eitaa logo
بصیرت انقلابی
1.1هزار دنبال‌کننده
5.1هزار عکس
3.5هزار ویدیو
24 فایل
﷽ ❀خادم کانال⇦ ❥ @abooheydar110 ❀خادم تبادل⇦ ❥ @yale_jamal ❀خادم تبادل⇦ ❥ @Alivliollah 🍀ڜࢪۅ؏ ڦعأڶيٺ ٩٨/٠١/٣٠🍀
مشاهده در ایتا
دانلود
📖 از همان روی کاناپه سرم را بلند کردم و دیدم عبدالله از وضعیت به هم ریخته خانه وحشت کرده و نگران حالم شده بود که به سرعت به سمتم آمد. پای کاناپه روی زمین نشست و آهسته صدایم کرد: «الهه جان! حالت خوبه؟» حالا با دیدن برادر مهربانم سیلاب اشکم سرازیر شده و نمی‌خواستم پدر صدایم را بشنود که از هجوم گریه بی‌صدایم، چانه ام به لرزه افتاده بود. عبدالله روی دو زانو خودش را بیشتر به سمت کاناپه کشید و زیر گوشم گفت: «مجید بهم زنگ زد گفت بیام پیشت، خیلی نگرانت بود!» تا اسم مجید را شنیدم، پریشان نگاهش کردم و با دلواپسی پرسیدم: «حالش خوبه؟» و طاقت نیاوردم جواب سؤالم را بگیرم و میان هق هق گریه، سر دردِ دلم باز شد: «از اینجا که می‌رفت حالش خیلی بد بود، سرش شکسته بود، همه صورتش پُر خون بود... عبدالله! مجید تقصیری نداشت...» نگاه عبدالله از حرف‌هایی که می‌زدم، تغییری نکرد و ظاهراً از همه چیز خبر داشت که با آرامش جواب داد: «می‌دونم الهه جان! الان که اومدم خودم مجید رو دیدم. هنوز پشت در وایساده، بهم گفت چی شده.» سپس به چشمانم دقیق شد و پرسید: «الهه! مجید خیلی نگران حالته. چرا جواب تلفن رو نمیدی؟» با نگاهم به سیم بریده تلفن اشاره کردم و با صدایی که از حجم سنگین بغض بالا نمی‌آمد، جواب دادم: «بابا سیم تلفن رو پاره کرده، موبایلم انداخت تو حیاط.» عبدالله نگاهی به در خانه انداخت تا مطمئن شود پدر در راهرو نباشد و با صدایی آهسته گفت: «مجید خیلی نگرانه! من الان بهش زنگ می‌زنم، باهاش صحبت کن.» و من چقدر مشتاق این هم صحبتی بودم که گوشی را از دست عبدالله گرفتم و به انتظار شنیدن صدای مجیدم، بوق‌های آزاد را می‌شمردم که آهنگ مهربان و دلواپس صدایش در گوشم پیچید: «عبدالله! الهه رو دیدی؟ حالش خوبه؟» از حرارت محبت کلامش، قلب یخ زده‌ام تَرک خورد و با صدایی شکسته جواب دادم: «سلام مجید...» و چه حالی شد وقتی فهمید الهه‌اش پشت خط است که شیشه بغضش شکست و عطر عشقش به مشام جانم رسید: «الهه جان! حالت خوبه؟» و من با همه دردی که به جانم چنگ انداخته بود، باز می‌خواستم دلش را آرام کنم که با مهربانی پاسخ دادم: «من حالم خوبه! تو چی؟ خوبی؟» که آرام نشد و به جای جواب من، باز پرسید: «الهه جان! به من راست بگو! الان چطوری؟» چقدر دلم می‌خواست کنارم بود تا آسمان سنگین غم‌هایم را پیش چشمان زیبا و نگاه صبورش زار بزنم که نمی‌شد و نمی‌خواستم گلایه‌های من هم زخمی به زخم‌هایش اضافه کند که به کلامی شیرین جواب دلشوره‌هایش را دادم: «من خوبم عزیزم! الان که صدای تو رو شنیدم، بهترم شدم! تو چطوری؟» و باز هم باور نکرد که صدای نفس‌های خیسش در گوشم نشست و آهسته زمزمه کرد: «الهه جان! شرمندم، خیلی اذیتت کردم، قربونت برم! ای کاش مرده بودم و امشب رو نمی‌دیدم که انقدر عذاب کشیدی!» عبدالله متحیر نگاهم می‌کرد که چرا اینچنین بی‌صدا اشک می‌ریزم و من همچنان گوشم به لالایی‌های آرامبخش مجیدم بود تا نهایتاً از نوازش نرم نغمه‌های عاشقانه‌اش آرام گرفتم و ارتباط‌مان پایان یافت و باز من در خماری لحظات حضور مجید در این خانه فرو رفتم که می‌شد امشب هم کنارم باشد و درست حالا که سخت محتاج حضورش بودم، از دیدارش محروم شده بودم. @basirat_enghelabi110
📖 عبدالله با سایه سنگینی از اندوه و ناراحتی، دور اتاق می‌چرخید و اسباب شکسته را جمع می‌کرد و من با صدایی که میان هجوم بی‌امان گریه‌هایم گم شده بود، برایش می‌گفتم از بلایی که پدر به خاطر خوش خدمتی به نوریه و خانواده‌اش، به سر من و مجید آورده بود که نفس بلندی کشید و طوری که پدر نشنود، خبر داد: «مجید می‌خواست زنگ بزنه پلیس. هم بخاطر اینکه بابا سرش رو شکسته، هم بخاطر اینکه تو خونه خودش راهش نمیده. ولی ملاحظه تو رو کرد. نمی‌خواد یه کاری کنه که تو بیشتر اذیت شی. می‌خواد یه جوری بی‌سر و صدا قضیه رو حل کنه.» اشکی را که گوشه چشمم جمع شده بود، با پشت دستم پاک کردم و مظلومانه پرسیدم: «چی رو می‌خواد حل کنه؟!!! بابا فقط می‌خواد نوریه برگرده. نوریه هم تا مجید تو این خونه باشه، برنمی‌گرده. مگه اینکه مجید قبول کنه که سُنی بشه!» از کلام آخرم، عبدالله به سمتم صورت چرخاند و با حالتی ناباورانه پرسید: «مجید سُنی بشه؟!!!» و این تنها تصوری بود که می‌توانست در میان این همه تشویش و تلخی، اندکی مذاق جانم را شیرین کند که شاید این آتشی که به زندگی‌ام افتاده، طلیعه معجزه مبارکی است که می‌تواند قلب پاک همسرم را به مذهب اهل تسنن هدایت کند. @basirat_enghelabi110
#پروفایل #من_محمد_را_دوست_دارم #بصیرت_انقلابی 🆔 @basirat_enghelabi110
⚫️رهبر انقلاب به صورت ویدیوکنفرانسی از یک میلیون رزمنده تجلیل می‌کنند 🔺جعفری رئیس ستاد اجرایی گرامیداشت چهلمین سالگرد دفاع مقدس: 🔹۳۱ شهریور از یک میلیون پیشکسوت دفاع مقدس در سراسر کشور تجلیل می‌شود. 🔹قرار است در این مراسم رهبر معظم انقلاب به صورت ویدیوکنفرانسی از یک میلیون رزمنده تجلیل کنند. #بصیرت_انقلابی 🆔 @basirat_enghelabi110
🎙/ آیت‌الله‌ کشمیری(ره): 🔻روزی نیم ساعت براۍ خودتان در شبانه روز "ساکت" باشید! +لذت‌سکوت ✋ 🌒| #ما_ملت_امام_حسینیم 📝| #درس_اخلاق_مجازے #بصیرت_انقلابی 🆔 @basirat_enghelabi110
⛔️درخواست نمکی از ستاد کرونا و وزیر آموزش و پرورش: مدارس را تعطیل کنید 🔺وزیر بهداشت امروز در نامه ای به وزیر آموزش پرورش خواستار تعطیلی تمام مدارس قم شد قسمتی از نامه: با توجه به اینکه موج جدید شیوع کرونا در استان قم باعث افزایش آمار بستری بیماران شده است لازم تا مدارس این استان تا اطلاع ثانوی تعطیل باشد همچنین نمکی اعلام کرد استانداری باید هرچه سریعر تدابیر شدیدتری برای کنترل این موج جدید اتخاذ و اعمال کند 🆔 @basirat_enghelabi110
⛔️تشر امام خمینی ره به ها، باند احمد ، ، و آنتی تز های انقلاب در 🌹امام خمینی(ره):ولایت فقیه همان ولایت رسول الله است ♦️اینها ازمجلس خبرگان می‌ترسند، برای اینکه مجلس خبرگان می‌خواهند ولایت فقیه را اثبات کنند. مجلس خبرگان می‌خواهند تصویب کنند آن چیزی را که خدای تبارک و تعالی فرموده است، و اینها از او می‌ترسند. ♦️ اینها خیال می‌کنند که اگر چنانچه ولایت فقیه پیش بیاید، قضیه قُلدری پیش می‌آید و دیکتاتوری پیش می‌آید. در صورتی که در اسلام این حرفها نیست. خیر، اینها حرف می‌زنند. ♦️اینکه می‌گویند که دیکتاتوری پیش می‌آید، نه این است که ندانند اینطور نیست؛ لکن اینها از اسلام متنفرند. اینها باید بفهمند این را که تا این محراب و منبر هست و تا این خطابه خوانها و این اسلام و مسلمین و این بازار اسلام و این جوانان مسلمان هستند، نمی‌توانند کاری بکنند. اینها باید بفهمند این را که در خدمت رژیم سابق یا در خدمت اربابهای رژیم سابق دارند کار می‌کنند. اگر فهمیده هستند، از روی فهم می‌کنند، خائن هستند. و اگر چنانچه از روی بی‌اطلاعی و جهالت است، جاهل هستند. ♦️ولایت فقیه در راستای ولایت رسول الله (ص)قضیه ولایت فقیه یک چیزی نیست که مجلس خبرگان ایجاد کرده باشد. ولایت فقیه یک چیزی است که خدای تبارک و تعالی درست کرده است. همان ولایت رسول الله هست. و اینها از ولایت رسول الله هم می‌ترسند! شما بدانید که اگر امام زمان - سلام الله علیه - حالا بیاید، باز این قلمها مخالف‌اند با او. و آنها هم بدانند که قلمهای آنها نمی‌تواند مسیر ملت ما را منحرف کند. آنها باید بفهمند اینکه ملت ما بیدار شده است، و مسائلی که شما طرح می‌کنید ملت می‌فهمد، متوجه می‌شود، دست و پا نزنید! خودتان را به ملت ملحق کنید. ♦️بیایید در آغوش ملت. قلمهای شما از تفنگهای آن دمکراتها به اسلام بیشتر ضرر دارد. نطقهای شما به اسلام ضررش بیشتر از آن توپهایی است که آنها به جوانان ما می‌بندند و تفنگهایی که آنها می‌بندند؛ ضررش به اسلام بیشتر است، برای اینکه آنجا دشمن معلوم است، و شما به صورتهای مخفی به میدان می‌آیید. قلمهای شما از سرنیزه‌های رضاخان بدتر است برای اسلام! و شما مضرتر هستید از رضاشاه 📚صحیفه نور جلد١٠ صفحه٣٠٨ 🆔 @basirat_enghelabi110
تردیدی در تلافی نیست اما... 🔹جناب سید حسن نصرالله دقیق فرمود "ارزش کفش حاج قاسم بسیار بیشتر از ترامپ و پمپئو است". آن وقت یک پیر زن (سفیر آمریکا در آفریقای جنوبی) را به تلافی خفه کنیم که چه بشود؟! ♦️تاوان این جنایت، اخراج آمریکا از منطقه است؛ آرمانی که شهید عزیز ما جان گرامی خویش را پای آن گذاشت. و چنین خواهد شد ان شاء الله. 🔹سلیمانی و هم رزمانش، ابهت ابرقدرت بلامنازع را پیش چشم همه دنیا شکستند و این ابهت، بازسازی شدنی نیست. سلیمانی آمریکا را در عراق و افغانستان و سوریه و لبنان و فلسطین و یمن تحقیر کرد. ♦️او قدرت پیروز جنگ جهانی دوم را در جنگی که غربی ها جنگ جهانی سوم می خواندند، به هزیمت کشاند. و حالا فقط باید آخرین کار باقی مانده بر عهده اش را به سرانجام می رساند: 🔹نثار جان پر جراحت خویش به پیروی از سالار شهیدان (ع) و جاری کردن خون تازه غیرت در رگ های صدها هزار جوان انقلابی. ♦️آثار مبارک خون شهید سلیمانی نه فقط آمریکا، که خود شیطان را پشیمان خواهد کرد؛ ان شاء الله. خداوند در قرآن فرمود "أَمْ يُرِيدُونَ كَيْدًا ۖ فَالَّذِينَ كَفَرُوا هُمُ الْمَكِيدُونَ. یا که می‌خواهند با تو مکر بورزند و نقشه بکشند؟ کافران، خود به مکر (و انتقام حق) گرفتارند". 🖌 محمد ایمانی 🆔 @basirat_enghelabi110
⭕️ روحانی: کاش پروتکل‌ها اجازه می‌داد در جمع دانشجویان حاضر شوم! ♦️این تصاویر برسد به دست پرزیدنت روحانی؛ اینها همان نظرات دانشجویان، در محوطه دانشگاه تهران است... @basirat_enghelabi110
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💢 روایت استاد رائفی پور از بلایی که دولت روحانی بر سر ایران آورد 👈 من اینارو به چوپانیم قبول ندارم 👤 استاد @basirat_enghelabi110
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ای دولت راستگویان!! ای کاش ذره ای صداقت داشتید!! همه بیچارگی‌ها به خاطر دروغ وفریب کلک است!! اگر امکان دارد این سال آخری کمی تمرین راستی و صداقت کنید 👌 حتماً خدا کمک می‌کند ✍ابوحیدر #بصیرت_انقلابی 🆔 @basirat_enghelabi110
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
عمدی بودن قتل میترا استاد تایید شد ۳۹ قاضی رای دادگاه کیفری و ۲۷ قاضی رای شعبه ۴۱ دیوان عالی کشور را تایید کردند و بر همین اساس قتل میترا استاد به دست محمد علی نجفی عمدی شناخته شد #بصیرت_انقلابی 🆔 @basirat_enghelabi110
⛔️ بلوف جدید ترامپ علیه ایران؛ هر حمله‌ای را ۱۰۰۰ برابر پاسخ می‌دهیم! 🔸 ترامپ: بر اساس گزارش‌های رسانه‌ها، ایران ممکن است در حال طرح ریزی برای یک قتل هدفمند و یا ضربه زدن به آمریکا باشد تا انتقام کشتن [ترور] قاسم سلیمانی را بگیرد، کسی که در حال تدارک حملات آتی بود تا نیروهای آمریکایی را به قتل برساند و مرگ و رنجی که طی سالها به بار آورده بود. 🔸هر گونه حمله، به هر نوعی علیه ایالات متحده با حمله ای هزار برابر قوی تر علیه ایران مواجه خواهد شد." ✅ نکته : ترامپ پس از ترور سردار سلیمانی، تهدید کرده بود که اگر جمهوری اسلامی منافع آمریکا را به خطر بیندازد، ۵۲ نقطه ایران "خیلی سخت" هدف قرار می‌گیرد ولی پس از موشک باران پایگاه آمریکایی عین الاسد، ترامپ تهدیداتش را فراموش کرد. #بصیرت_انقلابی 🆔 @basirat_enghelabi110
🔴 اگر تمام دنیا .....‼️ 🔻 اگر تمام دنیا اسرائیل را به رسمیت بشناسند اسلام‌آباد نمی‌شناسد 🔹 عمران خان نخست وزیر پاکستان اعلام کرد: اگر تمام دنیا بخواهند اسرائیل را به رسمیت بشناسند، اسلام‌آباد این کار را نمی‌کند و هرگز تصمیمی مغایر با خواسته‌های ملت فلسطین نخواهد گرفت. #بصیرت_انقلابی 🆔 @basirat_enghelabi110
📖 مجید همانطور که کنارم روی تخت‌خواب نشسته بود، به غمخواری دردهایم بی‌صدا گریه می‌کرد و باز می‌خواست دلم را به شیطنتی عاشقانه شاد کند که با آهنگ دلنشین صدایش برایم شیرین زبانی می‌کرد. می‌دیدم که ساحل چشمانش از هجوم موج اشک سرریز شده و دریای نگاهش از غصه به خون نشسته و باز با صدای بلند می‌خندید تا روی طوفان غم‌هایش سرپوش بگذارد و من که دیگر توانی برای پنهان کاری نداشتم، پیش محرم اسرار دلم بی‌پروا گریه می‌کردم. پرده از جای جراحت‌های جانم کنار زده و از اعماق قلب غمدیده‌ام ضجه می‌زدم و مجید مثل همیشه با همان سکوت سرشار از احساس همدردی، دلداری‌ام می‌داد. سخت محتاج گرمای عشقش شده بودم و دست دراز کردم تا دستش را بگیرم که نیاز انگشتانم روی تن سرد و سفید تشک ماسید و گریه روی گونه‌هایم خشک شد. مجید کنارم نبود، من در تاریکی اتاق تنها روی تخت خزیده بودم و از آن رؤیای شیرین فقط بارش اشک‌هایم حقیقت داشت که هنوز ملحفه سفید تشک از گریه‌های دلتنگی‌ام خیس بود. روی تخت‌خواب نیم‌خیز شدم و هنوز نمی‌خواستم باور کنم حضور مجید در این کنج تنهایی فقط یک خواب بوده که چند بار دور اتاق چشم چرخاندم تا مطمئن شوم امشب سومین شبی است که دور از مجیدم با گریه به خواب می‌روم و با خیالش از خواب می‌پرم. با چشمان خمارم نگاهی به ساعت رومیزی کنار تختم کردم. چیزی تا ساعت پنج صبح نمانده و باید مهیای نماز می‌شدم که از این بد خوابی طولانی دل کَندم و با بدن سنگینم از روی تخت بلند شدم. یک دست به کمرم گرفته و با دست دیگر روی دیوار خانه دست می‌کشیدم که دست دیگری برای یاری‌ام نمی‌دیدم تا بلاخره خودم را به بالکن رساندم و به یاد آخرین دیدار مجید، روی چهارپایه‌ای که در بالکن گذاشته بودم، نشستم. حالا سه روز می‌شد که در این خانه حبس شده و پدر نه تنها همه درها را به رویم قفل می‌کرد که حتی به عبدالله هم به سختی اجازه ملاقات با این زندانی انفرادی را می‌داد و عبدالله هر بار باید ساعتی با پدر مجادله می‌کرد تا بلاخره دل سنگش نرم شده و در را برای عبدالله باز کند. ابراهیم و لعیا و محمد و عطیه هم از ماجرا خبر داشتند، ولی جز عبدالله کسی جرأت نمی‌کرد به دیدارم بیاید. شاید ابراهیم و محمد می‌ترسیدند که به ازای برقراری ارتباط با این مجرم، کارشان را از دست بدهند که هیچ سراغی از تنها خواهرشان نمی‌گرفتند. در عوض، عبدالله هر چه می‌توانست و به فکرش می‌رسید برایم می‌آورد؛ از میوه های نوبرانه‌ای که به توصیه مجید برایم می‌گرفت تا گوشی موبایل و یک سیم کارت اعتباری که دور از چشم پدر آورده بود تا بتوانم با مجید صحبت کنم و حالا این گوشی کوچک و دست دوم، تنها روزنه روشنی بود که هر لحظه دوای دلتنگی‌هایم می‌شد. عبدالله می‌گفت هر چه اصرار کرده تا مجید به خانه مجردی او برود، نپذیرفته و شب‌ها در استراحتگاه پالایشگاه می‌خوابد. بعد از عبدالله چه زود نوبت مجید شده بود تا از این خانه آواره شود و می‌دانستم همین روزها نوبت من هم خواهد رسید. در این دو سه روز، چند بار درِ این خانه به ضرب باز شده و پدر با همه کوه غیظ و غضبش بر سرم آوار شده بود تا طلاقم را از مجید بگیرم و زودتر نوریه به این خانه برگردد و من هر بار در دریای اشک دست و پا می‌زدم و التماس می‌کردم که مجید همه زندگی‌ام بود. چند بار هم به سراغ نوریه رفته بود تا به وعده طلاق من هم که شده، او را به این خانه بازگرداند، ولی آتش کینه نوریه جز به یکی از سه شرطی که پدرش گذاشته بود، خاموش نمی‌شد. پدر هم به قدری از مجید متنفر شده بود که حتی به سُنی شدنش هم راضایت نمی‌داد و فقط مصمم به گرفتن طلاق دخترش بود. دیشب هم که بار دیگر به اتاقم هجوم آورده بود، تهدیدم کرد که فردا صبح باید کار را تمام کنم و حالا تا ساعاتی دیگر این موعد می‌رسید. @basirat_enghelabi110
📖 نماز صبح را با بارش اشکی که لحظه‌ای از آسمان دلتنگ چشمانم بند نمی‌آمد، خواندم و باز خسته به رختخوابم خزیدم که احساس کردم چیزی زیر بالشتم می‌لرزد. از ترس پدر، موبایل را در حالت ساکت زیر بالشتم پنهان کرده بودم و این لرزه، خبر از دلتنگی مجیدم می‌داد و من هم به قدری هوایی‌اش شده بودم که موبایل را از زیر بالشت بیرون کشیدم و پاسخ دادم: «جانم...» و در این صبح تنهایی، نسیم نفس‌های همسر نازنینم از هر عطری خوش رایحه‌تر بود: «سلام الهه جان! خوبی عزیزم؟ گفتم موقع نمازه، حتماً بیداری.» بغضی که از سر شب در گلویم سنگینی می‌کرد، فرو خوردم و با مهربانی پاسخ دادم: «خوبم! تو چطوری؟ دیشب خوب خوابیدی؟ جات راحته؟» و شاید می‌خواست بغض صدایش را نشنوم که در جوابم لحظه‌ای ساکت شد، سپس زمزمه کرد: «جایی که تو نباشی برای من راحت نیس...» و من چه خوب می‌فهمیدم چه می‌گوید که این شب‌ها خانه خودم برایم از هر زندانی تنگ‌تر شده بود، ولی در جوابش چیزی نگفتم و سکوتم نه از سرِ بی‌تفاوتی که از منتهای دردمندی بود و نمی‌دانستم با همین سکوت ساده با دل عاشقش چه می‌کنم که نفس‌هایش به تپش افتاد و با دلواپسی پرسید: «می‌خوای چی کار کنی الهه جان؟ عبدالله بهم گفت که بابا پاشو کرده تو یه کفش که باید طلاق بگیری...» شاید ترسیده بود که من قدم به جاده طلاق بگذارم که اینچنین صدایش از اضطراب از دست دادن الهه‌اش به تب و تاب افتاده و باز باورش نمی‌شد چنین کاری کنم که صدایش سینه سپر کرد: «ولی من بهش گفتم الهه میاد پیش من. میای دیگه، مگه نه؟» و من با همه شب‌های طولانی تنهایی‌ام که به سختی سحر می‌شد، تصمیم دیگری گرفته بودم که آهسته پاسخ دادم: «مجید! من از این خونه جایی نمی رَم. من نمی‌تونم از خونواده‌ام جدا شم، اگه می‌خوای تو بیا!» و با همین چند کلمه چه آتشی به دلش زدم که خاکستر نفس‌هایش گوشم را پُر کرد: «یعنی چی الهه؟ یعنی چی که نمیای؟ من چجوری بیام؟ مگه نشنیدی اونشب چی گفتن؟ تو باید با من بیای یا اینکه از من جدا شی! یعنی چی که با من نمیای؟!!!» و من که منتظر همین لحظه بودم، جسورانه به میان حرفش آمدم: «نه! یه راه دیگه هم هست! تو می‌تونی سُنی بشی! اونوقت می‌تونیم تا هر وقت که می‌خوایم تو این خونه با هم زندگی کنیم!» شاید درخواستم به قدری سخت و گستاخانه بود که برای چند لحظه حتی صدای نفس‌هایش را هم نشنیدم و گمان کردم گوشی را قطع کرده که مردد صدایش کردم: «مجید! گوشی دستته؟» و او با صدایی که انگار در پیچ و خم احساسش گرفتار شده باشد، جواب داد: «آره...» و دیگر هیچ نگفت و شاید نمی‌دانست در پاسخ این همه فرصت‌طلبی‌ام چه بگوید و خدا می‌داند که همه فرصت‌طلبی‌ام تنها به خاطر هدایت خودش بود که قدمی جلوتر رفتم و پرسیدم: «مجید! تو راضی میشی من از خونواده‌ام طرد بشم؟!!! تو دلت میاد من رو از خونواده‌ام جدا کنی؟!!! یعنی تو می‌خوای که من تا آخر عمرم خونواده‌ام رو نبینم؟!!!» @basirat_enghelabi110
🔴انسانهای نالایق جمعی از اصحاب در محضر رسول خدا بودند، حضرت فرمود: می خواهید کسل ترین، دزدترین، بخیل ترین، ظالم ترین و عاجزترین مردم را به شما نشان دهم؟ اصحاب: بلی یا رسول الله! فرمود: 1⃣ کسل ترین مردم کسی است که از صحت و سلامت برخوردار است ولی در اوقات بیکاری با لب و زبانش ذکر خدا نمی گوید. 2⃣ دزدترین انسان کسی است که از نمازش می کاهد، چنین نمازی همانند لباس کهنه در هم پیچیده به صورتش زده می شود. 3⃣ بخیل ترین آدم کسی است که گذرش بر مسلمانی می افتد ولی به او سلام نمی کند. 4⃣ ظالم ترین مردم کسی است که نام من در نزد او برده می شود، ولی بر من صلوات نمی فرستد. 5⃣ و عاجزترین انسان کسی است که از دعا درمانده باشد. 📚داستان های بحارالانوار جلد 9 🆔 @basirat_enghelabi110
✍آیت اللّه بهجت (ره): جمله "الشفاء فی تربته" (و شفا را در تربت او قرارداد)که در زیارت امام حسین علیه السلام است، تا آخرین و شدیدترین مرحله درد و بیماری را که همه اطباء از مداوای آن عاجزند، شامل می‌شود. آب زمزم و تربت سیدالشهدا علیه السلام، هرکجا مصرف شود، اثر دارد. چیزی که هست، ممکن است برآورده شدن حاجت، مصلحت نباشد.[درعوض] خداوند متعال،چیزی بهتر از آن را عنایت می کند. 📚رحمت واسعه، ص ۲۰۵ #بصیرت_انقلابی 🆔 @basirat_enghelabi110
شخصى نزد امام صادق رفت و گفت من از #لحظه_مرگ بسيار ميترسم چــه کنــم؟ امام صادق(ع) فرمودند⇩ #زيـارت_عاشـورا را زيـاد بخوان.. آن مرد گفت: چگونه با خواندن زيارت عاشورا از خوف آن لحظه در امان باشم؟ امام صادق فرمود: مگر در پايان زیارت عاشورا نمى خوانيد؟ •{ اَللّهُمَّ‌ارْزُقْنی‌شَفاعَهَ‌الْحُسَیْنِ‌یَوْمَ‌الْوُرُودِ } یعنی خدايا #شفـاعت_حسين علیـه‌السلام را هنگام ورود به قبر روزى من کن... #بصیرت_انقلابی 🆔 @basirat_enghelabi110
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔹موج سند 2030زدایی از دامغان به یزد رسید 🔹با ابتکار جدید دیگر 🔹دبستان قرآنی پسرانه امیر بهادری یزد 🔹کلاس اول 🔴 شهر بعدی کجا خواهد بود؟ #سند_2030 #بصیرت_انقلابی 🆔 @basirat_enghelabi110
✅ روزهای سیاه تروریست‌ها در عراق ☑ طی روزها و هفته های اخیر، ده ها حمله به کاروان نظامیان آمریکایی در عراق صورت گرفته است که آخرین آن، هلاکت سه نفر از مزدوران عضو سازمان جاسوسی آمریکا (سیا) در روز گذشته می باشد. مقاومت، تازه بازی را در عراق شروع کرده است و کفتارهای آمریکایی، در روزها و هفته های آینده، سرنوشت سیاه تری در پیش رو خواهند داشت. آمریکا درحال طراحی و اجرای خیمه شب بازی سازش گاوهای شیرده منطقه با رژیم صهیونیستی است ولی جریان مقاومت اجازه چیدن میوه از این باغ خیانت و رو سیاهی را به آمریکا و اسرائیل نخواهد داد. حملات جوانان عراقی مبارز و مخالف اشغالگری، تا اخراج چکمه پوشهای شیطان از عراق و کل منطقه ادامه خواهد یافت. آمریکا در دوره قبل، با ۴۰۰۰ تابوت، عراق را ترک کرد ولی پیش بینی می شود، این بار تروربستهای ببشنر به هلاکت برساند و روزهای سیاهتری در انتظار اشغالگران و جنایتکاران باشد. باید به انتظار نشست و دید، این بار مقاومت با سربازان کاخ سیاه چه خواهد کرد. 🆔 @basirat_enghelabi110
با دعای مومنین حال استاد انصاریان رو به بهبودی است حجت الاسلام صابریان، مسئول دفتر استاد انصاریان: به لطف الهی، دعای محبین اهل‌بیت و زحمات کادر درمانی وضعیت جسمی و شرایط تنفسی استاد انصاریان نسبت به روز های گذشته بسیار مطلوب است و آن طور که پزشکان اعلام کرده‌اند الحمدلله خطر رفع شده است. استاد انصاریان از همه مومنین و محبین اهل بیت (ع) که در این مدت جویای حال ایشان بودند تشکر کرد. استاد انصاریان برای پیگیری ادامه درمان باید همچنان در بیمارستان تحت نظر باشند، لذا از مردم عزیز می خواهیم همچنان برای شفاء همه بیماران و استاد انصاریان دعا کنند. 🔥نقل شده از کانال رسمی ایشان🔥 #بصیرت_انقلابی 🆔 @basirat_enghelabi110
. شکست خورده! 🔹ترامپ مقابل ایران شکست خورد. 🔹ترامپ مقابل چین شکست خورد. 🔹ترامپ مقابل روسیه شکست خورد. 🔹ترامپ مقابل کره شمالی شکست خورد. 🔹ترامپ در شورای امنیت شکست خورد. ♦️آیا او می تواند دیکته بحرین و امارات و دومنیکن را به عنوان دستاورد سیاست خارجی فاکتور کند؟ 🔹ترامپ درباره ابرقدرتی چی فکر می کرد و چی شد؟! آن اوایل که سر کار آمده بود، حتی به چین زور می گفت و پای میز مذاکره می آورد. ♦️اما حالا رونویسی از توافق های مرُده و پوسیده ای مثل کمپ دیوید، اسلو، مادرید، شرم الشيخ و آناپوليس را تنها دستاورد خارجی خود می داند. 🖌 محمد ایمانی 🆔 @basirat_enghelabi110
📖 و دروغ نمی‌گفتم که اگر رفتن با مجیدِ شیعه را انتخاب می‌کردم، برای همیشه از دیدن خانواده‌ام محروم می‌شدم و نه فقط خانه و خاطرات مادرم که ارتباط با پدر و برادرانم را هم از دست می‌دادم، ولی اگر مجید مذهب اهل سنت را می‌پذیرفت، به هر دو خواسته قلبی‌ام می‌رسیدم که هم همسرم به صراط مستقیم هدایت می‌شد و هم در حلقه گرم خانواده‌ام باقی می‌ماندم و میدان فراخ سکوت سنگینش چه فرصت خوبی بود که بتوانم تا عمق دروازه‌های اعتقادی‌اش یکه تازی کنم و من بی‌خبر از خنجرهایی که یکی پس از دیگری بر قلبش می‌زدم، همچنان می‌تاختم: «اگه قرار باشه من با تو بیام، باید تا آخر عمر قید بابا و بردارهام رو بزنم! ولی تو فقط باید قبول کنی که یه سری کارها رو انجام بدی! مگه تو خودت نمی‌گی همه ما مسلمونیم و فقط یه سری اختلافات جزئی داریم؟ خُب از این اختلافات جزئی بگذر و مثل یه مسلمون سُنی زندگی کن! من که ازت چیز زیادی نمی‌خوام! اگه تو مذهب تسنن رو قبول کنی، دوباره بر می‌گردی تو همین خونه زندگی می‌کنی، مثل من!» چشمانش را نمی‌دیدم ولی رنگ رنجش نگاهش را از همان پشت تلفن احساس کردم که دیگر نتوانستم بیش از این زبان بچرخانم و او در برابر خطابه‌های عریض و طویلم، تنها یک سؤال ساده پرسید: «اگه نشم؟» و من همانطور که دستم روی تنم بود و حرکت نرم و آهسته حوریه را زیر انگشتان مادری‌ام احساس می‌کردم، ایمان داشتم که مجید، چه شیعه و چه سُنی، تنها مرد زندگی من و پدر دخترم خواهد بود و باز نمی‌خواستم این فرصت طلایی را از دست بدهم که با لحنی گله‌مندانه پرسیدم: «چرا نشی؟!!! یعنی من برای تو انقدر ارزش ندارم؟!!!» و می‌خواستم همینجا کار را تمام کنم و به بهای عشق الهه هم که شده، قلبش را به سمت مذهب اهل تسنن بکشانم که با سوزی که از عمق جانم بر می‌آمد، تیر خلاصم را زدم: «یعنی حاضری منو طلاق بدی، دخترت رو از دست بدی، زندگی‌ات از هم بپاشه، ولی دست از مذهبت برنداری؟!!!» و هنوز شراره‌های زبانم به پایان نرسیده، عاشقانه مقابلم قد علم کرد: «الهه! تو وقتی با من ازدواج کردی، قبول کردی با یه مرد شیعه زندگی کنی، منم قبول کردم با یه دختر سُنی زندگی کنم. من تا آخر عمرم پای این حرفم می‌مونم، پشیمون هم نیستم! این دختر سُنی رو هم بیشتر از همه دنیا دوست دارم. الهه! من عاشق این دختر سُنی‌ام! حالا تو می‌خوای بزنی زیر حرفت؟!!! اونم بخاطر کی؟!!! بخاطر یه دختر وهابی که خودت هم قبولش نداری!» و حالا نوبت او بود که مرا در محکمه مردانه‌اش به پای میز محاکمه بکشاند: «حالا کی حاضره همه زندگی‌اش رو از دست بده؟!!! من یا تو؟!!!» و من در برابر این دادخواهی صادقانه چه پاسخی می‌توانستم بدهم جز اینکه من هم دلم می‌خواست به هر بهانه‌ای همسر شیعه‌ام را به مذهب عامه مسلمانان هدایت کنم و حالا این بهانه گرچه به دست عفریته‌ای به نام نوریه، به دست آمده و بهترین فرصتی بود که می‌توانستم مجید را در دو راهی عشق الهه و اعتقاد به تشیع قرار دهم، بلکه او را به سمت مذهب اهل سنت بکشانم. هر چند از لحن محزون کلامش پیدا بود تا چه اندازه جگرش از حرف‌هایم آتش گرفته، ولی حالا که به بهای شکستن شیشه احساس همسرم این راه را آغاز کرده بودم، به این سادگی‌ها عقب‌نشینی نمی‌کردم و همچنان بر اجرای نقشه‌ام مصمم بودم تا ساعت هشت صبح که پدر کلید را در قفلِ در چرخاند و با صورتی عصبی قدم به خانه‌ام گذاشت. @basirat_enghelabi110
📖 گوشه مبل کِز کرده و باز با دیدن هیبت هولناکش رنگ از صورتم پریده بود و او آنقدر عجله داشت که همانجا کنار در پرخاش کرد: «چی شد؟ چی کار می‌کنی؟ کِی میری دادگاه درخواست بدی؟ هان؟ من به نوریه قول دادم امروز دست پُر برم دنبالش!» از شنیدن نام دادگاه دلم لرزید و اشک پای چشمم غلطید و پدر که انگار حوصله گریه‌هایم را نداشت، چین به پیشانی انداخت و کلافه صدا بلند کرد: «بیخودی آبغوره نگیر! حرف همونه که گفتم! طلاق می‌گیری! خلاص!» سایه ترسش آنقدر سنگین بود که نمی‌توانستم سرم را بالا بیاورم و همانطور که نگاهم روی گل‌های قالی ثابت مانده بود، با بغضی که راه گلویم را بسته بود، پرسیدم: «خُب... خُب این بچه چی؟» که نگذاشت حرفم تمام شود و با حالتی عصبی فریاد کشید: «من به این توله سگ کاری ندارم! امروز باید بری دادگاه تقاضای طلاق بدی تا دادگاه تکلیفت رو روشن کنه! وگرنه هر چی دیدی از چشم خودت دیدی!» سپس به دیوار تکیه زد و با حالتی درمانده ادامه داد: «تو برو تقاضا بده تا لااقل من به نوریه بگم درخواست طلاق دادی. بهش بگم اون مرتیکه دیگه تو این خونه نمیاد و تو تا چند ماه دیگه ازش طلاق می‌گیری، شاید راضی شه برگرده.» سرم را بالا آوردم و نه از روی تحقیر که از سرِ دلسوزی به چشمان پیر و صورت آفتاب سوخته‌اش، خیره ماندم که در کمتر از ده ماه، ابتدا سرمایه و تجارت و بعد همه زندگی‌اش را به پای این خانواده وهابی به تاراج داد و حالا دیگر هیچ اختیاری از خودش نداشت، ولی من نمی‌خواستم به همین سادگی خانواده‌ام را به پای خودخواهی‌های شیطانی نوریه ببازم که کمی خودم را روی مبل جمع و جور کردم و با صدایی که از ترس توبیخ پدر به سختی بالا می‌آمد، پاسخ دادم: «اگه... اگه مجید قبول کنه سُنی شه...» که چشمانش از خشم شعله کشید و به سمتم خروشید: «اسم اون پسره الدنگ رو پیش من نیار! اون کافر بی‌شرف آدم نمیشه! اگه امروز هم قبول کنه، پس فردا دوباره جفتک میندازه!» از طنین داد و بیداد‌های پدر باز تمام تن و بدنم به لرزه افتاده و می‌خواستم فداکارانه مقاومت کنم که با کف هر دو دستم صورت خیس از اشکم را پاک کردم و میان گریه التماسش کردم: «بابا! تو رو خدا! یه مهلتی به من بده! شاید قبول کرد! اگه قبول کنه که سُنی شه دیگه هیچ کاری نمی‌کنه! دیگه قول میدم به نوریه حرفی نزنه! بابا قول میدم...» و هنوز حرفم تمام نشده، به سمتم حمله کرد و دست سنگینش را به نشانه زدن بالا بُرد: «مگه تو زبون آدم نمی‌فهمی؟!!! میگم باید طلاق بگیری! همین!» سپس با چشمان گودرفته‌اش به صورت رنگ پریده‌ام خیره شد و با بی‌رحمی تمام تهدیدم کرد: «بلند میشی یا به زور ببرمت؟!!! هان؟!!!» و من که دیگر نه گریه‌های مظلومانه‌ام دل سنگ پدر را نرم می‌کرد و نه می‌توانستم از خیر سُنی شدن مجید بگذرم، راهی جز رفتن نداشتم که لااقل در این رفت و آمد دادگاه و تقاضای طلاق، هم عجالتاً آتش زبان پدر را خاموش می‌کردم و هم مهلتی به دست می‌آوردم تا شاید کوه اعتقادات مجید را متلاشی کرده و مسیر هدایتش به مذهب اهل سنت را هموار کنم، هرچند در این مسیر باید از دل و جان خودم هزینه می‌کردم، اما از دست ندادن خانواده و سعادتمندی مجیدم، به تحمل اینهمه سختی می‌ارزید که بلاخره به قصد تقاضای طلاق از خانه بیرون رفتم. تخته کمرم از شدت درد خشک شده و نفس‌هایم بریده بالا می‌آمد و به هر زحمتی بود، با قدم‌های کُند و کوتاهم طول خیابان را کنار پدر طی می‌کردم. نمی‌توانستم همپای قدم‌های بلند و سریعش حرکت کنم که به شوق رسیدن به نوریه، خیابان منتهی به دادگاه را به سرعت می‌پیمود و من نه تنها از کمردرد و ضعف بدنم که از غصه کاری که می‌کردم، پایم به سمت دادگاه پیش نمی‌رفت. هرچند می‌دانستم که این درخواست طلاق فقط برای رها شدن از فشار هر روز و شب پدر و گرفتن مهلتی برای متقاعد کردن مجید است، ولی باز هم نمی‌توانستم تحمل کنم که حتی یک قدم به قصد جدایی از مجیدم بردارم. @basirat_enghelabi110
🦋🦋 خواندن دعای غریق به جهت دور ماندن از فتنه های آخر زمان هر روز بعد از نماز صبح 👇👇👇👇 بسم الله الرحمن الرحیم 💐 يا الله يَا رَحْمَانُ يَا رَحِيمُ، يَا مُقَلِّب الْقُلُوبِ ثَبّتْ قَلْبِی عَلَى دِينِكَ 🆔 @basirat_enghelabi110
🎙/ میرزا اسماعیل دولابی(ره): 🔻یک وقت نگویید هر چه دعا می‌کنیم مستجاب نمی‌شود، اگر خدا نمی‌خواست شما نمی‌توانستید دعا کنید. وقتی با حال دعا با خدا حرف می‌زنیم این را خدا خواسته که نصیب ما شده است. ☝️بی‌جهت دست‌ها را بالا نگرفته‌ایم. خودش اول اجابت کرده است بعد ما دعا کردیم. #بصیرت_انقلابی 🆔 @basirat_enghelabi110
💥 عذاب شمر علامه امینی می گوید: مدتها فکر می کردم که خداوند چگونه شمر را عذاب می کند؟در عالم رویا دیدم،آقا امیر المومنین علیه السلام در مکانی خوش آب و هوا،روی صندلی نشسته و من هم خدمت آن جناب ایستاده ام.دو کوزه نزد ایشان بود.فرمود: این کوزه ها رو بردار و برو از آنجا آب بیاور اشاره به محلی فرمود که بسیار با صفا و طراوت بود؛ استخری پر آب و درختانی بسیار شاداب در اطراف آن بود. کوزه‌ها را بر داشته و رفتم آنجا و آنها را پر آب نمودم. ناگهان دیدم هوا گرم شد و هر لحظه گرمی هوا و سوزندگی صحرا بیشتر می‌شود. دیدم از دور کسی رو به من می‌آید. هر چه او به من نزدیکتر می‌شود هوا گرمتر می‌گردد؛ گویی همه این حرارت از آتش اوست. در خواب به من الهام شد. که او ، قاتل حضرت سیدالشهداء علیه‌السلام است. وقتی به من رسید. دیدم هوا به قدری گرم و سوزان شده است که دیگر قابل تحمل نیست. آن ملعون هم از شدت تشنگی، به هلاکت نزدیک شده بود رو به من نمود که از من آب را بگیرد. مانع شدم و گفتم، اگر هلاک هم شوم نمی‌گذارم از این آب قطره ای بنوشد. حمله شدیدی به من کرد و من ممانعت می‌نمودم .دیدم اکنون کوزه‌ها را از دست من می‌گیرد؛ آنها را به هم کوبیدم. کوزه‌ها شکست و آب آنها به زمین ریخت و بخار شد. او که از من ناامید شد رو به استخر نهاد. من بی‌اندازه غمگین و مضطرب شدم که مبادا آن ملعون از آن استخر بیاشامد و سیراب گردد. به مجرد رسیدن او به استخر، چنان آب استخر ناپدید شد که گویی سالهاست یک قطره آب در آن نبوده است؛ درختان هم خشکیده بودند. او از استخر مأیوس شد و از همان راه که آمده بود بازگشت هر چه دورتر می‌شد، هوا رو به صافی و شادابی رفت و درختان و آب استخر به طراوت اول بازگشتند. به حضور حضرت علی علیه السلام شرفیاب شدم، فرمودند: خداوند متعال این چنین آن ملعون را جزا و عقاب می‌دهد. اگر یک قطره آب آن استخر را می‌نوشید از هر زهری تلخ‌تر، و از هر عذابی برای او درد ناک‌تر بود. بعد از این فرمایش، از خواب بیدار شدم. داستان دوستان، ج 3، ص 163 🆔 @basirat_enghelabi110
🌀 در سالروز تشکیل نیروهای سه‌گانه سپاه منتشر شد؛ ✍ دست خط مبارک حضرت امام خمینی (ره) به‌عنوان سند تاریخی بسیار مهم و کمتر دیده‌شده ◀️ مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس در سالروز تشکیل نیروهای سه‌گانه سپاه دست خط مبارک حضرت امام خمینی (ره) به‌عنوان سند تاریخی بسیار مهم و کمتر دیده‌شده در سالروز تشکیل نیروهای سه‌گانه سپاه را منتشر کرد. #بصیرت_انقلابی 🆔 @basirat_enghelabi110
🔴 مروری بر عملکرد و اشتباهات وزیرنفت روحانی در ۷ سال و چند ماه اخیر ▪️چرا زنگنه هیچ وقت استیضاح نمی‌شود!؟ ✍️ حمیدرضا جوانبخت: بیش از ۷ سال از عملکرد بیژن زنگنه در وزارت نفت می‌گذرد. شواهد میدانی و گزارشات رسمی نشان می‌دهد عملکرد او در ۷ سال اخیر به هیچ وجه رضایت بخش نبوده است. 🔹 توقف پالایشگاه‌سازی در دوره وی، برخی قراردادهای مسئله داری مثل توتال و کرسنت که غرامت‌های سنگینی را به جمهوری اسلامی تحمیل کردند و دفاع از آنها، اصرار بر حذف کارت سوخت و بازگرداندن دوباره آن که نتیجه‌اش میلیاردها تومان قاچاق سوخت و حوادث آبان ماه بود، تنزل جایگاه ایران در اوپک به دلیل فقدان دیپلماسی انرژی که بارها زنگنه وعده آن را داد و خودش را ژنرال و متخصص آن عرصه معرفی کرد، اخراج متخصصین از صنعت نفت، اصرار بر خام فروشی و.... تنها و تنها بخش کوچکی از اقدامات اوست که هیچ گاه افکار عمومی نتوانستند پاسخ مناسبی از سوی وی در مقابل این ابهامات دریافت کنند! 🔹 هیچگاه مشخص نشد که چرا زنگنه بابت خسارت‌های وارد کرده به منابع انرژی ایران توسط نهادهای نظارتی مثل دستگاه قضا و مجلس شورای اسلامی بازخواست نشده و کماکان این روند ادامه دارد ؟ 🔹 چرا مجلس شورای اسلامی از اختیارات قانونی خودش در جهت استیضاح بیژن زنگنه و پایان دادن به این رویه فاجعه‌بار استفاده نمی‌کند؟! چه مانعی بر سر راه استیضاح زنگنه وجود دارد ؟! ✍️ در این گزارش تحلیلی خسارت‌هایی که بیژن زنگنه در سال‌های اخیر به صنعت نفت کشور وارد کرده است را مرور میکند. 🔍 جزئیات کامل گزارش بخوانید 👇👇 🖇 bit.ly/2ZGqSdV 🆔 @basirat_enghelabi110