✍تجملگرایی، سد راه تکامل
سید عبدالباقی مدرس:
وقتی شاگرد مدرسه طب بودم، آقا هر ماه برای خرج تحصیل مبلغ ۵۰ ریال به من میداد.
من مبلغی را پسانداز کردم و با آن یک چوب لباس و یک تختخواب چوبی به قیمت ۳۲ ریال خریدم. با زحمت آنها را به خانه آوردم و در اتاق نمناکم نهادم. آقا آمد و طبق معمول نگاهی به درون انداخت.
با لبخندی گفت: «عبدالباقی، لباس آویز و تختخواب تا زمانی که برای رفع نیاز و سلامتی انسان باشد مفید است. اگر جنبه تجمل و زینت گرفت، سد راه تکامل انسان میگردد. مواظب باش به آن روز نیفتی. »
✍کلاً به مصرف نابودی رضاخان خواهد رسید:)
سرلشکر خدایار از طرف رضا خان نزد مدرس آمد و با کمال تواضع و احترام گفت: رضا شاه میگوید: خوب است شما به درس و بحث خود بپردازید و از دخالت در امور سیاسی خودداری کنید. رضا شاه میل دارد باب مراوده را با شما باز کند و به هر طر یق که بپسندید با شما روابط حسنه داشته باشد و همه اوامر شما را در امور مملکتی اطاعت خواهد کرد. ضمنا مبلغ یکصد هزار تومان برای شما فرستاده تا در هر راهی که صلاح میدانید به مصرف رسانید.
مدرس چند لحظهای به آن پول نگاه کرد. سپس فرمود: به رضا خان بگویید که من وظیفه شرعی دارم که در امور مسلمین دخالت کنم. اسم آن را سیاست بگذارید یا چیز دیگر هر چه باشد فرق نمیکند.
من وظیفه خود را انجام میدهم. سیاست در اسلام چیزی جدایی از دین نیست. در اسلام دین و سیاست با هم است. اسلام، مسیحیت نیست که فقط جنبه تشریفاتی، آن هم هفتهای یک روز در کلیسا داشته باشد.
این پولها را هم ببر اگر اینجا بماند کلاً به مصرف نابودی رضاخان خواهد رسید. »
✍جز سکه زر آن هم بار شتر در روز روشن چیزی را نمیپذیرم:)
استعمارگران که مدرس را سد راه بزرگی برای تحقق منافع خود میدیدند در جهت تطمیع او برآمدند. مشهور است که سفیر انگلیس چکی را توسط شخصی برای مدرس فرستاد. وی پرسید این چیست؟ آورنده چک گفت: این چک نامیده میشود، چک را میبرند بانک و تبدیل به پول میکنند.
مدرس با صدای بلند خندید و گفت: به آقای سفیر بگویید من جز سکه زر آن هم بار شتر در روز روشن چیزی را نمیپذیرم!
پیغام را به سفیر رساندند و وی خندید و گفت: این سید میخواهد آبروی ما را در جهان ببرد
✍رضا شاه دستور قتل مدرس را به رئیس شهربانی کاشمر داد
رضا شاه دستور قتل مدرس را به رئیس شهربانی کاشمر داد، اما او به این کار تن نداد و در نتیجه این مأموریت به "جهانسوزی"، "متوفیان" و "خلج" واگذار شد که آنها در شب ۱۰ آذر ۱۳۱۶ برابر با ۲۷ رمضان ۱۳۵۶ (قمری) آیتالله مدرس را به شهادت رساندند .
مزار شهید آیتالله سید حسن مدرس پس از شهریور ۱۳۲۰ و خروج رضاشاه از ایران، توسط اهالی محل مشخص گردید.
آرامگاه وی در شهر کاشمر واقع است.
✍این سگها به محض دیدن دزد، او را میگیرند؟ خوب آقای وزیر! به محض ورودشان، اول شما را میگیرند:)
زمانی که نصرتالدوله وزیر دارایی بود، لایحهای تقدیم مجلس کرد که به موجب آن، دولت ایران یکصد سگ از انگلستان خریداری و وارد کند. او شرحی درباره خصوصیات این سگها بیان کرد و گفت: این سگها شناسنامه دارند، پدر و مادر آنها معلوم است، نژادشان مشخص است و از جمله خصوصیات دیگر آنها این است که به محض دیدن دزد، او را میگیرند.
مدرس طبق معمول، دست روی میز زد و گفت: مخالفم.
وزیر دارایی گفت: آقا! ما هر چه لایحه میآوریم، شما مخالفید، دلیل مخالفت شما چیست؟
مدرس جواب داد: مخالفت من به نفع شماست، مگر شما نگفتید، این سگها به محض دیدن دزد، او را میگیرند؟ خوب آقای وزیر! به محض ورودشان، اول شما را میگیرند. پس مخالفت من به نفع شماست.
✍کفش، عبا و عمامه اش از تولید داخل بود.
به ایشان ایراد می گیرند که چرا عبای کرباسی(نوعی پارچه درشت بافت و سنگین) می پوشید و عبای بهتری استفاده نمی کنید، ایشان می گویند هر زمانی که ایرانی عبای بهتری درست کرد، من از همان عبا استفاده می کنم؛ ایشان دیدگاهی اقتصادی داشتند که باید پایبند به قدرت اقتصادی خودمان باشیم و به هیچ عنوان به بیگانگان وابسته نباشیم؛ این موضوع در شرایط جامعه ما خیلی کاربرد دارد و باید تلاش کنیم که پیرو ایشان باشیم و سعی کنیم که کالای ایرانی استفاده کنیم و تولیدکنندگان هم کالاهای خوب و با کیفیتی را به مردم عرضه کنند که جای سؤال و شبهه نباشد. شهید مدرس بر توجه به تولید داخلی و استفاده از کالای داخل تاکید داشت. این شهید بزرگوار لباس، کفش، عبا و عمامه اش از تولید داخل بود.
✍آن روز، روز نجات مملکت است
شهید مدرس بر توجه به تولید داخلی و استفاده از کالای داخل تاکید داشت. این شهید بزرگوار لباس، کفش، عبا و عمامه اش از تولید داخل بود. عمامه اش از کرباس بود و آن را رنگ و استفاده می کرد. زمانی که این شهید بزرگوار نماینده اصفهان شد، یک گاری داشت و با این گاری تردد می کرد. اما برخی برای وی کالسکه تهیه کردند تا با آن رفت و آمد کند. کالسکه در حکم ماشین های مدل بالا و مثلا بنز الان بود اما وی از استفاده آن امتناع کرد. هر وقت ما آگاهی و هوشیاری پیدا کردیم و توانستیم متکی به غیر نباشیم، آن وقت می توانیم مسائل مملکت خود را حل کنیم. از مسائل بزرگی که مردم ما گرفتار آن هستند و خارجی ها آن را به ما تحمیل کرده اند، این است که اتکای ما به غیر است. همه چیز را باید از غیر بخواهیم؛ اسلحه، پوشاک، خوراک... همه چیزمان بستگی به غیر دارد. روزگاری که این مملکت متکی به خود بوده، موفق بوده است و هر وقت به خود اتکا پیدا کرد، آن روز، روز نجات مملکت است.
✍مشهدی عبدالکریم (بقال سر محل) :)
او آنقدر با مردم کوچه و خیابان راحت گرم صحبت میشد که مورد اعتراض اطرافیانش قرار میگرفت. در جواب یکی از اطرافیانش که به او اعتراض کرده بود که: " آقا اینکه درست نیست شما سیاست مملکت را برای مشهدی عبدالکریم (بقال سر محل) بگویید"، میگوید: اینها موکلین من هستند باید بدانند چه کاری میکنم
ارتباط قوی و چهره به چهره مدرس با عامه مردم سبب میشد که آحاد ملت عریضه و شکایات خود جهت رفع مشکلات را به حضور وی برسانند تا جایی که درب خانه او به روی همه باز بود.
✍همیشه به فکر معیشت و رفاه مردم بود
مدرس روزی چند نفر را در منزل خود دعوت کرد و فرمود شما به این حقوق مجلس نیاز ندارید؛ پول را جمع کنید و یک بیمارستان درست کنید. همگی قبول کردند و فیروزآبادی مأمور این کار شد... قسمت اولیه این بیمارستان ساخته شده بود که مدرس پیشنهاد کرد به نام فیروزآبادی نامگذاری کنند؛ چون زحمات ساختمان به عهده او بود.
✍طبابت کن اما مزد نگیر
محسن مدرسی نوه شهید مدرس" پدرم می خواست طبابت کند. مرحوم مدرس به پدرم میگویند به شرطی طبابت کن که برای معالجه مردم از آنها مزدی نگیری. پدر با همان حقوقی که از وزارت بهداری میگرفتند زندگی را اداره میکردند و هرگز یادم نمیآید بابت طبابت از کسی پولی گرفته باشند. حتی یک بار که بیماری پنج تومان روی میز گذاشته و رفته بود و من آن پول را بردم و با بخشی از آن برای خودم خوراکی خریدم، مرا تنبیه کردند. بعد بقیه پول را از من گرفتند و پنج تومان به مستخدم دادند که ببرد به آن بیمار پس بدهد. بارها میشد از خانه بیماران ثروتمند پدر برایمان هدیه میآوردند و پدر همه را پس میدادند. تا یک ساعت قبل از فوت ایشان فلسفه این کار را نمیدانستیم و آن موقع بود که به ما گفتند.