16.58M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
چرا این همه بودجه کشور را به ایثارگران می دهند؟!!
[۱/۴، ۲۲:۳۱] EMAMHOS NASIHATCON. HADI: ❇️ روزنامه کیهان در یادداشت روز خود با عنوان «ستاره قاسم در کهکشان راه خمینی» به قلم محمد صرفی این گونه آورده است:
چقدر خوب است که کودکان وقتی به دنیا میآیند کسی نمیداند سرنوشت چه تقدیری برای آنان رقم زده و تاریخ برای شانه نحیف برخی از این کودکانگریان، چه مأموریتی گرانسنگ تدارک دیده است. آری! اینگونه بود که دست فرعون بهرغم تمام دست و پا زدنهایش، به فرزند عمران و یوکابد نرسید و موسی دودمان طاغوت عصر خود را در نیل بر باد داد. و آن زمانی بود که از چشم دنیااندیشان و ظاهربینان کار مؤمنان به پایان رسیده بود؛ در پیش، امواج خروشان نیل بود و از پس، لشکر جرّار فرعون. اما تقدیر الهی چیز دیگری بود. پس فرمان آمد که ای موسی! عصای خود را بر دریا بزن … و شد آنچه ناشدنی مینمود.
تابستان سال 1953 برای «آیزنهاور» سی و چهارمین رئیسجمهور آمریکا شیرین بود. ماموران سازمان CIA در تهران به فرستادگان و مزدوران بریتانیایی که دیگر کبیر نبود پیوستند و عملیات آژاکس را با موفقیت به سرانجام رساندند. دولت وقت با کودتا سرنگون شد و شاه لرزان و فراری دوباره بر تخت نشست. «آلن دالس» رئیس CIA اگر از آینده چیزی میدانست بدون شک پنج سال بعد، تیمی از ماموران خود را بار دیگر راهی ایران میکرد اما این بار نه به مقصد تهران بلکه به «قناتملک»، روستایی در دل کویر مرکزی ایران. به خانه ساده و محقر مشهدی حسن.
اما نه آیزنهاور و دالس میدانستند و نه حتی مشهدی حسن و فاطمه که آن کودکی که روز اول فروردین سال ۱۳۳۷ پا به زمین گذاشته و گریه میکند، چه آیندهای و مأموریتی در پیش دارد. فرزند سوم خانه بود و نامش را گذاشتند قاسم. انتخابی بهجا و نامی نیکو بود. این طفل شیرخوار و روستازاده گمنام، مأموریت داشت چیزهایی را قسمت کند. از این باب همه ما قاسم هستیم چرا که در زندگی چیزهایی را با دیگران و بین دیگران قسمت میکنیم. اما قرار بود او از همه ما و قاسمها، قاسمتر باشد.
دنیا معرکههای عجیب و غریب و شگفتیهای فرامحاسباتی کم ندارد. نقاطی به ظاهر بسیار دور و بیربط در گوشه و کنار کرهخاکی هستند که هیچ دستگاه محاسباتی و عقل و حتی خیالی نمیتواند میان آنها خطی برقرار سازد. وقتی مامور ساواک سال ۱۳۴۲ با ریشخند از آقا روحالله پرسید یارانت کجا هستند، آن مرد خدا که دلش از خورشید هم گرمتر و چشمهایش از برق آسمان گیراتر بود، با دلی آرام و قلبی مطمئن پاسخ داد؛ سربازان من در گهوارهها هستند. یحتمل مأمور مفلوک سازمان اطلاعات و امنیت کشور، پوزخندی زده و در دل یا زیر لب گفته باشد عجب آخوند خوشخیالی و چه خیالات خامی! نمیتوان به واکنش آن مأمور چندان خرده گرفت. آن روز قاسم سلیمانی پنج ساله بود، مهدی باکری و اسماعیل دقایقی ۹ ساله، حسن باقری و ابراهیم همت هشت ساله، حسین خرازی شش ساله، احمد کاظمی، مهدی زینالدین و حسن تهرانیمقدم ۴ ساله، محمود کاوه و علی هاشمی ۲ ساله. کودکانی دور از هم، هر کدام در شهری و روستایی. آن ستارههای دور از هم در کهکشان راه خمینی. آنقدر دور که هیچ منجمی نمیتوانست پیشبینی کند روزی که چندان دور نیست این ستارهها در یک مدار قرار خواهند گرفت و چشم آسمان از نورشان روشن خواهد شد.
تازه این کودکان فرماندهان سپاه خمینی کبیر بودند و بسیاری از سربازان آنان حتی هنوز پای بر زمین، این «سیاره رنج» نگذاشته بودند. گفتیم فرمانده و سرباز! بگذار همینجا تکلیف این دو کلمه را روشن کنیم. میدانی چرا فرمانده نیروی قدس سپاه پاسداران انقلاب اسلامی ایران که نامش لرزه بر اندام دشمنان میانداخت خود را همیشه سرباز میدانست و مینامید و وصیت کرد بر سنگ مزارش بنویسند سرباز قاسم سلیمانی؟ همان سربازی که چند روز پیش یک رسانه آمریکایی با کینهای عمیق نوشت سلیمانی شبه نظامیان عراق، لبنان و یمن (افغانستان و پاکستان و سوریه و فلسطین را جاانداخته) را به یک اتحاد راهبردی متصل و نیروی قدس را به نوعی ناتو تبدیل کرد.
در روزگاری که آدمها به دنبال نام هستند و برای خود لقب میسازند و میتراشند و برای محکمکاری سفارش میدهند، مردی که سرنوشت منطقه و بلکه جهان را تغییر داد، به او لقب «فرمانده سایهها»، «خردکننده داعش» و «قویترین مرد خاورمیانه» داده بودند و فرماندهان ارتش آمریکا به او حسادت میکردند، خود را سرباز میداند. ریشه ماجرا به همان پیرمرد طوفانی برمیگردد که بر صندلی ساده حسینیه جماران مینشست و آرام سخن میگفت و دنیا را به لرزه درمیآورد. قاسم شاگرد مکتب حضرت روحالله بود. همان که بنیانگذار انقلابش میخواندند، مرد قرن، سیاستمدار عصر، تغییردهنده جهان و تاریخ و… البته که همه این ها بود اما وقتی یکی از مریدانش فریاد زد؛ «ما همه سرباز توئیم خمینی، گوش به فرمان توئیم خمینی»، باز ساده اما از روی عقیده و منطبق با عمل خویش گفت؛ «نه من سرباز توام و نه تو سرباز من. همه
سرباز خداییم انشاءالله.»
آدمهای خوب کم نیستند و کم ندیدهایم. شاید ما هم آدمهای خوبی باشیم چرا که گاهی کارهای خوبی میکنیم. بخشی از شادی و وقت و توانایی و پول خود را با عدهای قسمت میکنیم. شاید برخی خوبتر باشند و از قوه قهریه خود نیز برای خوب بودن و خوبی کردن استفاده کنند. مثلاً وقتی میبینند به کسی دارد ظلم میشود، سینه سپر کنند و وارد معرکه شوند. مأموریت قاسم تقسیم کردن بود. آرامش و امنیت و شادی و لبخند و در کنارش ترس و وحشت و اضطراب. آن چه قاسم را از دیگر خوبان سوا میکرد، آن بود که او اهل قناعت نبود. بله! قناعت همیشه هم چیز خوبی نیست. اگر در تقسیم خوبیها به دایره تنگ و حقیری در اطراف خود قناعت کنی، چنین میشود. قاسم آرامش و امنیت و لبخند را برای همه انسانهای روی زمین میخواست نه فقط برای اهالی قناتملک و کرمانیها و ایرانیها. برای او فرقی نداشت که این زن و مرد و کودک چه زبانی دارند، چه آیینی و خطوط جغرافیا آنان را چگونه تقسیم کرده است. امنیت و آرامش و لبخند حق همه بود و وحشت و اضطراب حق همه آن هایی که آن حق را از دیگران سلب کرده بودند. این جاست که قاسم را میتوان در دو شمایل دید. شمایلی نرمتر از حریر و دلنازکتر از کودکان که گویی هنوز کودکی پنج ساله در قناتملک است. همان قدر دل کوچکی دارد. از ته دل میخندد و مثل ابر بهارگریه میکند. و شمایلی دژم و غضبناک که گویی خدای جبار و منتقم به او مأموریت داده است تا بندگان طاغی و خونریزش را به دست او هلاک کرده و راهی دوزخ سازد.
خیابانهای شلوغ و تاریک ما برای نام تو حقیر و کوچکاند. روزی ستارهای بزرگ و پرنور کشف میشود و نام تو را بر آن خواهند گذاشت. بلندمردا! نامت بلند باد که آب و آتش در چشمان تو به هم میرسید و خوشا بحال آنان که در روزگار رجعت بار دیگر آن چشمهای پرفروغ را میبینند و میانشان نور تقسیم خواهیکرد.
[۱/۴، ۲۲:۳۱] EMAMHOS NASIHATCON. HADI: ☝️☝️☝️☝️☝️
▪️امروز حاج حسین شریعتمداری گفت: رهبر انقلاب پیام فرستاده و گفته، «یادداشت آقای محمد صرفی» [دوست خوش ذوق، با سواد و بی ادعا و همکار خوبم] «یک آفرین دارد».
یادداشت فوق توجه رهبری را جلب کرد
7.47M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔴 *پاسخ کوبنده و استخوان شکن امید دانا
به اهانت فائزه رفسنجانی به شهید قاسم سلیمانی( البته کاری به شخصیت خود امید دانا نداریم. واقعا حرفهای فائزه هم شنیدنی است!!)
*جالب است بدانید:*
*ثروتمندترین مرد لبنانی بنام (ایمیل البستانی) قبری را برای خودش تهیه دید که در بهترین جای لبنان و بسیار باصفا و مشرف بر شهر زیبای بیروت بود، تاپس ازمرگش درآنجا دفن شود.*
*این شخص صاحب هواپیمای شخصی بود و با همان هواپیما به دریا سقوط کرد.*
*اطرافیانش میلیونها هزینه کردند تا جسدش را از دریا بیرون کشیده و در اینجا دفن کنند.*
*هرچه گشتند لاشه هواپیما پیدا شد، اما جسد آقای ثروتمند لبنانی(البستانی) هرگز پیدا نشد که نشد.*
*ثروتمندترین مردانگلیسی یک یهودی بود بنام (رودتشلد) بخاطر ثروت فراوانش به دولت انگلیس هم قرض میداد.*
*این آقای بسیار غنی، گاو صندوقی داشت بسیار بزرگ به اندازه یک اطاق*
*یک روز وارد این خزانه پولی خود شد و بصورت اتفاقی درب این گاوصندوق بسته شد و هرچه با صدای بلند داد و فریاد کرد ،بخاطر بزرگ بودن کاخش کسی صدایش رانشنید.*
*چون عادت داشت همیشه ازخانه وخانواده به مدت طولانی دور میشد .*
*این بار هم خانواده فکر کردند چون طولانی شده حتمابه مسافرت رفته.*
*این مردآنقدرفریاد زد که احساس کرد خیلی گرسنه و تشنه هست.*
*یکی از انگشتان خود را زخمی کرد و با خون آن روی دیوار نوشت: ثروتمندترین انسان درجهان از شدت گرسنگی و تشنگی مرد.*
*فکرنکنیم :* *ثروت تنها چیزیه که همه خواسته های ما را برآورده می کند.*
*درزندگی در جست و جوی آرامش باشید.*
*چه جالب...*
*ناز را می کشیم؛*
*آه را می کشیم؛*
*انتظار را می کشیم؛*
*فریاد را می کشیم؛*
*درد را می کشیم؛*
*ولی بعد از این همه سال آنقدر نقاش خوبی نشده ایم که بتوانیم دست بکشیم!*
*" از هر آنچه آزارمان میدهد"*
*ديروز قصد داشتم دست اتفاق را بگيرم تا نيفتد ! اما امروز فهميدم که اتفاق خواهد افتاد، اين ما هستيم که نبايد با او بيفتيم ...!*
*قانون کائنات :*
*هیچچیز در طبیعت برای خود زندگی نمیکند*
*«رودخانهها»*
*آب خود را مصرف نمیکنند*
*«درختان»*
*میوهی خود را نمیخورند*
*«خورشید»*
*گرمای خود را استفاده نمیکند*
*«گل»*
*عطرش را برای خود گسترش نمیدهد*
*«زندگی»*
*یعنی در خدمت دیگران*
*« قانون طبیعت است . . .*
*پس :*
*اگر دیدی کسی گرهای دارد*
*و تو راهش را میدانی*
*سکوت نکن !*
*اگر دستت به جایی میرسد*
*دریـغ نـکـن !*
*معجزهی زندگی دیگران باش !*
*« این قانون کائنات است . . . ! ! ! »*
*معجزهی زندگی دیگران که باشی بیشک کسی معجزهی زندگی تو خواهد شد !..*
*از خدمت به خلق پشیمان مشو…*
*و اگر کسی قدر خوبی تو را ندانست، غمگین مشو!*
*چون گنجشکها هر روز آواز میخوانند*
*و هیچکس تشکر نمیکند!*
*ولی باز هم آوازشان را ادامه میدهند…*
*نگاه مردم به تو متفاوت است…یک نفر تو را بد میبیند، و دیگری تو را خوب!*
*و یکی دیگر تو را جذاب،*
*زیبا که بنگری میبینی*
*نه هیچکس دوست توست و نه هیچکس دشمنت*
*همه معلم تو هستند،*
*تا در خوبی خود را بیازمایی..!*
*زندگیتون پرازسلامتی وآرامش*
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥جواب روحانی به معلمین و فرهنگیان در مورد کمی حقوقشان
واقعا عجیب است آن موقع هیچ گونه اعتراضی صورت نگرفت . ولی الان که رئیسی عزم خود را برای بر طرف کردن تمامی مشکلات وخرابکاریهای دولت قبل جزم کرده و شخصا برای رسیدگی به امور به استانها سفر می کند ، با این همه وسعت اعتراض و تجمع های قشرهای مختلف هماهنگ شده از جای خاصی روبروست ؟! واقعا چرا !!!!؟
@Drsalaam
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
عاشق و معشوق واقعی
*پاسخهای شمسالواعظین به شبهات زیباکلام*
https://chat.whatsapp.com/DY02PHnR7s93GMNQXb8thz
*روسیه نیروی هوایی ایران در سوریه بود*
اگر قرار باشد به اصلیترین دلیل جالبتوجه بهنظر رسیدن اظهارات شمسالواعظین درباره حضور ایران و شهید سلیمانی در کشورهای منطقه بهخصوص بحران داخلی سوریه اشاره کنیم، آن، اختلاف جدی میان زاویه نگاه او و دیگر همفکران اصلاحطلبش در این مساله است.
دوازدهم دیماه و در آستانه دومین سالگرد شهادت شهید سپهبد حاجقاسم سلیمانی بود که ماشاءالله شمسالواعظین، روزنامهنگار مطرح اصلاحطلب، در نشستی مجازی در کلابهاوس که به همین مناسبت تشکیل شده بود، نکاتی را درباره فعالیتهای شهید سلیمانی در منطقه و نقش ایران در به شکست کشیده شدن برنامههای آمریکا و برخی حکومتهای عربی منطقه مطرح کرد که در نوع خود و از جهاتی، جالب توجه و بدیع بهنظر میرسید.
نکته مهم دیگر، درباره سخنان جالبتوجه شمسالواعظین آن است که این اظهارات درباره شهید سلیمانی، مدافعان حرم و فعالیتهای ایران در سوریه، در جمعی متشکل از مطرحترین چهرهها یا کارگزاران پیشین اصلاحطلب نقل شد.
چهرههایی همچون غلامحسین کرباسچی، عطاءالله مهاجرانی، حسین مرعشی، غلامعلی رجایی و صادق زیباکلام که البته هرکدام، در فرصتهایی به سخنان شمسالواعظین واکنشهایی نشان دادند؛ در جاهایی با او موافقت کردند و در جاهایی خود را با نکات وی همدل ندانستند.
سخنان ماشاءالله شمسالواعظین، زمانی با اهمیت و بدیع بهنظر میرسد که بدانیم او در چه خاستگاه سیاسیای تعریف میشود و همفکران او در این حوزه چگونه میاندیشند و موضعگیری میکنند. شمسالواعظین را میتوان معروفترین یا دستکم یکی از معروفترین روزنامهنگاران ایرانی در میان رسانههای خارجی برشمرد.
او همچنین، رئیس هیاتمدیره جمعی موسوم به انجمن صنفی روزنامهنگاران ایران بود و از باتجربهترین اصلاحطلبان فعال در عرصه رسانه شناخته میشود.
اگر قرار باشد به اصلیترین دلیل جالبتوجه بهنظر رسیدن اظهارات شمسالواعظین درباره حضور ایران و شهید سلیمانی در کشورهای منطقه بهخصوص بحران داخلی سوریه اشاره کنیم، آن، اختلاف جدی میان زاویه نگاه او و دیگر همفکران اصلاحطلبش در این مساله است.
حدود ۱۰ سال از آغاز جنگ داخلی سوریه که با دخالت کشورهای غربی و حکومتهای مرتجع منطقه به یک صحنه تمامعیار از یک جنگ نیابتی علیه جبهه مقاومت تبدیل شد میگذرد، اما با این حال همچنان جناحها و افرادی در داخل کشور وجود دارند که هنوز به درک درستی از آنچه قرار بود در سوریه رقم بخورد و آنچه در نهایت با نقشآفرینی مثبت ایران رقم خورد، نرسیدهاند و همین ادراک نصفهونیمه موجب میشود در جمعبندیهایشان بهدرستی متوجه درجه اهمیت و تاثیرگذاری حضور فرمانده میدانی بزرگی مثل شهید سپهبد حاجقاسم سلیمانی و نیروهایی تحت عنوان مدافعان حرم در حفظ تمامیت ارضی سوریه و در نهایت دور ماندن خطر فروپاشی از این کشور، محور مقاومت و درنهایت ایران، نشوند.
اصلیترین محورهای سخنان شمسالواعظین که خود مدتی در سوریه و لبنان تحصیل و زندگی کرده است، اشاره به مقطعی دارد که ایران به درخواست حکومت سوریه به کمک این کشور رفت و سوریه را از فروپاشی حتمی نجات داد. این روزنامهنگار اصلاحطلب در جایی از سخنانش به نکته محل اختلاف دیگری از جنگ سوریه اشاره میکند و آن موضوع حضور نیروی هوایی روسیه در جریان مبارزه با تکفیریها است.
او برخلاف آنچه غالب همفکرانش در اینباره مطرح میکنند، با قطعیت میگوید این روسیه بود که در جریان مبارزه با تروریستها در نقش نیروی هوایی ایران و سوریه حاضر شد و نه برعکس.
*نخستین مواجهه پیکارهایی عربی که بوی بهار نمیدهد!*
شمسالواعظین در ابتدای سخنانش، بهصورت گذرا اشارهای به دوران حضورش در سوریه و بعد از آن دوران تحصیل خود در بیروت، پایتخت لبنان میکند و شناختش از جوامع سوریه و لبنان را درنتیجه حضورش در این دو کشور و ارتباطاتش با روزنامهنگاران سوری و لبنانی میداند. او در شرح آن سالها میگوید:
«من بعد از انقلاب فرهنگی و تعطیلی دانشگاهها به سوریه رفتم و در آنجا به ادامه تحصیل پرداختم، بعد از مدتی هم به لبنان نقلمکان کرده و در دانشگاه سنتژوزف بیروت مشغول به تحصیل شدم و تا مقطع فوقلیسانس درس خواندم.»
او در ادامه، گریزی به یکی از نقاط عطف زندگیاش یعنی انتخابات دومخرداد ۱۳۷۶ میزند و میگوید:
«مقطع دکتریام همزمان با تحولات سال ۷۶ در ایران شد که به پیروزی سیدمحمد خاتمی در انتخابات منتهی شد.
در آن ایام بود که به ایران بازگشتم.»
او نتیجهگیری میکند: «بهجهت ارتباطاتی که با روزنامهنگاران عرب داشتهام که این ارتباط همچنان در جریان است، نسبت به مردم سوریه شناخت دارم.»
ماشاءالله شمسالواعظین درباره ایام شکلگیری جنگ داخلی سوریه و اینکه موضع وی در آن مقطع نسبت