حدیث روز پنجشنبه ۹۷/۱۲/۹
پيامبر خدا صلى الله عليه و آله:
هر كه نعمت خداوند عزّ وجلّ را فقط در خوراك يا نوشيدنى يا پوشاك ببيند، بى گمان عملش كوتاه و عذابش نزديك باشد
مَن لَم يَرَ للّهِ عَزَّ و جلَّ علَيهِ نِعمَةً إلاّ في مَطعَمٍ أو مَشرَبٍ أو مَلبَسٍ ، فقد قَصُرَ عَملُهُ و دنا عَذابُهُ
ميزان الحكمه ج12 ص288
🌹🍃🌹🍃
┄┅══✼♡✼══┅┄
https://sapp.ir/basir.markazi
https://eitaa.com/basirmarkazi
🔸 شروع یک روز عالى و خوب
🍁 با یاد و خاطره شهدا عزیزمان
🌷شهید عباسعلی علیزاده 🌷
🍁شادی روحش صلوات
🌹🍃🌹🍃
┄┅══✼♡✼══┅┄
https://sapp.ir/basir.markazi
https://eitaa.com/basirmarkazi
خط تماس
نویسنده محمد رضا بایرامی
از جمله کارهایی که در قالب ادبیات داستانی نوشته و مورد استقبال قرار گرفته، رمان «خط تماس» در نوع خود کمنظیر است، چرا که زندگی و خاطرات شهدا کمتر در قالب رمان منتشر شده است، همچنین این رمان، از نادر کتابهایی بوده که در این سبک نگارش شده است. ساختار این رمان از پیچیدگیهای خاصی برخودار بوده که همین موضوع به جذابیتش افزوده است.
نویسنده اصرار دارد تا زیاد در خصوص داستان صحبت نکند حتی در رمان «خط تماس» هم کمتر نامی از شهید کاظمی دید میشود تا مخاطبان با دیدن و خواندن آن لذت مطالعهاش را ببرند. کتاب «خط تماس» توسط نشر «فاتحان» با همکاری کنگره سرداران و 2500 شهید نجف آباد در 252 صفحه و قطع رقعی منتشر شده و بنا به گفته نشر فاتحان، از جمله کارهای پرفروش این انتشارات در 9 ماه گذشته سال 96 است.
🌹🍃🌹🍃
┄┅══✼♡✼══┅┄
https://sapp.ir/basir.markazi
https://eitaa.com/basirmarkazi
ارسال شده از سروش:
حکایتی شیرین
پیشگوئی
ایشان فرمودند :
خدا رحمت کند ((استاد حسین مشکل گشا)) را ، ایشان یکی از مردان خدا بود . نجّار بود . واین اواخر کلبندی چینی های شکسته را بهم وصل می کرد . او مرد بزرگواری بود که خدمت آقا ((امام زمان )) علیه السّلام رسیده بود .
ایشان می فرمود : آن وقتی که در اهواز کارمی کردم آنجا خیلی کم کسی نماز می خواند و وقتی کسی را می دیدم نماز می خواند خوشحال می شدم .
یک روز همین طور که روی چوب بست بودم ، دیدم یک مردی یک چیزی مثل گونی پوشیده و داخل در شط شد و خودش را شست . بعد آمد جای مسحش را خشکاند ، بعد وضوگرفت و ایستاد نماز ، من خیلی از این خوشم آمد . گفتم : خدا کند این با من رفیق شود .
یک شب آمد گفت : استاد . گفتم : بله . گفت : من یک قدری از این چوب ها را ببرم آتش روشن کنم گرم شوم ؟ گفتم : ببر . دوباره شب دیگر آمد ، گفتم : اگر بخواهی می توانی پیش من بیایی .
گفت : ای استاد من کجا شما کجا . شما استاد هستی من رعیت بی چیز با هم جور در نمی آید . گفتم : این حرفها را نزن ((ما همه بنده خدا هستیم و با هم فرق نمی کنیم )) بیا پیش من .
گفت : من سه تومان به این بقاله بدهکارم . گفتم : برو به بقاله بگو بدهکاری شما را پای مشکل گشا بنویسد . خلاصه بعد از آن آمد پهلوی من .
نزدیک ((ماه مبارک رمضان )) که شد ، گفت : استاد من روزه می گیرم اگر شما روزه نگیری رفاقتمان نمی شود . گفتم : نه من هم روزه می گیرم ، یک مّدتی که با من بود . یکی از این شبها یک نامه از اصفهان آمد که بچه ات گلویش درد می کند ، من وقتی خواندم ناراحت شدم . گفت : استاد ناراحت نشو بچه ات گلویش خوب شد .
گفتم : تو از کجا می دانی ؟ گفت : انشاءالله گلویش خوب شد . حالا این هفته نامه می آید می گویند که گلویش خوب شد . گفت : اتفاقا یک نامه آمد و گفتند : گلویش خوب شد .
این بنده خدا ((سید آقا)) مریض شد و ماه مبارک چند روز روزه گرفت ، مرضش شدیدتر شد . هرکاری کردم که روزه ات رابخور روزه اش رانخورد . هی می گفت : استاد اگر می خواهی رفیق داشته باشی کاری بامن نداشته باش فقط افطار که شد بنشین و برای من جگاره سیگار تا سحر بپیچ ، و این تا سحر جگاره می کشید و سحر و افطار یک آب جوش می خورد و تبش شدّت داشت و هر کاری کردم که دکتر برایت بیاورم بیا ببرمت دکتر . گفت : خیر .
یک روز از بس این تب داشت که آن طرف نفس می کشید اینجا من می سوختم ، اوقات من تلخ شد گفتم : بابا آن کسی که روزه را واجب کرده همان هم دستور داده وقتی مریض هستی روزه ات را بخور . و دکتر برو . گفت : خیر استاد من امروز خوب می شوم شما برو سر کارت . من با خودم گفتم ؛ این یک ساعت دیگر می میرد ، سر کار رفتم اما چشم براه بودم تا شب خبری نشد ، شب که آمدم دیدم اینجا را جارو کرده و آب پاشیده پِرمز را روشن کرده آب جوش آورده حالش بسیار خوب است .
گفت : استاد نگفتم من امشب خوب می شوم .
بعد از ماه مبارک رمضان یک روز صبح به من گفت : استاد . گفتم : بله . گفت : امروز پالتوات را بردار عصر باران می آید . گفتم : تو از کجا می دانی فقط خدا می داند کی باران می آید . گفت : باران می آید پالتوت را بردار . به او اعتنا نکردم و رفتم سر کارم تا عصر شد یک گله ابر آمد بالا سرم تا آمدم از روی چوب بست پائین بیایم تمام لباسهایم خیس شد ، وقتی پایین آمدم دیدم این ((سید آقا)) پالتوی مرا آورد و گفت : استاد سرما را خوردی حالا بگیر بپوش وقتی آمدیم توی منزل . گفتم : سید آقا تو از کجا خبر اینها را داری ؟ !
گفت : ای استاد من می دانم فردا چطور می شود .
بعد متوجه شدم همه اینها بر اثر تقوی و اخلاص و بندگی خداست که این بنده خدا داشت .
🌹🍃🌹🍃
┄┅══✼♡✼══┅┄
https://sapp.ir/basir.markazi
https://eitaa.com/basirmarkazi
«افق» ـ رسول ملاقلیپور
«افق» را میتوان مهمترین فیلم قهرمانپرور سینمای جنگ در دهه شصت دانست. فیلمی که مشخصاً ساخته شده است تا جوانان را برای حضور در جبهه تهییج کند و با شرح رشادتها، سرباز به خط مقدم بفرستد. داستان فیلم داستان یکسری غواص است و قهرمان غواص ماجرا دغدغه ذهنی جدیای دارد چراکه نتوانسته پیشتر رفیقش را نجات دهد و مادام با خودش درگیر است.
«افق» فیلمبرداری هیجانانگیزی دارد و تصاویر زیر آبش بهیادماندنیاند و از اولین تصاویر زیر آب سینمای ایران هم هستند. سکانس سینهزنی و عزاداری برای امام حسین ع یکی از سکانسهای مهم فیلم است که برای اولین بار مفهوم عاشورا را به دل جنگ تحمیلی میآورد و آن را تبدیل به تمثیلی برای جنگ میکند. در کنار هم قرار گرفتن صحرای کربلا و جبهههای نبرد و خط مقدم ازاینجا شروع میشود و در ادامه فیلمهای ملاقلیپور و دیگر آثار دفاع مقدس تبدیل به عنصری ثابت!
🌹🍃🌹🍃
┄┅══✼♡✼══┅┄
https://sapp.ir/basir.markazi
https://eitaa.com/basirmarkazi
#بیشتربشناسیم
اولین کسی که در جنگ لقب سیدالشهدا گرفت که بود ؟
" در عملیات خیبر در یکی از سخت ترین شرایط حاج ابراهیم را خواستم. نیروهایی که باید از جزیره جنوبی میگذشتند و میآمدند از پشت طلائیه حمله میکردند و دروازهاش را باز میکردند، نتوانسته بودند کار را تمام کنند یا اصلاً پیش ببرند.
به حاج همت گفتم: «این کار را تو باید انجام بدهی. مشکلش این بود که نیروهایش نسبت به آن منطقه توجیه نبودند و وقت طولانی میخواست. آمادگی هم نداشت. خودم هم این را میدانستم. منتها ما هم نمیتوانستیم هیچ نیرویی را غیر از لشکر ۲۷حضرت رسول به آنجا وارد کنیم. زمان ما هم كمتر از بیست و چهار ساعت بود وگرنه جزیره را ازدست میدادیم.
نگاهی به من کرد. در آن نگاه، حرفها نهفته بود.
پرسید: «واقعا باید اینجا عمل کنم؟ »
به او گفتم: «بله. باید حتماً عمل کنی» اگرچه چند نفر از فرماندهان دیگر نتوانسته بودند از آنجا بگذرند. او رفت، عمل کرد و جزیره حفظ شد ولی چند روز بعد خبر رسید که شهید شده است.
اولین باری که در جنگ به کسی عنوان «سید الشهدا» دادند در همین جزیره خیبر و به حاج ابراهیم همت بود. "
https://sapp.ir/basir.markazi
نماز و بارهای الکتریکی:
بارهای زائدی که در اثر تحریکات الکتریکی اعصاب به وجود می آیند هم شبیه میدان بدن بر امواج مغزی اثر سوء دارند. این اثرات در نواحی که اعصاب در آن تحرک بیشتری دارند، خطرات جدیتری ایجاد می کنند. و باید هر چه سریعتر از آن نواحی دور شوند.
💧 به طرز حیرت آوری می بینیم که این نواحی، دقیقا نواحی هستند که در وضو شسته می شوند( سر، دست، مچ پا به پایین) و بنابر تحقیقات صورت گرفته، بهترین راه دفع این بارهای زائد، استفاده از یک ماده رساناست. سریعترین و ارزانترین و بی ضررترین ماده برای این کار، آب است. جالب این جاست که آب هر چه خالص تر باشد، سریعتر بارهای ساکن را از بدن ما به اطراف گسیل می دهد و هیچ مایعی مثل آب خالصی که در وضو به انسانها سفارش شده این اثر را ندارد.
🌹🍃🌹🍃
┄┅══✼♡✼══┅┄
https://sapp.ir/basir.markazi
https://eitaa.com/basirmarkazi
#شهیدحاج_حسین_خرازی برای شناسایی منطقه رفته بود بعد شناسایی نقشه عملیات را پهن کرد
نقطه ای را نشان داد و گفت:
اگر من شهید شدم اینجا از روی چند خوشه گندم رد شدم
به صاحبش بگویید راضی باشد...
🌹🍃🌹🍃
┄┅══✼♡✼══┅┄
https://sapp.ir/basir.markazi
https://eitaa.com/basirmarkazi
حدیث روز جمعه ۹۷/۱۲/۱۰
الإمامُ الباقرُ عليه السلام :مُروا شيعَتَنا بِزِيارَةِ قَبرِ الحُسَينِ بنِ عَلِيٍّ عليهالسلام؛ فإنَّ إتيانَهُ يَزيدُ في الرِّزقِ ، ويَمُدُّ في العُمرِ ، ويَدفَعُ مَدافِعَ السُّوءِ .
امام باقر عليه السلام :شيعيان ما را به زيارت قبر حسين بن على عليه السلام فرمان دهيد ؛ زيرا زيارت آن ، روزى را زياد مىكند ، عمر را دراز مى گرداند و بدي ها را دور مى سازد.
بحار الأنوار : 101 / 4 / 12 منتخب ميزان الحكمة : 408
🌹🍃🌹🍃
┄┅══✼♡✼══┅┄
https://sapp.ir/basir.markazi
https://eitaa.com/basirmarkazi
🔸 شروع یک روز عالى و خوب
🍁 با یاد و خاطره شهدا عزیزمان
🌷شهید علی سیفی🌷
🍁 شادی روحش صلوات
🌹🍃🌹🍃
┄┅══✼♡✼══┅┄
https://sapp.ir/basir.markazi
https://eitaa.com/basirmarkazi
إِلَهِي عَظُمَ الْبَلاءُ، وَ بَرِحَ الْخَفَاءُ، وَ انْكَشَفَ الْغِطَاءُ، وَ انْقَطَعَ الرَّجَاءُ، وَ ضَاقَتِ الْأَرْضُ وَ مُنِعَتِ السَّمَاءُ، وَ أَنْتَ الْمُسْتَعَانُ وَ إِلَيْكَ الْمُشْتَكَى، وَ عَلَيْكَ الْمُعَوَّلُ فِي الشِّدَّةِ وَ الرَّخَاءِ، اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ، أُولِي الْأَمْرِ الَّذِينَ فَرَضْتَ عَلَيْنَا طَاعَتَهُمْ، وَ عَرَّفْتَنَا بِذَلِكَ مَنْزِلَتَهُمْ، فَفَرِّجْ عَنَّا بِحَقِّهِمْ فَرَجاً عَاجِلاً قَرِيباً، كَلَمْحِ الْبَصَرِ، أَوْ هُوَ أَقْرَبُ، يَا مُحَمَّدُ يَا عَلِيُّ، يَا عَلِيُّ يَا مُحَمَّدُ، اكْفِيَانِي فَإِنَّكُمَا كَافِيَانِ، وَ انْصُرَانِي فَإِنَّكُمَا نَاصِرَانِ، يَا مَوْلانَا يَا صَاحِبَ الزَّمَانِ، الْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ، أَدْرِكْنِي أَدْرِكْنِي أَدْرِكْنِي، السَّاعَةَ السَّاعَةَ السَّاعَةَ، الْعَجَلَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ، يَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِينَ، بِحَقِّ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّاهِرِينَ.
🌹🍃🌹🍃
┄┅══✼♡✼══┅┄
https://sapp.ir/basir.markazi
https://eitaa.com/basirmarkazi
«مهاجر» ـ ابراهیم حاتمیکیا
این فیلم نقطه قوت سینمای جنگ در دهه شصت است که در اواخر دهه ساخته و ضمن اینکه تبدیل به اثری بهیادماندنی در سینمای دفاع مقدس میشود، کارگردان جوان و ویژهای را به سینمای دفاع مقدس معرفی میکند: ابراهیم حاتمیکیا. خلوص و معرفتی سینمایی در «مهاجر» وجود دارد که آن را متمایز میکند. به این معنی که کارگردان به دنبال اکشنهای آنچنانی و خلق صحنههای دهشناک از میدان جنگ و انفجارهای متمادی و بیگ پروداکشن نمیرود و بهجای آنوقت خود و تماشاگر را به شرح دلتنگیها و غربت رزمندگان در میدان در لحظات شخصی و خلوتهای خودشان، اختصاص میدهد و به همین واسطه جلوهای انسانی و بشردوستانه به دست میدهد: مؤکد کردن اندوه درونی شخصیتهایی که جنگ برایشان بهانهایست برای ورود به حال و هوایی معنوی و فرازمینی.
«مهاجر» از سنت روایت فتح و سید مرتضی آوینی هم بهره زیادی میگیرد و پایبند به آموزههای شهید آوینی در عدم درامپردازی برای شرح جنگ، است که به چنین فضای معنوی و بهتانگیزی میرسد.
🌹🍃🌹🍃
┄┅══✼♡✼══┅┄
https://sapp.ir/basir.markazi