eitaa logo
خبرگزاری بسیج پیربکران شهرستان فلاورجان
226 دنبال‌کننده
37.6هزار عکس
10.2هزار ویدیو
356 فایل
تنها کانال رسمی خبرگزاری بسیج پیربکران در ایتا - اطلاع رسانی خبر های بسیج و فعالیت های شهرستان استان،مناسبت های حلقه های صالحین شهر وبخش پیربکران ارتباط با ما @FAGHATAHLBIT1399
مشاهده در ایتا
دانلود
ازدواج اجباری دروغ رسانه‌ای بود «بانکی‌پور» نماینده اصفهان در مجلس: 🔹 کمیسیون فرهنگی موضوعات زیاد و متنوعی را در بر می‌گیرد اما تنها ۶ نفر در مجلس اولویت‌شان کمیسیون فرهنگی بوده است، اگر کمیسیون فرهنگی جایگاه خود را در مجلس پیدا کند، اتفاقات خوبی رخ خواهد داد. 🔹ازدواج اجباری دروغ و بازی رسانه‌ای بود و ربطی به مجلس نداشت، در شروع کار مجلس این بازی رسانه‌ای ایجاد شد و هیچ نماینده‌ای در این مورد حرفی نزده است، ازدواج اجباری شرعی و عرفی امری غلط است، نمی‌توان ازدواج یا تجرد را اجباری کرد و دولت‌ها در امور فرهنگی نمی‌توانند اجباری عمل کنند. 🔹نیاز به تحول اساسی در جامعه و مردم نیاز داریم تا بتوانیم مسیر درست را طی کنیم، اکنون مسئله معیشت موضوع اصلی برای خانواده‌ها است اما نباید از مسائل فرهنگی و خانواده غافل شد، بحران خانواده و ازدواج نیز از مسائل مهمی هستند که باید پیگیر آن بود. @basijnews_pirbakran
🔺شلیک موفق نسل جدید موشک‌های کروز دریایی ارتش @basijnews_pirbakran
⭕️خدا رو شکر نشد! ‏۲۷خرداد ۹۲: قیمت دلار ۳.۳۰۰ تومان ۲۷خرداد ۹۹: قیمت دلار ۱۸.۳۰۰ تومان 👈یه جوک میگم یواش بخندین؛ میگفتن اگر رئیسی، رئیس‌جمهور بشه، دلار میشه ۵ تومان:) @basijnews_pirbakran
کلاس آموزش مداحی دستگاه همایون کلاس جمعه ها ساعت ۹ صبح سالن حوزه شهید بهشتی پیربکران مجمع ذاکرین بخش پیربکران قرارگاه فرهنگی ولی امر خبرگزاری بسیج پیربکران
محمدرضا تورجی زاده که یکی از محبین واقعی و عجیب حضرت زهرا(س) بود، در همه کارها و مشکلاتش به حضرت زهرا(س) توسل میکرد، این دفعه هم با این شعر هم حاج حسین خرازی را بیتاب کرد و هم مثل همیشه حاجت روا شد : توی خط مقدم کارها گره خورده بود خیلی از بچه ها پرپر شده بودند خیلی مجروح شده بودند. حاج حسین خرازی بی قرار بود ، اما به رو نمی آورد ، خیلی ها داشتند باور میکردند اینجا آخرشه ، یه وضعی شده بود عجیب، توی این گیر و دار حاجی اومد بی سیم چی را صدا زد… حاجی گفت : هر جور شده با بی سیم محمدرضا تورجی زاده را پیدا کن (شهید تورجی زاده فرمانده گردان یازهرا “س” ) مداح با اخلاص و از بچه های دلاور و شجاع لشکر بود… خلاصه تورجی زاده را پیدا کردند ، حاجی بیسم را گرفت با حالت بغض و گریه از پشت بیسیم گفت : تورجی زاده چند خط روضه حضرت زهرا برامون بخون…  تورجی زاده فقط یک بیت زمزمه کرد که دیدم حاجی بیتاب شد… خدا میدونه نفهمیدیم چی شد وقتی به خودمون اومدیم دیدیم بچه ها دارند تکبیر میگویند.. الله اکبر الله اکبر ، خط را گرفته بودند ، عراقی ها را تارو مار کرده بودند ، با توسل به حضرت زهرا(س) گره کار باز شده بود، میدونید دوبیتی که تورجی زاده برای حاج حسین خواند چی بود؟ و چه جوهر معرفتی تو وجود حاجی بود که با شنیدن اون بیتاب شد و همین توسل به بچه ها نیرو داد؟ اون دوبیتی این بود شاید هزار بارشنیدیم اما بی تفاوت از کنارش رد شدیم! : در بین آن دیوار و در           زهرا صدا می زد پدر     دنبال حیدر می دوید          از پهلویش خون میچکید زهرای من زهرای من          زهرای من زهرای من @madahanpirbakran
محمدرضا تورجی زاده که یکی از محبین واقعی و عجیب حضرت زهرا(س) بود، در همه کارها و مشکلاتش به حضرت زهرا(س) توسل میکرد، این دفعه هم با این شعر هم حاج حسین خرازی را بیتاب کرد و هم مثل همیشه حاجت روا شد : توی خط مقدم کارها گره خورده بود خیلی از بچه ها پرپر شده بودند خیلی مجروح شده بودند. حاج حسین خرازی بی قرار بود ، اما به رو نمی آورد ، خیلی ها داشتند باور میکردند اینجا آخرشه ، یه وضعی شده بود عجیب، توی این گیر و دار حاجی اومد بی سیم چی را صدا زد… حاجی گفت : هر جور شده با بی سیم محمدرضا تورجی زاده را پیدا کن (شهید تورجی زاده فرمانده گردان یازهرا “س” ) مداح با اخلاص و از بچه های دلاور و شجاع لشکر بود… خلاصه تورجی زاده را پیدا کردند ، حاجی بیسم را گرفت با حالت بغض و گریه از پشت بیسیم گفت : تورجی زاده چند خط روضه حضرت زهرا برامون بخون…  تورجی زاده فقط یک بیت زمزمه کرد که دیدم حاجی بیتاب شد… خدا میدونه نفهمیدیم چی شد وقتی به خودمون اومدیم دیدیم بچه ها دارند تکبیر میگویند.. الله اکبر الله اکبر ، خط را گرفته بودند ، عراقی ها را تارو مار کرده بودند ، با توسل به حضرت زهرا(س) گره کار باز شده بود، میدونید دوبیتی که تورجی زاده برای حاج حسین خواند چی بود؟ و چه جوهر معرفتی تو وجود حاجی بود که با شنیدن اون بیتاب شد و همین توسل به بچه ها نیرو داد؟ اون دوبیتی این بود شاید هزار بارشنیدیم اما بی تفاوت از کنارش رد شدیم! : در بین آن دیوار و در           زهرا صدا می زد پدر     دنبال حیدر می دوید          از پهلویش خون میچکید زهرای من زهرای من          زهرای من زهرای من @madahanpirbakran
کارشناس احکام و مسائل شرعی حجّت الاسلام والمسلمین سیّد شمس الدّین جوانمردی لنگرودی: ﷽؛ (سلام الله علیها) «معصومه» را امام رضا (علیه السلام) به خواهر خود عطا فرمود . 🌧 آن حضرت در روایتى فرمود : « مَنْ زَارَ الْمَعصُومَةَ بِقُمْ كَمَنْ زَارَنى »¹ ؛ « هر كس معصومه را در قم زیارت كند ، مانند كسى است كه مرا زیارت كرده است ». ، كه از سوى امام معصوم به این بانوى بزرگوار داده شده ، گویاى جایگاه والاى ایشان است . 🌧 امام رضا (علیه السلام) در روایتى دیگر مى‌فرماید : " هر كس نتواند به زیارت من بیاید ، برادرم را در رى یا خواهرم را در «قم» زیارت كند كه ثواب زیارت مرا در مى‌یابد ".² 👈 یکی از مهم ترین القاب حضرت معصومه (سلام الله علیها) «كریمه اهل بیت» است . این لقب نیز بر اساس رؤیاى صادقانه یكى از بزرگان ، از سوى اهل‌بیت (علیهم السلام) به این بانوى گرانقدر داده شده است . ✅ ماجراى این رؤیاى صادقانه بدین شرح است : " مرحوم آیت اللّه سیّد محمود مرعشى نجفى ، پدر بزرگوار آیت اللّه سید شهاب الدین مرعشى (ره) بسیار علاقه‌مند بود كه محل قبر شریف حضرت صدّیقه طاهره (سلام الله علیها) را به دست آورد . ختم مجرّبى انتخاب كرد و چهل شب به آن پرداخت . شب چهلم پس از به پایان رساندن ختم و توسّل بسیار ، استراحت كرد . در عالم رؤیا به محضر مقدّس حضرت امام باقر (علیه السلام) و یا امام صادق (علیه السلام) مشرّف شد . امام به ایشان فرمودند : «عَلَیْكَ بِكَرِیمَةِ اَهْلِ الْبَْیتِ»؛ به دامان كریمه اهل بیت چنگ بزن . ایشان به گمان این كه منظور امام (علیه السلام) حضرت زهرا (سلام الله علیها) است ، عرض كرد : «قربانت گردم ، من این ختم قرآن را براى دانستن محل دقیق قبر شریف آن حضرت گرفتم تا بهتر به زیارتش مشرّف شوم ». امام فرمود : « منظور من ، قبر شریف حضرت معصومه (سلام الله علیها) در قم است ». سپس افزود : « به دلیل مصالحى ، خداوند مى‌خواهد محل قبر شریف حضرت زهرا (سلام الله علیها) پنهان بماند ؛ از این رو قبر حضرت معصومه (سلام الله علیها) را تجلّى‌گاه قبر شریف حضرت زهرا (سلام الله علیها) قرار داده است . اگر قرار بود قبر آن حضرت ظاهر باشد و جلال و جبروتى براى آن مقدّر بود ، خداوند همان جلال و جبروت را به قبر مطهّر حضرت معصومه (سلام الله علیها) داده است ». هنگامى كه از خواب برخاست، تصمیم گرفت رخت سفر بربندد و به قصد زیارت حضرت معصومه (سلام الله علیها) رهسپار ایران شود. وى بى‌درنگ آماده سفر شد و همراه خانواده‌اش نجف اشرف را به قصد زیارت كریمه اهل‌بیت ترك كرد .³ ¹ ناسخ التواریخ، ج 3، ص 68، به نقل از كریمه اهل‌بیت، ص 32. ² زبدة التصانیف، ج 6، ص 159، به نقل از كریمه اهل بیت، ص 3. ³ کریمه اهل‌بیت، ص 43. 🔎💎{ کارشناس احکام و مسائل شرعی حجت الاسلام والمسلمین سیدشمس الدین جوانمردی لنگرودی }💎🔍
هدایت شده از گروه جهادی خیریه شهدای خط شکن به یاد 1452شهید خط شکن
بعد از شهادت تا مدتها توی دست داعشی ها بود. تا اینکه قرار شد لبنان و داعش، تبادلی با هم انجام بدهند. بنا شد حزب‌الله تعدادی از اسرای را آزاد کند و داعش هم پیکر محسن و دو شهید حزب الله را تحویل بدهد و یکی از اسرای حزب الله را هم آزاد کند. به من گفتند: "می‌توانی بروی در مقر داعش و پیکر محسن را کنی?" می دانستم می‌روم در دل خطر و امکان دارد داعشی‌ها کنند و بلایی سرم بیاورند. اما آن موقع، محسن برایم از همه چیز و حتی از جانم مهمتر بود. قبول کردم. خودم و یکی از بچه های سوری به نام حاج سعید از مقر حزب الله لبنان حرکت کردیم و رفتیم طرف . ※※※※ توی دل دشمن بودیم. یک داعشی که دشداشه سفید و بلند پوشیده بود و صورتش را با چفیه قرمز پوشانده بود، با اسلحه اش ما را می پایید. پیکری شده و تکه تکه شده را نشانمان داد و گفت: "این همان جسدی است که دنبالش هستید!" میخکوب شدم از درون گرفتم. مثل مجسمه ها خشک شدم. رو کردم به حاج سعید و گفتم: "من چه جوری این بدن را شناسایی کنم?! این بدن شده. این بدن قطعه قطعه شده!" بی اختیار رفتم طرف داعشی. عقب رفت و اسلحه اش را کرد و کشید طرفم. داد زدم: "پست فطرتا. مگه شما مسلمون نیستید?! مگه دین ندارید?! پس کو سر این جنازه?! کو دست هاش?!" حاج سعید حرف‌هایم را تند تند برای آن داعشی ترجمه می‌کرد. داعشی برای آنکه خودش را تبرئه کند می گفت: "این کار ما نبوده.کار داعش عراق بوده." دوباره فریاد زدم: "کجای آمده که اسیر تان را اینجور قطعه قطعه کنید!?" داعشی به زبان آمد. گفت: "تقصیر خودش بود. از بس حرص مون رو درآورد. نه اطلاعاتی بهمون داد، نه گفت اشتباه کرده‌ام،و نه حتی کوچکترین التماسی بهمون کرد که از خونش بگذریم. فقط لبخند می زد!" هر چه می کردم، پیکر قابل شناسایی نبود.به داعشی گفتیم: "ما باید این پیکر را با خودمون ببریم برای شناسایی دقیق تر." اجازه نداد. با صدای کلفت و خش دارش گفت: "فقط همینجا." نمی دانستم چه بکنم. شاید آن جنازه، جنازه محسن نبود و داعش می خواست مان بدهد. توی دلم شدن به علیها السلام. گفتم: "بی بی جان. خودتون کمک مون کنید. خودتون دستمون رو بگیرید.خودتون یه راه چاره بهمون نشون بدید."😭 یکهو چشمم افتاد به تکه کوچکی از محسن. ناگهان فکری توی ذهنم آمد. خودم را خم کردم روی جنازه و در یک چشم به هم زدن،استخوان را برداشتم و در جیبم گذاشتم!😔 بعد هم به حاج سعید اشاره کردم که برویم. نشستیم توی ماشین و سریع برگشتم سمت مقر . از ته دل خدا رو شکر کردم که توانستم بی خبر آن داعشی، قطعه استخوانی را با خودم بیاورم. وقتی برگشتیم به مقر حزب الله، استخوان را دادم بهشان که از آن آزمایش DNA بگیرند. دیگر خیلی خسته بودم. هم خسته ی و هم . واقعا به استراحت نیاز داشتم فرداش حرکت کردم سمت دمشق.همان روز بهم خبر دادند که جواب DNA مثبت بوده و نیروهای حزب الله، پیکر محسن را تحویل گرفته اند.💝 به دمشق که رسیدم، رفتم حرم بی بی علیهاالسلام. وقتی داخل حرم شدم، یکی از بچه‌ها آمد پیشم و گفت: " و شهید حججی اومده‌ان سوریه. الان هم همین جا هستن. توی حرم." من را برد پیش پدر محسن که کنار ایستاده بود. پدر محسن می دانست که من برای پسرش رفته بودم. تا چشمش به من افتاد، اومد جلو و مرا توی بغلش گرفت و گفت: "از محسن آوردی?" نمی‌دانستم جوابش را چه بدهم. نمی‌دانستم چه بگویم. بگویم یک پیکر را تحویل داده‌اند? بگویم یک پیکر قطعه قطعه شده را تحویل داده‌اند? بگویم فقط مقداری استخوان را تحویل داده‌اند?😭 گفتم: "حاج‌آقا، مقر حزب الله لبنانه. برید اونجا خودتون ببینیدش." گفت: "قسمت میدم به بی‌بی که بگو." التماسش کردم چیزی از من نپرسد. دلش خیلی شکست.😭 دستش رو انداخت میان شبکه‌های ضریح حضرت زینب علیها السلام و گفت: "من محسنم رو به این بی بی هدیه دادم. همه محسنم رو. تمام محسنم رو. اگه بهم بگی فقط یه ناخن یا یه تارموش رو برآوردی، راضی ام." وجودم زیر و رو شد. سرم را انداختم پایین. زبانم سنگین شده بود. به سختی لب باز کردم و گفتم: "حاج‌آقا، سر که نداره!بدنش رو هم مثل علی اکبر علیه السلام و اربا اربا کرده ان."😭 هیچ نگفت. فقط نگاه کرد سمت ضریح و گفت: "بی بی جان، این هدیه را از من قبول کن!"💔 🌷🌷🌷🌷🌷