eitaa logo
بصیرت ظهور
6.6هزار دنبال‌کننده
88.8هزار عکس
53.2هزار ویدیو
267 فایل
امام علـی (ع): فکر تو گنجایش هر چیزی را ندارد، پس آن را برای آنچه مهم است فارغ گردان. *تــوضیح:ما اخبار و .... مطالب مهم را در کانال جهت اطلاع اعضای محترم قرار می دهیم.
مشاهده در ایتا
دانلود
💢دفاع بی‌حجت پسر از پدر 🔺خبرنگار خطاب به سید محمدعلی ابطحی: آیا پدر شما با انجمن حجتیه ارتباط داشتند؟ 🔶 ابطحی: پدر من عضو انجمن حجتیه نبودند و یک مکتب عرفانی خاصی برای خودشان داشتند. 🔺خبرنگار: مکتب عرفانی پدرتان اسم خاصی داشت؟ 🔶 ابطحی: اطلاعی خاصی نداشتم از اینکه اسمی داشت یا خیر، چون من از اوایل انقلاب در تهران بودم خیلی با آن انجمن آشنا نبودم. 🔺خبرنگار: پدر شما موسس مسجد صاحب الزمان بودند و جلسات انجمن حجتیه در این مسجد در مشهد برگزار می‎شد پدر شما در جریان این جلسات بودند؟ 🔶 ابطحی: من نگفتم که پدرم با این انجمن در ارتباط بوده یا نبوده است اما من از اوایل انقلاب در وادی مباحث عرفانی و انجمن حجتیه هیچ وقت نرفتم و بلد هم نیستم درباره این موضوع حرف بزنم. 🔺خبرنگار: شهید هاشمی‏ نژاد، مرحوم واعظ طبسی و حضرت آیت‏الله خامنه‎ای ارتباط نزدیکی باهم داشتند و از طرفی دایی و پدر شما ارتباط خوبی باهم داشتند آیا پدرشما با مقام معظم رهبری رابطه داشتند؟ 🔶 ابطحی: این افراد هم سن وسال هم بودند و در حوزه مشهد همدیگر را می‌شناختند ولی اختلاف نظرهایی هم با هم داشتند که به رویارویی‎هایی مختلفی منجر شد اما دایی بنده و آیت‎الله خامنه‎ای و واعظ طبسی و مرحوم مهامی در مجموعه روحانیون انقلابی بودند که جز هواداران امام خمینی محسوب می شدند، ولی مجموعه بزرگ دیگری از روحانیون هم در آن مقطع در مشهد حضور داشتند که جز طرفداران امام خمینی نبودند و جز روحانیون سنتی بودند که پدر من جزء آن دسته بودند.» 👈 👇 http://sapp.ir/basiratezohor بصیرت ظهور &ایتا👇 eitaa.com/basiratezohor
12.13M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
لطفا به صورت ویژه منتشر شود برای اولین بار، پخش اعترافات سید حسن ابطحی از بزرگترین منحرفین مهدویت ، برسد به دست طرفداران او که همچنان از او حرف می زنند و تبلیغش را می کنند. 👈 👇 http://sapp.ir/basiratezohor بصیرت ظهور &ایتا👇 eitaa.com/basiratezohor
8.66M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔺نظر جالب پروفسور الکساندر دوگین مشاور پوتین درباره اربعین: 🔹شاهد شکل‌گیری مقدمات ظهور منجی شیعیان (امام مهدی عج) با توجه به اتفاقات دنیا هستیم. 👈 👇 http://sapp.ir/basiratezohor بصیرت ظهور &ایتا👇 eitaa.com/basiratezohor
22.04M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
نامه ات میبوسم و میبویم و روی چشمانم میگذارم؛! نه فقط روی چشمانم؛ روی قلبم میگذارم و با تمام وجودم آمدنت را از خدا میخواهم......! . 👈 👇 http://sapp.ir/basiratezohor بصیرت ظهور &ایتا👇 eitaa.com/basiratezohor
🔸توییت ظریف در واکنش به تحریم ۱۸ بانک و نهاد مالی: رژیم آمریکا قصد دارد در بحبوحه همه‌گیری جهانی ویروس کرونا کانال‌های [مالی ]باقی‌مانده ما برای پرداخت بهای غذا و دارو را نابود کند.!!!! 👈من نمی خواهم وارد این بشوم که این کار 👈همجنین نمی خواهم بگویم در جنگ نمی گویند که چقدر از عملیات طرف مقابل متضرر شده و خسارت دیده اند. 👈 نمیخواهم بگویم که یاد بچگی هایمان بخیر که وقتی سر دعوا طرف مشت می زد می گفتیم مشتت پنبه است!!! یا وقتی تیم روبرو شوتی به دروازه میزد همه می گفتیم این شوت نبود باد مگس بود!!! 🤚میخواهم بگویم بابا این تحریم ها عملا نسبت به تحریمهای گذشته چیزی نیست و فقط جنبه روانی داره اما تو با این نوع توییت!!! تو دل مردم رو خالی نکن عوضش برید برا مردم با ظرفیت های داخلی کار کنید مثلا معاون اقتصادی شما یه سفری برای معرفی زمینه های تجاری با کشورهای منطقه هم نداشته!!!! ✍ 👈 👇 http://sapp.ir/basiratezohor بصیرت ظهور &ایتا👇 eitaa.com/basiratezohor
‍ ⭕️ زیاد شدن فتک یا از علائم آخرالزمان است. 🔹 پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله میفرمایند: وقتی در بودم مواردی دیدم ، پرسیدم اینها چیستند؟ گفتند: اینها نشانه های هستند. پرسیدم: الهی فمتی یکون ذلک؟ خدایا چه هنگام آخرالزمان است؟ ✅ فاوحی الی عزوجل ، پس وحی نازل شد و خداوند فرمودند: 💫 « یکون ذلک اذا رفع العلم و ظهرالجهل و کثرالقراء و قل العمل و کثر الفتک و قل الفقهاء الهادون و کثر فقهاء الضلالة الخونه و کثرالشعراء.» ♨️ یعنی: آخرالزمان وقتی است که علم محو شود و جهل ظاهر گردد و قاریان قرآن زیاد شوند و عمل کاهش یابد و زیاد شود و فقهای هدایت گر اندک و فقهای گمراه و خیانت کار زیاد و شاعران فراوان گردند. 📚بحار الانوار، ج۵۲،ص۲۷۷ ✔️ کلمه «فتک» به معناى کشتن غافلگیرانه و در لفظ کنونی به معنای ترور است و از نظر فقه اسلامى کشتن انسان‏هاى بیگناه - از هر فرقه یا مذهب و در هر مکانى که باشد - حرام است و ازدیاد این امر یکی از نشانه های آخرالزمان است. 👈 👇 http://sapp.ir/basiratezohor بصیرت ظهور &ایتا👇 eitaa.com/basiratezohor
📌 عمود شماره ۹۱۰ 🌃 ساعت از یکِ نیمه‌شب گذشته بود. من و داداش خشی (البته خودش دوست داشت اینطوری صداش کنم) تقریبا بُریده بودیم. صدای با‌ محبتی، که دست و پا شکسته سعی داشت فارسی صحبت کنه توجهمون رو‌ جلب کرد. 🚶 تا اومدیم بفهمیم کیه، آقا سید گفت راه بیفتین. وسایلمون رو جمع و جور کردیم و سوار یه ماشین شدیم. اونقدر درب و داغون بود که نمی‌شد مدلش رو تشخیص داد. با دلخوری پرسیدم: «آقا سید! کجا داریم میریم؟» 🔹 همون‌‌طوری که با دستش به فردِ کناریش اشاره می‌کرد جواب داد: «امشب مهمون این برادر هستیم.» لحن جواب دادنش طوری بود که احساس کردم پدرم هنوز زنده است و مثل همه‌ی سال‌های بچگی داره به زور می‌برم عید دیدنی! سید دوباره گفت: «امشب مهمون این برادر هستیم، انشاءالله.» 🔆 البته من خیلی راضی نبودم. حرفی نزدم ولی احساس می‌کردم انگار آقا سید همه‌چی رو می‌دونست. همونطور که در افکارش غرق شده بود، گفت: «بچه‌های جدّم وقتی بدونِ پاپوش، گرسنه و تشنه این راه رو می‌رفتند قطعا خیلی بیشتر اذیت شدن. مهم اینه که هر جا هستی با امامت همسفر باشی.» از خودم و فکرهای ناجوری که به ذهنم خطور کرده بود خجالت کشیدم. 🏴 ؛ قسمت نهم 👈 👇 http://sapp.ir/basiratezohor بصیرت ظهور &ایتا👇 eitaa.com/basiratezohor
📌 عمود شماره ۱۰۷۰ 🏠 به خونه‌ی برادرِ عراقی رسیدیم. همسر و بچه‌های صاحب‌خونه با احترام به استقبالمون اومدن و تنها اتاقی رو که داشتن، به ما دادن. سفره‌ای رنگارنگ و پُر از غذاهای متنوع پهن شد. 🍲 به جرات می‌تونم بگم همه‌ی دارایی‌شون رو برای فراهم کردنِ این سفره، خرج کرده بودن. من و داداش خشی اینقدر خسته و گرسنه بودیم که هر چی دَمِ دستمون بود خوردیم و همونجا کنار سفره دراز کشیدیم. 🔸 چشمم افتاد به ظرف آقا سید. ظرف تقریباً دست نخورده بود. شاید فقط یک لقمه خورده بود. بعد از صرف غذا، سید مشغول جمع کردن سفره شد. هر جا که می‌رسیدیم کمک می‌کرد. آشنا و غریبه براش فرق نمی‌کرد. من و خشایار از فرطِ خستگی خوابمون بُرد. 📖 با صدای نجوای شیرینی از خواب بیدار شدم. چشمام رو باز کردم. دلم نمی‌خواست خواب از سرم بپره، فقط فهمیدم آقا سید داره زیارت ناحیه مقدسه می‌خونه و پهنای صورتش از اشک خیس شده. تا حالا کسی رو ندیده بودم این‌طوری دعا بخونه. سعی کردم بلند شم ولی نفهمیدم چطور شد دوباره خوابم برد... 🏴 ؛ قسمت دهم 👈 👇 http://sapp.ir/basiratezohor بصیرت ظهور &ایتا👇 eitaa.com/basiratezohor
📌 عمود شماره ۱۱۸۰ 💤 با فشار دستِ گرمِ آقا سید از خواب بیدار شدم. خیلی خسته بودم. سید، نگاه محبت‌آمیزی بهم کرد و گفت: «بلند شین نمازتون رو بخونین. باید راه بیوفتیم.» و اشاره کرد به لباس‌هامون که شُسته و تا کرده، کنار اتاق گذاشته شده بودن و ادامه داد: «خانمِ صاحبخونه راه زیادی رفته تا لباس‌های ما رو با ماشین لباسشویی یکی از اقوامشون بشوره و به موقع برگردونه.» از خودم بدم اومد. راستی من شیعه‌ی امام حسینم یا این عزیز عراقی و خونواده‌اش؟! 👧 تو همین فکرا بودم که دو تا دختر بچه حدودا ۳ و ۵ ساله اومدن تو اتاق. آقا سید، با مهربانی بغلشون کرد و روی پاهاش نشوندشون و توی جیبِ پیراهنشون چیزی گذاشت. داداش خشایار هم که انگار منقلب شده بود دست کرد تو ساکش و کمی پسته درآورد و ریخت کفِ دستِ دختری که کوچیکتر بود؛ اما همه‌ی پسته‌ها یهو پخش شد روی زمین. دختر بزرگتر جلو اومد و دامن پیراهنش رو باز کرد و آقا سید پسته‌ها رو ریخت توی دامنش. 🔻 من و خشایار ماتمون برده بود. هر دو دختر بچه، هیچ انگشتی نداشتند. آقا سید، پاکت پسته رو بهشون داد و دخترها با خوشحالی از اتاق رفتن بیرون. با کمک سید، روی ویلچر نشستم. 🔅 صاحبخونه برای خداحافظی اومد و ما رو بغل کرد. وقتی خواستم باهاش دست بدم، دیدم او هم مثل دخترهاش انگشت نداشت. نمیدونم چه مشکلی وجود داشت. نه می‌تونستم عربی حرف بزنم و بپرسم نه روم می‌شد از سید علت رو جویا بشم. صاحبخونه به عربی چیزهایی گفت که من فقط عبارت عجل لولیک الفرج رو متوجه شدم... 🏴 ؛ قسمت یازدهم 👈 👇 http://sapp.ir/basiratezohor بصیرت ظهور &ایتا👇 eitaa.com/basiratezohor
📌 عمود شماره ۱۱۸۶ 📖 مشغولِ خوندن زیارت عاشورا بودم که صدای گریه‌ی داداش خشی رو شنیدم. زیر لب چیزی زمزمه می‌کرد. حس کنجکاویم باعث شد کتاب دعا رو ببندم. گفتم: «داداش خشایار! چیزی شده؟» گفت: «نه، چیزی نیست.» گفتم: «چند روزه که می‌خواستم ازت یه سوالی بپرسم اما خجالت کشیدم. دوست دارم از خودت بگی. از اومدنت به راهپیمایی اربعین با پای پیاده. اصلا چی شد که اومدی؟» 🔅 خشی هم بینی‌اش رو بالا کشید و گفت: «حتما خودت هم فهمیدی من خیلی گروه خونم به اینجا‌ها نمی‌خوره. توفیق اجباریه دیگه.» و بعد از کمی مکث ادامه داد: «آقام خدا بیامرز میون‌دار هیئتِ امام حسین بود. همیشه می‌گفت می‌خوام یه روز پشتِ سرِ خانم زینب کبری (س) پیاده برم زیارت ارباب. اما مریضی و اجل مهلتش نداد. اومدنِ منم فقط به خاطر وصیتِ آقامه. اما دیشب و امروز، اتفاقاتی افتاد، که انگار دلم زمین‌گیرِ کربلا شده.» 🏴 ؛ قسمت دوازدهم 👈 👇 http://sapp.ir/basiratezohor بصیرت ظهور &ایتا👇 eitaa.com/basiratezohor