eitaa logo
بصیرت
24 دنبال‌کننده
13.3هزار عکس
4.9هزار ویدیو
348 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
🟣 تشخیص عرصه‌ی جـهاد در اصطلاح اسلامی و منطق اسلامی، جهاد این کاری است که در مقابل دشمن انجام می‌گیرد. شما اگر کار اقتصادی بکنید برای مقابله‌ی با دشمن، می‌شود جهاد؛ کار علمی و تحقیقی بکنید برای مقابله‌ی با دشمن، می‌شود جهاد؛ حرف بزنید، تبیین کنید برای خنثی ‌کردن وسوسه‌ی دشمن، می‌شود جهاد؛ این‌ها همه جهاد است. پس مهم این است که ما عرصه‌ی جهاد را تشخیص بدهیم که در هر زمانی در چه عرصه‌ای باید جهاد کرد؛ این خیلی مهم است. ۱۴۰۰/۱۱/۰۳ @t_manzome_f_r ▫️مجموعۀ تبیین منظومۀ فکری رهبری 🆔https://eitaa.com/kamalibasirat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🏴 سرنوشت غارتگر لباس امام حسین علیه‌السلام ▪️اِسحاق بن حَیوَه حَضرَمی از جنایتکاران لشکر عمربن سعد در کربلاست که پیراهن امام حسین علیه السلام را به غارت می‌برد. 🆔https://eitaa.com/kamalibasirat
پزشکیان: حمایت از مقاومت با قدرت تداوم خواهد داشت 🔹رئیس‌جمهور منتخب در نامه‌ای به دبیرکل حزب‌الله لبنان نوشت: ایران همواره پشتیبان مقاومت مردم منطقه در مقابل رژیم نامشروع صهیونیستی بوده است. حمایت از مقاومت ریشه در سیاست‌های اصولی نظام جمهوری اسلامی ایران، آرمان‌های امام راحل(ره) و رهنمودهای رهبر انقلاب داشته و باقدرت تداوم خواهد داشت. 🔹اطمینان دارم جنبش‌های مقاومت در منطقه اجازه نخواهند داد این رژیم به سیاست‌های جنگ‌افروزانه و جنایت‌کارانه خود علیه مردم مظلوم فلسطین و دیگر ملت‌های منطقه ادامه دهد. از دعاهای خالصانه جنابعالی برای اینجانب سپاسگزارم و از خداوند متعال برای جنابعالی مزید عزت و سرافرازی، برای مردم لبنان سعادت و پیشرفت و برای مجاهدین قهرمان مقاومت نصرت الهی مسئلت می‌کنم. @Farsna - Link
🟠 راشا تودی: آیت‌الله خامنه‌ای ایران را از یک پیچ تاریخی و مهم براحتی عبور داد. 🆔https://eitaa.com/kamalibasirat
5.37M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
شما رو هیچوت یادمون نمیره...خیلی خیلی درود بر شرفتان تو دل غربت اینجوری پای کار انقلاب وایساده باشی؟ 🆔https://eitaa.com/kamalibasirat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔹صفحه: 591 💠سوره طارق: آیات 1 الی17 💠سوره اعلی: آیات 1 الی10 @ahlolbait_story
بسم رب المهدی به نیت سلامتی وفرج آقا امام زمان ۵شاخه گل صلوات ویک مرتبه آیه امن یجیب را قرائت میکنیم دست_تقدیر۲۲ قسمت_بیست_دوم چند ماه بود که محیا و رقیه مهمان خانه ابو حیدر شده بودند، هر روز ننه مرضیه و عباس به آنها سرمیزدند و این مادر و دختر به آن مادر و پسر اخت گرفته بودند. روزهای اول ابوحیدر که یک هفته تمام، برای رفتن میهمانانش به ایران تلاش می کرد بالاخره نتیجه را به آنها گفت: به دلیل انقلاب در ایران، مرزها را بسته اند و به سختی می شود از مرز رد شد، اما با واسطه هایی که پیدا کرده بود، انگار این کار ناممکن، ممکن میشد منتها هزینهٔ رد شدن از مرز خیلی زیاد بود، محیا و رقیه درست است متمول بودند اما املاکشان در ایران بود و هر چه هم در عراق داشتند در دست جاسم به امانت بودند، پس فعلا کاری نمی شد کرد. رقیه مشغول تدارک نهار بود، آنها می دانستند که ابوحیدر و همسرش زندگیشان را از راه طبخ غذا در خانه و فروش آن توسط ابوحیدر در شهر میگذرانند، رقیه که کدبانویی بی نظیر بود مدتی بود که مسؤلیت پختن غذا را به عهده گرفته بود و عجیب مشتری های ابوحیدر زیاد شده بود و ابو حیدر بی آنکه رقیه بداند، سهم کار و زحمت کشی او را کنار می گذاشت تا در موقع لزوم به او دهد. رقیه پیازها را تفت داد و تکه های کوچک گوشت را در آن ریخت و محیا که همچون همیشه خودش را با رادیو سرگرم کرده بود، با هیجانی در صدایش جلو آمد و گفت: مامان، مامان...صدایش در جلز و ولز گوشت ها گم شد و رقیه با تعجب به محیا که ناخوداگاه با زبان فارسی با او صحبت می کرد نمود و گفت: چی شده مادر؟! چرا اینقدر هیجان زده ای؟! محیا دستهایش را بهم زد و‌گفت: ایران رفراندوم برگزار شده و تقریبا صد در صد مردم به جمهوری اسلامی رأی دادند. رقیه لبخندی زد و گفت : خدا را شکر، کاش زودتر به ایران برگردیم و در این هنگام ام حیدر از پشت شانه های محیا را در آغوش گرفت و گفت: چه می گویید مادر و دختر که اینهمه به وجد آمده اید؟! رقیه خبری را که شنیده بود به تم حیدر گفت و ام حیدر آهی کشید و گفت: خدا را شکر، کاش در عراق حکومت بعثی و صدام حسین با هم نابود می شدند تا شیعیان بتوانند نفسی بکشند هر سه آمین گفتند. صدای باز و بسته شدن در بلند شد و بی شک کسی جز ابو حیدر نبود. رقیه که انگارچیزی در ذهنش بود که می بایست عملی کند از جا بلند شد و به محیا گفت: مادر مواظب گوشت ها باش نسوزه، ام حیدر جلو آمد و گفت: من حواسم هست،اگر کار دیگه ای داری انجام بده. رقیه با شتاب خودش را به حیاط رساند و قبل از اینکه ابو حیدر وارد ساختمان خانه شود، جلویش سبز شد و گفت: سلام ابو حیدر، عذر می خوام مطلبی بود که باید به شما می گفتم‌ ابو حیدر تسبیح دستش را در مشتش جمع کرد و گفت: بفرما خواهرم، هر چه می خواهی بگو.. رقیه که انگار تردید داشت در گفتن... ادامه دارد 📝به قلم:ط_حسینی 🌺🍂🌼🍂🌺🍂🌼