eitaa logo
بصیرت انقلابی
1.1هزار دنبال‌کننده
5.3هزار عکس
3.8هزار ویدیو
24 فایل
﷽ ❀خادم کانال⇦ ❥ @abooheydar110 ❀خادم تبادل⇦ ❥ @yale_jamal ❀خادم تبادل⇦ ❥ @Alivliollah 🍀ڜࢪۅ؏ ڦعأڶيٺ ٩٨/٠١/٣٠🍀
مشاهده در ایتا
دانلود
⭕️ متن کامل بیانیه مشترک تروئیکای اروپا در مخالفت با مکانیسم ماشه 🔹روز ۲۰ آگوست، آمریکا با ارسال نامه‌ای به شورای امنیت خواستار آغاز روند بازگشت خودکار [تحریم‌ها] شده که به طرف‌های برجام اجازه می‌دهد خواستار بازاعمال تحریم‌های چندجانبه‌ای علیه ایران شوند که ذیل مفاد قطعنامه ۲۲۳۱ علیه ایران رفع شده است. 🔹فرانسه، آلمان و پادشاهی متحده یادآور می‌شوند که آمریکا بعد از خروج خود از توافق هسته‌ای در تاریخ ۸ مه ۲۰۱۸، به مشارکت خود در برجام خاتمه داده است. 🔹موضع ما درباره کارآمدی اطلاعیه آمریکا ذیل قطعنامه ۲۲۳۱ به صراحت به رئیس شورا و تمامی اعضای شورای امنیت ابراز شده است. 🔹بنابراین، ما نمی‌توانیم از این اقدام که با تلاش‌های فعلی ما برای حمایت از برجام سازگاری ندارد حمایت کنیم. 🔹فرانسه، آلمان و پادشاهی متحده به حراست از فرایندها و نهادهایی که شالوده‌های چندجانبه‌گرایی را تشکیل می‌دهند متعهدند. 🔹ما کماکان بر اساس هدف حفظ مرجعیت و تمامیت شورای امنیت سازمان ملل عمل می‌کنیم. 🔹ما از تمامی اعضای شورای امنیت می‌خواهیم از انجام اقداماتی که تنها اختلافات در شورای امنیت را تعمیق می‌کنند یا بر کار آن اثرات مضر دارند خودداری کنند. 🔹ما علی‌رغم چالش‌های قابل‌توجه ایجادشده در اثر خروج آمریکا از برجام به این توافق پایبند می‌مانیم. 🔹معتقدیم به مسئله فعلی عدم پایبندی ایران به تعهداتش در برجام باید از طریق گفت‌وگو میان طرف‌های برجام به روش‌های مختلف از جمله از طریق "کمیسیون مشترک برجام" و استفاده از "ساز و کار حل و فصل اختلافات" در برجام رسیدگی کرد. 🔹ما از ایران می‌خواهیم به منظور حفظ توافق تمامی اقدامات ناسازگار با تعهدات هسته‌ای خودش را به عقب برگردانده و بدون تأخیر به پایبندی کامل توافق برگردد. 🔹همان‌طور که تا به حال در مقاطع مختلف از جمله در بیانیه مورخه ۱۹ ژوئن اعلام کرده‌ایم ما به ویژه با توجه به اقدامات ثبات‌زدای ایران که بی‌وقفه ادامه دارند از تبعات انقضای تحریم‌های تسلیحاتی علیه ایران نگرانی‌های جدی داریم. 🔹تروئیکای اروپا مصمم به یافتن پاسخ‌های مناسب برای این چالش‌ها است و به همکاری با تمامی اعضای شورای امنیت و طرف‌های ذی‌نفع برای حرکت در مسیر رو به جلو در جهت حفظ فضای دیپلماسی بیشتر ادامه می‌دهد. 🔹تلاش‌های ما در جهت حفظ مرجعیت و تمامیت شورای امنیت سازمان ملل و پیشبرد امنیت و ثبات منطقه خواهد بود./ فارس 🆔 @basirat_enghelabi110
6.93M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔴ویژه| انتشار برای اولین بار 💠برنامه لشکر فاطمیون افغانستان برای آینده چیست؟ 🔷سخنان فرمانده ارشد لشکر فاطمیون در اولین همایش بین المللی لشکر فاطمیون 🔶مرکز همایشهای جبهه جهانی شباب المقاومة با همکاری لشکر فاطمیون و آستان قدس رضوی @basirat_enghelabi110
هدایت شده از ابوحیدر
📖 🖋 در را بستم و همانطور که جزوه را ورق میزدم، روی مبل نشستم. کنجکاو بودم تا ببینم در این چند برگ چه نوشته شده و با چه منطقی روز شهادت امام حسین (علیهالسلام) را روز جشن و شادی اعلام کرده که دیدم تنها با چند شبهه ناشیانه به مبارزه با خاندان پیامبر (صلی‌الله علیه وآله) برخاسته است. شبهاتی که نه در منطق شیعه که به عقل یک دختر سنی که اطلاعات چندانی هم از تاریخ نداشت، پیدا کردن جوابش چندان سخت و پیچیده نبود. نمیدانستم که او به عقد پدرم در آمده تا برایش همسری کند یا برای کشاندن اهل این خانه به آیین وهابیت، رهبری! از بیم اینکه مجید این جزوه را ببیند، مچاله کرده و جایی گوشه کابینت آشپزخانه، زیر پارچه تور سفید رنگی که کف کابینت پهن کرده بودم، پنهانش کردم که به دلیل تکرار اسم خدا و پیامبر (صلی‌الله علیه وآله) در چند خط، نمیتوانستم پاره کرده یا در سطل زباله بیندازم. با سردردی که از حرفها و حرکات نوریه شدت گرفته بود، به اتاق خوابم بازگشته و روی تخت دراز کشیدم. نگاهم به سقف اتاق بود و به اوضاع خانه مان فکر میکردم که به چه سرعتی تغییر کرد که چه ساده مادرم رفت و همه چیز را با خودش بُرد. دیگر نه از هیاهوی قدیم خانه خبری بود و نه از رفت و آمدهای پُر سر و صدای برادرانم که حتی باید هویت خویشتنِ خویش را هم پنهان میکردیم که به جای مادرم، دختری وهابی با عقایدی افراطی قدم به این خانه گذاشته بود. از خیال اینکه اگر مادر زنده بود، در این ایام بارداریام، با چه شوق و شوری برایم غذایی مخصوص تدارک میدید و نازم را میکشید و حالا باید نیش و کنایه های نوریه را به جان میخریدم، دلم گرفت و پس از روزها، باز شبنم اشک پای چشمانم نَم زد. ساعتی سر به دامان غمِ بیمادری، در حال خودم بودم که سرانجام صدای اذان مسجد محله بلند شد و مرا هم به امید دردِ دل با خدای خودم از روی تخت بلند کرد. ساعت از دوازده ظهر گذشته و بوی غذا حسابی در خانه پیچیده بود، ولی من چشم به راه آمدن مجید، با همه ضعفی که بدنم را گرفته بود، دلم نمیآمد نهار را تنها بخورم که انتظارم به سر رسید و صدای قدمهایش در حیاط پیچید و خدا میداند به همین چند ساعت دوری، چقدر دلتنگش شده بودم که با عجله به سمت در رفته و به اشتیاق استقبالش در چهار چوب در ایستادم. چشمانش همچون دو غنچه گل سرخ از بارش بهاری اشکهایش، طراوت دیگری یافته و لبهایش به پاس پیشنهادی که برای رفتنش داده بودم، به رویم میخندید. سبک و سرِحال وارد خانه شد که به روشنی پیدا بود مراسم عزاداری ظهر عاشورای امامزاده، چقدر برایش لذت بخش بوده که اینچنین سرمست و آسوده به سویم بازگشته است. در دستش ظرف غذای نذری بود که روی اُپن گذاشت و با احساسی آمیخته به حیا و مهربانی توضیح داد: «دلم پیش تو بود! گفتم بیارم با هم بخوریم.» و چقدر لحن کلام و حالت نگاهش شبیه آن روز اربعین سال گذشته بود که به نیت من شله زرد گرفته و پشت در خانه مان مردد مانده بود که میدانست من از اهل سنت هستم و از دادن نذری به دستم اِبا میکرد. حالا امروز هم پس از گذشت چند ماه از فوت مادر، که چیزی را به نام مذهبش به خانه نیاورده بود، دل به دریازده و برای من غذای نذری آورده بود که از اعماق قلب با محبتم لبخندی زدم و پاسخ دادم: «اتفاقاً منم نهار نخوردم تا تو بیای با هم بخوریم!» و سفره نهار کوچکمان با غذایی که هر یک به عشق دیگری از خوردنش دریغ کرده بودیم، پهن شد و به بهانه عطر عشقی که در برنج و قیمه نذری پیچیده و طعم محبتی که در دستپخت من جا مانده بود، نهار را در کنار هم نوش جان کردیم. @basirat_enghelabi110
📖 🖋 نگاهم محو تختخواب‌های کوچک و گهواره‌های نازنینی شده بود که قرار بود تا هفت ماه آینده، بستر نرم خواب کودک عزیزم شود که مجید با صدایی مهربان زیر گوشم زمزمه کرد: «الهه جان! از این خوشت میاد؟» و با انگشتش، تخت کوچک و زیبایی را نشانم داد که بدنه سفید رنگش با نقش و نگارهایی صورتی رنگ، ظاهری ظریف و دخترانه پیدا کرده بود که خندیدم و گفتم: «این که خیلی دخترونه اس!» و با نگاهی شیطنت‌آمیز ادامه دادم: «من که می‌دونم پسره!» هنوز دو ماه تا تشخیص جنسیت کودکم مانده و ما همچنان به همین شوخی عاشقانه خوش بودیم. در برابر سماجت مادرانه‌ام تسلیم شد و پیشنهاد داد: «می‌خوای صبر کنیم هر وقت معلوم شد بعد تخت و کمد بگیریم؟» و من با یک پلک زدن، پیشنهادش را پذیرفتم که این روزها تفریح شیرین‌مان، گشت و گذار در مغازه‌های لوازم نوزاد و تماشای انواع کالاسکه و سرویس خواب کودک بود و هر بار به امید زمانی که دختر یا پسر بودن فرزندمان مشخص شود، بی‌آنکه چیزی بخریم تا خانه پیاده قدم می‌زدیم. هر چند در طول یک خیابان کوتاه، باید چند بار می‌ایستادیم تا درد کمرم آرام شود و مجید مدام مراقب بود تا مبادا از کنار چرخ دستفروش سمبوسه یا از مقابل ویترین پُر از مرغ سوخاری عبور نکنیم که بوی روغن و پودر سوخاری، حالم را به هم می‌زد. البته هوای لطیف و خنک اواخر آذرماه بندرعباس، فضای شهر را حسابی بهاری کرده و در میان ازدحام جمعیت، مشام جانم را خوش می‌کرد. نسیم خیس و خوش رایحه شب‌های پاییزی این شهر ساحلی، زیر نور زرد چراغ‌های خیابان و چراغ‌های کوتاه و بلند مغازه‌های مختلف، حال و هوای پرُ رنگ و لعابی به زندگی مردم داده و کنار شانه‌های مردانه و مهربان مجید، زیباترین لحظات زندگی‌ام بود که چشمم به کاسه‌های هوس‌انگیز تمر و آلوچه افتاد و دلم رفت. مجید که دیگر به بهانه گیری‌های کودک پُر نازِمان عادت کرده بود، خندید و با گفتن «چَشم! آلوچه هم می‌خریم!» نزدیک پیشخوان مغازه ترشی‌فروشی به انتظار سفارش من ایستاد. روی میز فلزی مقابل مغازه، ردیف کاسه‌های لواشک و آلوچه و انواع تمر هندی پیش چشمانم صف کشیده و دهانم را حسابی آب انداخته بودند که بلاخره یک ظرف آلوچه خوش رنگ انتخاب کردم و امانم نبود که به خانه برسیم و در همان پیاده‌روی شلوغ حاشیه بازارچه محلی، با دو انگشتم آلوچه‌های ترش را به دهان می‌گذاشتم و همچنان گوشم به کلام شیرین مجید بود که برایم یک نفس حرف می‌زد؛ از شور و شوقی که به آمدن نوزاد نازنین‌مان در دلش به راه افتاده تا تنور عشقی که این روزها با مادر شدن من، گرمتر هم شده و بیش از گذشته عاشق آرامش مادرانه‌ام شده بود. آنچنان در بستر نرم احساسات پاک و سپیدمان، پلک‌هایمان سنگین شده و رؤیای دل انگیز زندگی را نه در خواب که در بیداری به چشم می‌دیدیم که طول مسیر به نسبت طولانی بازارچه تا خانه را حس نکردیم و در تاریکی ساکت و آرام کوچه همچنان قدم می‌زدیم که ویراژ وحشیانه اتومبیلی در نور تند و تیز چراغ‌های زرد و سفیدش پیچید و مثل اینکه شیشه قفسه سینه‌ام را شکسته باشد، تمام وجودم را در هم فرو ریخت و شاید اگر دستان مجید به حمایت تن لرزانم نمی‌آمد و با چنگی که به بازویم انداخت، مرا به گوشه‌ای نمی‌کشید، از هول اتومبیلی که با سرعتی سرسام‌آور از کنارمان گذشته بود، نقش زمین می‌شدم. هنوز زوزه موتور اتومبیل را در انتهای کوچه می‌شنیدم که تازه به خودم آمدم و دیدم پشت به دیوار سرد و سیمانی کوچه، دستانم در میان دستان گرم مجید از ترس می‌لرزد و قلبم آنچنان به قفسه سینه‌ام می‌کوبید که باور کردم اینهمه بی‌قراری، بی‌تابی کودک دلبندم بود که از خواب نازش پریده و حسابی ترسیده بود که گرچه هنوز وجود قابل عرضی نبود، ولی حضورش را در وجودم به وضوح احساس می‌کردم. @basirat_enghelabi110
السلام علیک یا اباعبدالله 🌑🌑با عرض سلام و تسلیت و تعزیت با آرزوی قبولی عزاداری های شما در شب دوم محرم الحرام این هم مستند داستانی جان شیعه اهل سنت قسمت۱۳۹و ۱۴۰👆👆👆
🔴 #احمق_واحمق تر روزنامه "وطن امروز" در صفحه اولش با عکسی از ترامپ‌ و پمپئو با اجرای مکانیسم ماشه واکنش نشان داده است...! #بصیرت_انقلابی 🆔 @basirat_enghelabi110
▼ خط تحریف‌ آنکه امضای کری برایش تضمین بود! روزنامه شرق در گزارشی با عنوان «ترامپِ پیروز هم با تهران مذاکره نمی‌کند»، نوشت: «فرانک فون هیپل، دستیار سابق شورای امنیت ملی آمریکا گفت؛ اگر ترامپ موفق شود که در مقایسه با برجام به توافقی جامع‌تر و گسترده‌تر با ایران دست یابد، این توافق در انتخابات تا حدی می‌تواند به کمک او ‌آید؛ اما موقعیت ترامپ به‌دلیل سیاست‌های داخلی او وخیم است، نه سیاست خارجی؛ بنابراین انتظار ندارم که ترامپ در صورت پیروزی در انتخابات هم به دنبال رفع تنش با ایران باشد». اصلاح‌طلبان اصرار دارند که هر چه سریع‌تر مذاکره کلید بخورد، اما این طیف به این سؤال پاسخ نمی‌دهند که مذاکره برای چه؟! برای لغو تحریم‌ها؟! مگر همین ۵ سال پیش مذاکره نکردیم؟! تحریم‌ها لغو شد؟! اصلاح‌طلبان در سال ۹۴ به‌گونه‌ای درباره دستاوردهای مذاکره و توافق با آمریکا تبلیغ کردند که برخی مردم با جشن خیابانی در تهران تصور کردند که در پسابرجام قیمت دلار هزار تومان خواهد شد. مقامات آمریکایی (هم دموکرات و هم جمهوری‌خواه) بارها تأکید کرده‌اند که هدفشان از مذاکره، دائمی کردن محدودیت‌های هسته‌ای ایران و تعمیم این محدودیت‌ها به حوزه‌های دیگر ازجمله صنعت موشکی و قدرت منطقه‌ای ایران است. روزنامه شرق در دی‌ماه ۹۴ تیتر زد که «امضای کِری تضمین است»؛ اصلاح‌طلبان پیش از این ترامپ را فردی «دیوانه» و «مزاحم» و «آنرمال» نامیده بودند. حالا همین طیف مدعی است که می‌توان با این دیوانه مزاحمِ آنرمال به توافقی برد-برد رسید و باید هر چه زودتر مذاکره را کلید بزنیم #بصیرت_انقلابی 🆔 @basirat_enghelabi110
🔴 حمله به ساختارها و بنیان‌ها برای بازگرداندن تحریم‌ها 🔻‌ در حال حاضر مسئله ایران تبدیل به اولویت شماره یک سیاست خارجی ترامپ شده است. آمریکا به طور رسمی در هشتم می ۲۰۱۸ از برجام خارج گردید و گزارش آن را نیز به شورای امنیت ارائه داد. این اعلام توسط طرفین برجام، بعنوان خروج شناسایی گردید، آنهم به شکلی که آمریکا دیگر از حق و تکلیفی نسبت به برجام برخوردار نبود. 🔹 پر واضح است که آمریکا با خروج از برجام عملاً حقی برای بازگرداندن تحریم‌های ضدایرانی شورای امنیت ندارد؛ چراکه برابر متن برجام و نظر اعضای آن آمریکا دیگر عضو برجام نیست. اما این‌بار می‌خواهد از طریق رویه‌ای غیر معمول و با شیوه‌ای هنجار‌شکن که می‌تواند از اساس ماهیت شورای امنیت را دگرگون سازد برنامه خود را به جلو ببرد. 🔹 فرض این است که آمریکائی‌ها می‌دانستند که قطعنامه پیشنهادی آنها رای نخواهد آورد ولی آن را به رای گذاشتند تا مقدمه اجرای پلن دو گردد که از قضا اکنون از آن رونمایی شده است. حال گردانندگان کاخ سفید در پلن دو ساختار سازمان ملل را نشانه رفته‌اند. 🔹 آمریکائی‌ها ضمن اینکه حقی برای فعال نمودن سازوکار ماشه ندارند می‌خواهند با دور زدن اعضای کنونی برجام و اعضای شورای امنیت بعنوان مخالف، از طریق نفوذ در ساختار شورای امنیت اسنپ‌بک را بعنوان حقی برای خود با تفسیر از واژه «مشارکت» فعال کنند یا در عدم حق استفاده از آن تردید ایجاد کنند. 🔹 دولت آمریکا در ۱۱ می ۲۰۱۸ به تمامی مشارکت‌کنندگان در برجام اطلاع داده است که ایالات متحده دیگر هیچ‌گونه «مشارکتی» در نشست‌ها و فعالیت‌های مرتبط با برجام نخواهد داشت. واژه «مشارکت» عنوانی است که تیم امنیت ملی ترامپ برروی آن متمرکز شده‌اند و می‌خواهند تفسیر خود از آن را به شورای امنیت دیکته کنند. 🔹 حال آمریکا امیدوار است که با نفوذ در ساختار شورای امنیت بویژه دبیرخانه آن بتواند خود را کماکان بعنوان یک طرف برجام معرفی کرده تا نهایتاً درخواستش برای بازگرداندن تحریم‌های ایران پس از ۳۰ روز بدون تأثیرگذار بودن نظر سایر اعضای شورای امنیت به صورت خودکار اعمال شود. 🔹 حساسیت در این مرحله بشدت بالاتر از مرحله قبل است و تنها راه آن فشار برروی دبیرخانه شورای امنیت برای مهار خودکامگی آمریکا است، که اگر درخواست آنها مورد تأیید مسئولان شورای امنیت قرار گیرد و خودکامگی آمریکا مهار نشود می‌تواند تبدیل به رویه‌ای بی‌سابقه، غیرمعمول و حتی بنیان‌شکن گردد، چیزی که برای آمریکائی‌ها هیچ اهمیتی ندارد. 🖌 احمد بنافی 🆔 @basirat_enghelabi110
🏴 السلام علیک یا أباعبدالله 🏴 🌑 عرض تسلیت و تعزیت ایام سوگواری سیدالشهدا (علیه السلام) و شب سوم محرم الحرام امشب با قسمت های ۱۴۱ ، ۱۴۲ رمان در خدمتتون هستیم... یاعلی
📖 🖋 نگاه نگران مجید پای چشمانم زانو زده و می‌شنیدم که مضطرب صدایم می‌کرد: «الهه، خوبی؟» با اشاره بی‌رمق چشمانم به نگاه نگرانش پاسخ دادم و به هر زحمتی بود پشتم را از دیوار کندم که تازه دردِ پیچیده در کمر و سوزشِ مغزِ سرم، به دلم تازیانه زد و ناله‌ام را بلند کرد. درد عمیقی صفحه کمرم را پوشانده و سردردی که کاسه سرم را فشار می‌داد، امانم را بریده و توان برداشتن حتی یک قدم را از پاهای سُستم ربوده بود. مجید، پریشانِ حال خرابم، متحیر مانده بود که یک دستم را از حلقه تنگ محبتش جدا کردم تا با فشار کف دستم، درد کمرم را آرام کنم و زیر لب زمزمه کردم: «چیزی نیس، خوبم.» و همانطور که دست چپم در میان انگشتانش بود، با قدم‌هایی کم‌رمق به سمت خانه به راه افتادیم که مجید به انتهای کوچه خیره شد و حیرت‌زده خبر داد: «اینا که دم خونه ما وایسادن!» و تازه با این کلام مجید بود که نگاه کردم و دیدم اتومبیلی که لحظاتی قبل وحشیانه از کنارمان گذشته بود، درست مقابل در خانه ما توقف کرده و چند نفری که سوارش بودند، وارد خانه شدند و در را پشت سرشان بستند. صورتم هنوز از درد شدیدی که در کمرم پیچیده بود، در هم کشیده و نفس‌هایم از ترسی که در دلم دویده بود، همچنان بریده بالا می‌آمد و با همان حال پرسیدم: «اینا کی بودن؟» و مجید همانطور که همگام با قدم‌های کوتاهم می‌آمد، جواب داد: «شاید از فامیلاتون بودن.» گرچه در تاریکی کم نور انتهای کوچه، چهره‌هایشان را به درستی ندیده بودم، اما گمان نمی‌کردم از اقوام باشند که بلاخره مجید با حرکت کلید، در خانه را باز کرد و همین که قدم به حیاط گذاشتیم، با دیدن چهره‌های چند مرد غریبه، کنجکاوی‌مان بیشتر شد. سه مرد ناشناس روی تخت کنار حیاط لَم داده و یکی دیگر هم کنار نوریه به دیوار تکیه زده و هیاهوی حرف‌های داغ‌شان، خلوت حیاط را پُر کرده بود. پدر هم کنار تخت ایستاده و آنچنان گرم صحبت شده بود که حتی ورود ما را هم احساس نکرد. قدم سُست کردم تا مجید پیش از من حرکت کند که از دیدن این همه مرد نامحرم در حیاط خانه‌مان، هیچ احساس خوشی نداشتم و حسابی معذب بودم. پیدا بود که از آشنایان نوریه هستند و با این حال نه آنها و نه نوریه به خودشان زحمتی ندادند تا به ما سلامی کنند که مجید زیر لب سلامی کرد و من از ترس توبیخ پدر هم که شده، به نوریه سلام کردم که پدر تازه نگاهش به ما افتاد و با خنده‌ رو به مردهای غریبه کرد: «دختر و دامادم هستن.» و بعد روی سخنش را به سمت مجید گرداند: «برادرهای نوریه خانم هستن.» پس میهمانان ناخوانده‌ای که با آن رانندگی مستانه، خلوت پاک و عاشقانه من و مجید را به هم زده و تا سر حدّ مرگ، تن من و دل نازک جنینم را لرزانده بودند، برادران دختر مغروری بودند که جای مادرم را گرفته بود! با این وضعیت دیگر تمایلی به ماندن نداشتم و خواستم بروم که صدای مرد جوانی که کنار نوریه تکیه به دیوار زده بود، در گوشم نشست: «دخترتون رو قبلاً ملاقات کردیم.» با شنیدن این جمله، بی‌اختیار نگاهم به صورتش افتاد و از سایه خنده شیطانی که روی چشمانش افتاده و بی‌شرمانه به صورتم زُل زده بود، تازه به یاد آوردم که اینها همان چهار مردی هستند که در ایام پس از فوت مادر، برای عرض تسلیت به در خانه آمده بودند و خوب به خاطرم مانده بود که رفتارشان چقدر گستاخانه و بی‌پروا بود. حالا با این صمیمیت مشمئزکننده، نه تنها مرا اذیت می‌کرد که خون غیرت مجید را هم به جوش آورده و دیدم با نگاهی که از خشمی مردانه آتش گرفته، به صورت استخوانی مرد جوان خیره شده و پلکی هم نمی‌زند که دیگر نتوانستم حضور سنگین‌شان را تحمل کنم و با یک عذرخواهی سرد و ساده، راهم را به سمت ساختمان ادامه دادم. @basirat_enghelabi110