eitaa logo
بصیرت انقلابی
1.1هزار دنبال‌کننده
5.2هزار عکس
3.7هزار ویدیو
24 فایل
﷽ ❀خادم کانال⇦ ❥ @abooheydar110 ❀خادم تبادل⇦ ❥ @yale_jamal ❀خادم تبادل⇦ ❥ @Alivliollah 🍀ڜࢪۅ؏ ڦعأڶيٺ ٩٨/٠١/٣٠🍀
مشاهده در ایتا
دانلود
تحلیلی بر ظهور دوباره داعش در عراق آمریکاییها تعدادی از پایگاههای خود در عراق خارج و در چند پایگاه متمرکز شده ... 👈اول اینکه بگه ما خط مقدم مبارزه با داعشیم 👈دوم اینکه اگه ما عراق رو ترک کنیم داعش بر میگرده 👈سوم اینکه نیروهای مقاومت باعث شدن ما پایگاههای خود رو ترک کنیم و باعث قدرت گرفتن دوباره داعش گروه مقاومت هست که باعث ترک امریکا از چندین پایگاه خود در عراق شده 👈چهارم قیمت نفت با ظهور داعش تغییر میکنه. @basirat_enghelabi110
‌ سحر يازدهم روضه ی شام بايد خواند دَخَلَتْ زينبُ ، شرمنده زبانم لال باد @basirat_enghelabi110
⭕️حکم دادگاهی جمعی از کارگران شرکت هپکو صادر و ضمن تبرئه تمامی کارگران، مدیرعامل سابق هپکو اراک به ۶ ماه حبس تعزیری محکوم شد. 🔻بله اینجوریاست؛ در دوران حجت‌الاسلام رئیسی مدیرعامل هپکو هم اگه خلاف کنه محکوم به حبس و شلاق میشه، ولی در دوران روحانی همین مدیران متخلف نور چشمی دولت هستن و ذخیره نظام خونده میشن😏 #بصیرت_انقلاب @basirat_enghelabi110
⭕️هدف فراموش کردن اذهان عمومی از مسائل اصلی! 🔹بعد از این حواشی که اخیرا کانال‌های وابسته به دولت برای برخی چهره های مذهبی و سیاسی ساختن، حال از دولت می‌پرسیم سرنوشت ۴.۸ میلیارد دلار ارزی که به خزانه دولت برنگشته بود، به کجا رسید؟! 👈 پاسخ مردم را شفاف بدهیم... #بصیرت_انقلاب @basirat_enghelabi110
دعای روز یازدهم ماه مبارک رمضان ﷽ 🙏🏻اللهمّ حَبّبْ الیّ فیهِ الإحْسانَ وكَرّهْ الیّ فیهِ الفُسوقَ والعِصْیانَ وحَرّمْ علیّ فیهِ السّخَطَ والنّیرانَ بِعَوْنِكَ یا غیاثَ المُسْتغیثین.🙏🏻 🌻خدایا دوست گردان بمن در این روز نیكى را و نـاپسند بدار در این روز فسق ونافرمانى را وحرام كن بر من در آن خشم وسوزندگى را به یاریت اى دادرس داد خواهان.🌻 🆔 @basirat_enghelabi110
حکایت #اصلاح_طلبان #نفوذی #توان_نظامی #بصیرت_انقلاب @basirat_enghelabi110
1M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔴اینم از محسن افشانی، بازیگر درجه دو و سه! 🔹واقعا چی شد که اینا شدن سلبریتی و الگوی نوجوانان و جوانان ما؟! کشوری که فضای مجازی رو نتونه کنترل کنه، باید منتظر فاجعه‌های بعدی باشه؛ چه سیاسی، چه فرهنگی اجتماعی... #بصیرت_انقلاب @basirat_enghelabi110
🗣🗣🗣 هشدار به دشمنان خارجی و خفتگان داخلی!! 👈حمله داعش به نیروهای حشد الشعبی و ارتش عراق و شهادت ۴۱ نفر ، بازگشت سعد حریری از پاریس به لبنان!! اقدام بسیار زشت و ناشیانه دولت فدرال آلمان در معرفی حزب الله لبنان به عنوان گروه تروریستی!! فشارهای آمریکا و رژیم صهیونیستی به بعضی از کشورهای اروپا مثل فرانسه برای معرفی حزب الله لبنان به عنوان نیروی تروریستی !! ✅همگی حکایت از این دارد که جبهه آمریکایی صهیونیستی و اروپایی به دنبال تضعیف و به عبارتی شکستن کمر مقاومت هستند غافل از اینکه جبهه مقاومت بنایش بر ایستادگی و مقاومت در مقابل جبهه کفر و استکبار و انجام کارهای سخت و مشکل است و علت نامگذاری آن به "مقاومت" هم وجود همین روحیه مقاومت و استقامت است. «جبهه مقاومت » ✅ این عجز و استیصال و درماندگی نهایت فهم کوردلان است که انشاالله به هلاکت و نابودی سریعتر خودشان با دست خودشان منجر میشود. ✅حال، نفوذی های دشمن در داخل کشور (که اکثر جمعیتشان را مدیران لیبرال و فعالان سیاسی و روزنامه نگاران غربزده تشکیل میدهند) که هدفشان شکستن کمر مقاومت هست و چشم دیدن تقویت روز به روز جبهه مقاومت و قدرت منطقه‌ای و نظامی و موشکی ایران و اقتدار روزافزون کشور را ندارند با آن دشمنان بیرونی همسو شده اند و با سانسور اخبار یا کمرنگ و بی اهمیت جلوه دادن پیشرفت های علمی ونظامی دانشمندان کشور ، با این اقدامات خود در واقع نقشه ی دشمن را تکمیل میکنند!! ✅حالا ما باید به هوش باشیم که در زمین دشمن بازی نکنیم برای دشمن مهره نشویم پازل دشمن را تکمیل نکنیم و بصیرت داشته باشیم بر خلاف مدیران غربگدای لیبرال که کمر به تضعیف نظام و جبهه مقاومت بستن... خدا بحق این ماه عزیز شرشونو از سر کشور و مقاومت و نیروهای انقلابی بکنه🙏 ✍حیدر زرجوعی @basirat_enghelabi110
10.74M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
⚡️آیا با حذف چهار صفر، ارزش پول ملی احیا می‌شود؟ ▫️راه احیای ارزش پول ملی رونق دادن و جهش دادن به تولید ملی است، نه چیز دیگر. حذف صفر، صرفا پول ملی را آرایش می‌کند و ارتباطی با حیثیت و قدرت خرید و ارزش آن ندارد. #سیدیاسرجبرائیلی #بصیرت_انقلاب @basirat_enghelabi110
مستند داستانی... #دمشق_شهر_عشق ❤️ #قسمت_چهل_و_پنجم و #قسمت_چهل_و_ششم هرشب ساعت 22:30 👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇 #بصیرت_انقلاب @basirat_enghelabi110
✍️ 💠 در تنهایی از درد دلتنگی به خودم می‌پیچیدم، ثانیه‌ها را می‌شمردم بلکه زودتر برگردند و به‌جای همسر و برادرم، با بمب به جان زینبیه افتادند که یک لحظه تمام خانه لرزید و جیغم در گلو شکست. از اتاق بیرون دویدم و دیدم مادر مصطفی گوشه آشپزخانه از ترس زمین خورده و دیگر نمی‌تواند برخیزد. 💠 خودم را بالای سرش رساندم، دلهره حال ابوالفضل و مصطفی جانم را گرفته بود و می‌خواستم به او دلداری دهم که مرتب زمزمه می‌کردم :«حتماً دوباره بوده!» به کمک دستان من و به زحمت از روی زمین خودش را بلند کرد، تا مبل کنار اتاق پاهایش را به سختی کشید و می‌دیدم قلب نگاهش برای مصطفی می‌لرزد که موبایلم زنگ خورد. 💠 از فقط صدای مصطفی را می‌خواستم و آرزویم برآورده شد که لحن نگرانش در گوشم نشست و پیش از آنکه او حرفی بزند، با دلواپسی پاپیچش شدم :«چه خبر شده مصطفی؟ حالتون خوبه؟ ابوالفضل خوبه؟» و نمی‌دانستم این انفجار تنها رمز شروع عملیات بوده و تکفیری‌ها به کوچه‌های حمله کرده‌اند که پشت تلفن به نفس‌نفس افتاد :«الان ما از اومدیم بیرون، ۲۰۰ متری حرم یه ماشین منفجر شده، تکفیری‌ها به درمانگاه و بیمارستان زینبیه حمله کردن!» 💠 ترس تنهایی ما نفسش را گرفته بود و انگار می‌ترسید دیگر دستش به من نرسد که التماسم می‌کرد :«زینب جان! هر کسی در زد، در رو باز نکنید! یا من یا ابوالفضل الان میایم خونه!» ضربان صدایش جام را در جانم پیمانه کرد و دلم می‌خواست هر چه زودتر به خانه برگردد که من دیگر تحمل ترس و تنهایی رو نداشتم. 💠 کنار مادرش روی مبل کز کرده بودم، نمی‌خواستم به او حرفی بزنم و می‌شنیدم رگبار گلوله هر لحظه به خانه نزدیک‌تر می‌شود که شالم را به سرم پیچیدم و برای او بهانه آوردم :«شاید الان مصطفی بیاد بخوایم بریم !» و به همین بهانه روسری بلندش را برایش آوردم تا اگر تکفیری‌ها وارد خانه شدند کامل باشد که دلم نمی‌خواست حتی سر بریده‌ام بی‌حجاب به دست‌شان بیفتد! 💠 دیگر نه فقط قلبم که تمام بدنم از ترس می‌تپید و از همین راه دور تپش قلب مصطفی و ابوالفضل را حس می‌کردم که کسی با لگد به در خانه زد و دنیا را برایم به آخر رساند. فریادشان را از پشت در می‌شنیدم که می‌کردند در را باز کنیم، بدنم رعشه گرفته و راهی برای فرار نبود که زیر لب اشهدم را خواندم. 💠 دست پیرزن را گرفتم و می‌کشیدم بلکه در اتاقی پنهان شویم و نانجیب امان نمی‌داد که دیگر نه با لگد بلکه در فلزی خانه را به گلوله بست و قفل را از جا کَند. ما میان اتاق خشک‌مان زده و آن‌ها وحشیانه به داخل خانه حمله کردند که فقط فرصت کردیم کنج اتاق به تن سرد دیوار پناه ببریم و تنها از ترس جیغ می‌زدیم. 💠 چشمانم طوری سیاهی می‌رفت که نمی‌دیدم چند نفر هستند و فقط می‌دیدم مثل حیوان به سمت‌مان حمله می‌کنند که دیگر به راضی شدم. مادر مصطفی بی‌اختیار ضجه می‌زد تا کسی نجات‌مان دهد و این گریه‌ها به گوش کسی نمی‌رسید که صدای تیراندازی از خانه‌های اطراف همه شنیده می‌شد و آتش به دامن همه مردم افتاده بود. 💠 دیگر روح از بدنم رفته بود، تنم یخ کرده و انگار قلبم در سینه مصطفی می‌تپید که ترسم را حس کرد و دوباره زنگ زد. نام و تصویر زیبایش را که روی گوشی دیدم، دلم برای گرمای آغوشش پرید و مقابل نگاه نجس آن‌ها به گریه افتادم. 💠 چند نفرشان دور خانه حلقه زده و یکی با قدم‌هایی که در زمین فرو می‌رفت تا بالای سرم آمد، برای گرفتن موبایل طوری به انگشتانم چنگ زد که دستم خراش افتاد. یک لحظه به صفحه گوشی خیره ماند، تلفن را وصل کرد و دل مصطفی برایم بال‌بال می‌زد که بی‌خبر از اینهمه گوش به فدایم رفت :«قربونت بشم زینب جان! ما اطراف درگیر شدیم! ابوالفضل داره خودش رو می‌رسونه خونه!» 💠 لحن گرم مصطفی دلم را طوری سوزاند که از داغ نبودنش تا مغز استخوانم آتش گرفت و با اشک‌هایم به ابوالفضل التماس می‌کردم دیگر به این خانه نیاید که نمی‌توانستم سر او را مثل سیدحسن بریده ببینم. مصطفی از سکوت این سمت خط ساکت شد و همین یک جمله کافی بود تا بفهمند مردان این خانه از هستند و به خون‌مان تشنه‌تر شوند. 💠 گوشی را مقابلم گرفت و طوری با کف پوتنیش به صورتم کوبید که خون بینی و دهانم با هم روی چانه‌ام پاشید. از شدت درد ضجه زدم و نمی‌دانم این ضجه با جان مصطفی چه کرد که فقط نبض نفس‌هایش را می‌شنیدم و ندیده می‌دیدم به پای ضجه‌ام جان می‌دهد... ✍️نویسنده: @basirat_enghelabi110