📢 محبت و ولایت امیرالمؤمنین علیه السلام در عالم ارواح یا ذر.
📝 حدثنا أحمد بن محمد عن الحسن بن محبوب عن صالح بن سهل عن أبى عبدالله عليه السلام ان رجلا جاء إلى أمير المؤمنين و هو مع أصحابه فسلم عليه ثم قال انا والله أحبك و أتولاك فقال له أميرالمؤمنين ما أنت كما قلت ويلك ان الله خلق الأرواح قبل الأبدان بألفي عام ثم عرض علينا المحب لنا فوالله ما رأيت روحك فيمن عرض علينا فأين كنت قال فسكت الرجل عند ذلك و لم يراجعه.
✍ راوی گوید امیرالمؤمنین علیه السلام با اصحابش نشسته بودند. مردی وارد شد و گفت یا علی من تو را دوست دارم و ابراز ارادت کرد. حضرت به او گفت: اینچنین نیست که میگویی و ادعایت دروغی بیش نیست. همانا خداوند هزار سال قبل از خلق بدنها، ارواح را آفرید و ولایت ما را بر آنها عرضه کرد و محبین ما آنجا معین شدند. اما من روح تو را در زمره محبین خود ندیدم. کجا بودی؟ آن مرد ساکت شد و رفت دیگر او را ندیدیم.
📜 بصائرالدرجات، ص ۱۰۶
📢 طایفه جن های شیعه، معارف دین خود را چگونه می آموزند؟
📝 حدثنا احمد بن محمد عن على بن الحكم عن مالك بن عطيه عن ابى حمزة الثمالى قال كنت استأذن على ابى جعفر عليه السلام فقيل عنده قوم اثبت قليلا حتى يخرجوا فخرج قوم انكرتهم ولم اعرفهم ثم اذن لى فدخلت عليه فقلت جعلت فداك هذا زمان بنى امية وسيفهم يقطر دما فقال لى يا ابا حمزة هولاء وفد شيعتنا من الجن جاؤا يسئلوننا عن معالم دينهم.
✍ ابوحمزه ثمالی گوید از امام باقر علیه السلام اذن دخول گرفتم. بمن گفتند عده ای نزد ایشان هستند، صبر کن تا بروند. دیدم گروهی ناشناس خارج شدند و من آنها را نشناختم. وقتی مشرف شدم به محضر امام، گفتم ای مولای من، الان عصر بنی امیه است و آنان قصد جان شما را دارند. به هرکسی اجازه ورود ندهید. امام فرمود: اینها شیعیانی از جن بودند که درباره مسائل دین از من میپرسیدند.
📜 بصائر الدرجات، ص ۱۱۶
📢 امیرالمؤمنین علیه السلام، عالِم تر از پیامبرانِ پیش از اسلام.
❌ مردم رطوبت را میمکند، اما نهر بزرگ و جاری را رها میکنند.
📝 حدثنا احمد بن محمد عن على بن النعمان عن بعض الصادقين يرفعه إلى جعفر قال قال أبوجعفر عليه السلام يمصون الثماد و يدعون النهر العظيم قيل له ومن النهر العظيم قال رسول الله صلى الله عليه وآله وانه والعلم الذى اتاه الله ان الله جمع لمحمد صلى الله عليه وآله سنن النبيين من آدم هلم جرا إلى محمد قيل له وما تلك السنن قال علم النبيين باسره ان الله جمع لمحمد صلى الله عليه وآله علم النبيين باسره وان رسول الله صير ذلك كله عند امير المؤمنين عليه السلام فقال له الرجل يابن رسول الله صلى الله عليه وآله فامير المؤمنين اعلم أو بعض النبيين فقال أبو جعفر عليه السلام اسمعوا ما نقول ان الله يفتح مسامع من يشاء انى حدثت ان الله جمع لمحمد صلى الله عليه وآله علم النبيين وانه جعل ذلك كله عند امير المؤمنين وهو يسألنى هو اعلم ام بعض النبيين.
✍ علی بن نعمان از امام باقر نقل می کند که فرمودند: مردم رطوبت کم را که در حال خشک شدن است می مکند، ولی نهر به این بزرگی را رها می کنند. پرسیدند رود بزرگ چیست؟ فرمودند: پیامبر و علمی که خدا به او داده است. خداوند برای محمد صلی الله علیه و آله سنتهای همه انبیاء از آدم تا خود ایشان را جمع نموده. پرسیدند این سنت ها چیست؟ فرمودند: علم همه پیامبران بطور کامل. خداوند تمام علم پیامبران را برای او جمع کرد و پیامبر همه را به امیرالمؤمنین علیهم السلام سپرد. شخصی از حضرت پرسید: پس امیرالمؤمنين داناتر است، با بعضی از آن پیامبران؟ حضرت فرمودند: گوش بدهید این شخص چه می گوید! همانا خداوند گوش دل کسی را که بخواهد باز می کند. من می گویم خداوند برای خاتم الانبیاء علم تمام پیامبران را جمع نموده و او همه را در اختیار امیرالمؤمنین نهاده، باز او سؤال میکند امیرالمؤمنین داناتراست یا بعضی از پیامبران!
📜بصائر الدرجات، ص ۱۳۷
#تفسیر_روایی
📢 تابعین ولایت اهل بیت و منکران ولایت اهل بیت در قرآن.
📝حدثنا محمد بن الحسين عن عبد الله بن جبلة عن داود الرقى عن ابى حمزة الثمالى عن ابى الحجاز قال قال امير المؤمنين عليه السلام ان رسول الله صلى الله عليه وآله ختم مأة الف نبى واربعة وعشرين الف نبى وختمت انا مأة الف وصى واربعة وعشرين الف وصى وكلفت وما تكلف الأوصياء قبلى والله المستعان وان رسول الله صلى الله عليه وآله قال في مرضه لست اخاف عليك ان تضل بعد الهدى ولكن اخاف عليك فساق قريش وعاديتهم حسبنا الله ونعم الوكيل على ان ثلثى القرآن فينا وفى شيعتنا فما كان من خير فلنا ولشيعتنا ثلث الباقي اشركنا فيه الناس فما كان فيه من شر فلعدونا ثم قال قيل هل يستوى الذين يعلمون والذين لا يعلمون إلى آخر الاية فنحن اهل البيت وشيعتنا اولوا الالباب والذين لا يعلمون عدونا وشيعتنا هم المهتدون.
✍ ابوالحجاز روایت کرده است که امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود
ند: همانا رسول خدا ختم کرد نبوت یکصد و بیست و چهار هزار پیامبر را و من ختم کردم وصایت و جانشینی یکصد و بیست و چهار هزار وصی را و من نیز به آنچه اوصیاء پیش از من مکلف شده اند مکلف شدم و خداوند یاور من است. همانا رسول خدا در آن بیماری که منجر به رحلت ایشان شد فرمودند: من برای تو از این نمی ترسم که پس از هدایت گمراه شوی، ولی از تبه کاران قریش و متجاوزان آنها بر تو میترسم. خدا ما را کافی است و او خوب وکیلی است. بدانید که دو سوم قرآن درباره ما و شیعیان ماست، زیرا هر آنچه خیر و خوبی است برای ما و شیعیان ماست و در یک سوم باقی نیز، ما در آن با بقیه مردم شریک هستیم. لذا هرآنچه شر و بدی است مربوط به دشمنان ماست سپس آیه ۹ سوره زمر را تلاوت فرمودند: «بگو آیا مساوی هستند آنان که می دانند با آنان که نمی دانند...» تا آخر آيه. پس ما اهل بیت رسول خدا هستیم و شیعیان ما همان اولوالالباب و صاحبان خرد هستند، و تنها شیعیان ما هستند که هدایت یافته اند.
📜 بصائر الدرجات، ص ۱۴۱
📢 خداوند حجتش را بر تمام علوم و اموری که مردم به آن محتاجند، آگاه میکند.
📝 حدثنا ابراهيم بن هاشم عن على بن معبد عن هشام بن الحكم قال سئلت ابا عبد الله عليه السلام بمنى عن خمسمأة حرف من الكلام فاقبلت اقول كذا وكذا يقولون قال فيقول قل كذا وكذا فقلت جعلت فداك هذا الحلال والحرام والقرآن اعلم انك صاحبه واعلم الناس به وهذا هو الكلام فقال لى وتشك يا هشام من شك ان الله يحتج على خلقه بحجة لا يكون عنده كل ما يحتاجون إليه فقد افترى على الله.
✍ هشام بن حکم گوید: در منا بودیم که من پانصد حرف از علم کلام را از امام صادق علیه السلام پرسیدم. من گفتم متکلمین چنین و چنان میگویند، حضرت میفرمودند: اینطور که من میگویم بگو. عرض کردم فدایتان شوم، میدانم شما عالم به حلال و حرام و معارف دین و قرآن هستید، اما اینجا بحث علم کلام است. حضرت فرمودند: آیا شک داری که من آن را میدانم؟ کسی که شک کند خدا حجتی بر مخلوقاتش قرار داده و نزد او نیازهای مردم نباشد، به خدا تهمت زده است❗️
📜 بصائر الدرجات، س ۱۴۳
@basirat65
✨﷽✨
🌷خداوند متعال می فرماید:
اَلَّذینَ یُنْفِقُونَ اَمْوالَهُمْ بِالَّیْلِ وَ
النَّهار سِرّاً وَ عَلانِیةً فَلَهُمْ اَجْرُهُمْ عِنْدَ
رَبِّهِمْ وَ لا خَوفٌ عَلَیْهِم وَ لا هَمْ یَحْزَنوُنَ.
آنها كه اموال خود را به هنگام شب
و روز، پنهان و آشكار، انفاق مى كنند،
مزدشان نزد پروردگارشان محفوظ است و
ترسى بر آنها نیست و غمگین هم نمى شوند»
✨سوره،بقره،آیه۲۷۴✨
" فوایدصدقهدادندر احادیث "
1》برکت مال
2》دفع بلاست
3》انشراح صدر
4》نجات از جهنم
5》پاک کننده گناهان
6》دعایفرشتهایاز فرشتگان
7》دواییست برای مریضیها
8》خاموشیخشم و غضبالهی
@samade_1001
#قضاوت_امیرالمومنین_ع
▫️مردعربی از حضرت علی (ع) پرسيد : اگر من آب بنوشم حرام است؟
▫️ فرمودند : نه
▫️گفت: اگر خرما بخورم حرام است؟
▫️فرمودند: نه
▫️گفت: پس چطور اگه ايندو را با هم مخلوط كنم و مدتي در آفتاب بگذارم تا شراب شود خوردنش حرام است !
▫️اميرالمومنين (ع) فرمودند : اگر آب به روی سرت بپاشم دردی احساس ميكنی؟
▫️ گفت : نه
▫️فرمودند:اگر مشتی خاك بپاشم چطور ؟
▫️گفت : نه
▫️فرمودند : اگر ايندو را با هم مخلوط كنم و مدتي در آفتاب بگذارم آنگاه به سرت بزنم چطور ؟
▫️گفت : فرق سرم شكافته ميشود.
▫️حضرت فرمودند : حكايت آن نيز اينگونه است .
📙کتاب قضاوتهای امیرالمومنین(ع)
@samade_1001
✨﷽✨
🌷قدم هایی برای خودسازی یاران امام زمان (عج)
💎قدم اول: نماز اول وقت
💎قدم دوم:احترام به پدرومادر
💎قدم سوم:قرائت دعای عهد
💎قدم چهارم: صبر در تمام امور
💎قدم پنجم:وفای به عهدباامام زمان(عج)
💎قدم ششم:قرائت روزانه قرآن همراه بامعنی
💎قدم هفتم:جلوگیری ازپرخوری وپرخوابی
💎قدم هشتم: پرداخت روزانه صدقه
💎قدم نهم:غیبت نکردن
💎قدم دهم:فرو بردن خشم
💎قدم یازدهم:ترک حسادت
💎قدم دوازدهم:ترک دروغ
💎قدم سیزدهم:کنترل چشم
💎قدم چهاردهم:دائم الوضو
🌟برای تعجیل در امر فرج سه صلوات بفرستید 🌟
@samade_1001
✨﷽✨
🌸امام صادق علیهالسلام فرمودند
💭پدرم مرا به سه چيز ادب آموخت و از سه چيز نهى ام فرمود .
✅سه نكته ادب اين بود كه فرمود فرزندم!
🔸هركس با دوست بد بنشيند. سالم نمى ماند
🔸و هر كس گفتارش را كنترل نكند پشيمان مى شود
🔸و هر كس به جايگاه هاى بد وارد شود مورد بدگمانى قرار مى گيرد
✅و آن سه چيز كه مرا از آن نهى فرمود
🔸دوستى با كسى كه چشم ديدن نعمت كسى را ندارد
🔸با كسى كه از مصيبت ديگران شاد مى شود
🔸با سخنچين.
📚تحف العقول
@samade_1001
✴️شیخ محمداسماعیل دولابی :
✨ خدا یک تار و یک تور و یک تیر دارد.
با تار و تور و تیرِ خود ، آدم ها را جذب می کند.
تار خدا قرآن است . نغمه های قرآن آسمانی است . خیلی ها از این طریق قرآن جذب می شوند.
خیلی ها را با تور جذب خودش می کند ، مثل مراسم اعتکاف و مراسم ماه رمضان و شب قدر .
تیر خدا همان بارهای مشکلات است . غالب آدم ها را از این طریق جذب خودش می کند.
اولیای خداوند برای مشکلات لحظه شماری می کردند.
🔹شد دلم آسوده چون تیرم زدی
🔸ای سرت گردم چرا دیرم زدی؟
👇👇👇👇
@basirat65
🌙 #ویژه_رمضان
🔹نزول کتب آسمانی در این ماه
🔺تمام کتب بزرگ آسمانی مانند: قرآن کریم، تورات، انجیل، زبور، صحف در این ماه نازل شده است.
✨ حضرت امام صادق(ع) می فرماید: «کل قرآن کریم در ماه رمضان به بیت المعمور نازل شد، سپس در مدت بیست سال بر پیامبر اکرم(ص) و صحف ابراهیم در شب اول ماه رمضان و تورات در روز ششم ماه رمضان، انجیل در روز سیزدهم ماه رمضان و زبور در روز هیجدهم ماه رمضان نازل شد.»
📚الکافی، همان، ج 2 ،ص 628.
👇👇👇
🆔 @basirat65
💠 احکام روزه
💟◁ وجـوب ڪفاره (قسمت دوم )
❶👈 اگر روزهدار، کاری را که باطل کنندهی روزه است، در یک روز بیش از یکبار انجام دهد، فقط یک کفاره بر او واجب میشود بلی، اگر این کار، آمیزش جنسی یا استمناء باشد احتیاط واجب آن است که بعدد دفعات آمیزش جنسی یا استمناء کفاره بدهد.
❷ 👈 اگر چیزی از اندرون روزهدار به دهان او برگردد، نباید آن را دوباره فرو برد، و اگر عمداً فرو برد قضا و کفاره بر او واجب میشود.
❸ 👈 اگر روزهدار به گفتهی کسی که میگوید مغرب شده و اعتماد به گفتهی او نیست، افطار کند و سپس بفهمد که مغرب نبوده، قضا و کفاره بر او واجب میشود.
❹ 👈کسی که برای کفارهی روزه میخواهد به شصت فقیر غذا دهد (به شرحی که در مسائل قبل گفته شد) اگر به شصت فقیر دسترسی دارد نمیتواند سهم دو نفر یا بیشتر را به یک نفر بدهد، بلکه لازم است به تمام شصت نفر به اندازهی سهم هر یک غذا بدهد. البته میتواند به عدد افراد خانوادهی شخص فقیر مقدار سهم آنان را به او واگذار کند و او آن را مصرف آنان نماید. و در فقیر تفاوتی میان بچه و بزرگ و زن و مرد نیست.
جاهایی که قضا واجب است ولی کفاره واجب نیست
❺👈 کسی که در روز ماه رمضان نیت روزه نمیکند، یا از روی ریا روزه میگیرد ولی هیچیک از کارهائی را که موجب باطل شدن روزه است انجام نمیدهد، قضای آن روز بر او واجب است ولی کفاره واجب نیست.
❻👈کسی که در ماه رمضان غسل جنابت را فراموش کرده و با حال جنابت یک یا چند روز، روزه بگیرد قضای آن روزها بر او واجب است.
❼👈 اگر در سحر ماه رمضان بدون اینکه تحقیق کند صبح شده یا نه، کاری که روزه را باطل میکند انجام دهد، سپس معلوم شود که در آن هنگام صبح شده بوده است، باید قضای آن روز را بگیرد. ولی اگر تحقیق کند و بداند که صبح نشده و چیزی بخورد، و بعد معلوم شود که صبح بوده است قضای آن روز بر او واجب نیست.
❽ 👈 اگر در روز ماه رمضان بخاطر تاریکی هوا یقین کند که مغرب شده یا کسی که خبر او شرعاً حجت است بگوید مغرب شده، و افطار کند سپس معلوم شود که هنوز در آن هنگام مغرب نبوده است، باید قضای آن روز را بجا آورد.
❾👈 اگر روزهدار در هنگام وضو برای نماز واجب قدری آب در دهان بگرداند و مضمضه کند، و آب بیاختیار فرو داده شد، روزهاش صحیح است و قضا بر او واجب نیست. ولی در غیر وضوی نماز واجب، احتیاط واجب آن است که قضا نماید.
💠 @basirat65
📚 #داستان_های_کوتاه_و_آموزنده
👈 جایی که غیر از من و تو کسی نباشد
آهنگری آهن تفتیده و داغ را با دست از کوره بیرون می آورد و دستش نمی سوخت، علت را به اصرار از او پرسیدند، گفت: در همسایگی من زنی خوش صورت و زیبا بود که شوهری فقیر و پریشان و بی نام و نشان داشت. دلم به طرف او میل پیدا کرد و گرفتار او شدم، اما نمی دانستم چگونه عشق و علاقه ام را به او ابراز کنم.
تا آن که سالی قحطی شد و اهل بلد همه گرفتار شدند و چیزی برای خوردن نداشتند ولی وضع من خوب بود، آن زن روزی نزد من آمد و گفت: ای مرد! بر من و بچه هایم رحم کن که خدا رحم کنندگان را دوست می دارد.
گفتم: ممکن نیست مگر آن که کامی از تو حاصل کنم. زن گفت: حاضرم ولی بشرط آنکه مرا جایی ببری که غیر از من و تو احدی در آنجا نباشد و از این کار باخبر نشود، من قبول کردم و او را بجای خلوتی بردم، دیدم زن مثل بید در معرض باد بهار می لرزد، پرسیدم: چرا می لرزی؟
گفت: چون تو بشرطی که با من کردی وفا ننمودی و اینجا غیر از من و تو پنج نفر دیگر حاضرند؛ دو ملک موکل بر من و دو ملک موکل بر تو و خدای شاهد و آگاه بر همه چیز، ناگهان بخود آمدم و متنبه شدم، از خدا ترسیدم و آتش شهوتم را خاموش نمودم و از مال و ثروت خود او را بی نیاز کردم از آن موقع آتش در دست من اثر نمی کند.
📗 #ریاحین_الشریعه، ج 2، ص 130
✍ ذبیح الله محلاتی
@Dastanhaykotah
📚 #داستان_های_کوتاه_و_آموزنده
👈 دزدترین مردم کسی است که از نمازش بدزدد
حضرت صادق علیه السلام فرمود: روزی علی بن ابیطالب علیه السلام مردی را مشاهده کرد که همانند کلاغ، منقار به زمین می زند و نماز می خواند، به او فرمود: «چند وقت است که اینگونه نماز می خوانی». عرض کرد: از فلان زمان.
حضرت فرمود: «عمل تو نزد خدا مانند کلاغی است که منقار بر زمین می زند، اگر با همین وضع بمیری، بر غیر ملت حضرت محمد صلی الله علیه و آله خواهی مرد». آن گاه فرمود: «دزدترین مردم کسی است که از نمازش بدزدد».
📗 #پند_تاریخ، ج 5، ص 241
✍ موسی خسروی
@Dastanhaykotah
📚 #داستان_های_کوتاه_و_آموزنده
👈 ثروتمند فقیر
یکی از بزرگان عرب برای مهمانی نزد امام حسن مجتبی علیه السلام رفت موقعی که سفره پهن کردند تا شام بخورند، یک دفعه مرد اظهار غصه و ناراحتی کرد و گفت: من چیزی نمیخورم. امام حسن علیه السلام به او فرمود: چرا چیزی نمیخوری؟
آن مرد عرض کرد: ساعتی قبل فقیری را دیدم اکنون که چشمم به غذا میافتد به یاد آن فقیر افتادم و دلم سوخت. من نمیتوانم چیزی بخورم مگر اینکه شما دستور بدهید مقداری از این غذا را برای آن فقیر ببرند.
امام حسن علیه السلام فرمود: آن فقیر کیست؟
مرد عرض کرد: ساعتی قبل که برای نماز به مسجد رفته بودم، مرد فقیری را دیدم که نماز میخواند. بعد از این که وی از نماز فارغ شد، دستمالش را باز کرد تا افطار کند. شام او نان جو و آب بود.
وقتی آن فقیر مرا دید از من دعوت کرد که با او هم غذا شوم ولی من که عادت به خوردن چنان غذای فقیرانهای نداشتم، دعوت وی را رد کردم، حالا، اگر میشود مقداری از این شام خود را برای وی بفرستید.
امام حسن مجتبی علیه السلام باشنیدن این سخنان گریه کرد و فرمود: او پدرم، امیرمؤمنان و خلیفه مسلمانان علی علیه السلام است، او با اینکه بر سرزمینی بزرگ حکومت میکند، مانند فقیرترین مردم زندگی میکند و همیشه غذای ساده میخورد.
📗 #آدابی_از_قرآن، ص282
✍ شهید آیت الله دستغیب
@Dastanhaykotah
📚 #داستان_های_کوتاه_و_آموزنده
👈 چوپان درستکار
روزی بود و روزگاری، مردی بود که گوسفندان زیادی داشت. او آدم درستکاری نبود. اما چوپانی داشت که از گوسفندان او نگه داری می کرد و مرد درست کار و راست گویی بود. چوپان هر روز شیر گوسفندان را می دوشید و به خانه صاحب گوسفندان می برد. او هم آب در آن می ریخت و شیر را دو برابر می کرد و به مردم می فروخت. چوپان هر بار او را نصیحت می کرد و می گفت: این کار درست نیست، اما او به حرف های چوپان گوش نمی داد و لبخندی می زد و می گفت: تو چوپانی ات را بکن و مزدت را بگیر !
یک روز که چوپان گوسفندان را به چرا برد، باران شدیدی شروع به باریدن کرد و سیل بزرگی به راه افتاد. چوپان برای نجات خود ، بالای درختی رفت اما سیل همه ی گوسفندان را با خود برد. چوپان، هیچ کاری نتوانست بکند. ناچار پیش صاحب گوسفندان رفت و گفت: سیل گوسفندان تو را برد. مرد گفت: من باور نمی کنم، آخر این همه آب، ناگهان از کجا آمد؟
چوپان گفت: شنیده ای که می گویند «قطره قطره جمع گردد، وانگهی دریا شود» این سیل همان آب هایی است که تو در شیر می ریختی و به مردم می فروختی. مرد با شنیدن حرف های چوپان در فکر فرو رفت.
📗 #قابوس_نامه
✍ عنصرالمعالی کیکاووس بن اسکندر
@Dastanhaykotah
📚 #بریده_کتاب
👈 مثل زغال خاموش!
زغالهای خاموش را کنار زغالهای روشن میگذارند تا روشن شوند،
چون همنشینی اثر دارد. ما هم مثل همان زغالهای خاموشیم؛
پس اگر کنار کسانی بنشینیم که روشناند، نورانیتی دارند و گرما و حرارتی دارند، ما هم به طفیل آنها روشنی میگیریم و گرما و حرارتی پیدا میکنیم، و گرنه در قیامت حسرت میخوریم.
یکی از حرفهای جانسوز اهل جهنم همین است: «یا وَیْلَتى لَیْتَنِی لَمْ أَتَّخِذْ فُلاناً خَلِیلاً»
ای کاش با فلانی رفیق نبودم و با او نمینشستم.
یعنی ای کاش! رفیقی سر راهم سبز می شد که خود سبز بود، روشن بود، صفا و نوری داشت تا من هم از پرتو او طرفی می بستم.
📗 #مثل_شاخه_های_گیلاس
✍ محمدرضا رنجبر
@Dastanhaykotah
📚 #داستان_های_کوتاه_و_آموزنده
👈 خدای گنهکاران
روزی حضرت موسی علیه السلام در کوه طور، هنگام مناجات عرض کرد: ای پروردگار جهانیان! جواب آمد: لبیک! سپس عرض کرد: ای خدای اطاعت کنندگان! جواب آمد: لبیک! سپس عرض کرد: ای پروردگار گناه کاران! موسی علیه السلام شنید: لبیک، لبیک، لبیک!
حضرت موسی علیه السلام عرض کرد: خدایا! حکمتش چیست که تو را به بهترین اسامی صدا زدم، یک بار جواب دادی؛ اما تا گفتم: ای خدای گنهکاران، سه مرتبه جواب دادی؟
خداوند فرمود: ای موسی! عارفان، به معرفت خود و نیکوکاران به کار نیک خود و مطیعان به اطاعت خود اعتماد دارند؛ اما گنهکاران جز فضل من پناهی ندارند. اگر من هم آنها را از درگاه خود نا امید کنم، به درگاه چه کسی پناهنده شوند.
📗 #قصص_التوابین، ص 198
✍ علی میرخلف زاده
@Dastanhaykotah
📚 #داستان_های_کوتاه_و_آموزنده
👈داستان عبرت انگيز مكافات باغداران
در قرآن، در سوره قلم از آيه 16 تا 33، ماجراى سوختن باغى پربار بر اثر صاعقه مرگبار آسمانى سخن به ميان آمده، كه به عنوان مكافات عمل صاحبان باغ بود، از اين رو كه از دادن حق تهیدستان، خوددارى كردند، داستان از این قرار است که:
در زمانهاى گذشته، قبل از اسلام، در سرزمين يمن، در حدود چهار فرسخى شهر صنعا، روستايى به نام «صروان» یا «ضروان» وجود داشت، در اين روستا يك باغ بسيار عالى و پر درخت داراى ميوه، و محصولات غذايى وجود داشت، صاحب اين باغ جوانمردى سخاوتمند و خداشناس بود، و به قدرى به فقراء و نيازمندان توجه داشت كه از محصول آن باغ به اندازه نياز خود بر مى داشت و بقيه را در بين نيازمندان تقسيم مى كرد.
نيازمندان همواره دعاگوى او بودند، و آن باغ سال به سال رونق بيشترى داشت، و مستمندان عادت كرده بودند كه در فصل چيدن محصول، به آن باغ بروند، و حق خود را از صاحبش بگيرند، صاحب باغ نيز با كمال خوشرويى دست خالىِ آنها را پر مى كرد.
اين مرد ربانى گه گاه كه فرصت به دست مى آمد، فرزندان خود را به گرد خود جمع مى كرد، و به آنها پند و اندرز مى داد و سفارش هاى شايسته اى مى كرد، به ويژه در مورد نيازمندان، سفارش زيادترى مى نمود كه: براى كسب رضاى خدا حتماً به آنها توجه كنيد و از محصول باغ و كشتزار به آنها به قدر نيازشان بدهيد. حتى در آخر عمر با وصيت خود، بيشتر تأكيد كرد كه مبادا مستمندان را محروم كنيد.
اما افسوس كه آنها گوش شنوا نداشتند، و غرور و غفلت، آنها را از شنيدن و عمل كردن به نصيحت هاى مهرانگيز پدر باز مى داشت. سرانجام اجل اين مرد خدا سر رسيد و از دنيا رفت، باغ به دست فرزندان او افتاد.
آن هانصيحت هاى پدر را به باد فراموشى سپردند، حتى با يكديگر هم سوگند شدند كه محصول باغ را براى خود ضبط كنند و چيزى به نيازمندان ندهند و به هم مى گفتند: ما عيالوار هستيم، و محصول باغ و كشتزار بايد براى هزينه زندگى خودمان باشد، به قدرى در اين تصميمشان جدى بودند كه حتى ان شاء الله نگفتند.
هنگامى كه فصل چيدن محصول فرا رسيد، با هم پيمان بستند كه صبح زود دور از انظار نيازمندان ميوه هاى باغ را بچينند. نيازمندان طبق معمول عصرِ پدر آنها، به باغ سر مى زدند، به اميد آن كه حق آنها داده شود، ولى محروم بر مى گشتند.
خداوند بر آن باغداران بخيل و دنياپرست و مغرور غضب كرد، نيمه هاى شب صاعقه اى مرگبار را به سوى آن باغ فرستاد، آن صاعقه چنان درختان آن باغ را سوزانيد كه آن باغ سرسبز و خرم را همچون شب سياه ظلمانى كرد، و چيزى از آن باغ، جز مشتى خاكستر باقى نماند.
باغداران از همه جا بى خبر، صبح زود همديگر را صدا زدند و براى چيدن محصول به سوى باغ روانه شدند، در مسير راه آهسته به همديگر مى گفتند: مواظب باشيد كه امروز حتى يك نفر فقير به طرف باغ نيايد. وقتى كه به باغ رسيدند، مشتى زغال و خاكستر ديدند، همه چيز را دگرگون شده يافتند، به قدرى كه گيج شدند و باور نمى كردند و گفتند: ما راه را گم كرده ايم.
يكى از برادران كه از همه عاقل تر بود به آنها گفت: آيا من به شما نگفتم كه تسبيح خدا كنيد. آنها كه باد غرورشان خالى شده بود به تسبيح خدا پرداختند و خود را ظالم و مقصر خواندند و همديگر را سرزنش مى كردند و فرياد مى زدند: اى واى بر ما كه طغيانگر بوديم.
اين عذاب نا