🌸 زن سیاره نیست!
از اداره کار بیرون اومدم و راهی خونه شدم. سیلیهای بیرحمانه آفتاب روی صورتم، امانمو گرفته بود و تو اوج گرما، برای رسیدن به خونه لحظه شماری میکردم. هنوز صدای خانم کارمندی که تو «اداره کار» باهاش بحث کردم، توی گوشم بود و صدای زمخت و قیافه پر از چین و چروک اون خانم، همچنان روی اعصابم! از جوابهای سربالایی که بهم داده بود، دلم شکسته بود. برای همین بود که بهش گفتم: «تویی که اومدی اینجا نشستی و جای امثال منو گرفتی، نبایدم به جز جواب سربالا حرف دیگهای داشته باشی»!
به خونه که رسیدم، گرما رمق رو از تنم گرفته بود. لباس بیرونو در اوردم و آبی به صورتم زدم و در حالی که مسیر باد کولرو رصد میکردم، نشستم روبروی تلویزیون. فاطمه با یه لیوان شربت آبلیمو از آشپزخونه بیرون اومد و بعد از اینکه شربتو بهم داد، برگشت آشپزخونه.
- دستت درد نکنه.
یه جرعه از شربتو که خوردم، تلویزیون توجهمو جلب کرد که داشت درباره اشتغالزایی میگفت. با ناراحتی لیوان شربتو کوبیدم روی میز و آه جانسوز کشیدم!
- چی شد کریم؟
- هیچی
فاطمه دوباره از آشپزخونه بیرون اومد و زانو به زانوی من نشست.
- کار پیدا کردی آقایی؟
- نه بابا
- ناراحت نباش؛ خدا بزرگه.
دیگه نتونستم خودمو کنترل کنم و شروع کردم به پرخاش کردن.
- از من توقع داری کار پیدا کنم؟ کار که مال من نیست. نگاه کن....
اشاره کردم به تلویزیون....
- تا وقتی این صدا و سیمای لعنتی اشتغالزایی رو فقط برای خانما میدونه، منو چه به کار؟! اصلاً چرا به من میگی؟ خودت برو کار پیدا کن؛ برو دیگه. مگه نمیبینی داره اشتغالو برای تو تبلیغ میکنه!
فاطمه دستمو گرفت تو دستش.
- آروم باش عزیزم. من تا وقتی شوهر قهرمانی مثل تو دارم، همچین کاری نمیکنم. اینقده حرص نخور؛ توکلت به خدا باشه.
صدامو اوردم پایین و آهسته گفتم:
- فاطمه من شرمنده تو و بچهها شدم. اگه روز قیامت خواستی ازم پیش خدا شکایت کنی، این خانمای شاغلو فراموش نکن. اونا شریک جرم من هستن!
- کریم جان این چه حرفیه؟ این تویی که باید روز قیامت شفاعتم کنی. من فقط از این خانمای شاغل و از این صدا و سیما شکایت میکنم که حق شوهر گلمو خوردن! با تو تا آخرش هستم؛ هرچی هم که میخواد، بشه. غصه نخور عزیزم.
فاطمه میخواست آرومم کنه. اما حرفهاش بیشتر منو شعلهور میکرد. از لطف فاطمه شرمم بیشتر میشد و دلم میخواست هرچی خانم شاغل تو این مملکته که بدون اضطرار رفتن پستهای مردونه رو گرفتن، نفرین کنم... سعی کردم خودمو کنترل کنم.
- فاطمه جان میدونی؟ تبلیغات تلویزیون باعث شده که هرجا میرم دنبال کار، خانما رو تو اولویت بدونن!
این بار فاطمه بود که آه کشید!
- خدا ازشون نگذره! راستی کریم یادم انداختی یه فایل سخنرانی تو گوشیم دارم از استاد نعمت اللّهی، درباره اشتغال خانما. میخوای گوش بدی؟
در حالی که بلند شد و گوشیشو از روی طاقچه برداشت، با دست دیگهش کنترلو برداشت و تلویزیونو خاموش کرد و بعد از چند لحظه، صدای استاد نعمت اللهی بود که داشت پخش میشد. استاد نعمت اللهی درباره هیجانات عاطفی زنان صحبت میکرد و اینکه خدا مردو تکیهگاه آفریده و زن رو تکیه کننده و وابستگیهای زنانه هست که کانون خانواده رو مستحکم نگه میداره. میگفت: فعالیتهای بالنده و معرفت افزا برای زن خوبه؛ اما اشتغال زن با نگاه اقتصادی، او رو از فلسفه خلقتش دور میکنه و باعث میشه این وابستگیهای زنانه در او از بین بره. صحبتهاشو گوش کردم تا رسید به اونجا که گفت:
- طبیعت زن برعکس طبیعت مرده و کارایی عضلههای زن هم با مرد متفاوته. به همین خاطر شغلهای مردونه برای زن، سلامت جسمی اونها رو هم از بین میبره و مشکلاتی مثل زبری و افتادگی پوست ایجاد میکنه که علاوه بر بیماری، زیبایی رو هم از بین میبره و مشکلاتی مثل اختلالات هورمونهای زنانه که بعضاً منجر به سرطان سینه میشه!
فاطمه چند لحظهای پخش فایلو متوقف کرد.
- شنیدی کریم جان؟ غصه نداره که؛ همین خانمایی که شغل تو رو غصب کردن، خدا تو کاسهشون میذاره. اینا خودشونو دارن هلاک میکنن!
اینو گفت و دوباره ادامه پخش فایل و صحبتهای استاد نعمت اللهی...
- خدا زن رو برای سکون آفریده و مردو برای تحرّک. برا همینه که قرآن نقش زن رو در آرامش بخشی برای مرد تعریف کرده.(۱) بنابراین زن شاغل نمیتونه آرامش دهنده باشه! از طرفی خدا زن رو معشوقه آفریده و مرد رو عاشق؛ درست مثل رابطه ستاره و سیاره؛ ستاره ساکنه و سیاره متحرک و این سیارهس که دور ستاره میگرده!!
۱) سوره روم، آیه ۲۱
حمیدیزاده
#خانواده
#اشتغال
#الرجال_قوامون_علی_النساء
🌸 فرشته نجات
به داخل کوچه رسیدم. چیزی نمونده بود به خونه برسم. هوا تاریک شده بود و هیچ کس تو کوچه نبود. سعی میکردم طوری از کنار راه برم که پام تو آبی که وسط کوچه جمع شده، نره. نگاهم به آب دوخته شده بود. هرچند چهره سیاهرنگم تو آب چندان واضح نبود؛ اما نور چشمهام بود که در میان آب، به من خیره شده بود.
تو رؤیای خودم داشتم پیش میرفتم که یه دفه دو نفر از کوچه فرعی بیرون اومدن و تا منو دیدن، به سمتم هجوم اوردن. هرچند نسبتاً روی خودشونو پوشونده بودن؛ اما مشخص بود که سفید بودن و دست یکشون هم خنجر بود. چنان هول کرده بودم که ضربان قلبمو به وضوح میشنیدم. دو طرف منو گرفته بودن. با شوکی که بهم وارد شده بود، همون جا که وایساده بودم، میخکوب شدم. نمیدونستم باید چکار بکنم. با هر قدم که به من نزدیکتر میشدن، وحشت تو وجودم بیشتر میشد. در این که داد و فریاد کنم هم تردید داشتم؛ چون اهالی اونجا رو میشناختم. بیشترشون سفیدپوست بودن. اما وقتی خواستن به من حمله کنن، ناخودآگاه صدای گریهم بلند شد و گفتم: «ولم کنید. چی از جون من می.خواید»؟ ........
تو همین حین متوجه شدم یه نفر که اون هم سفید بود، از پشت سر به طرف ما دوید و با لگدی که زد، خنجرو از دست یکیشون انداخت. بعد با چند ضربه مشت و لگد پی در پی اونها را متوجه خودش کرد و دوید. طوری که اونها به سمتش دویدن و اون هم در حالی که به من میگفت: «زود باش؛ فرار کن»، به سرعت فاصله میگرفت. به سمت سر کوچه دویدم و در حالی که صدای شالاپ شالاپ پامو تو آب میشنیدم، در حال گریختن بودم. داخل یه کوچه فرعی پناه گرفتم. همین که احساس کردم از دسترسشون خارج شدم، نفس نفس زنان وایسادم.... خدایا این چه اتفاقی بود که افتاد؟ کسی که با این ۲ تا درگیر شد و اونها رو به سمت خودش کشید کی بود؟ مگه خودش سفید نبود؟ پس چرا باهاشون درافتاد؟ نکنه برای خودش اتفاقی بیفته!
قلبم تند تند میزد. استرس داشتم. بغض گلومو گرفته بود و هق هق کنان به این معما فکر میکردم. جرأت بیرون اومدن از اون کوچه باریکو نداشتم. چند دیقهای گذشت و در حالی که تو فکر بودم که چجوری میشه مخفیانه از کوچه بیام بیرون، متوجه شدم مردی داخل کوچه شد. دوباره وحشت تمام وجودمو گرفت؛ آخه سفید پوست بود. اما دیدم این بار یکی با آرامش داره به طرفم میاد. طوری که انگار قصد آزار نداره. نزدیکتر که رسید متوجه شدم گوشه صورتش زخمیه و از صورتش خون میچکه. از چهرش مشخص بود که آمریکایی نیست. ازم پرسید:
- طوریت که نشده؟
- شما؟
- اسمم «فرید» هست؛ همون کسی که اون دو تا اوباش رو ازت دور کرد. شما کی هستی؟
- من «ماری» هستم. از اهالی همین کوچه بالایی. اما چی شد که به فکر نجات من افتادی؟
- داشتم رد می شدم؛ دیدم که به سمتت حمله کردن. وجدانم اجازه نداد از کنار یه زن بیپناه بیتفاوت بگذرم.
جمله زیبایی رو که گفت، تا اون موقع تو مملکت خودم نشنیده بودم. حرفش خیلی قشنگ بود. اما مگه میشه تو این مملکت ما کسی خودشو به خاطر یکی دیگه به خطر بندازه؟ اون هم بدون اینکه منفعتی داشته باشه؟! شاید میخواد نظرمو جلب کنه تا بهش پا بدم. باید حواسمو جمع کنم.... پرسیدم:
- حالا با من چکار داری؟
- هیچی، مگه قراره کاری داشته باشم؟ فقط خواستم مطمئن بشم چیزیت نشده باشه. حالا تا من هستم، سریع از اینجا دور شو.
- آقا واقعاً ازت ممنونم. شما از کجا هستی؟ از اهالی همین کوچهای؟
- نه من اینجا یه رهگذرم. تا چند روز دیگه هم بیشتر تو آمریکا نیستم و باید برم.
- آخه چرا باید بری؟ تو مملکتی که نه سفید به سیاه رحم میکنه و نه مرد به زن، وجود آدمایی مثل شما نیازه!
- متأسفم. پاسپورت توابع کشور ما دیگه تو آمریکا تمدید نمیشه. مجبورم برای ادامه تحصیل از این به بعد تو کشور خودم برنامه بریزم.
- پس چی باعث شد به خاطر نجات من خودتو تو خطر بندازی؟
- ما مردای ایرانی حسی تو وجودمون هست به نام غیرت؛ تو کشور ما امنیت ناموس هر کسی مثل ناموس خودمون مهمه!
حمیدیزاده
در سواد رسانه غربی، رسانه «ابزار انعکاس مشکلات جامعه شناخته شده؛ اما تعریف صحیح رسانه این است که «رسانه فضایی تهاجمی هست که توسط مافیای درون خودش فرهنگ تولید و به جامعه عرضه میکند».
اشکالی که به تعریف غربی رسانه وارد است، این است که اگر آن را ابزار انعکاس مشکلات جامعه بگیریم، در واقع با انعکاس مشکلی که در گوشهای از جامعه اتفاق افتاده در رسانه، این مشکل به تمام جامعه سرایت میکند. چون رسانه ابزار الگو دادن به جامعه است و همین نتیجهاش میشود سیاه نمایی که انفعال ما در محیطی مثل فضای مجازی را به دنبال خواهد داشت.
این در حالی است که غربیها این تعریف از رسانه را فقط به ما عرضه کردهاند و برای جامعه خود برنمیتابند! لذا میبینید که چون در جامعه خودشان عشق نیست، فیلم تایتانیک میسازند تا عشق را به جامعهشان الگو دهند؛ اما نوبت ما که میرسد، قائل هستند به این که باید ناهنجاریها را به بهانه نقد یا به عنوان درس عبرت، در رسانه منعکس کرد و این از آنجا است که غربیها که در خصومت با ما به سر میبرند، هیچ وقت خیر جامعه ما را نخواستهاند؛ اما مع الأسف باید گفت: در اکثر قریب به اتفاق مراکزی که در کشور ما سواد رسانه را تدریس میکنند، مبنا همان مبنای غربی است و این یعنی دخالت جریان نفوذ در این امر!
حقیقت این است که وقتی که ما با دشمن در جنگ باشیم، هیچ وقت دشمن به ما مهمات نمیدهد و در حال حاضر ما با دشمن در جنگ رسانهای هستیم. لذا سواد رسانه وارداتی، مشوک است و نباید چنین مبنایی در کشور ما تدریس شود!
حمیدیزاده
#فضای_مجازی
#سواد_رسانه
نکتهای ضروری جهت بصیرت در جنگ رسانهای:
ستون پنجم دشمن که به صورت نفوذ شبکهای بین ما حضور دارن، عمدتاً «فرستنده» هستن و نه «گیرنده». به این معنی که مأموریتشون داده پردازی جهت تغییر ذائقه ما هست و نه جاسوسی و جلب اطلاعات؛ اگرچه به عنوان گیرنده هم مأموریت دارن.
ماهیت نفوذ «نفاق» هست. چون نفوذیها به صورت نامحسوس در بین ما عمل میکنن و مراقبت برای لو نرفتن رو در دستور کار دارن. لذا منافقانه فعالیت میکنن و به این منظور، تاکتیکهای خودشونو در پوشش آرمانهای ما تدبیر و طراحی میکنن تا جهت تکمیل پازلشون، ما رو با خودشون همراه کنن! بنابراین خودشونو در زمینه آرمانهای ما، از همه دغدغهمندتر نشون میدن و این در حالیه که ارزشها و آرمانهای ما رو برای نقشههای خودشون، سر نیزه میکنن.
اولویت این دسته از ستون پنجمیهای دشمن که نقش فرستندگی دارن، حضور در محیطهای اثرگذار ما و کانالها و گروههایی هست که نقش بصیرت افزایی دارن و یا بنا دارن با حرکت مثبت، جامعه رو اصلاح کنن تا بتونن در این کانالها و گروههای اثرگذار، تصمیم سازی کنن؛ بلکه فعالیتهای این گروههای مثبت و اثرگذار رو ناکارآمد کنن!
این نفوذیها که به صورت فرستنده تو کانالها و گروهها سازماندهی شدن، موانعی که موجب افشای نقشه دشمن باشه رو برنمیتابن و برای اینکه نقشههاشون خنثی نشه، علیه کسانی که محتوای تاکتیکی تو گروه ها میذارن، اقدام به عملیات روانی میکنن تا اعتبار این افراد و مطالب تاکتیکی اونها رو در نظر کسانی که سواد رسانه ندارن، مخدوش کنن و بتونن کار خودشونو پیش ببرن!
#سواد_رسانه
#محتوای_تاکتیکی
#نفوذ_سبکهای
#ذائقه_سازی
حمیدیزاده
انعکاس ناهنجاریها؛ نقد یا تلقین؟
افشای جعلی بودن عکس کشف حجاب مقابل در دانشگاه تهران که توسط پیادهنظام بیبیسی تو گروهها منتشر شده بود، نشون داد که تکنیک دشمن برای قبح شکنی از ناهنجاریها، حرکتی ایجابی جهت تلقین ناهنجاریها به بدنه جامعه هست که با ظاهری فریبنده در پوشش نقد و در لباس خودی انجام میشه تا رد پایی از دشمن در اون نباشه و به این صورت به باور ما تبدیل بشه؛ به عبارت دیگه ایجاد خطای محاسباتی در ذهن ما نسبت به جامعه برای اینکه گمان کنیم جامعه آلوده شده و دیگه کار از دست ما خارج شده!
این قاعده که طبق فرموده شهید همت باید برای پیدا کردن راه، نگاهمون به دشمن باشه تا برعکس دشمن عمل کنیم، در اینجا اینطور حکایت میکنه که برای موفقیت در جنگ رسانهای، باید از ذکر ناهنجاریها در رسانه بپرهیزیم و هنجارها رو به روش ایجابی تو رسانه منعکس کنیم تا با تلقین ارزشها به بدنه جامعه از طریق ماهیت هجومی رسانه، جامعه خودمونو اصلاح کنیم.
یادمون باشه فضای مجازی فضای مواجهه با جامعه مصرف نیست تا به بهانه آسیب شناسی تو این فضا نقادی کنیم؛ بلکه مخاطب ما تو فضای مجازی جامعه هدفه و بابد مستقیماً اقدام به فرهنگ سازی کنیم.
#ماهیت_تهاجمی_رسانه
#تلقین_ارزشها
حمیدیزاده
🌸 زن سیاره نیست!
از اداره کار بیرون اومدم و راهی خونه شدم. سیلیهای بیرحمانه آفتاب روی صورتم، امانمو گرفته بود و تو اوج گرما، برای رسیدن به خونه لحظه شماری میکردم. هنوز صدای خانم کارمندی که تو «اداره کار» باهاش بحث کردم، توی گوشم بود و صدای زمخت و قیافه پر از چین و چروک اون خانم، همچنان روی اعصابم! از جوابهای سربالایی که بهم داده بود، دلم شکسته بود. برای همین بود که بهش گفتم: «تویی که اومدی اینجا نشستی و جای امثال منو گرفتی، نبایدم به جز جواب سربالا حرف دیگهای داشته باشی»!
به خونه که رسیدم، گرما رمق رو از تنم گرفته بود. لباس بیرونو در اوردم و آبی به صورتم زدم و در حالی که مسیر باد کولرو رصد میکردم، نشستم روبروی تلویزیون. فاطمه با یه لیوان شربت آبلیمو از آشپزخونه بیرون اومد و بعد از اینکه شربتو بهم داد، برگشت آشپزخونه.
- دستت درد نکنه.
یه جرعه از شربتو که خوردم، تلویزیون توجهمو جلب کرد که داشت درباره اشتغالزایی میگفت. با ناراحتی لیوان شربتو کوبیدم روی میز و آه جانسوز کشیدم!
- چی شد کریم؟
- هیچی
فاطمه دوباره از آشپزخونه بیرون اومد و زانو به زانوی من نشست.
- کار پیدا کردی آقایی؟
- نه بابا
- ناراحت نباش؛ خدا بزرگه.
دیگه نتونستم خودمو کنترل کنم و شروع کردم به پرخاش کردن.
- از من توقع داری کار پیدا کنم؟ کار که مال من نیست. نگاه کن....
اشاره کردم به تلویزیون....
- تا وقتی این صدا و سیمای لعنتی اشتغالزایی رو فقط برای خانما میدونه، منو چه به کار؟! اصلاً چرا به من میگی؟ خودت برو کار پیدا کن؛ برو دیگه. مگه نمیبینی داره اشتغالو برای تو تبلیغ میکنه!
فاطمه دستمو گرفت تو دستش.
- آروم باش عزیزم. من تا وقتی شوهر قهرمانی مثل تو دارم، همچین کاری نمیکنم. اینقده حرص نخور؛ توکلت به خدا باشه.
صدامو اوردم پایین و آهسته گفتم:
- فاطمه من شرمنده تو و بچهها شدم. اگه روز قیامت خواستی ازم پیش خدا شکایت کنی، این خانمای شاغلو فراموش نکن. اونا شریک جرم من هستن!
- کریم جان این چه حرفیه؟ این تویی که باید روز قیامت شفاعتم کنی. من فقط از این خانمای شاغل و از این صدا و سیما شکایت میکنم که حق شوهر گلمو خوردن! با تو تا آخرش هستم؛ هرچی هم که میخواد، بشه. غصه نخور عزیزم.
فاطمه میخواست آرومم کنه. اما حرفهاش بیشتر منو شعلهور میکرد. از لطف فاطمه شرمم بیشتر میشد و دلم میخواست هرچی خانم شاغل تو این مملکته که بدون اضطرار رفتن پستهای مردونه رو گرفتن، نفرین کنم... سعی کردم خودمو کنترل کنم.
- فاطمه جان میدونی؟ تبلیغات تلویزیون باعث شده که هرجا میرم دنبال کار، خانما رو تو اولویت بدونن!
این بار فاطمه بود که آه کشید!
- خدا ازشون نگذره! راستی کریم یادم انداختی یه فایل سخنرانی تو گوشیم دارم از استاد نعمت اللّهی، درباره اشتغال خانما. میخوای گوش بدی؟
در حالی که بلند شد و گوشیشو از روی طاقچه برداشت، با دست دیگهش کنترلو برداشت و تلویزیونو خاموش کرد و بعد از چند لحظه، صدای استاد نعمت اللهی بود که داشت پخش میشد. استاد نعمت اللهی درباره هیجانات عاطفی زنان صحبت میکرد و اینکه خدا مردو تکیهگاه آفریده و زن رو تکیه کننده و وابستگیهای زنانه هست که کانون خانواده رو مستحکم نگه میداره. میگفت: فعالیتهای بالنده و معرفت افزا برای زن خوبه؛ اما اشتغال زن با نگاه اقتصادی، او رو از فلسفه خلقتش دور میکنه و باعث میشه این وابستگیهای زنانه در او از بین بره. صحبتهاشو گوش کردم تا رسید به اونجا که گفت:
- طبیعت زن برعکس طبیعت مرده و کارایی عضلههای زن هم با مرد متفاوته. به همین خاطر شغلهای مردونه برای زن، سلامت جسمی اونها رو هم از بین میبره و مشکلاتی مثل زبری و افتادگی پوست ایجاد میکنه که علاوه بر بیماری، زیبایی رو هم از بین میبره و مشکلاتی مثل اختلالات هورمونهای زنانه که بعضاً منجر به سرطان سینه میشه!
فاطمه چند لحظهای پخش فایلو متوقف کرد.
- شنیدی کریم جان؟ غصه نداره که؛ همین خانمایی که شغل تو رو غصب کردن، خدا تو کاسهشون میذاره. اینا خودشونو دارن هلاک میکنن!
اینو گفت و دوباره ادامه پخش فایل و صحبتهای استاد نعمت اللهی...
- خدا زن رو برای سکون آفریده و مردو برای تحرّک. برا همینه که قرآن نقش زن رو در آرامش بخشی برای مرد تعریف کرده.(۱) بنابراین زن شاغل نمیتونه آرامش دهنده باشه! از طرفی خدا زن رو معشوقه آفریده و مرد رو عاشق؛ درست مثل رابطه ستاره و سیاره؛ ستاره ساکنه و سیاره متحرک و این سیارهس که دور ستاره میگرده!!
۱) سوره روم، آیه ۲۱
حمیدیزاده
#خانواده
#اشتغال
#الرجال_قوامون_علی_النساء
تناقض ماهیت فضای مجازی با امر مطالبهگری
یکی از قابلیتهای فضای مجازی این است که موجب تخلیه کاربران میشود؛ درست مثل کسی که دغدغهای درون خود دارد و برای اینکه خودش را خالی کند و سبک شود، دست به قلم میبرد و آنچه در دل دارد را روی کاغذ پیاده میکند.
بسیاری از افسران جنگ نرم از فضای مجازی برای مطالبهگری استفاده میکنند و میخواهند پتانسیلی از مطالبهگری در مخاطبان خود ایجاد کنند؛ حال آنکه وقتی با نگاشتن دست روی دغدغههای اجتماعی مخاطبان خود میگذارند، بالعکس موجب تخلیه پتانسیل مطالبهگری در آنها میشوند.
سواد رسانه به ما می آموزد که فضای مجازی فضای کار میدانی و اثرگذاری مستقیم بر جامعه است و محیط مناسبی برای مطالبهگری نبوده، مطالبهگری در این محیط به واسطه ماهیتی که دارد، منتهی به سیاهنمایی خواهد شد؛ مگر اینکه با عنایت ویژه به قابلیتهای این فضا و نگارشی مدبرانه و مبتنی بر قواعد رسانهای، صرفاً جهت أخذ نتایج نسبی به این فضا ورود داشته و اصل کار را کف جامعه دنبال نماییم. در این صورت لازم است آنچه در فضای مجازی طرح میکنیم، ادبیاتی انشایی داشته باشد و از طرح این دست مطالب با بیان اخباری، به شدت پرهیز نماییم.
در این باره لازم است بدانیم طراحی ماهیت فضای مجازی توسط سازمان پنتاگون آمریکا، روانشناسانه و کاملاً از روی توجه بوده و یکی از اغراضشان زمینگیر گردن روانی کاربران و استحاله روحیه پیگیری در آنها بوده است!
حمیدیزاده
#مطالبهگری
#تخلیه_پتانسیل_مطالبهگری
#سواد_رسانه
عوارض روابط موازی میان زن و شوهر.mp3
زمان:
حجم:
2.29M
عوارض روابط موازی میان زن و شوهر در رابطه تکاملی آنها و در تربیت فرزند
حمیدیزاده
#خانواده
#روابط_زوجین
#اعتقاد_درمانی
باز باران
با ترانه
با گوهرهای فراوان
میچکد بر روی گونه
یادم آید روز باران
با دلی غرق لطافت
پر ز بهجت
توی دنیای زنانه
دختری ۱۰ ساله بودم
ناز و خرم
شاد و مسرور
گرم و پر شور
با حیای دخترانه
مینشستم توی خانه
میگرفتم یک پر قو
میکشیدم عکس آهو
مینوشتم از طراوت
از صفا و از نجابت
داستانهای زمانه
رازهای عاشقانه
چادر زنهای ریحان
چاره میکرد چشمها را
غیرت مردان دوران
قرص میکرد دلها را
دختران با شادمانی
در پناه غیرت مرد
میکردند زندگانی
این دل را زنده میکرد
دل با مهر خروشان
رفته رفته گشت دریا
توی این دریای جوشان
هیبت مردانه پیدا
بس گوارا بود باران
وه چه زیبا بود دوران
میشنیدم اندر این گوهرفشانی
رازهای جاودانی، پندهای آسمانی
بشنو از من دختر گل
در کنار مرد فردا
زندگانی خواه با پول خواه بیپول
هست پویا؛ هست زیبا؛ هست زیبا
سواد رسانه یعنی بدونیم الأن
#موشک_به_اسراییل
و
#جنایت_آلسعود
باید در صدر هشتگها باشه و نذاریم دشمن هشتگهای ما رو مدیریت کنه.
#جهاد_تبیین هم یعنی تا میتونید، این مطلبو تو گروهها موجافکنی کنید.
📎عدو شود سبب خیر، اگر خدا خواهد!
چندین سال پیش بود که امام جامعه سخن از «واجب فراموش شده» به میان آورد.[۱] واجبی که بدان توجه نمیشد و معروفی که در اذهان بسیاری از افراد جامعه، معروف نبود؛ اگرچه همتراز واجبی همچون نماز است و معالأسف «امر به معروف و نهی از منکر» در میان امت مهجور مانده بود و بدان عمل نمیشد.
اما این سنت الهی است که گاهی ارادهاش را به واسطه دشمنش محقق گرداند. دشمنی که میخواهد شعائر دین را براندازد و به این منظور کاری میکند که این شعائر احیاء گردد! دشمنی که سرباز آمریکایی را برای نابودی نجف و کربلا روانه عراق میکند و نتیجه این میشود که با بازگشت آن سرباز به وطنش، نام حسینع در دور افتادهترین روستاهای آمریکا نقل شده، مردم مغرب زمین را به سوی خود میخواند. «یریدون لیطفئوا نور الله بأفواههم و الله متمّ نوره ولو کره الکافرون».[۲]
و این بار این سنت فراموش شده «امر به معروف و نهی از منکر» است که به اراده خدا و البته به دست دشمن خدا احیاء شد! دشمنی که عناصر نفوذی وابسته به خود و عروسکهای خیمه شب بازی فساد و فحشاء را به کوچهها و خیابانهای شهر ما گسیل کرده تا فضای دینی و انقلابی شهر را از بین ببرد؛ [۳] اما اتفاقاً همین اقدام او است که امت را به تکاپو انداخته، زمزمه «امر به معروف و نهی از منکر» را در فضای شهر میپیچاند و حال در هر کوی و برزن، سخن از این فریضتین است که معروف شده، ورد زبانها میگردد.
آری، گویا خدایی که موسی را در دامن دشمنش فرعون حفظ کرد، این بار اراده کرده که برای رو کم کنی فرعون زمان، نظام مقدس جمهوری اسلانی را در دامن جریان نفوذ حفظ نماید!
حمیدیزاده
۱؛ ۶۸/۱۰/۱۹
۲؛ صف، ۸
۳؛ ۹۷/۱۰/۱۹
#امربهمعروف_و_نهیازمنکر
7.01M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📎جهاد تبیین
امام خامنهای درباره «جهاد تبیین»، حکم به «جهاد فوری» دادند. در این باره دو مسأله شرعی جای پرسش دارد:
۱. آیا با وجود «فوریت» قید شده در این حکم، تأخیر انداختن آن جهت مسافرت و دید و بازدید نوروزی جایز است؟!
۲. آیا رفتن به شهرستان جهت تبلیغ ماه رمضان برای روحانیونی که توان تبیین درباره موضوع خطرناک و اورژانسی «وضعیت امنیتی قم» دارند، جایز است؟!
یاد رزمندگان دفاع مقدس که در شب عروسی خود زندگیشان را رها میکردند تا از عملیات جا نمانند، به خیر!!
#جهاد_تبیین
#واجب_فوری