10.69M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🏴السلام علیک یا امّ العباس🏴
#ویدئو_کلیپ🎞
#حاج_محمود_کریمی👤
🔸ای امیرالمومنین را یـار
”یا ام البنین”
🔹ای سراپا پاکی و ایثـار
”یا ام البنین”
🔻واحد رسانه بسیج دانشجویی دانشکده علوم قرآنی تهران
🆔 @basiij_quranii
بسیج دانشکده علوم قرآنی تهران
#داستانک📝 #روز_شمار_انقلاب🗓 | کتاب درسیام را میبندم و به ساعت چشم میدوزم. دو روز است که مادر، به
#داستانک📝
#روز_شمار_انقلاب🗓
| سرم انگار بازار مسگران است و دلم رختشورخانه پامنار!
آن قدر فاصله خانه تا خیابان اصلی را راه رفتهام که حس میکنم کف کفشهایم ساییده شدهاند! بالاخره اضطراب امانم را میبُرد و روی جدول خاکی گوشه خیابان مینشینم.
سه روز پیش بود که در اعتراض به جلوگیری دولت بختیار از ورود امام خمینی(ره) به کشور، حدود چهل نفر از روحانیون مبارز و انقلابی، در مسجد دانشگاه تهران تحصن و شرط پایان این تحصن را بازگشت امام عنوان کردند.
اسامی چند نفر از ذهنم پاک شده! اما سید محمد حسینی بهشتی، مرتضی مطهری، سید محمود طالقانی، محمدجواد باهنر، سید علی خامنهای، اکبر هاشمی رفسنجانی در خاطرم مانده. هر چند این تحصن باعث عقبنشینی دولت بختیار و باز کردن فرودگاه شد، اما از تیتر روزنامهها، بوی خوشی به مشام نمیرسد! از دیروز که روزنامه کیهان میخواندم، تا همین لحظه تصویر روزنامه حتی ثانیهای از پیش چشمم محو نشده!
وضع فرودگاه هنوز عادی نیست.
آیت الله محمدرضا گلپایگانی: هر کس مردم را به گلوله ببندد قرآن را به گلوله بسته است.
امام خمینی: می خواهم نزد ملت باشم.
غرب و جنوب تهران دیروز غرق خون بود.
حالا میگویند امام فردا ۹ صبح در تهران است!امام نمیترسد! آرام است! مطمئن است و به خدا توکل کرده...
مردم شور و شوقی وصف ناپذیر دارند و خود را برای استقبال از امام آماده کردهاند. با دیدن سیل جمعیت که برای تظاهرات میروند و شعارهایشان من هم کم کم بر ترسم غلبه میکنم. یقین دارم که خدا با ماست...پس چرا باید بترسم؟ مگر خودمان نباید سرنوشتمان را عوض کنیم و برای حق مبارزه کنیم؟ در این یکسال آنقدر شرایط مختلفی را تجربه کردهام و انگار به اندازه ده سال بزرگتر شدهام! تضادهای بیشمار روحی!
مثل همین ترس و امیدی که حالا همزمان بر من غلبه کرده...با آموزههای امام همیشه امیدوار بودهام! چشمانم رو به گوشهای از جهانی باز شده که او میبیند! جهانی بزرگتر از جایی که در آن هستیم!
برمیخیزم و خاک روی لباسم را میتکانم. هنوز اضطراب دارم اما نباید بگذارم زندگی و از آن مهمتر آرمانم را هدف بگیرد! از راکد و منفعل بودم بیزارم.
اول باید به مادرم خبر بدهم که برای تظاهرات و حمایت از امام میروم. مادری که دیشب تا نزدیک سحر سر بر سجده داشت و برای سلامت رسیدن امام دعا میکرد. من هم امشب همین کار را خواهم کرد.
فعلا وقت رفتن است!.. |
#ادامه_دارد...
°بسیج دانشجویی دانشکده علوم قرآنی تهران °
🆔 @basiij_quranii
#جاویدان_ایران_عزیز_ما
#موشن_پوستر_دهه_فجر
🇮🇷دهه فجر انقلاب اسلامی گرامی باد🇮🇷
°بسیج دانشجویی دانشکده علوم قرآنی تهران °
🆔 @basiij_quranii
🔻تو به ما یاد دادی میشود جنگید برای عقیده ای که یک دنیا مخالف دارد...
جنگید و نترسید و به هدف رسید.
| #فَإِنَّ_حِزْبَ_اللَّهِ_هُمُ_الْغَالِبُونَ |
°بسیج دانشجویی دانشکده علوم قرآنی تهران °
🆔 @basiij_quranii
بسیج دانشکده علوم قرآنی تهران
#داستانک📝 #روز_شمار_انقلاب🗓 | سرم انگار بازار مسگران است و دلم رختشورخانه پامنار! آن قدر فاصله خان
#داستانک📝
#روز_شمار_انقلاب🗓
#دوازدهم_بهمن_پنجاه_و_هفت🇮🇷
| روبروی آینه کوچک اتاقم میایستم و گره روسری سبز رنگم را محکم می کنم. از وقتی نماز صبح را خواندهام یک لحظه هم چشم بر هم نگذاشتهام. تا باشد از این بیخوابیها! شور و شوقی وصف ناپذیر را در تک تک سلولهایم حس میکنم.
برادرم دیشب را در مسجد ماند تا صبح علیالطلوع با دوستانش راهی بهشت زهرا شوند. اما پدر اجازه نداد من بمانم! باز هم جای شکرش باقیست که اجازه داد امروز به استقبال امام بروم. مطمئنا در خانه طاقت نمیآوردم. ملیحه دوست داشت همراه ما بیاید اما روز قبل پایش آسیب دید و خانه نشین شد. قول دادهام هر چه را که دیدم مو به مو برایش تعریف کنم.
با عجله از خانه خارج میشوم و زنگ خانه دوستم را به صدا در میآورم. نگاهی به اطراف میاندازم. ولولهای در شهر است که نگو و نپرس! مردم بلا استثنا لبخند بر لب دارند. بالاخره زهرا با خوشرویی و چشمانی که برق شادی به راحتی در آن دیده میشود، در را باز میکند. او هم آماده شده است. با یکدیگر همراه بقیه اهالی محل سمت چند ماشین که برای رساندنمان به فرودگاه آماده شدهاند میرویم. در حالی که تقریبا در حال دویدنم نیم نگاهی به او میاندازم: چرا انقدر آروم میای؟ بجنب نمیرسیم! ناله میکند: دیروز که من داشتم خیابون رو آب و جارو میکردم جنابعالی کجا بودی؟ خیلی کمر و زانوم درد میکنه...
چپ چپ نگاهش میکنم: امام که ۱۵ ساله از وطنشون دور بودن چی بگن؟ اونایی که جووناشون رو شهید کردن، اونایی که ساواک شکنجهشون کرده! یه جوری میگی خیابون رو آب و جارو میکردم انگار اگر این کار رو نمیکردی امام نمیومد! و بعد از تصورش بر خود میلرزم! میخندد و میگوید: نه که شما همش تو تظاهرات بودی! کلا ده بار رفتی تظاهرات؟ کم نمیآورم: خب تظاهرات نرفتم! ولی کم اعلامیه ننوشتم! میدونی با چه ترس و لرزی شبا تا صبح بیدار بودم؟ حرف خودم را به خودم برمیگرداند: امام که ۱۵ ساله از وطنشون دور بودن چی بگن؟ اونایی که جووناشون رو شهید کردن، اونایی که ساواک شکنجهشون کرده! تلاش صادقانه و شبانه روزی این همه آدم رو نمیبینی، گیر دادی به اعلامیه نوشتن خودت؟ اونم با اون خط داغون! میخندم و دیگر جوابش را نمیدهم.
چون به ماشین رسیدهایم. با عجله سوار میشویم و ناخودآگاه شروع میکنم به صلوات فرستادن. دیگر از اضطراب دیشب خبری نیست...امروز سراسر شوقم! نوری که در دلم است آرامم کرده! و وقتی چهره امام را دیدم که با طمانینه و به کمک خلبان، از پلهها پایین میآیند، دیگر صدای مردم را نمیشنوم! احتمال دادم که این آرامش روح خداست که به جانهای تک تک ما ریخته است. عطری که با آمدن این سید اولاد پیغمبر، در فضا پیچیده مطمئنم کرد که واقعا امام آمده و خواب نیستم! که کار رژیم ظالم تمام است! همه چیز تمام شد! تلاشها به ثمر نشست... نم اشک در چشمانم مینشیند و همراه مردم شعار میدهم.
صدای زهرا را از کنار گوشم میشنوم...انگار بغض دارد. پچ پچ کنان میگوید: خیلی خوشحالم! ولی انگار یه چیزی توی قلبم جاش خالیه. حس میکنم جای خالی باباست. چقدر عاشق امام بود. تصویر امام که همیشه باهاش داشت رو میبوسید...بعد روی چشمش میذاشت...کاش بودی بابا جان! با لبخند میگویم: مطمئنم روح پدرت و همه شهدا قبل از ما رسیدن اینجا و از امام استقبال کردن! امام رو دیدن و این بار به جای بوسیدن عکسشون، خود امام رو بوسیدن! |
°بسیج دانشجویی دانشکده علوم قرآنی تهران °
🆔 @basiij_quranii
139353121b07e-a57f-409d-865b-ea9f54bc7ebd.mp3
5.23M
ای عـشق سلامـٌ علیک❤️
ای نــــور سلامـٌ علیک✨
#مولودی_ولادت🎊
#صلی_الله_علیک_یا_فاطمه_الزهرا💚
°بسیج دانشجویی دانشکده علوم قرآنی تهران °
🆔 @basiij_quranii