eitaa logo
🌹با شهدا تا ظهور مهدی (عج)🌹
153 دنبال‌کننده
1.1هزار عکس
168 ویدیو
28 فایل
اینجا میقات محبین شهدا است. او با سپاهی از شهیدان خواهد آمد.... گروه جهادی فرهنگی و رسانه ای نسیم مهر شماره ثبت : 4006312414011 ادمین کانال : @Ammosafer1461
مشاهده در ایتا
دانلود
🥀🌷 🥀سلام برابا عبدالله الحسین مظلوم کربلا ورحمت خداوند وبرکاتش براوباد🍀 🥀سلام بر زینب کبری س سلام بر ابالفضل العباس، سلام بر امام مهدی صاحب الزمان با آرزوی تعجیل در فرجش ودرود بر نائب برحقش امام خامنه ای🌹 🥀درود بر مرد مقاومت واستقامت سیدحسن نصرالله 🥀قطعا شهادت گل رز زیبایی است که هنگامی که فکرمان به آن نزدیک می شود آرزوی شهادت میکنیم🌷 🥀ای برادرانم عنصر فعالی باشید تا پایان زندگی اش شهادت باشد دنیا را همه می‌توانند تصاحب کنند ولی آخرت رافقط با اعمال نیک🌹 🥀ای مادر وپدر عزیزم ممنونم از شما که راه سعادت را نشانم دادید مراببخشید وبرایم دعا کنید🌹 🥀جوانان نماز تان را اول وقت بخوانید وخیلی برای فرج آقا دعا کنید که آقایمان غریب است 😔
🌹با شهدا تا ظهور مهدی (عج)🌹
فرمانده شاخص و رزمنده ممتاز، شهید جاویدالاثر، علی تجلایی، در سال ۱۳۳۸ در تبریز به دنیا آمد. در سال ۱
🌷فرمانده شهید دفاع مقدس علی تجلایی🌷 نام: علی تجلایی نام پدر: حاج مقصود ولادت: 1338/5/5(تبریز) شهادت: 1363/12/25(عملیات بدر، مفقود الاثر) وضعیت تاهل: متاهل صاحب فرزند نام جهادی: __ اخرین مقام: فرمانده عملیات و معاون عملیاتی سپاه در نبرد هلاویه و سوسنگرد/مسئول طرح و عملیات قرارگاه خاتم نحوه شهادت: علی تجلایی بی‌امان می‌جنگید و پیشاپیش همه بود. سرانجام ناگهان تیری به قلبش اصابت کرد و به شهادت رسید. سن شهادت: 25 ساله علاقه: اهل بیت ، اسلام ، قرآن قسمتی از وصیتنامه شهید:  در همه حال پرهيزگار باشيد و خدا را ناظر بر اعمال خود بدانيد . ياور ستمديدگان و مستمندان جامعه و ياور تمامي مستضعفين باشيد . مبادا يتيمان و فرزندان شهدا را فراموش كنيد.
🌓 نماز شب مهدی از شناسایی که آمد نیمه شب بود و خوابید. بچه ها که برای نماز شب بیدار شده بودند او را صدا نکردند چون میدانستند حسابی خسته است. اما او صبح که برای نماز بیدار شد با ناراحتی گفت: مگر نگفته بودم مرا برای نماز شب بیدار کنید؟ دلیلش را گفتند، آه سردی کشید و گفت: افسوس شب آخر عمرم، نماز شبم قضا شد … فردا شب مهدی هم به خیل شهیدان پیوست…🕊🕊 ا🌱🌷🌱🌷🌱🌷🌱🌷🌱 شهید مهدی سامع جوانی وارسته که با شروع جنگ بارها در عملیات ها شرکت کرد و زخمی شد. 🌱 عملياتهای فرمانده كل قوا، طريق القدس، فتح المبين، رمضان و ... شاهد دلاورمردیهای او بود، تا اینکه سرانجام در عملیات محرم (آبان ۶۱) در حالیکه فرماندهی گردان امام حسین (ع) از تیپ ۴۴ قمر بنی هاشم (ع) را بر عهده داشت در محاصره تانک‏های دشمن قرار گرفته و بشهادت رسید🕊🕊🕊 شهیدسامع همواره صبور بود و به استقبال کارها و مأموریتهای سخت می رفت. با اخلاق بود و ساده زیست. کلام نافذی داشت چون با تمام وجود به آنها معتقد بود و خود نیز عمل می کرد. یاور يتيمان و مظلومان بود. با کودکان مستمند مهربان بود و دست نوازش بر سرشان مي كشيد. آرزو مي كرد روزی بيايد كه ديگر فقير وجود نداشته باشد. حقوقی را که از سپاه میگرفت، مقدار كمي را بر می داشت و بقيه را در صندوق خيريه می انداخت تا به نیازمندان بدهند.
🌷 پیکر شهید احمد صداقتی بعد از ۳۰ سال با دست‌های قطع شده و فرق شکافته تفحص شد ... قبل از شروع کار به آقا ابوالفضل علیه‌السلام سلامی کردیم . هنگام تفحص، وقتی پاکت بیل بالا آمد، در ابتدا با یک دست مصنوعی مواجه شدیم؛ دست آن شهید از کتف تا انگشتان مصنوعی بود که داخل اورکتش دیده می‌شد. شهید را پایین گذاشتیم؛ دست دیگر این شهید در عملیات محرم قطع شده بود؛ مدارک او را بررسی کردیم، نامش «احمد صداقتی» از لشکر ۱۴ امام حسین(ع) اصفهان بود . در پیکر شهید صداقتی چند نشانه از آقا ابوالفضل العباس(ع) پیدا کردیم؛ اینکه دو دست شهید قطع شده بود و سر ایشان هم از فرق شکافته شده بود. همه این‌ها نشانه سلام ما به آقا ابوالفضل(ع) در ابتدای کارمان بود. شهید احمد صداقتی ارادت خاصی به آقا ابوالفضل(ع) داشت؛ او در عملیات محرم معاون فرمانده گردان امام جعفر صادق(ع) بود؛ در حین عملیات، فرماندهی گردان حضرت زهرا(س) هم به دلیل درگیری شدید و شهادت رزمندگان این گردان، به شهید صداقتی واگذار ‌کردند. (راوی: جستجوگر نور حاج جعفر نظری)
🌹●حسیـن ایرلو بچه تهران بود از آن داش مشتی هــا... شده بود فرمانده تحریب لشکر المهدی(عج)... ●می گفت دوست دارم جوری شهید بشم که یک وجـبم از من هم نمـونه... گلوله مستقیم تانک خورد به سینه اش، تکه تکه شد.... ●بعد از حسیــن، کاکا علے شـد فرمانده تخریـب... دیدم همیشــه یک لباس منـدرس و کهنه به تن دارد. گفتـم کاکا علے این چـیه پوشیدے زشتـه! گفـت: لباس شهیـد ایرلوِ! گفتم: حسین هیکلش دو برابر تو بود؟ گفت:دادم خیاط بـرام اندازش کـرده. روی آسـتین جاے یک پارگے بود. گفـتم: این چـیه، چرا این را ندوختـی؟ گفت: جاےترکـشیه که به بازوے ایرلو رفته. هر وقت خسـته میشـم. دلم مےگـیره سرم رو مےگذارم رو این پارگےآروم میشم! (کاکاعلی)
📌 حالات خاص شهید عاملو در نماز 🔷️ يكي از همرزمان شهید کاظم عاملو مي‌گويد: در یک فضای دوستانه عجیبی بودیم و حالات نماز را داشتیم از یکدیگر سوال می‌کردیم که کاظم از من پرسيد در نماز چه حالتي به تو دست مي‌دهد؟ ◇ گفتم: چطور؟ ◇ گفت: مي‌خواهم بدانم، ◇ گفتم: حالت خاصي احساس نمي‌كنم. 🔹 پیش دستی کردم و من همین سوال را از کاظم پرسیدم و گفت: راستش من در نماز لذتي مي‌برم كه نمي‌توانم آن را به زبان بياورم. ◇ گفتم: چطوري؟ ◇ لبخندي زد و با نگاهي كه مخصوص خودش بود به من فهماند که هر چه برايت بگويم تو نمي‌فهمي ...   🔷️ هميشه تاكيد مي‌كرد در نماز جمعه شركت كنيم، مخصوصاً در منطقه كردستان؛ با توجه به اينكه منطقه سني نشين بود، خودش هم هر هفته در نماز جمعه شركت می كرد. 🔷️ چند روز بعد که فهمید من هنوز دنبال جواب آن سوالی هستم که با لبخند جوابم را داده بود برایم گفت: من هميشه موقع نماز اول از ‌(عج) كسب اجازه ميكنم و در دلم هميشه نيت اقتدا به آقا را دارم. 🔻 برشی از کتاب
در خواب به او گفته بودند: عباس! بیا قرارمان فکه یکی دو روز بعد وقتی از خواب بلند شد نمازش را خواند وسریع وسایلش را توی ساک گذاشت گفتم مرد است و قولش مگر قول ندای امسال محرم بیایی تکیه محل‌مان؟ گفت نمی‌توانم کار دارم تا آمد با من روبوسی و خداحافظی کند یاد خوابم افتادم که شهید شده بود گفتم نمی‌خواهم بروی تفحص دیگرچیست؟ این همه جبهه رفتی خدا نخواست شهید بشوی الان هم شیمیایی هستی گفت پشیمان می‌شوی‌ها بیا ببوسمت. گفتم نه. دوست نداشتم برود هرچه گفت بیا گفتم نه. نمی‌خواهم بروی. گویا سیدی در خواب به او گفته بود عباس بیا قرارمان فکه. روز تولد حضرت علی اکبر(ع) به دنیا آمد و روز 5 خرداد سال 75 همزمان با روز هفتم محرم که به نام حضرت علی اکبر است به شهادت رسید.
روایت شهید تفحص، عباس صابری از رویای صادقه‌اش: در عالم خواب دیدم که یک عده از بسیجی‌های آشنا پشت در ورودی مسجد جامع نارمک تهران جمع شده و التماس می‌کنند که داخل مسجد شوند ولی اجازه نمی‌دادند، من و چند نفر از بچه‌های وارد مسجد شده، پشت سر امام جماعت نماز خواندیم، سپس پشت سرم را نگاه کرده، دیدم بقیه نیروهای تفحص هم هستند پرسیدم: شما هم آمدید؟ گفتند: بله! بالاخره اجازه ورود دادند آن‌جا برگه‌هایی را امضاء می‌کردند و شاید برای تأییدشان می‌کردند... یکبار هم خواب دیدم سیدسجاد به من گفت: عباس تو در شهید می‌شوی وقتی وارد محور فکه شدم، کتاب حماسه قلاویزان را دیدم با ناراحتی و برای متوجه شدن تعبیر خوابم به آن کتاب تفالی زدم و این شعر آمد: شهادت تو را خلعتی تازه داد تو از سمت خورشید می‌آمدی : خودِ شهید
شناسنامه‌اش را دستکاری کرد و به جبهه رفت در سیزده سالگی عضو بسیج شد. کلاس اول و دوم راهنمایی بود که می‌خواست به جبهه برود ولی به خاطر سن کم قبولش نمی‌کردند می‌گفتند تو باید درس بخوانی. سراغ یکی از مسئولان مدرسه‌شان رفت و موافقت‌نامه گرفت. شناسنامه‌اش را دستکاری کرد و تاریخ تولدش را تغییر داد. برادر بزرگش حسن، جای پدرش برای عباس رضایت‌نامه نوشت و با این نامه تقلبی او را راهی جبهه کرد. وقتی سوار ماشین اعزام به جبهه شد چون می‌ترسید او را برگردانند زیر ساک‌ها قایم شد. با این حال پیدایش کردند و گفتند بچه تو کجا؟ او هم زد زیر گریه و گفت شما را به خدا من را برنگردانید. سال 64 برای اولین بار به منطقه رفت و در عملیات والفجر8 شیمیایی شد.
دو نفر ما خادم حرم حضرت معصومه(سلام‌الله‌علیها) بودیم. دفعه آخر ڪه براے خداحافظے رفتیم حرم، وقتے برمی‌گشتیم، گفت دفعات قبلے خودم ڪار را خراب ڪردم عزیز❗️ گفتم:چرا⁉️ گفت:《چون همیشه موقع خداحافظے می‌گفتم یا حضرت معصومه(سلام‌الله‌علیها) من را دو ماهے قرض بده تا براے حضرت زینب(سلام‌الله‌علیها) نوڪرے ڪنم. ولے این‌بار از حضرت خواستم من را ببخشد به حضرت زینب(سلام‌الله‌علیها).》 من هم خندیدیم و گفتم: "خب چه فرقے ڪرد" گفت:《اینها دریاے ڪرم هستند چیزے را ڪه ببخشند دیگر پس نمی‌گیرند.》 💕راوی: همسرشهید
وقتی پیکر مسعود را آورده بودند ما هم به معراج رفتیم پیکر را دیدیم و حرفهای زیادی زدیم. من پیش از این حتی نمی‌توانستم یک قبر خالی را ببینم اما روز تدفین و خاکسپاری، گفتم می‌گذارید من داخل قبر مسعود بروم و پیش از تدفینش زیارت عاشورا بخوانم؟ اجازه دادند و در کمال ناباروی من به درون قبر رفتم و اصلا باورم نمی‌شد آنی که رفته من خودم هستم. اصلا طاقت هیچ چیز را نداشتم. اما قدرت عجیبی در شهادت مسعود به من داده شد. وقتی از معراج داشتیم به خانه برمی‌گشتیم حال و هوای خاصی داشتیم هم خدا را شکر می‌کردم هم حال عجیبی داشتم همه شروع کردند تسلیت گفتن گفتم به من تبریک بگویید. چون رفتن مسعود یک مرگ معمولی نبود اما الان رفتن مسعود تبریک دارد که پیرو ولایت بود. اینکه فرزندم در این راه به شهادت رسید تبریک دارد. مسعود تازه از روز شهادتش زنده شده است. پیش از شهادت من انقدر با مسعود حرف نمی‌زدم انقدر مسعود را نمی‌دیدم اما الان همه جا عکس‌های مسعود هست و همه عکس‌هایش با من حرف می‌زند. الان تسلیت برای من مفهومی ندارد. مسعود تازه با این اتفاق به دنیا آمده است. ❤️🌱 راوی: مادرشهید ✨
🌹با شهدا تا ظهور مهدی (عج)🌹
🌱 ۲۸ شهریور ۱۳۴۴ -- سالروز تولد رزمنده شهید سید جعفر مظفری 🌴 «باب الحوائج شهدای قائمشهر» 🔺شهید ۱۸
📌 جواب زیبای شهید بلباسی از مدت زمان حضور در دفاع مقدس 🔷️ خبرنگار در منطقه هفت تپه از شهید علیرضا بلباسی وقتی که در دوران دفاع مقدس در مناطق عملیاتی جنوب و غرب کشور حضوری فعال داشت پرسید: ◇ «برادر بلباسی ببخشید، ما شنیدیم شما خیلی تو جبهه‌ها بودین، میشه برامون بگین چند ماه حضور داشتین تو جبهه‌ها؟» ◇◇ علیرضا لبخندی زد و گفت: «از من نپرس چند ماه تو جبهه ها بودم. از من بپرس چه مدت نبودم اینجا که به تکلیفم عمل کنم...» 🔻 شهید علیرضا بلباسی در عملیات کربلای ۸ در شلمچه بیست و یکم اسفند ۱۳۶۵ بر اثر اصابت خمپاره به سر و سینه به شهادت رسید. ◇ پیکر شهید عليرضا بلباسى در منطقه عملياتى به جا ماند و پس از نُه سال در سال 1374 شناسايى و با انتقال به زادگاهش در گلزار شهداى شهرستان قائمشهر به خاك سپرده شد.