eitaa logo
بصیر
1.2هزار دنبال‌کننده
5.8هزار عکس
2.1هزار ویدیو
67 فایل
شهدا را یاد کنیم حتی با یک صلوات
مشاهده در ایتا
دانلود
عجب خاک ریزی اکبر کاراته گفت من امشب این خاک ریز رو می‌زنم. فرمانده گفت آ ماشاالله. اکبر بادی به غبغب انداخت و پرید بالای لودر. هرجا رو نگاه می‌کردی، باتلاق بود و همه‌جا تاریکِ تاریک، که یک‌دفعه منوری پرید توی هوا. اکبر کاراته دوروبرشو نگاه می‌کرد که چشمش خورد به یک کُپه‌ي خاک گفت: عجب کُپه‌ي خاکی! حالا یه خاک ریز می‌زنم که همه مات و مبهوت بمونند و بگن عجب اکبر کاراته‌ای! چه رزمنده‌ي شجاعی! برای خودش خوش‌حال بود و رفت سر کُپه‌ي خاک بیل لودر رو زد به کُپه‌ي خاک و رفت جلو. بیل اوّلو سر خاکريز، خالی کرد و اومد عقب. بیل دوّمو که پرکرد، از بوی گندی که همه‌جا پیچیده بود حالش به‌هم خورد و غش کرد. بچه‌ها هی آب می‌زدند به صورتش و می‌گفتند: اکبر کاراته پاشو، پاشو ببین چه‌کار کردی، گل کاشتی! اکبر با لودر زده بود به کُپه‌ي خاکی که صد و بیست تا مرده‌ي عراقی زیرش بودند. همه رو ریخته بود به‌هم و خودشم از بوی گند مرده‌ها غش کرده بود. وقتی به‌‌هوش اومد، فرمانده گفت: عجب خاک‌ریزی زدی آقای رزمنده! مجموعه کتب اکبرکاراته،                  https://sapp.ir/basir.markazi  https://eitaa.com/basirmarkazi
🌹 سخن‌نگاشت | رویش #جوانان مدافع حرم، نتیجه زنده نگه‌داشتن یاد شهداست                  🌹🍃🌹🍃     ┄┅══✼♡✼══┅┄  https://sapp.ir/basir.markazi  https://eitaa.com/basirmarkazi
📚 معرفی کتاب «پشت دیوارهای شهر»، روایت نوجوانی 17 ساله است که جنگ در داخل خانه‌اش اتفاق می‌افتد. در ادامه نویسنده کتاب «10 متری چشمان کمین» به توصیف این رمان پرداخت و گفت: این کتاب مجموعه خاطرات سردار جعفر مظاهری است که به صورت پرسش و پاسخ تدوین و به عنوان یک الگوی تاریخ شفایی در کشور نیز مطرح شده است. محسن صیفی‌کار افزود: این رمان با آغاز زندگی سردار مظاهری کلید می‌خورد و تا پایان جنگ ادامه می‌یابد و به قول سردار یک تذکره‌الشهداست. وی این رمان را تاریخی از جنگ به ویژه تاریخ جنگ در استان همدان معرفی کرد.                  🌹🍃🌹🍃     ┄┅══✼♡✼══┅┄  https://sapp.ir/basir.markazi  https://eitaa.com/basirmarkazi
معرفی فیلم «هویت» نیز به عنوان اولین ساخته ابراهیم حاتمی کیا به تاثیر جنگ بر زندگی افراد نگاه می کند و آغازگر مسیر فیلمسازی حاتمی کیاست.                  🌹🍃🌹🍃     ┄┅══✼♡✼══┅┄  https://sapp.ir/basir.markazi  https://eitaa.com/basirmarkazi
🍁 خاطرات ماندگار نشسته از چپ به راست ۰۱ 🌷شهید محسن غلامی ۰۲ برادر عبدالرضا مختاری ۰۳ برادر محسن فعال ۰۴ 🌷شهید ابوالفضل اسدی ۰۵ ؟ ۰۶ ؟ با سلام و عرض ادب خدمت شما بزرگواران لطفا اگر از عزیزان کسی اطلاعاتی در مورد شهدای گمنام این عکس دارد در اختیار ما قرار دهد با تشکر از شما همراهان گرامی                  🌹🍃🌹🍃     ┄┅══✼♡✼══┅┄  https://sapp.ir/basir.markazi  https://eitaa.com/basirmarkazi
تعدادی از رزمندگان که یک روز پیش از آغاز ۴ به نگارش درآمده و با هر یک از آنان به امضا رسیده است. https://sapp.ir/basir.markazi https://eitaa.com/basirmarkazi
حدیث روز سه شنبه ۹۷/۱۲/۱۴ امير المؤمنين عليٌّ عليه السلام : إيّـاكَ والثِّقَةَ بـنَفسِكَ ؛ فإنَّ ذلكَ مِن أكبَرِ مَصائدِ الشَّيطانِ . امام على عليه السلام فرمود : از اطمينان به خودت بپرهيز ؛ زيرا كه آن از بزرگترين دام هاى شيطان است. غرر الحكم : 2678 منتخب ميزان الحكمة : 610                  🌹🍃🌹🍃     ┄┅══✼♡✼══┅┄  https://sapp.ir/basir.markazi  https://eitaa.com/basirmarkazi
🔸 شروع یک روز عالى و خوب 🍁 با یاد و خاطره شهدا عزیزمان 🌷شهید حسین معز غلامی 🌷 🍁 شادی روحش صلوات            🌹🍃🌹🍃     ┄┅══✼♡✼══┅┄  https://sapp.ir/basir.markazi  https://eitaa.com/basirmarkazi  
ارسال شده از سروش: 🌻کرامات شهدا زمزمه عاشقانه قبل از شروع مراسم عقد، علي آقا رو به من كرد و گفت: شنيده ام كه عروس در مراسم عقد هرچه از خداوند بزرگ بخواهد، اجابتش حتمي است. نگاهش كردم و گفتم: چه آرزويي داري؟ در حالي كه چشمان مهربانش را به زمين دوخته بود، گفت: اگر علاقه اي به من داريد و اگر به خوشبختي من مي انديشيد، لطف كنيد و از خدا برايم شهادت را بخواهيد. از اين جمله ي علي تنم لرزيد. چنين آرزويي براي يك عروس، در استثنايي ترين روز زندگي، بي نهايت سخت بود. سعي كردم طفره بروم، اما علي قسم داد در اين روز اين دعا را در حقش كرده باشم. به ناچار قبول كردم... هنگام جاري شدن خطبه ي عقد از خداوند بزرگ، هم براي خودم و هم براي علي طلب شهادت كردم و بلافاصله با چشماني پر از اشك نگاهم را به صورت علي دوختم. آثار خوشحالي در چهره اش آشكار بود. از نگاهم فهميده بود كه خواسته اش را بجاي آوردم. مراسم ازدواج ما، در محضر شهيد آيت الله مدني با حضور تعدادي از برادران پاسدار برگزار شد و نمي دانم اين چه رازيست كه همه ي پاسداران اين مراسم، داماد مجلس و آيت الله مدني، همگي به فيض شهادت نايل آمدند! راوي : همسر شهيد علي تجلائي                  🌹🍃🌹🍃     ┄┅══✼♡✼══┅┄  https://sapp.ir/basir.markazi  https://eitaa.com/basirmarkazi
پس کو این در لامصّب بچه‌ها یکی‌یکی از خواب می‌پریدند بالا. داد می‌زدند: های مُردم! و شکماشونو می‌گرفتند و می‌دویدند طرف توالت‌‌ها. ده تا توالت بود و جلوی درِ هرکدامشون ده‌‌بیست نفر ایستاده بودند تو نوبت. سروصداشون مقرّو پر کرده بود. کسی هم که از توالت می‌اومد بیرون، شکمشو می‌گرفت و می‌دوید ته صف. اکبر کاراته هم مسموم شده بود که یک‌دفعه از خواب پرید بالا. داد زد: های مُردم! های خراب کردم! و دوید به‌طرف ته سنگر. یک‌دفعه پرده‌ای را که دم سوراخ کولر آویزان بود، زد کنار و خواست بره بیرون که با صورت و سینه محکم خورد به دیوار سنگر. داد زد: آخ مُردم! و به خودش پیچید. پرده را کشید و گفت: پس کو این درِ لامصّب؟ ای خدا، عراقی‌ها مسموممون کردند و حالا هم در سنگر رو محکم گرفته‌اند! و بعد دوباره پرده را می‌کشید و می‌گفت: بچه‌ها، پس کو این در لامصّب؟ عابدینی گفت: هی، آقای مسموم! در اون طرفه. این سوراخِ کولره! اکبر کاراته -که به خودش می‌پیچید- گفت: خاک بر سرت کنند! حالا که خودمو خراب کردم می‌گی در اون طرفه و دوید به‌طرف در                  https://sapp.ir/basir.markazi  https://eitaa.com/basirmarkazi
📚 معرفی گتاب دختر شینا دختر شینا خاطرات قدم‌خیر محمدی کنعان است که موضوع آن جنگ ایران و عراق است. کتاب توسط انتشارات سوره مهر به چاپ رسیده‌است. کتاب به همت بهناز ضرابی زاده گردآوری شده‌است. کتاب ظرف مدت چهار سال به چاپ بیست و دوم رسیده‌است. «دختر شینا» کتابی نسبتاً مفصل از زبان همسر یکی از کشته‌شدگان جنگ ایران و عراق است .                  🌹🍃🌹🍃     ┄┅══✼♡✼══┅┄  https://sapp.ir/basir.markazi  https://eitaa.com/basirmarkazi
🌻کرامات شهدا زودتر بیا پاسدار شهيد «محمدجواد درولي» با عشق و علاقه ي زيادي به شهيد حسين غياثي داشت و پس از او آرام و قرار نداشت. به او متوسل مي شد و حتي به او نامه مي نوشت كه از خدا بخواهد او را نيز بطلبد. شب سوم شعبان از رنج فراق حسين به خواب رفت. او را در عالم رؤيا ديد كه به محمدجواد خطاب مي كرد: «بيا كه منتظرت هستيم و جايت نيز مشخص و معين است.» محمدجواد از بستر برخاست. به نماز شب ايستاد. سوار بر موتور در همان نيمه هاي شب به قصد حلاليت طلبي، سراغ دوستان خود رفت، حتي نماز صبح را (در تهران) در منزل يكي از آن ها خواند. روز بعد عازم جبهه شد و ديگر برنگشت.                  🌹🍃🌹🍃     ┄┅══✼♡✼══┅┄  https://sapp.ir/basir.markazi  https://eitaa.com/basirmarkazi