معلم جدید بی حجاب بود. مصطفی تا دید سرش را انداخت پایین.
خانم معلم آمد سراغش. دستش را انداخت زیر چانه اش كه «سرت را بالا بگیر ببینم.» چشم هایش را بست سرش را بالا آورد.
از كلاس زد بیرون، تا وسط های حیاط هنوز چشم هایش را باز نكرده بود.
خونه که رسید گفت: دیگه نمی خوام برم هنرستان.
گفتم: آخه برای چی!؟
معلم ها بی حجابن، انگار هیچی براشون مهم نیست.
میخوام برم قم؛ می خوام برم حوزه.
📙برگرفته از کتاب مصطفای خدا. اثر گروه شهید هادی
🌷خاطرات شهید مصطفی ردانی پور
📝از انچه بر دیگران گذشت، درست زیستن را بیاموزیم°';🕯;'`°
کانون بسیج فرهنگیان شهید رجایی
✍امام_رضا علیه السلام میفرماید:
به دیدن یكدیگر روید تا یكدیگر را دوست داشته باشید و دست یكدیگر را بفشارید و به هم خشم نگیرید.
📚بحارالانوار،ج ۷۸،ص ۳۴۷
کانون بسیج فرهنگیان شهید رجایی ناحیه یک قم
@basigfarhang1