💠 پندانه
🔹 حاج آقا حواست باشد
قصاب محله که گوشت بد بدهد
میگویند قصاب محله ما بد است
میروند یک قصابی دیگر
آنقدر میگردند
تا یک خوبش را پیدا کنند.
🔹نانوای محله که نان بد بپزد
میگویند نانوایی محله ما نانش بد است
میروند یک نانوایی دیگر
🔹آرایشگر محله که بد اصلاح کند
میگویند آرایشگر محله ما بد است
میروند سراغ یک آرایشگر دیگر
🔹خیاط و میوه فروش و بقالی محل هم همینطور
🔺اگر او بد باشد فقط خودش بد است
اما
🔸 امام جماعت مسجد که بد شد
آخوند محله که بد شد
میگویند آخوند ها بد هستند
🔸آخوند محله که سوار ماشین مدل بالا شد
🔸آخوند محله که خانهء گرانقیمت داشت
🔸آخوند محله که برای همسایگان غرور و تکبر داشت
میگویند همه آخوندها همینند.
🔸نمیدانم توقعشان از تو بالاست
یا نه مثل نان و گوشت و میوه به تو احساس نیاز نمیبینند
🔸 اگر تو بد بودی سراغ دیگری نمیروند که ببینند بقیه چطورند
به راحتی از بد بودن همهء شما سخن میگویند
🔺هرچه که هست تو باید
خیلی بیشتر حواست باشد
سروش👇
http://sapp.ir/basiratezohor
بصیرت ظهور &ایتا👇
eitaa.com/basiratezohor
دفترچه نیم سوخته یک تکفیری
#قسمت_آخر
✍ ص24: داره کم کم حالم بهتر میشه اما چندان نمیتونم سریع بدوم. در تمرینات خیلی نمیتونم خودمو مثل قبلا نشون بدم. مخصوصا از دیوار و گودال خاردار خیلی به زحمت رد میشم. فرمانده دسته مون بد نگام میکنه. دوست ندارم انتحاری بشم. چون شنیدم مجاهدین عملیاتی که نتونند خودشون را به تمرینات دشوار برسونند در انتحاری به کار گرفته میشوند.🔺
👈 (صفحات مابین، دارای حروف و مطالب نامعلوم است که قابل خواندن نیست)🔻
✍ ص27: نتونسته بودم بن راشد را پیدا کنم... آدم عجیبیه... بعد از اون شب، فقط یکبار دیده بودمش... از بس به کارش مشغوله، حتی غذا هم در زندان میخوره... امروز رفتم پیشش... زندانی در یک پاسگاه متروکه بود... زندانیاش داشتن با سر و بدن خون آلود پشت سرش نماز میخوندند!! ... البته معلوم بود که دارن بالاجبار این کار را میکنند و حتی بعضیاشون ناله میکردند... تا حالا چنین صحنه ای ندیده بودم... بعد از نماز عصر برای زندانیاش حرف زد... براشون از شیوه صحیح خوندن نماز صحبت کرد... بعدش رفتم پیشش... معانقه کردیم... گفتم: فرداشب عملیات داریم... گفت: صحبت میکنم که تو هم بتونی بری... گفتم: حتما این کارو بکن... ساعتی طول کشید تا تونست اجازه بگیره و من هم مثل همه مجاهدان دَم عملیات، به قرنطینه عملیاتی رفتم...🔺
✍ ص28: امشب نتونستیم نماز عشا را به جماعت بخونیم... داریم حرکت میکنیم... شیخ جبار المفرح برامون سخنرانی کرد... گفت پیامبر منتظرتون هست... گفت قرار نیست حتی بوی جهنم را بشنوید... گفت هرکس خونالودتر بهتر... گفت تا میتونید نشون بدید که نمیترسید و در برابر مرتدین مقاومت میکنید... نمیترسم اما حالت تهوع دارم... مثل روزای اولی که اومده بودم سوریه... صدای تپش قلبم را میشنوم... فقط با نوشتن آروم میشم...🔻
🔫 ص30: (نقاشی یک اسلحه کمری در این صفحه کشیده شده که آرم جبهه النصره وسطش نقاشی شده)🔺
✍ ص31: در گودال های یک متری نشستیم و منتظر دستوریم... ابوبکر سیف الدین از دور توجهش به یه چیزی جلب شده... میگه احتمالا بازم به کمین خوردیم اما نمیدونم چرا شلیک نمیکنند با اینکه دقیقا در دهان گرگ هستیم... پرسید: داری چی مینوسی؟ ... گفتم: دارم خودم را آروم میکنم... نمیدونم چرا همه اش یاد بن راشد میفتم... چهره اش مدام روبرومه... 🔻
‼️ (این آخرین صفحه ای بود که قابل خواندن و ترجمه کردن بود و بقیه صفحات یا سفید هستند یا سوخته اند)📛
سروش👇
http://sapp.ir/basiratezohor
بصیرت ظهور &ایتا👇
eitaa.com/basiratezohor
📖 #داستان
#ادامه_خاطرات_پسر_وهابی
#قسمت_پنجم:5⃣
(سرنوشت نامعلوم)
.
دفتری را که محاسن شیعیان و مردم ایران را در آن نوشته بودم، آتش زدم ... هر برگ آن را که می سوزاندم استغفار می کردم که چطور شیطان مرا گول زد و داشت کم کم دلم را نسبت به این کفار نجس نرم می کرد ..
.
برگ های دفتر که تمام شد، برای آخرین بار قسم خوردم ... دیگر هرگز نسبت به شیعیان نرم نخواهم شد تا نسل آنها را نابود کنم و کودک های شان وهابی شوند؛ دست از مبارزه برنمی دارم ..
.
بعد از چند ماه، دوباره ساکم را جمع کردم و رفتم سمت ترمینال ... حالا وقت این رسیده بود که کاملا بین آنها نفوذ کنم و درباره عقاید شیعیان مطالعه کنم ... .
از خوابگاه که بیرون زدم هنوز مقصدم را انتخاب نکرده بودم ... مشهد یا قم؟ ... خودم را به خدا سپردم ..
.
برای خرید بلیط اتوبوس، وقتی باجه دار مقصدم را پرسید با صلابت گفتم: قم یا مشهد، فرقی نداره. هر کدوم جا داره و زودتر حرکت می کنه ... .
حدود یک ساعت و نیم بعد، من توی اتوبوس نشسته بودم و در پی سرنوشت نامعلوم به سمت مشهد می آمدم ...
👈 ادامه داستان رو فردا پیگیر باشید. 👉
سروش👇
http://sapp.ir/basiratezohor
بصیرت ظهور &ایتا👇
eitaa.com/basiratezohor
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
رحیم پور :
🎥🔴 یک اهل بیت قلابی درست کردهایم برای خودمون.
تشیع را خلاصه کردهاند در عزاداری و زیارت.
یک تشیع قلابی ساختهاند و اصلاً با حرفهای ائمه کاری ندارند.
[فقط] روضه بخون، چراغانی کن!
سروش👇
http://sapp.ir/basiratezohor
بصیرت ظهور &ایتا👇
eitaa.com/basiratezohor
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 انیمیشن معناداری که کامران نجفزاده از #شهر_هرت منتشر کرد
سروش👇
http://sapp.ir/basiratezohor
بصیرت ظهور &ایتا👇
eitaa.com/basiratezohor
🔷 به شوق کعبۀ جان
⌛️ #روزشمار واقعه کربلا 1⃣
حضرت آیتالله بهجت قدسسره:
◾️ [سیدالشهدا علیهالسلام] به هنگام خروج از مکه و حرکت بهسوی کربلا، طی نطقی فرمود: «مَنْ کَانَ بَاذِلًا فِینَا مُهْجَتَهُ، وَ مُوَطِّناً عَلَى لِقَاءِ اللَّهِ نَفْسَهُ، فَلْیَرْحَلْ مَعَنَا» (هرکس میخواهد جان خود را در راه ما بذل کند و خود را برای ملاقات با خدا آماده کرده است، با ما کوچ کند). یعنی همه را به جهاد و جنگ و کشتهشدن [در راه خدا] دعوت مینمود. اهل بهشت نیز دوستان خود در دنیا را دعوت میکنند که چرا نمیآیید و در قفس و زندان ماندهاید؟!
📚 رحمت واسعه، ص۸۰
سروش👇
http://sapp.ir/basiratezohor
بصیرت ظهور &ایتا👇
eitaa.com/basiratezohor