eitaa logo
🌹با شهدا تا ظهور مهدی (عج)🌹
153 دنبال‌کننده
1.1هزار عکس
168 ویدیو
28 فایل
اینجا میقات محبین شهدا است. او با سپاهی از شهیدان خواهد آمد.... گروه جهادی فرهنگی و رسانه ای نسیم مهر شماره ثبت : 4006312414011 ادمین کانال : @Ammosafer1461
مشاهده در ایتا
دانلود
🌱 رزمنده و مجاهد مومن و فداکار، سعید گلاب بخش همو که در عنوان جوانی راه مبارزه با دشمنان را یافت و با سفر به سوریه و لبنان، نزد فلسطینی ها، آموزش های چریکی و پارتیزانی را فرا گرفت. پس پیروزی انقلاب، جوانان داوطلب و پاسداران انقلاب، دسته دسته نزد او آموزش نظامی و تاکتیک های جنگی را فرا می گرفتند که در میان آنها سرداران بزرگی نظیر شهیدان علی تجلایی، محمود قلب پور، و .... به چشم می خورند:👇👇
فرمانده شاخص و رزمنده ممتاز، شهید جاویدالاثر، علی تجلایی، در سال ۱۳۳۸ در تبریز به دنیا آمد. در سال ۱۳۴۴ قدم به عرصه علم و دانش گذاشت و چند سال بعد در رشته ریاضی دیپلم گرفت. در دوران دبیرستان، ساواک یک‌بار او را به دلیل امتناع از امضای برگه عضویت حزب رستاخیز احضار کرد، اما پس از پیروزی انقلاب اسلامی، او در شمار اولین نفراتی بود که به عضویت سپاه درآمد و دوره آموزش نظامی ۱۵ روزه‌اش را زیر نظر سعید گلاب بخش معروف به «محسن چریک» در پادگان سعدآباد تهران گذراند. سردار مخلص سپاه در زمستان ۶۳ در عملیات بدر آسمانی شد و همانگونه که آرزو داشت، ذره ای از این خاک را آرمیدن اشغال نکرد!!
📌 مدافع حرمی که شهید راه سلامت شد. 🔷️ شهید مدافع سلامت حاج تقی داستان متولد ۲۰ خرداد ۱۳۴۵ در پی ابتلا به کرونا در حین تداوم خدمت رسانی به بیماران جان به جان آفرین تسلیم کرد. ◇ با توجه به تداوم حضور و نقش آفرینی مدافعان سلامت در خدمت رسانی به مبتلایان بیماری کرونا،مدافع سلامت تقی داستان به این بیماری منحوس مبتلا و در نیمه شب۷ آبان ۱۴۰۰ علی رغم همه ی تلاش ها برای مقابله با بیماری، این مدافع سلامت در بیمارستان امام علی(علیه السلام) کرج جان به جان آفرین تسلیم کرد. ◇ شهید مدافع سلامت  تقی داستان از رزمندگان مدافعان حرم و برادر دو شهید می باشد. ◇؟سالهای طولانی در سنگر های مختلف  دفاع از وطن و دفاع از حرم حضرت زینب(سلام الله علیها) و دفاع از مرزهای سلامت  خالصانه و مخلصانه فعالیت نمود. ◇ شهید مدافع سلامت تقی داستان به عنوان کارشناس پرستاری و در عرصه کنترل و حراست مجموعه های مختلف و نیز در هیئت اندیشه ورز بسیج جامعه پزشکی سپاه استان البرز فعالیت و مشارکت داشت واز رزمندگان هشت سال دفاع مقدس و از مدافعان حرم بود . ◇ مزار این شهید بزرگوار همانند برادران شهیدش در گلزار شهدای امامزاده محمد کرج قرار دارد.
🥀🌹🕊🌷🕊🌹🥀 در شانزدهم اردیبهشت ۱۳۴۶ در روستای سراجه قم زاده شد. در سال ۱۳۵۲ به دبستان «روحانی» قم (نام قبلی: کریمی) وارد شد و از مهرماه سال ۱۳۵۶ تحصیلاتش را در مدرسه راهنمایی حافظ در شهر قم ادامه داد. سپس همراه خانواده‌اش به کرج مهاجرت کرد و از مهرماه ۱۳۵۸ در مدرسه خیابانی مشغول به تحصیل شد. پخش اعلامیه‌های در سال‌های ۱۳۵۶ و ۱۳۵۷ در سن حدود ده تا یازده سالگی ، دیدار با در بازگشت به ایران ، شرکت در تظاهرات انقلاب اسلامی در زمستان ۱۳۵۷ و شرکت در درگیری‌های خوزستان از جمله اقدامات اوست. وی در بیست ششم شهریور ماه ۱۳۵۹ یک هفته پیش از اعلام رسمی آغاز جنگ و همراه نیروی مقاومت بسیج به جبههٔ خرمشهر اعزام شد. از آنجا که در روزهای نخستین از شرکت او در خط مقدم جلوگیری می‌شد، با تلاش‌هایی از جمله یک نفوذ چریکی به خط نیروهای دشمن، برای حضور در خط مقدم اجازه گرفت. وی در غروب سی و یکم شهریور ماه از نخستین روزهای اعلام تجاوز نظامی ارتش عراق همراه با محمدرضا شمس در جبهه نبرد حضور رسمی یافت. این دو، یک بار در هفته اول مهرماه زخمی شده و به بیمارستان ماهشهر اعزام شدند. چند روزی پس از بهبودی با ترخیص از بیمارستان و بازگشت به جبهه و پایان دادن مجدد به مخالفت فرماندهان با حضورشان ، به خط مقدم اعزام شدند. امّا بار دیگر در بیست و هفتم مهرماه طی مقاومت در برابر حمله‌های دشمن دوباره زخمی شد. 🥀🌹🕊🌷🕊🌹🥀
🥀🌹🕊🌷🕊🌹🥀 پس از بهبودی نسبی دوباره در جبهه ها حاضر می شود . ۸ آبان ماه ۱۳۵۹ و رفیق همرزمش محمد رضا شمس ، در سنگر بودند که توسط تانک های رژیم بعثی محاصره می شوند . محمد رضا شمس دوست و همسنگر در این میان زخمی می شود و با سختی و مشقت بسیار او را به پشت خط می رساند . وی به جایگاه قبلی خود برگشته و می بیند تانک های عراقی به طرف رزمندگان در حال حرکتند . در حالی که تعدادی نارنجک به کمرش بسته بود به سمت تانک ها حرکت می کند . تیری به پای او می خورد و او از ناحیه پا مجروح می شود . وی با این حال خود را به تانک می رساند و با استفاده از نارنجک موفق می شود تانک را منفجر کند . با این انفجار سایر تانک ها دست به عقب نشینی می زنند . بدنبال شدن ، صدای جمهوری اسلامی ایران با قطع برنامه‌های خود اعلام می‌کند که سیزده‌ساله با فداکاری زیر تانک عراقی رفته ، آن را منفجر کرده و خود نیز شده ‌است . در پیامی که به مناسبت دومین سالگرد پیروزی انقلاب اسلامی بیان ‌کردند ، چنین فرمودند : رهبر ما آن طفل سیزده ‌ساله‌ای است که با قلب کوچک خود که ارزشش از صدها زبان و قلم بزرگ‌تر است ، با نارنجک ، خود را زیر تانک دشمن انداخت و آن را منهدم نمود و خود نیز شربت نوشید.
🔰 شهید 🌷شهیدی که سرپرست چند یتیم بود و موقع شهادت ذکر یا حسین (ع) زمرمه می‌کرد 🌷
🌷سردار شهید مدافع حرم محمد حسین علیخانی🌷 نام: محمد حسین علیخانی نام پدر: ___ ولادت: 1351/1/1(کرمانشاه ) شهادت: 1395/6/15(سوریه) وضعیت تاهل: متاهل صاحب سه فرزند نام جهادی: نداشتند اخرین مقام: سردار بودند ولی اطلاعاتی در مورد اینکه فرماندهی کدام عملیات را بر عهده داشتند در دسترس نیست نحوه شهادت: توسط تک‌تیرانداز دشمن از پهلو و ران مورد اصابت قرار می‌گیرد. وی چند روزی می‌شد که پشت سرهم روزه می‌گرفت. بنابراین با زبان روزه به شهادت می‌رسد سن شهادت: 44 ساله علاقه:اطلاعاتی در دسترس نیست قسمتی از وصیتنامه شهید: جبهه دانشگاه انسان‌سازی است و انسان هنگامی‌که وارد جبهه می‌شود، از دنیای مادی بریده و وارد یک دنیای معنوی دیگر می‌گردد. سنگر شهیدان عزیز را خالی نگذارید و همانند علی‌اکبر مدافع اسلام باشید.
🌹با شهدا تا ظهور مهدی (عج)🌹
💠 حیف نیست آدم ترس از خدا را ول کند، از دشمن بترسد!!؟ 🌷 فرمانده لشگر ۵۵ ویژه شهدا شهید محمود کاو
🌴 ما بايد اون چيزي باشيم كه امام مي خواد. بچه ها را جمع كردن توي ميدان صبحگاه پادگان؛ قرار بود آيت ا... موسوي اردبيلي برايمان سخنراني كنند. لابلاي صحبت هايشان گفتند: امام فرمودند، من به پاسدارها خيلي علاقه دارم، چرا كه پاسدارها سربازان امام زمان (عج) هستند. كنار محمود ايستاده بودم و سخنراني را گوش مي دادم. وقتي آيت ا... اردبيلي اين حرف را گفتند، يك دفعه ديدم محمود رنگش عوض شد؛ بي حال و ناراحت يك جا نشست مثل كسي كه درد شديدي داشته باشد. زير لب مي گفت:"لا اله الا الله" تا آخر سخنراني همين اوضاع و احوال را داشت. تا آن موقع اين جوري نديده بودمش. از آن روز به بعد هر وقت كلاس مي رفت، اول از همه كلام امام را مي گفت، بعد درسش را شروع مي كرد. مي گفت: اگر شما كاري كنيد كه خلاف اسلام باشد، ديگه پاسدار نيستيد، ما بايد اون چيزي باشيم كه امام مي خواد.
شهیده دارین ابوعیشه: از شهدای انتفاضه الاقصی در سال ۲۰۰۲. دختری که دانشجوی رشته مطالعات اسلامی دانشگاه ملی النجاح نابلس بود، یک دختر فعال در انجمن اسلامی دانشگاه و معلم قرآن، که در یک عملیات استشهادی چند صهیونیست رو کشت و زخمی کرد و خودش هم به شهادت رسید.🕊 وصیت نامه شهیده در عکس🖤
شهیده دارین ابوعیشه: از شهدای انتفاضه الاقصی در سال ۲۰۰۲. دختری که دانشجوی رشته مطالعات اسلامی دانشگاه ملی النجاح نابلس بود، یک دختر فعال در انجمن اسلامی دانشگاه و معلم قرآن، که در یک عملیات استشهادی چند صهیونیست رو کشت و زخمی کرد و خودش هم به شهادت رسید.🕊 وصیت نامه شهیده در عکس🖤
🌷 رمز شكستن قفل و پيدا كردن شهيد .... يك بار اتفاق افتاد كه بچه ها چند روز مى گشتند و شهيد پيدا نمى كردند. رمز شكستن قفل و پيدا كردن شهيد، نام مقدس حضرت زهرا (س) بود. ١٥ روز گشتيم و شهيد پيدا نكرديم. بعد يك روز صبح بلند شده و سوار ماشين شديم كه برويم. با اعتقاد گفتم: «امروز شهيد پيدا مى كنيم، بعد گفتم: كه اين ذكر را زمزمه كنيد: دست منو عنايت و لطف و عطاى فاطمه (س) منم گداى فاطمه، منم گــــــداى فاطمه (س) » تعدادى اين ذكر را خواندند. بچه ها حالى پيدا كردند و گفتيم: «يا حضرت زهرا (س) ما امروز گداى شماييم. آمده ايم زائران امام حسين (ع) را پيدا كنيم. اعتقاد هم داريم كه هيچ گدايى را از در خانه ات رد نمى كنى.» همان طور كه از تپه بالا مى رفتيم، يك برآمدگى ديدیم. كلنگ زديم، كارت شناسايى شهيد بيرون آمد. شهيد از لشگر ١٧ و گردان ولى عصر (عج) بود. يك روز صبح هم چند تا شهيد پيدا كرديم. در كانال ماهى كه اكثراً مجهول الهويه بودند. اولين شهيدى كه پيدا شد، شهيدى بود كه اول مجروح شده بود. بعد او را داخل پتو گذاشته بودند و بعد شهيد شده بود. فكر مى كنم نزديك به ٤٣٠ تكه بود. بعد از آن شهيدى پيدا شد كه از كمر به پايين بود و فقط شلوار و كتانى او پيدا بود. بچه ها ابتدا نگاه كردند ولى چيزى متوجه نشدند. از شلوار و كتانى اش معلوم بود ايرانى است. ١٥ _ ٢٠ دقيقه اى نشستم و با او حرف زدم و گفتم: كه شما خودتان ناظر و شاهد هستى. بيا و كمك كن من اثرى از تو به دست بياورم. توجهى نشد. حدود يك ساعت با اين شهيد صحبت كردم، گفتم: اگر اثرى از تو پيدا شود، به نيت حضرت زهرا (س) چهارده هزار صلوات مى فرستم. مگر تو نمى خواهى به حضرت زهرا (س ) خيرى برسد. بعد گفتم: كه يك زيارت عاشورا برايت همين جا مى خوانم. كمك كن. ظهر بود و هوا خيلى گرم. بچه ها براى نماز رفته بودند. گفتم: اگر كمك كنى آثارى از تو پيدا شود، همين جا برايت روضه ى حضرت زهرا (س) مى خوانم. ديدم خبرى نشد. بعد گريه كردم و گفتم: عيبى ندارد و ما دو تا اين جا هستيم؛ ولى من فكر مى كردم شما تا اسم حضرت زهرا (س) بيايد، غوغا مى كنيد. اعتقادم اين بود كه در برابر اسم حضرت زهرا (س) از خودتان واكنش نشان مى دهيد. در همين حال و هوا دستم به كتانى او خورد. ديدم روى زبانه ى كتانى نوشته است: « از اردكان يزد.» همين نوشته باعث شناسايى او شد. همان جا برايش يك زيارت عاشورا و روضه ى حضرت زهرا (س) خواندم. 📚 کتاب کرامات شهدا
خاطره ای از زبان فاطمه مغنیه: "جهاد مشهد را خیلی دوست داشت. هروقت دلش می گرفت و وقت آزاد داشت، می گفت بریم مشهد.خودش می رفت . گاهی هم به من زنگ میزد و می گفت فاطمه بریم مشهد؟ می رفتیم.. خیلی سفر های خوبی هم می شد. بعد از شهادت بابا، متولیان حرم های متبرکه، پرچم های متبرکه را برایمان فرستادند، تا با بابا دفن کنیم. پرچم کربلا ، نجف ، حضرت زینب(س).. بعد از شهادت جهاد هم پرچم های کربلا و حرم حضرت زینب (س) را برایمان فرستادند. موقع تدفین اول پارچه امام حسین علیه السلام را که جهاد عاشق عزاداری برایشان بود را پهن کردیم؛ در همان حین کسی رسید که پرچم گنبد امام رضا (ع) را آورده بود. آن فرد اصلا از زمان دقیق مراسم خبری نداشت. خواست خدا بود که به موقع رسید. این پرچم را حتی برای بابا هم نفرستاده بودند، انگار خود امام رضا علیه السلام آن را فرستاده بود."