شهیدی که عراقی ها برایش ختم گرفتند.
جنگ تمام شده بود و پیکرهای پاک بسیاری از شهدا در میان دشت های ایران و عراق باقی مانده و بچه هایی که از قافله دوستانشان جا مانده بودند و عباس هم یکی از آنها بود که با اتمام جنگ و شروع کار تفحص شهدا، آستین همت را بالا زد و برای یافتن دوستانی که در گمنامی به سر می بردند راهی دشت و دیار جنوب و غرب کشور شد.
برای پیشبرد این هدف باید دشت های عراق نیز زیر و رو می شد و هماهنگی میان دو کشور برای این امر صورت گرفته بود.
خوش اخلاقی و مهربانی عباس زبانزد همه بود و این ویژگی اش همه را شیفته او می کرد و این همگان نه تنها برادران هموطن که عراقی ها نیز بودند.
او برای آنکه بتواند عراقی ها را راضی کند تا به خوبی با آنها همکاری کنند هر کاری که از دستش بر می آمد انجام می داد؛ از گرفتن هدیه تا خرید آبمیوه و سیگار، و همین رفتارش، کارها را به خوبی راه می انداخت.
یک بیل دستی برداشت و به همراه یکی از دوستانش برای تفحص راهی دشت ها شدند. عباس میخواست روی کانالی معروف به والمری معبر بزند. گفت امروز به عشق حضرت عباس(ع) کار میکنیم و به من الهام شده که امروز یک شهید پیدا میکنیم .
رو به دوستش کرد وگفت تو اینجا باش تا برگردم. پس از 10 دقیقه صدای انفجار به گوش رسید
وی هرچه عباس صدا زد ، صدایی نشنید.
عباس که شهید شد نه تنها دوستان و آشنایان و فامیل که عراقی ها را نیز در غم فرو برد تا جایی که پول هایشان را روی هم گذاشته و برای عباس مراسم ختم گرفتند.
شهید #عباس_صابری🥀
تاریخ و محل شهادت : ۵/خرداد/١٣٧۵-فکه
نحوه شهادت : انفجار مین
🌷شهید مدافع حرم سید مصطفی موسوی🌷
نام: سید مصطفی موسوی
نام پدر: سید محمد
ولادت: 1374/8/24 (تهران)
شهادت: 1394/8/18 (سوریه/حلب)
وضعیت تاهل: مجرد
نام جهادی: ــ ندارند اما معروف به جوانترین شهید مدافع حرم هستن
اخرین مقام: سرباز بی بی زینب(س)
نحوه شهادت: اصابت گلوله به گلو
سن شهادت: 20ساله (3 روز بود که وارد سن 20 سالگی شده بودن)
علاقه: شهید عباس بابایی و شهید حسن باقری
قسمتی از وصیتنامه شهید:
ــــ ندارند
#یادش_باصلوات
هدایت شده از صوت انقلابی
#اختصاصی
مجموعه بی نظیر (خنده حلال ) قطعاتی کوتاه (۱۴۴ قطعه ) حکیمانه توام با طنز از حجت الاسلام والمسلمین قرائتی در روز عید قربان تقدیم شما همراهان گرامی کانال صوت انقلابی
👈بجهت محدودیت حجم ارسالی مطالب در ایتا ، در چند بخش بصورت فشرده ارایه میگردد ، که برای استفاده باید از حالت فشرده خارج کرد.(با نصب برنامه فشرده ساز در گوشی)
☺️ بخش اول
☺️ بخش دوم
☺️ بخش سوم
☺️ بخش چهارم
☺️ بخش پنجم
┏━━ 🎵 ━┓
🆔 @sot_enghelabi
┗━━ 🎵 ━┛
5.75M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌀 اتل متل یه بابا، دلیر و زار و بیمار
🌿 اتل متل یه مادر، یه مادر فداکار
⚪️👆 ابوالفضل سپهر، شاعر بسیجی که به سبک عامیانه شعر می گفت. او در سروده هایش به توصیف مظلومیت جانبازان و خانواده های آنها و نیز بازماندگان شهدا می پرداخت.
سپهر عمر زیادی نکرد و در ۲۸ شهریور ۱۳۸۳ در سن سی سالگی بر اثر بیماری درگذشت. او تا پیش از آن در دوران کودکی و نوجوانی در چندین فیلم سینمایی و سریال تلویزیونی بازی کرد.
ا▫️▫️▫️▫️▫️▫️▫️▫️▫️▫️▫️
🎞👆 ابیاتی در مورد جانبازان موج انفجاری و غم و اندوهی که خود و خانواده آنها باید تحمل کنند.😞😞
🎤سراینده و شاعر: ابوالفضل سپهر
ا▫️⚪️▫️⚪️▫️⚪️▫️⚪️▫️
۲۸ شهریور ۱۳۸۳ --- سالروز درگذشت شاعر، بازیگر و هنرمند بسیجی، مرحوم ابوالفضل سپهر
🌴 روحش با شهدای عزیز محشور باد🤲
آی دونه دونه دونه
نون و پنیر و پونه
قصه بگم براتون؟
قصهای عاشقونه؟
یه وقت نگین دروغه
یه وقت نگین که وَهمه
اون که قبول نداره
نمی تونه بفهمه
بریم به اون فصلی که
اوج گرمی ساله
ماجرای قصهمون
داخل یک کاناله
کانالی که تو این دشت
مثل قلب زمینه
دور و بر این کانال
پر از میدون مینه
یک کانال که تو این دشت
مثل قلب زمینه
دور و بر این کانال
ببین چه دلنشینه
اون یکی پا نداره
روی زمین افتاده
اون یکی رو ببینین
چقدر قشنگ جون داده
رنگ و روی اون یکی
از تشنگی پریده
همون که روی پاهاش
سر دو تا شهیده
اونجا که نوزده نفر
کنار هم خوابیدن
ببین چقدر قشنگن
تمامشون شهیدن 🌷
سروده ای از: زندهیاد ابوالفضل سپهر
┄┅☫🇮🇷 کانال دفاع مقدس 🇮🇷☫┅┄
▪️۲۸ شهریور ۱۳۸۳ - سالروز درگذشت ابوالفضل سپهر، شاعری که از فراق شهدا دق کرد!!
ا▫️▪️▫️▪️▫️▪️▫️
💠 خاطره ای از شاعر حزب اللهی، ابوالفضل سپهر👇👇
یتیم بزرگ شده بود، وضع مالی خوبی نداشتند. با وجودی که مریضی سختی داشت، سخت کار می کرد تا خرج زندگی خانواده رو تامین کنه.
به کمک دوستان، یک بقالی راه انداخت توی نازی آباد در جنوب تهران. چند ماه بیشتر نکشید که مغازه ورشکست شد و تعطیل.
کاسب نبود. اصلا کاسبی بلد نبود.
تا یک مشتری می گفت: ببخشید 100 گرم از اون برنج ارزونتون بده.
یک کیلو برنج اعلا می کشید میذاشت جلوش، و همون پول صد گرم برنج ارزون رو می گرفت.
قرار بود 20 هزار تومن خواروبار بذاره توی جعبه و بفرسته برای یک خانواده بی بضاعت. جعبه بزرگ تر آورد و شروع کرد پر کردن. بهش گفتند: "این مقداری که تو گذاشتی بالای 50 هزار تومنه."
مثل همیشه خندید و گفت: "نه بابا حالا خیلی مونده تا 20 تومن بشه. جای دوری نمیره"
مادرش در بیمارستان عمل جراحی شده بود. بچه ها کمک کردند و 600 هزار تومان جور کردند. بهش دادند تا مادرش را از بیمارستان ترخیص کند.
در محل که دیدش، گفت: مادرت رو آوردی خونه؟
گفت نه. وقتی پرسید چرا؟ گفت: پول نداشتم.
- مگه 600 تومن بیشتر می شد؟
- نه کافی بود ولی آخه ...
- آخه چی؟ اصلا پول رو بردی بدی بیمارستان؟
- نه نبردم.
- ازت دزدیدند؟
- نه
- گم کردی؟
- نه بابا.
- پس چه بلایی سر پول آوردی؟
یه جانبازی برای اجاره خونش پول پیش نداشت بده، منم چند وقت پیش بهش قول داده بودم براش ردیف کنم. رفتم پول رو دادم به اون. دیدم اون واجب تره.
هر وقت می رفت بهشت زهرا (س)، می گفت: من که لیاقت جبهه و شهادت نداشتم، یعنی می شه منو وسط شهدای گمنام دفن کنند؟
وقتی "ابوالفضل سپهر" بر اثر دیابت و مریضی کلیه و ... در بیمارستان فوت کرد، نوشتند:
"شاعر اتل متل فوت کرد ..."
اصلا معلوم نشد چطوری پس از مراسم تشییع باشکوه که اکثرشان رزمندگان و جانبازان بودند، پیکرش رفت طرف قطعه شهدای گمنام و وسط آنها دفن شد.
(راوی: حمید داودآبادی)
┄┅☫🇮🇷 کانال دفاع مقدس 🇮🇷☫┅┄
🌱 ۲۸ شهریور ۱۳۴۴ -- سالروز تولد رزمنده شهید سید جعفر مظفری
🌴 «باب الحوائج شهدای قائمشهر»
🔺شهید ۱۸ ساله ای که مثل مادر ۱۸ ساله اش حضرت زهرا «س» با پهلویی شکسته به شهادت رسید...!🕊🕊
پدرش سيدباقر، كارگر بود و مادرش ربابه نام داشت. تا پايان دوره راهنمايى درس خواند. به عنوان بسيجى در جبهه حضور يافت.
🌷 مزار شهید: گلزار سيد نظام الدين زادگاهش
▫️▫️▫️▫️▫️▫️▫️▫️▫️▫️
#خاطره
سید جعفر، معاون تعاون گردان امام محمد باقر علیه السلام از لشکر ویژه ۲۵ کربلا بود . با هم تو پرسنلی گردان آشنا شدیم. گردان امام محمد باقر (ع) به فرماندهی شهید بلباسی و شهید خنکدار در عملیات ها حضور پیدا می کرد. یکی ازگردان های معنوی و خط شکن لشکر کربلا بود.
سید علاقه ی شدیدی به روحانیت داشت به حدی که وقتی برای گردان روحانی معرفی می شد سریع می رفت نعلین روحانی رو جفت می کرد.به مستحبات خیلی اهمیت می داد خصوصاً به مستحبات بعد از غذا خیلی مقید بود.با توجه به اینکه سن و سال کمی داشت اما تو گردان معروف بود به کسی که نسبت به انجام مستحبات خیلی مقید است . از همه کوچکتر بود اما از همه ی ما فعالتر .
ا🌱🌱🌱🌱🌱🌱🌱🌱🌱
سید جعفر تو کارهای خیر، مثل واکس زدن پوتین رزمنده ها , آماده کردن غذا, همیشه پیش قدم بود و با اخلاص این کارها را انجام می داد. همیشه سعی می کرد تو کارهای خیر پیش قدم باشه.مثلاً شهید بلباسی فرمانده گردان، هر زمانی که از خط می اومد مقر می گفت: عباس! چایی داریم؟من هم سریع سراغ سید رومی گرفتم, اون هم بدون کوچکترین اعتراضی می رفت چایی رو آماده می کرد. با اخلاص و بی تکبر بود.زمانی که دهلران بودیم معمولاً تا دیر وقت بیدار می موندیم,یک کتری چای درست می کردیم با بچه های تعاون, پرسنلی و فرماندهی باهم می خوردیم. اگه چایی اضافه می کرد سید سر آخر همه رو می خورد. می گفتم: چرا این کار و می کنی؟ می گفت ( آخه اصرافه,حروم میشه!)ساده و بی آلایش و با ادب و سر به زیر بود.اگه یک زمانی شهید خنکدار و شهید بلباسی بهش میگفتن: همینجا باش وتکون نخور,فقط یک کلمه می گفت: چشم و به هیچ وجه از جاش تکون نمی خورد.سمعا و طاعتا بود.
⚪️ از زمانی که با این شهید آشنا شدم خصوصیات اخلاقی در اون دیدم که امروز در کمتر جوانی دیده میشه.
راوی: سیدعباس موسوی، همرزم شهید
🌷شهید مدافع حرم رضا اسماعیلی🌷
نام: رضا اسماعیلی
نام پدر: محمد
ولادت: 1371/7/27 (افغانستان/ساکن مشهد)
شهادت: 1392/11/8 (سوریه)
وضعیت تاهل: متاهل (صاحب یک فرزند پسر به اسم محمدرضا که بعد از شهادت پدر به دنیا امد)
نام جهادی: ــ ندارند اما معروف به ذبحو الحسین هستن
اخرین مقام: سرباز بی بی زینب(س)اعزامی از لشکر فاطمیون
نحوه شهادت: در حین جستجوی نیرو های مفقود با دشمن درگیر میشود و شدیدا مجروح میشود و توان فرار پیدا نمیکند،به اسارت داعش در می آید که داعش به بدترین شکل ممکن سر از بدنش جدا میکند پیکر بی سر او بهشت الرضا مشهد ارام گرفته است
سن شهادت: 19ساله
علاقه: یک سربند علی ابن ابیطالب که بدون ان به میدان نمیرفت
قسمتی از وصیتنامه شهید:
ــــــ ندارند
#یادش_باصلوات
🌷شهید دفاع مقدس طلبه مجاهد علی عباس حسین پور🌷
نام: علی عباس حسین پور
نام پدر: جمعه
ولادت: مرداد 1345 (خرم اباد)
شهادت: 1364/11/23 (فاو/عملیات والفجر۸)
وضعیت تاهل: مجرد
نام جهادی: ـــ ندارند
اخرین مقام: سرباز امام خمینی (ره) و غواص خط شکن اطلاعات عملیات لشگر ۵ نصر
نحوه شهادت: در هنگام وضو ترکشی به گلویش میخورد و با ذکر یا زهرا(س) به مقام شهادت میرسن و بعد از تشیع در حرم امام رضا(ع) در گلزار شهدای خرم اباد ارام میگیرند
سن شهادت: 19 ساله
علاقه: امام رضا (ع)
قسمتی از وصیتنامه شهید:
ــــ ندارند
#یادش_باصلوات
📌 دانشمند شهیدی را که باید دوباره شناخت.
🔹️ شهید سعید کاظمی آشتیانی دانشمند شهیدی که هنوز برای بسیاری از مردم کشور ناشناخته است و باید این شهید بزرگوار را دوباره شناخت.
◇ شهید آشتیانی در سال ۶۱ جهاد گروه پزشکی را در دانشگاه علوم پزشکی ایران تأسیس و تا سال ۷۰ مسئول بخش طرحها و تحقیقات آن بود.
◇ از سال ۷۱ رئیس جهاد دانشگاهی واحد علوم پزشکی ایران شد و تا آخر عمرش، در این مسئولیت باقی بود.
◇ او در همه این سالها مراکز درمانی متعددی تأسیس و گروههای مختلف پژوهشی را راهاندازی کرد ومهمترین آن «پژوهشکده رویان جهاد دانشگاهی» در خرداد سال ۷۰ بود؛ جایی که هزاران زوج نابارور را خوشحال و صاحب فرزند کرده است.
◇ کاظمی آشتیانی در همین دوران، درسش را در رشته علوم تشریح با گرایش «جنینشناسی» در دانشگاه تربیت مدرس پی گرفت و سال ۷۶ با رتبه ممتاز، شد «دکتر» سعید کاظمی آشتیانی.
◇ او تا ۱۴ دی سال ۸۴ که در سن ۴۴ سالگی قلب و نفسش از حرکت ایستاد، در دو حوزه مدیریتی توانست گامهای اساسی و مهمی در گسترش روشهای پیشرفته درمان ناباروری، تولید و تکثیر و انجماد سلولهای بنیادی جنینی و همانندسازی (کلونینیگ) حیوانات رقم بزند.
🔻 پس از درگذشت او، هر از گاهی مقام معظم رهبری در نشستهای مختلف از او یاد میکردند و فرمودند: «علت اینکه من به شهید سعید کاظمی اینقدر علاقه داشتم و الان هم در دلم و در ذهنم برای آن جوان عزیز، ارزش و جایگاه قائلم، حرکت او، نحوهی کار او، مدیریت او و پیگیری اوست که یک مجموعهی کاملی بود از آن چیزی که آدم دوست میدارد و آرزو دارد.»
🌷شهید مدافع حرم مسعود عسگری🌷
نام: مسعودعسگری
نام پدر: صفدر
ولادت: 1369/6/8 (تهران)
شهادت: 1394/8/21 (سوریه/حلب)
وضعیت تاهل: مجرد
نام جهادی: ندارند
اخرین مقام: سرباز بی بی زینب(س)
نحوه شهادت: اصابت خمپاره به نزدیک ایشان و قطع پایین تنه
سن شهادت: 25 ساله
علاقه: پرواز
قسمتی از وصیتنامه شهید:
ــــ ندارند
#یادش_باصلوات
#عاشقانه_های_شهدا
#شهید_مدافع_وطن
#یوسف_فدایی_نژاد
#یوسف یه #تسبیح هزارتایی داشت و هرشب ذکر می گفت، به دلیل #صلوات_های زیادی که ایشون تو یک روز می فرستاد به #محمد_عشقی معروف شده بود و نام #جهادیش شده بود #محمد_عشقی .
بعضی دوستان به ایشون میگفتن #یوسف_زهرا که دلیلش ارادت خیلی زیاد آقا #یوسف به مادرمون خانم #فاطمه_زهرا (سلام الله علیها) بود...
#شهید_فدایی_نژاد نوای ملکوتی در تلاوت #قرآن کریم داشت و هرکسی رو باصداش تحت تاثیر قرار میداد.
آقا #یوسف از #اخلاق بسیار خوبی برخوردار بود و همیشه لبخند به لبش بود و #مهربانی خاصی تو وجودش دیده می شد که با اولین برخورد، طرف رو مجذوب خودش میکرد.
#یوسف بمب روحیه بود. همیشه وقتی بیسیم لازم نبود پشت بیسیم نوحه می خوند و رفقا رو به فیض میرسوند.
#پدر_شهید می گفت #یوسف با سن کمش به ما درس های بزرگ می داد. می گفت بابا #نماز اول وقت رو نباید فراموش کنیم.
یادمه بعد #شهادتش افرادی اومده بودن که نمی شناختیم و میگفتن ما کسی رو نداشتیم که کمکمون باشه اما آقا #یوسف مخفیانه به ما کمک می کرد و ما مثل بچه خودمون دوسش داشتیم.
#یوسف همیشه دست بوس #پدر و #مادر بود و به خانواده می گفت :
چطوری #مادر_شهید !
چطوری #پدر_شهید !
#مادرش ناراحت می شد و میگفت من می خوام #دامادیتو ببینم . #یوسف می گفت نه مامان حالا زوده.
#روحش_شاد
#یادش_گرامی
#راهش_پر_رهرو