روزمان را با #قرآن آغاز کنیم
(#سی شب با قرآن) 8
✅🔰دستور کاربردی قرآن برای فرصت سازی مومنین
[سوره إبراهيم (14): آيه 28 ]
أَ لَمْ تَرَ إِلَى الَّذِينَ بَدَّلُوا نِعْمَتَ اللَّهِ كُفْراً وَ أَحَلُّوا قَوْمَهُمْ دارَ الْبَوارِ (28)
آيا به كسانى كه نعمت خداوند را به كفر تبديل كردند و قوم خود را به سراى هلاكت در آوردند نگريستى؟
❇️🔰امام خامنه ای در دیدار جمعی از مداحان اهل بیت علیهمالسلام ۱۳۹۳/۰۱/۳۱
اگر جلسهی مذهبی ما و خوانندگی و مدّاحی ما یا منبر ما به این نتیجه منتهی بشود از پای منبر، بی اعتقاد به آینده و ناامید از آینده بلند شوند، ما این فرصت را هدر دادهایم و کفران کردهایم این نعمت را؛ اگر از پای منبر ما یا مدّاحی ما مردم درحالی بلند شوند که هیچگونه آگاهی نسبت به وضع خودشان و وظایف خودشان پیدا نکرده باشند، ما این فرصت را از دست دادهایم؛ اگر خدای نکرده جلسات ما، جلسات وحدتشکن باشد، این فرصت را از دست دادهایم؛ اگر کیفیّت حرف زدن ما یا مضمون حرفهای ما جوری باشد که دشمنان ما را در هدفهایشان موفّق بکند، ما این نعمت الهی را - بَدَّلوا نِعمَتَ اللهِ کُفراً -تبدیل کردهایم به نقمت؛ این را باید مواظب بود، باید مراقب بود. بارها ما گفتهایم، برای آدمهای آگاه و مطّلع از اوضاع جهان و جهان اسلام هم این مثل روز روشن است که امروز اختلافات مذهبی در میان مسلمانان، یک وسیله و برگهای است در دست دشمنان ما. یک شمشیر در دست دشمنان ما، همین اختلافات مذهبی است. علنی کردن اختلافات، صریح کردن مخالفتهای اعتقادی، به زبان آوردن مطالبی که کینهها را برمیافروزد، یکی از وسایلی است که دشمن ما از آن بیشترین استفاده را دارد میکند. حالا [اگر] ما جوری عمل بکنیم که این مقصود دشمن برآورده بشود، این «بَدَّلوا نِعمَتَ اللهِ کُفراً» است. در جلسات نباید کینهورزیهای مذهبی را زیاد کرد؛ این را چقدر باید تکرار کرد؟ بارها تکرار کردهایم؛ بعضی حاضر نیستند [گوش کنند].
✍#بازیاد
http://Eitaa.com/e_beman
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 تاریخچه خوش رقصی زنان سلیطه و مردان بی ناموس برای دشمنان ایران!
🇮🇷 کانال رسمی #عنتر_نشنال 👇🏻
@antarnational
هدایت شده از KHAMENEI.IR
📢 ماه پیروزی اراده بر عادات ناپسند
✏️ رهبر انقلاب: گاهی انسان به خود تلقین میکند که نمیتواند بر هوای نفسش فائق بیاید. روزه ماه رمضان به انسان ثابت میکند که میتواند آن وقتی که اراده کند، پیروز شود. میتوان با اراده و توکل از عادات ناپسندی که در ما هست و مایه عقب افتادگی مادی و معنوی است، نجات یافت.
🌙 #بهار_معنویت | روز هشتم ماه مبارک رمضان ۱۴۴۵
💻 Farsi.Khamenei.ir
ماجرای دیدار «حسین» و «منیژه» پس از ۱۸ سال
۲۰ اسفندماه زادروز حسین لشگری از خلبانهای نیروی هوایی ارتش جمهوری اسلامی ایران است که پس از ۱۸ سال اسارت در عراق به ایران بازگشت. او اولین ایرانی اسیرشده و آخرین اسیر آزادشده جنگ ایران و عراق است که در مجموع طولانیترین مدت اسارت را در بین تمام اسیران این جنگ تحمل کرده است.
لشگری با شروع جنگ ایران و عراق پس از انجام ۱۲ مأموریت، سرانجام مجبور به ترک هواپیمایش که مورد اصابت موشک قرار گرفته بود، شد و در خاک عراق به اسارت درآمد.
از آغاز جنگ تا زمستان ۱۳۵۹ در سلول انفرادی بود و پس از آن در مدت ۸ سال با حدود ۶۰ نفر دیگر از همرزمان در یک سالن عمومی و دور از چشم صلیب سرخ جهانی نگهداری شد. پس از پذیرش قطعنامه، لشگری را از سایر دوستانش جدا کردند و قسمت دوم دوران اسارتش ۱۰ سال طول کشید.
در طی سالهای اسارت، همسرش منیژه لشگری به همراه تنها پسرش (علی) که در زمان رفتن پدرش چندماهه بود، چشمانتظار او بودند. منیژه لشگری در کتاب خاطراتش درباره آن روزهای سخت مینویسد: «بعد از قبول قطعنامه در سال ۱۳۶۷، زمزمه آمدن اسیران همه جا پیچید. خانواده روادگر همسایه طبقه اول ما بودند. آقای روادگر اسیر بود. او از طرف صلیب سرخ ثبت نام شده بود و به همسر و بچههایش نامه مینوشت.
تابستان سال ۱۳۶۹ تابستان گرمی بود. از نیروی هوایی آمدند و ساختمان، ورودی ها، درها و پنجره ها را رنگ زدند. در و دیوار ساختمان پر شده بود از پلاکاردهای خوشآمدگویی. آقای روادگر آمد اما حسین نه! رفتم منزلشان تا از او بپرسم آیا حسین را دیده است؟ اما احساس کردم با من راحت نیست و موقع صحبتکردن سرش را پایین میاندازد. گفت: نه خانم لشگری! آقای لشگری جزء اسیران مخفی بود. ما از اونها جدا بودیم، ایشون رو ندیدم.»
منیژه اما همچنان چشم انتظار است: «خلبانها آخرین گروه اسرا بودند که آزاد شدند و من همچنان منتظر. هر روز جلوی یک ساختمان گوسفند میکشتند و هلهله و چراغانی و یک اسیر میآمد، اما حسین نیامد! به نیروی هوایی رفتم. گفتند «آقای لشگری جزء اسرای خلبان مخفی است. او را به خاطر تاریخ جنگ نگه داشتهاند. اعلام نمیکنند زنده است. اما اطلاع داریم حسین لشگری زنده است». نیروی هوایی صریح گفت که فعلا منتظر حسین نباشم.
چندماه بعد از آزادی کامل اسرا، حدود پنجاه شصت اسیر مخفی هم آمدند اما حسین نیامد. طاقتم طاق شد. راه افتادم به منزل آزادههای خلبان. بیشترشان میگفتند وقتی قطعنامه قبول شد، حسین مدتی کنار ما بود و بعد منتقل شد. نمیدانیم او را کجا بردند.»
منیژه اما همچنان دلش پرامید است: «پسرم از این همه رفتوآمدم به منزل آزادهها و شنیدن جوابهای مشابه خسته شده بود. یک روز گفت «مامان، بسه دیگه! خودت میفهمی رفتارهات کاملاً عصبی و غیرارادی شده؟»
علی راست میگفت؛ طوری شده بود که کاری نداشتم آیا این آزاده خلبان بوده، جزء نیروی هوایی بوده یا نه؛ حتی منزل آزادههایی که جزء نیروی دریایی و زمینی ارتش هم بودند رفتم و سراغ حسین را گرفتم. میخواستم بدانم آخرین نفری که او را دیده کجا و کِی بوده و حسین چه شرایطی داشته؟ وقتی یک نفر یک کلمه میگفت که «او را دیدهام»، امیدوار و خوشحال میشدم. وقتی دیگری هیچ نشانی از حسین نداشت، ناامید مطلق میشدم. غذا نمیخوردم. شبها یک ساعت هم خوابم نمیبرد. منتظر بودم صبح بشود. همه یک جواب می دادند: حسین لشگری را به خاطر تاریخ شروع جنگ نگه داشتهاند.»
منیژه لشگری روزهایش را دراضطراب و بیخبری طی میکند تا اینکه خردادماه سال ۱۳۷۴ با او تماسی از نیروی هوایی میگیرند و میگویند که حسین لشگری اجازه نامه نوشتن پیدا کرده است. اولین نامه به دست منیژه میرسد که در آن نوشته شده بود: «من زندهام ... نمیدانم شما کجا هستید ... از هیچ چیز خبری ندارم ... نمیدانم به چه آدرسی باید نامه بنویسم؛ به خاطر همین نامه را به آدرس نیروی هوایی مینویسم ... منیژه جان، هر جا هستی از وضع خودت و بچه برایم بنویس ... تا امروز امکانش نبود این را به تو بگویم. الان که این امکان را دارم برایت مینویسم. وضع من اصلاً معلوم نیست و تو مختاری ازدواج کنی.»
منیژه و حسین، سه سال برای هم فقط نامه مینویسند. صبح فرودین ۱۳۷۷ تلفن خانه منیژه زنگ میخورد: «مژده بده خانم لشگری! حسین آزاد شد.»
در عرض چند ساعت، خانه منیژه پر از جمعیت اقوام، خبرنگارها و عکاسها میشود تا آنان اولین تماس تلفنی خود را برقرار کنند.
فردای آن روز همه به فرودگاه میروند و لحظه دیدار بالاخره میرسد: «حسین نزدیک شد؛ خیلی نزدیک. همه فامیل و دوست و آشنا دور او ریخته بودند و ماچش میکردند. یکی آویزانش میشد، یکی دستش را میگرفت، یکی به پایش افتاده بود. کاملاً احساس میکردم که حسین از بالای سر همه آنها دنبال کسی میگردد. فقط به او خیره شده بودم.
صدایی بلند گفت: لطفاً برید کنار! اجازه بدید همسرش اون رو ببینه! دریای جمعیت کنار رفتند و برای من راه باز کردند. خبرنگارها با دوربینهایشان دویدند. روبهروی هم قرار گرفتیم. دست مرا گرفت و گفت: حالت چطوره؟ گفتم: خوبم! پیشانیام را بوسید و یکدفعه سیل جمعیت من و حسین را از هم جدا کرد. در همین دقایق، خبرنگارها چند بار دورم جمع شدند؛ تلق تلق عکس میانداختند. پرسیدند: خانم لشگری، در این لحظه احساستون چیه؟ جوابی ندادم؛ فقط سکوت کردم. چقدر این سؤال برایم رنجآور بود. خسته شده بودم. سرگیجه و سردرد داشتم. به این نوع شلوغیها عادت نداشتم.
سالهای سال زندگی ساکت و خلوتی داشتم. ما سه نفر انگار در یک تصادف شدید ضربه سختی خورده باشیم و بعد از هجده سال از کُما بیرون آمده باشیم. فقط احتیاج داشتیم ساعتها بنشینیم و به یکدیگر نگاه کنیم؛ ببینیم از لحاظ ظاهری چه تغییری کردهایم تا یخمان آب شود و بعد تازه بتوانیم با هم صحبت کنیم. تعجب میکردم در آن جماعت انبوه هیچکس این را نمیفهمید ...»
فصل جدیدی از زندگی حسین و منیژه آغاز شد؛ این بار با رنگ و بویی دیگر.
اما زندگی مشترک مجدد آنها ۱۱ سال بیشتر طول نکشید. سرلشکر حسین لشگری بامداد دوشنبه ۱۹ مرداد ۱۳۸۸ در بیمارستان لاله تهران درگذشت و منیژه لشگری هم ۵ بهمن ۱۳۹۸ بر اثر سکته قلبی دار فانی را وداع گفت.
به راستی که برخی ها چه رنج های جانفرسایی که برای این آب و خاک نکشیده اند!!
یاد و نام همه شهدا و ایثارگران جاودان و گرامی باد و راهشان پررهرو
8.46M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
⭕️ نکته ای مهم که نسبت به آن
توجه نشده است!!! بعضیا میگن ۴۵ سال رأی دادیم نتیجه اش چی شد؟
🎙دکتر ابوذر یاسری | مدیر مرکز جنگ روایت ها دانشگاه جامع امام حسین(ع)
🆔 @pedarefetneh 🔜 #پدرفتنه
🆔 @pedarefetneh2 🔜 #پدرفتنه
🗞️صفحه نخست روزنامه های امروز سهشنبه، ۲۹ اسفند ۱۴۰۲
#بسیج_نیوز
🔷 @Basijnewsir