┏━━ 📚 ━┓
🆔 @roshana_tehran
┗━━ 📚 ━┛
🌷 #عید_قربان سال ۶۶ - سالروز شهادت محسن دین شعاری, جانشین واحد تخریب لشگر ۲۷ محمدرسول الله ﷺ
🔴 در حین خنثی سازی مین ضد تانک در منطقه سردشت
🌴مزار مطهر شهید: #بهشت_زهرای تهران
▫️ قطعه ۲۹، ردیف ۳، شماره ۹
▫️ا▫️ا▫️ا▫️ا▫️ا▫️ا▫️ا▫️ا▫️
🌱 متولد: ۱۳۳۸ -- (محله درخونگاه - تهران)
در کوچه پس کوچه های تو در توی این محله قدیمی، کودکی رشد و نمو یافت که بعدها در سنین جوانی، معبرهای مین را برای راهیابی رزمنده ها به خطوط مقدم دشمن، می گشود.
او در دوران نهضت، از جمله جوانان پرشور و فعال بود و در ماه های پیش از پیروزی انقلاب، به همراه برادر خود در پزشکی قانونی به تلاش شبانه روزی در جهت شناسایی و جابه جایی پیکر مطهر شهدا می پرداخت.
بعد از پیروزی، پیرو درخواست امام مبنی بر بازگشت سربازان، خود را به محل خدمتش معرفی نمود. او در پادگان، برای سربازان برنامه شناخت ایدئولوژی گذاشته بود و به آگاهی بخشی افرادی که در انجام واجبات دچار سستی شده بودند، کمک می کرد.
سال ۶۰ وارد سپاه شد و در سلک تخریبچی های لشکر ۲۷ درآمد.
سال ۶۳ به خانه خدا مشرف شد. برای بار دوم نیز در سال ۶۶ ؛ عازم این سفر معنوی بود که به دلیل مسئولیت های سنگینی که در جبهه به عهده داشت، منصرف شد . . . و در همین ایام بود آسمانی شد🕊🕊
🌴عملیات های طریق القدس و کربلای یک، شاهد حضور دلاور مردی های این سردار رشید و گشاده رو بود.
🌹با شهدا تا ظهور مهدی (عج)🌹
🌷 #عید_قربان سال ۶۶ - سالروز شهادت محسن دین شعاری, جانشین واحد تخریب لشگر ۲۷ محمدرسول الله ﷺ 🔴 در
اینجا; حسینه گردان تخریب
و اگر گوش دل را یارای شنیدن بود صدای ندبه هایشان و گریه ها و ضجه زدن های بی ریایشان را می توانستم بشنوم :(💔
و اینجا;
باز هم من و سکوت و غربت یاران خمینی...
خدایا من آخر طاقت ماندن ندارم
خدايا تاب جان کندن ندارم ...😭
دلم تا چند يا رب خسته باشد؟
در لطف تو تا کي بسته باشد؟
بيا باز امشب اي دل در بکوبيم
آری
بيا اين بار محکم تر بکوبيم...))
#اللهم_الرزقنا_شهادت♡🌱
#دلنوشته_یک_جامانده📝
🌓 شب "عید قربان" سال ۱۳۶۷
🌷شهادت علیرضا و رسول خالقی پور — دو برادری که در سنین ۱۶ و ۱۹ سالگی در آغوش یکدیگر و در #قربانگاه #شلمچه به آسمان پرکشیدند🕊🕊
🌹برادر بزرگتر آنها، #شهید_داود_خالقی_پور نیز در سن ۱۸ سالگی در عملیات #خیبر (سال ۱۳۶۲) به شهادت رسیذه یود.
ا🌱▫️🌱▫️🌱▫️🌱▫️🌱
⚪️ نقل قول شهیدان خالقی پور:
زمانی که این دو فرزندم در کنار هم شهید شدند، دشمن فکر کرده بود که به ما ضربه زده است و این خانواده دیگر منزوی شده است، غیرتم اجازه نداد که این سخنان را تحمل کنم، زمانی که پیکر آنها را جلوی در خانه آوردند، کنار آنها ایستادم و امام امت را مخاطب قرار داده، گفتم:
"اماما سرت سلامت1! او دو فرزند ناقابلم، به اولین پسرم پیوستند؛ ولی هنوز کار ما تمام نشده است. پدرشان که هست. حتی اگر پدرشان هم شهید شود من امیرحسین دو سالهام را برای آزادی قدس پرورش خواهم داد. اگر او هم نباشد، خودم کمر همت را میبندم و چادر به سر، در همه جهات و جبههها برای پایداری و ایستادگی کشورمان میجنگم"
🔹 امروز هم چیزی تغییر نکرده است و هنوز هم پشت سر امام خامنهای هستیم و پیرو ایشان و تا آخرین لحظه یعنی ظهور امام زمان(عج) با صلابت ایستادگی کرده و مبارزه خواهیم کرد.
🌴 ما خدا را داریم — تنها نیستم، من در این ۳۵ سال با خاطرات آنها زنده هستم و نفس میکشم، احساس من این است که آنها کنار من نفس میکشند💕
🌴 روایت واقعی از #عبور_از_میدان_مین
🔹در عملیات کربلای یک تیرماه 65
💠 آزادسازی #شهر_مهران
شب دهم تیرماه عمليات کربلای یک، اونشب من با #شهید_امیر_تابش و دونفر از #بچه_های_تخریب برای پاکسازی میدان مین دوم جلوی خاکریز دشمن مأموريت داشتیم، قبل از حرکت، پشت خاکریز، شهید سیدمحمد (فرمانده تخریب لشگر10) بسيار نگرانِ بازنشدن #سیم_خاردارهای_فرشی دشمن بود، برای همين چهار نفری دستهامون رو کف دست راست سید محمد گذاشتیم و عهد کردیم چنانچه تا شروع عملیات سیم خاردارها باز نشد روی سیم خاردار ها بخوابیم ویا توی #میدان_مین بدویم و به هر صورت نیروهارا از موانع رد کنیم
بعد ازین پیمان بود که سید محمد آرام گرفت و ما جلوی گردان حرکت کردیم.
پشت #میدان_مین که رسیدیم متوجه نیروهای عراقی شدیم که در میدان مین مشغول کار بودند، بخاطر همین یه مدت کوتاه پشت میدان خوابیدیم تا اینکه نیروهای عراقى کارشان تمام شد و رفتند
ما برای پاکسازی #میدان_مین آغاز بکار کردیم.
با کشیدن #طناب_معبر مسیری رو برای عبور نیروها با #قرص_های_شب_نما مشخص کردیم و نیروهای رزمنده رو با توکل برخدا ازمعبر عبور دادیم .
عملیات شروع شده بود و دشمن با انواع سلاح و ادواتش روی معبر آتیش میریخت. یکی از رزمنده ها به خاطر آتش زیاد دشمن کنار من توی معبر زمین گیر شد. و هرکاری کردم که از معبر رد بشه و با بقیه رزمنده ها با دشمن درگیر بشه نشد. یکی از نیروهای دشمن که متوجه ما شده بود به طرف ما تیراندازی کرد و گلوله به بازوی راست اون رزمنده اصابت کرد. چاره ای نبود چپیه ام رو باز کردم ودور بازوش بستم تا جلوی خونریزی رو بگیرم. دشمن با خمپاره معبر رو زیر آتیش گرفته بود و ما مجبور بودیم جابجا بشیم. خونریزی زیاد بود و اون مجروح تشنه شده بود و به این خاطر آب قمقه خودش و من رو تا تهش سرکشید.
زیر بغلش رو گرفتم تا به خاکریز خودی برسونم و تحوبل بچه های امداد بدهم. همین طور که داخل #میدان_مین عقب میومدیم
در بین میدان مین اول و دوم دیدم یه شهید روی زمین افتاده. خوب که نگاه کردم دیدم پیکر مطهر #شهید_غلامحسين_رضايي است که پایش قطع شده بود . بخودم اومدم و دیدم لودر و بلدوزرهای خودی به طرف میدان مین درحرکت هستند.
مجروح را پشت خاکریز تحویل آمبولانس دادم و بلافاصله به طرف بلدوزرها دویدم وآنها رابه طرف معبر خودمان که جهت عبور دستگاههای مهندسی گشاد کرده بودیم هدایت کردم.
ابتدای #میدان_مین راننده بلدوزر دلهره داشت و ایستاد. به شهید تابش گفتم تو برو بالای بلدوزر من توی میدان مین حرکت میکنم اگر بازهم حرکت نکرد خودمون دستگیره های حرکت بلدوزر رو به عقب میکشیم و بلدوزر به سمت جلو حرکت میکنه تا از ميدان رد بشه .
خوشبختانه با حرکت شهید تابش وجذبه ای که داشت راننده راه افتاد و دستگاههای مهندسی را برای زدن خاکریز و جانپناه برای رزمندگان به سلامت از #میدان_مین عبور دادیم.
میدان مین زیر بارش توپ و خمپاره بود و نیاز بود مدام معبر بوسیله #بچه_های_تخریب ترمیم بشه . تا نزدیکی های صبح مشغول آماده کردن معبر جهت تردد خودروها و وسایل نفلیه پشتیبانی بوديم .
هوا روشن شده بود که #شهید_سید_محمد اومد دنبالمون و به عقب برگشتیم.
از اینکه به تکلیفمون عمل کرده بودیم احساس رضایت میکردیم
خدا رو شکر که هم معبر باز شد و هم رزمندگان و نیروهای پشتیبانی از آن به سلامت عبور کردند.
💠 #امروز_اون_معبر_هنوز_هم_باز_است.
اونایی که برای #اربعین از مرز #مهران به کربلا مشرف میشن از اون معبر به سلامت عبور میکنند.
🌷خدایی یاد اونهایی که برای باز نگهداشتن اون معبر تا به امروز از پا افتادن هم باشید.
—(✍️ راوی: سید محسن حسینی)
پر کردن قمقمهها از یخ ... 💦
☀️ تابستان داغ مهران
تیر ماه ۱۳۶۵
اردوگاه عشق حسین
قبل از عملیات کربلای یک
#زندگی_در_جنگ
#رزمندگان_لشکر۱۰سیدالشهداء (ع)
#قمقمه_هاى_خالی 💦
🌷"کارتان بسیار زیبا و تکان دهنده است، این تصمیمی که شما گرفتید، اراده ای بسیار قوی و ایمانی محکم می خواهد، الحمدالله با این کارتان نشان می دهید که در تاریخ مبارزات، بی نظیر هستید، اما جنگ است و اسارت و محاصره و این چیزها را به دنبال دارد، ممکن است حتی چند روزی در مکانی قرار گیرید که از آب و غذا خبری نباشد."
🌷اما بچه ها به هیچ وجه نمی خواستند از تصمیم شان عقب نشینی کنند به همین جهت منتظر شروع عملیات بودند. یکی دو ساعت دیگر عملیات شروع می شد. نام عملیات هم کربلای یک در جبهه ی مهران بود. قبل از شروع عملیات بچه ها واقعاً به تزکیه روح مشغول بودند، هر کدام به گونه ای با خدا گفتگو راز نیاز می کردند....
🌷....یکی با قرائت قرآن، دیگری با صلوات و دیگری با دعا و نيايش. و آن چه در آن لحظه زیبا و بهشتی به نظر می رسید، حضور یک جرقه ی نورانی در دل هایمان بود. اصلاً شک و تردیدی در اراده و تصمیم بچه ها وجود نداشت، انگار بیعتی دوباره و این بار از همیشه قوی تر و روشن تر با خدا و یارانش داشتند و بی تابی و انتظار بیش از حدشان نشان می داد که منتظر آن لحظه ی ناب و عرفانی هستند. لحظه ای که همه فکر می کردند با این کار تمام تاریکی کینه از دل شان بیرون می ریزد.
🌷همه سر جای خود مستقر بودند، آرام و در سکوت مطلق. سکوتی که بوی حضور می داد، حضور فضایی آکنده از معنویت. تمام کارهایی که باید صورت می گرفت قبلاً بچه ها خودشان با هم هماهنگ کرده بودند و حالا نشسته بودند که رمز عملیات اعلام شود....
🌷اولین بار که رمز عملیات خوانده شد، دست بچه ها رفت روی قمقمه های آب. قمقمه را بیرون آورده و سر آن را باز کردند، بعد کم کم قمقمه را سرازیر کردند و تمام آب را از قمقمه، روی زمین ریختند این کار حتى یک دقیقه هم زمان نگرفت، حالا همه آماده بودند تا یک واقعیت بزرگ تاریخی را که در صدر اسلام به وقوع پیوسته بود، بار دیگر عینیت ببخشند.
🌷رمز عملیات بهانه ای بود برای اجرای این کار و این بار با تمام وجود منتظر بودند تا برای بار آخر رمز عملیات اعلام شود تا با تمام وجود به دشمنان نور و روشنی هجوم بیاورند و این هم به وقوع پیوست و رمز عملیات برای بار اخر اعلام شد ......
🌷یا ابوالفضل العباس
راوی: حاج مجید قانعی
کانال #دفاع_مقدس