eitaa logo
🌹با شهدا تا ظهور مهدی (عج)🌹
156 دنبال‌کننده
1هزار عکس
144 ویدیو
25 فایل
اینجا میقات محبین شهدا است. او با سپاهی از شهیدان خواهد آمد.... گروه جهادی فرهنگی و رسانه ای نسیم مهر شماره ثبت : 4006312414011 ادمین کانال : @Ammosafer1461
مشاهده در ایتا
دانلود
. حاج یدالله را خبر کردند که بیاید پای وانت... حاجی وقتی آمد با پیکر غرق به خون یار دیرینه اش حاج حسین میررضی روبرو شد. غم فراق، همه وجودش را فرا گرفت... آنطرف تر کمی قدم زد تا حزن و اندوه خود را پنهان کند. .... اگر حاج یدالله می شکست لشگر زمین گیر می شد. ... از جمع جدا شد، راه خود را گرفت و رفت پشت خاکریز و درون نفربر نشست. غم از دست دادن یار نزدیک و صمیمی اش او را بی تاب کرده بود. عقده های فروخورده اش ترکید و های های زد زیر گریه💦 رفقا و دوستان وقتی حال او را دیدند سعی کردند او را آرام کنند ولی گریه های او قطع نمی شد تا اینکه شهید عبدالله میثمی، روحانی و نماینده امام در قرارگاه خاتم الانبیاء برای آرام کردنش می آید کنار او و در گوشش قدری صحبت می‌کند. شهید کلهر بلافاصله گریه‌اش قطع می‌شود و تبسم می‌کند😊پس از این که شهید میثمی می‌رود، دوستان جویای موضوع می‌شوند. او می‌گوید که ایشان در گوش من همان حرفی را گفتند که حضرت رسول(ص) بحضرت زهرا (س) فرمودند ... و دیری نپایید که همین موضوع به واقعیت پیوست و در مرحله بعد عملیات کربلا ۵ به خیل شهدا دفاع مقدس پیوست🕊 ▫️در مراسم وداع با پیکر شهیدکلهر در اردوگاه کوثر(۱۰کیلومتری سوسنگرد)در آن ساعاتی که شهید کلهر را در حسینیه اردوگاه تشییع می‌کردند، برای نخستین و آخرین بار، چادرهای اردوگاه مورد هجوم نزدیک به ۲۵ فروند هواپیمای دشمن بعثی قرار گرفت و به برکت خون شهید، باعث شد که هیچ کس در چادرها نباشد، وگرنه تعداد زیادی از رزمندگان بشهادت می‌رسیدند کانال ۱۳ شهریور--سالروز ولادت شهید کلهر--جانشین لشگر۱۰
🌸شهیدی که قرائت به نیت او گره گشاست... مادر شهید می گوید مواقعی که دلتنگ او می شوم با عکسش صحبت می کنم و مطمئن هستم که صدای من را می شنود و به حرف هایم گوش می کند. بیشتر دوستان و اقوام می گویند هنگامی که مشکلی برایمان پیش می آید به نیت حسین زیارت عاشورا می خوانیم و هنوز تمام نشده مشکلمان حل میشود. مادر شهید مدافع حرم حسین بواس که تصویری از این شهید در دستانش بود با بیان اینکه پسرم نماز و روزه قضا نداشت گفت: او از همان دوران کودکی کارهای شخصی اش را خودش انجام می داد و تمام نمازهایش را اول وقت می خواند و روزه هایش را می گرفت.
🌷به یاد جانباز شهید، مجاهد مومن و انقلابی، سردار حاج داود کریمی که پرچم به اهتزاز درآمده از مردانی‌ست که برای این خاک همه چیز گذاشتند و هیچ بر نداشتند. اما در روزگار پرتوقعی و کم‌کاری، در روزگار هیچ نکردن و هزار خواستن، سخت است محتوای حاج داود کریمی را عرضه کنی که همه وجودش را گذاشت و هیچ بر نداشت. مبارز سیاسی، قبل از انقلاب، برعلیه رژیم وابسته پهلوی از اعضای شورای مرکزی سپاه--بعدازپیروزی انقلاب فرمانده سپاه غرب کشور فرمانده سپاه تهران فرمانده عملیات جنوب کشور در زمان آغاز جنگ.... شهادت: ۱۵ شهریور ماه ۱۳۸۳ -- بر اثر عوارض شیمیایی از دوران جنگ تحمیلی ▫️▫️▫️▫️▫️▫️▫️▫️▫️▫️ 📷👆 سردار گمنام شهید داود کریمی در کنار شهید حسن طهرانی مقدم، بنیانگذار صنعت موشکی کشور
mehr: 🌴 🌷 ▫️ شهادت : شهریورماه 1366 - سردشت(بلفت) ⚪️ رو از میشناسم داشتم از کنار یکی از چادرها رد می شدم دیدم یه صدای ناله میاد . توجه ام جلب شد، دنبال صدا رفتم و درب چادر رو بالا زدم دیدم یکی داخل چادر خوابیده و یک به گوششه و با لب های بسته و با تکان دادن دماغش از خودش صدا در میاره و از گوشه های پلک های بسته اش قطره های اشک سرازیره.💦 اول خیال کردم خودش رو به خواب زده . یکی دوبار دستم رو مقابل صورتش تکون دادم که شاید پلکهاش حرکت کنه اما عکس العملی نشون نداد. خواب خواب بود. کنجکاو شدم که با واکمن داره چی گوش میده. گوشی رو از گوشش آروم برداشتم . دیدم صدای ناله اش بند اومد. گوشی رو در گوشم گذاشتم . صدای با لحن حزینی بود که تا اون روز نشنیده بودم. ضبطش رو خاموش کردم و گوشیش رو کنارش گذاشتم و پرده چادر رو انداختم و رفتم. بعد از نماز ظهر و عصر در برگشت از اون رو کنار کشیدم و سر صحبت رو باز کردم و بهش گفتم راضی باش من خواب بودی اومدم خلوتت رو به هم زدم از اون به بعد گاهی واکمنش رو به من می داد تا اون قرآن رو گوش بدم یه خورده زبونش می گرفت. بعضی وقت ها از شدت علاقه ای که به من پیدا کرده بود می گفت: برادر جعفر؟؟؟ من توی گردان با همه دوستم اما فقط با تو رفیقم. من هم سر به سرش می گذاشتم و می گفتم : سیدجان .. رفیق یه دونه ر داره نه چند تا ررررررررررررررر😊 هم با تیم ما اومد عملیات و توی مسیر برگشت از شدت خستگی غش کرد و کلی ما رو معطل کرد. توی مستقر بودند و مقابل دشمن رو می کردند. یه شب توی سنگر بحث شد و هر کسی یه چیزی می گفت.. گفت توی شهادت سراغ من نمیاد تصمیم گرفتم از گردان برم به یه گردان رزمی. چند وقت بعد هم تسویه گرفت و از تخریب رفت یه روز صبح رفته بودم قاطر بگیرم. نزدیک تدارکات لشگر10 دیدمش. با هم روبوسی کردیم. گفتم برگشتی؟؟ گفت آره اومدم گردان کمیل لشگر27. سراغ همه بچه ها رو گرفت و از هم جدا شدیم چند روز بعد تازه از شناسایی برگشته بودم که یکی از بچه ها گفت : شده. و یادم میاد شنیدم که گفتند وقتی با آمبولانس عقبش می بردند چندین بار روح از بدنش جدا شده باز یرگشته و توی آمبولانس بلند شده و نشسته بود. به آرزوش رسید و ما موندیم و حالا حالا ها آرزو می کنیم: به هرکس قسمتی دادی خدایا شهادت قسمت ما می شد ایکاش🤲 ✍️ راوی :
! 🌷توی مقر تخت‌هایمان کنار هم بود. ساعتم یک ربع قبل از اذان صبح زنگ می‌زد. زودتر بلند می‌شدم برای نماز شبی، دعایی، چیزی. علی توی خواب و بیداری فحش می‌داد. پتویش را می‌کشید روی سرش و می‌گفت: عجب گیری کردم از دست شما بچه حزب‌الهی‌ها. نمی‌گذارید بخوابم. 🌷ساعت خودش سر اذان زنگ می‌زد. بعضی شب‌ها تنها می‌خوابید، توی چادر فرماندهی. یک شب یواشکی خودم را رساندم دم چادرش. چراغ خاموش بود اما صدای مناجاتش را می‌شنیدم. تازه فهمیدم همه این کارهاش فیلم بوده برای مخفی نگه داشتن نماز شب‌هاش. 🌹خاطره ای به یاد فرمانده شهید علی محمودوند [فرمانده گروه تفحص لشکر ۲۷ محمد رسول الله (ص)] 📚 کتاب "یادگاران"، جلد ۳۰، کتاب علی محمودوند، نویسنده: افروز مهدیان منبع: وب سایت برش‌ها
💠 گروه فرهنگی نسیم مهر با همکاری معاونت پرورشی آموزش و پرورش اسلام شهر و معاونت‌ فرهنگی سپاه ناحیه اسلام‌شهر و معاونت فرهنگی شهرداری اسلام شهر برگزار میکند ، «با ستاره ها» با محوریت کتاب (مسافر ملکوت) زندگی نامه و خاطرات شهید علی عباس حسین پور 💠 جوایز مسابقه بخش : ۲ نفر هدیه ۶۰۰ هزار تومانی ۲ نفر هدیه ۵۰۰ هزار تومانی ۲ نفر هدیه ۴۰۰ هزار تومانی ۴ نفر هدیه ۳۰۰ هزار تومانی 💠 جوایز بخش : ۱هدیه ۳۰۰ هزار تومانی ۲ هدیه ۱۰۰ هزار تومانی ♦️مهلت شرکت در مسابقه : از تاریخ ۱۸ شهریور لغایت تاریخ ۲۷ شهریور 👈 قرعه کشی روز ۲۸ شهریور و اهدای جوایز 🔸لینک فایل کتاب : 👇 https://eitaa.com/nasimmehr_is/108 🔸لینک شرکت در مسابقه :👇 https://www.digisurvey.net/u/koneshgaranfarhangitehran/4kujo
! 🌷گروهی به جبهه آمده بودند که نشانی از رزمندگی نداشتند. نه نماز می‌خواندند و نه در مراسمات شرکت می‌کردند. حس کار فرهنگی‌مان گل کرده بود. یکی از آن‌ها را که عاقل‌تر و مظلوم‌تر بود، آوردیم سنگر خودمان. شب بچه‌ها داخل سنگر به مناجات و عزاداری پرداختند. حس خاصی پیدا کرده بود. بعد از مراسم با حمید رجب نسب بیرون رفتند و تا ساعت‌ها مشغول صحبت بودند. بعد از نماز صبح مشغول استراحت بودیم. حوالی ساعت هشت، صدای انفجاری ما را بیدار کرد. 🌷خمپاره به آب‌های میان ما و دشمن خورده بود. تازه واردِ سنگرِ ما، در حال شنا شهید شده بود. حمید می‌گفت: آن شب از این‌که جوانی‌اش را در راه باطل سپری کرده بود، خیلی شرمنده بود. می‌گفت: می‌خواهم با خدا آشتی کنم. خدا می‌داند! شاید در حال غسل توبه بوده است. خدا می‌خواست او داخل آب شهید شود تا لباسی همراهش نباشد که آبرویش برود. همان لباسی که بعدها در گوشه سنگر پیدا کردیم و در جیبش عکس نامناسبی قرار داشت. راوی: رزمنده دلاور حجت‌الاسلام سجاد ایزدهی 📚 کتاب "تو شهید می‌شوی" خاطرات شفاهی حجت‌الاسلام سجاد ایزدهی
🌹_این عکس یکی از زیبا ترین عکسهای دوران دفاع مقدس است. معروف به عکس دو برادری. شش بزرگوار حاضر در عکس فوق هریک از عزیزان ایستاده با نفری که جلویش نشسته برادر هستند و جالب اینکه ۵ نفر از عزیزان حاضر در عکس به افتخار شهادت نائل شده اند. 🌷_ از سمت راست ایستاده و نشسته برادرش . 🌷_وسط ایستاده رزمنده و و نشسته برادرش . 🌷_ سمت چپ ایستاده و نشسته، برادرش . _در این عکس استثنایی  برادران بزرگتر ایستاده اند و برادران کوچکترجلوی پای انها نشسته اند که خود نشانه اخلاق نیکوی این عزیزان و احترام به برادر بزرگتر است آری شهدا در همه چیز برای نسلهای بعدی الگو و نمونه بودند . یادشان تا ابد پایدار و راهشان پر رهرو باد. مدیون خانواده شهداییم ...
خواننده اُپرایی که فرمانده میدان‌های نبرد شد! سال ۱۳۳۹ در تهران متولد شد. قاری و حافظ قرآن بود اما در عین حال فعالیت‌های هنری مختلفی داشت. کارش را با اُپرا آغاز کرد، اما به توصیه پدر هنر را به خدمت انقلاب آورد. در رادیو و تلویزیون برنامه‌ های مانند "ایران در جنگ" ، "رویدادهای جبهه" و "سپاه پاسداران انقلاب اسلامی" را کارگردانی کرد . گاهی هم دست به قلم می‌شد و شعر می‌سرود. معروف‌ترین اثر او هم شعر معروف «روح منی خمینی، بت‌شکنی خمینی» است که خیلی‌ها شاعر آن را نمی‌شناسند. ساخت سرود (شعر، آهنگ، تنظیم) از جمله سرودهای «اتحاد»، «مادر من کو تفنگم»، «بسیج»، «مسجد»، «هجرت» از دیگر آثار اوست... او که مسئولیت معاون عملیاتی گردان حضرت زینب سلام‌الله‌علیها لشکر۱۰ سیدالشهداء را برعهده داشت سرانجام پس از چند اعزام و مجروحیت‌های شدید در ۱۰ تیر سال ۱۳۶۶ در ماووت عراق به لقاءالله پیوست و به بیان دیگر آخرین هنرش نیز شهادتش بود که: "شهادت هنر مردان خداست " •┈┈••✾•🍃🌸🍃•✾••
مزار باصفای شهید حمیدرضا نظام در گلزار بهشت زهرا (س) تهران قطعه ۲۹ ، ردیف ۱۵۲ ، شماره ۱۴ •┈┈••✾•🍃🌸🍃•✾••┈┈
🌹با شهدا تا ظهور مهدی (عج)🌹
🥀🏴🕊🌹🕊🏴🥀 #شهدا #امام_حسین_ع #شهید_والامقام #مجید_قربانخانی تا پیش از سفر #کربلا خیلی پسر شری بود
📌 مجید بربری کربلا که رفت ، متحول وحر مدافعان حرم شد. 🔹️ هشت روز مانده به اربعین سال ۹۳ ساعت یازده شب بود که مجید سراسیمه آمد خانه: «وسایلم را جمع کنید که عازم کربلا هستم.» گفتم: «زودتر می گفتی که به چند تا از فامیل و آشنا خبر می دادیم.» عجله داشت و رفقایش داخل ماشین منتظرش بودند. 🔸 چه رفقـایی و چه سفر اربعیـنی! تا برسند مرز مهران، صدای آهنگ و بگو بخندشان بلند بود؛ گویا کارناوال شادی راه انداخته بودند. 🔹 مجید اولین بار که رفت داخل حرم حضرت علی (ع) کمی تغییر کرد و کم حرف شد. هر بار هم که می رفت حرم، دیر برمی گشت؛ آنهم با چشم های قرمز. رفقا مانده بودند که این خود مجید است یا نقش بازی جدیدش. 🔸 پیاده روی که شروع شد، مجید غرق در خودش بود. نه می گفت و نه می خندید. ◇ پایش که رسید بین الحرمین، از درون شکست. دیگر دست خودش نبود. ذکـر لبـش یا حسـین یا حسـین بود و مشغول اشـک و نـالـه. 🔹 وقتی می خواستند برگردند، به صمیمی ترین دوستش گفت: «توی این چند روز از امـام حسین ع خواستم که آدمم کند. اگر آدمم کند دیگر هیچ چیز نمی خواهم.» 🌹 او حـرّی دیگری از نوع مدافعان حرم شده بود که فاصله بین توبه و شهادتش ۱۳ ماه بیشتر نبود. 📚 برگرفته از کتاب " مجید بربری " بقلم کبری خدابخش