رعب و وحشتى كه مهاجمين سقيفه پشت درِ خانه به راه انداخته بودند، و فريادهاى بلند و بى ادبانه اى كه سر داده بودند و قصد ورود اجبارى به خانه را داشتند، مى توانست به تنهايى باعث سقط محسن شود.
فريادِ «آتش مى زنيم»، و صداى بر زمين انداختن هيزم، و چيدن آنها با خار مغيلان كنار ديوار و درِ خانه و آتش زدن آنها، و دود و شعله هايى كه از زير در و بالاى ديوار خانه ديده مى شد، هر خانم باردارى را نگران مى كرد و به وحشت مى انداخت.
اكنون بانويى پشت در آمده كه از يك سو رحلت پدر مهربانى چون پيامبر صلى اللَّه عليه و آله بار عظيمى از غم بر قلب او نشانده، و از سوى ديگر جفاى مردم در حق شوهر مظلومش دل او را سخت آزرده است.
و احساس مى كند مهاجمين قصد ورود به خانه را دارند و در وضعيت فوق العاده خطرناكى قرار گرفته است. لذا با تمام وجود در را گرفته تا باز نشود.
آتش به چوب در گرفته و شعله ها به صورت او اصابت مى كند. در صاف نيست! چوبهاى ناهموار دارد، ميخ دارد، داغ شده است! بانويى كه محسن عليه السلام همراه اوست چگونه بايد مواظب فرزندش باشد؟!در را با لگد مى شكنند و صداى وحشتناكى ايجاد مى شود، و در به روى بانو مى افتد. درياى عصمت و حيا با مهاجمين بى حيا رو به رو مى شود. بر دستش تازيانه مى زنند تا در را رها كند.
در با ميخش و با ناهمواريش سينه را مى شكافد و خون جارى مى كند. استخوان پهلو از درون مى شكند و خون جارى مى شود! لابد اينها براى كشتن فرزندى كه كنار اين پهلو و سينه به تلاطم افتاده كم است؟!
حمله كنندگان سقيفه يك نفر نيستند. دستور خود را هم از پيش گرفته اند. آن سيلى كه گوشواره را مى شكند، تازيانه اى كه بازو را سياه مى كند، و بر سر و كتفِ بانو مى خورد و بى محابا از هر سو فرود مى آيد و خون جارى مى كند
آيا با همه ى اينها هنوز محسن عليه السلام زنده است؟ بايد بپرسيم هنوز مادر زنده است؟!!با اين همه وحشت و ضربت و جراحت...مادر چه گفت؟ چه كرد؟
فضه چه كمكى توانست نمايد؟ اميرالمؤمنين عليه السلام چه كرد؟ بچه ها چه حالى داشتند؟ محسن عليه السلام كجا رفت؟ تا ريخ، اين داستان جگرسوز را با تمام تلخى هايش حفظ كرده تا معلوم شود فاطمه و محسنش عليهماالسلام با هم و از يك سبب به شهادت رسيدند!!
آتش از كجا آغاز شد و تا كجا پيش رفت؟ بانويى كه درِ خانه را محكم گرفته بود چرا رها كرد؟ درِ خانه چگونه به فاطمه عليهاالسلام اصابت نمود؟ مهاجمين از كجا وارد خانه شدند؟ گوشواره ى بانو كِى شكست؟ كجا گريه و فرياد بهم آميخت؟
اميرالمؤمنين عليه السلام عبايش را كجا روى فاطمه عليهاالسلام انداخت؟ درب شكسته ى نيم سوخته چه شد؟ محسن عليه السلام اين همه مصيبت را نزد كِه به شكايت برد؟ اين همه پرسش را خدمت امام صادق عليه السلام مى بريم.
امام صادق عليه السلام فرمود: آتش به چوب در خانه گرفت. قنفذ با دست فشار مى داد و مى خواست در را باز كند. عمر با تازيانه بر بازوى فاطمه عليهاالسلام چنان زد كه مانند بازوبندِ سياه شد. و نيز چنان با لگد به در زد كه به شكم فاطمه عليهاالسلام اصابت كرد در حاليكه به محسن عليه السلام ششماهه باردار بود، و اين فرزند در معرض سقط قرار گرفت. عمر و قنفذ و خالد به خانه هجوم آوردند.
عمر چنان سيلى بر روى فاطمه عليهاالسلام زد كه چادرش كنار رفت وگوشواره شکست در حاليكه آن حضرت با صداى بلند گريه مى كرد و مى فرمود: «اى پدر، اى رسول خدا! سخن دخترت فاطمه را دروغ پنداشتند و او را زدند و جنين او را كشتند».
اميرالمؤمنين عليه السلام در اين حال از داخل خانه با چشمان سرخ شده و آستين بالا زده برخاست، و عباى خود را روى فاطمه عليهاالسلام انداخت و آنحضرت را به سينه چسبانيد... و فرياد زد: «فضه! بانوى خود را درياب كه فرزند او از ضرب لگد در حال سقط است»!
اميرالمؤمنين عليه السلام درِ شكسته را به جاى خود باز گردانيد، و در
همان حال محسن عليه السلام سقط شد. حضرت فرمود: محسن عليه السلام به جدش ملحق مى شود و نزد آنحضرت شكايت مى نمايد.
زهرا عليهاالسلام كجا، سيلى كجا؟! آن دست بى شرم كه بريده باد با
كدامين جرأت چنين جسارتى نسبت به مادرِ اسلام روا داشت كه گوشواره شكست؟... و لابد از جاى آن خون جارى شد؟!
امام صادق عليه السلام مى فرمايد: عمر با پا به فاطمه عليهاالسلام زد در حاليكه به پسرى بنام محسن باردار بود، و در اثر اين ضربه آن پسر سقط شد. سپس سيلى به روى مبارك آنحضرت زد بطورى كه گويا مى بينم گوشواره ى حضرت در گوشش شكست.
آنكه براى آتش زدن مهبط وحى آستين بالا زده بود، فكر لوازم آن را هم كرده بود. دستور داده بود هيزم بياورند، و براى زود بر پا شدن آتش خار مغيلان هم آورده بود.پشتوانه ى جمعيت مهاجم، اسب سواران و نيزه دارانى بودند كه گوش بفرمان سقيفه آماده ى خراب كردن خانه بر سر اهلش بودند.
فريادهاى ناهنجارِ شمشير به دستان از بيرون در، صداى ناله ى جانسوز بانوى خلوت كبريا را از درون خانه تا دورترين آينده هاى
تاريخ رساند و قلب ميلياردها فدايىِ زهرا عليهاالسلام را پاره پاره كرد اما هنگامى كه كار از كار گذشته بود!!
عمر نزد ابوبكر آمد و گفت: برخيز كه اسب و افراد براى تو جمع كرده ام. آن دو همراه مغيره بيرون آمدند. عمر مقدارى از چوب عوسج جمع كرد و دستور داد خار مغيلان آوردند و آنها را بر دوش خود حمل كرد و آمدند تا به منزل على عليه السلام رسيدند.
اُبَىّ بن كعب مى گويد: صداى شيهه ى اسبان و افسار آنان و برخورد نيزه ها را شنيديم. لباسهاى خود را پوشيده از خانه ها بيرون آمديم و همراه آنان تا منزل على عليه السلام آمديم در حاليكه درِ خانه بسته بود. عمر پيش رفت و لگدى به در زد و صدا زد: اى على، خارج شو! چرا از بيعت ابوبكر خود را در خانه پنهان كرده اى؟! بيرون بيا و گرنه خانه را به آتش مى كشيم!
اُبىّ بن كعب مى گويد: از پشت ديوار خانه صداى ناله اى بگوشم رسيد و متوجه شدم صداى بانوى طاهره فاطمه زهرا عليهاالسلام است كه گريه مى كند.
عمر شخصاً اقدام كرد تا مبادا دلى به رحم آيد و بازگردد! فاطمه عليهاالسلام نمى گذاشت در باز شود، اما وقتى دانست دشمن دست بردار نيست در را رها كرد تا محسنش را نجات دهد!
در اين ميان «چرا»هايى هست كه پاسخ آن را فقط مهدى زهرا عليه السلام مى داند؛ ولى فوران خون از پهلو و سينه در آن لحظات اشاره هاى پر معنايى به محبين فاطمه عليهاالسلام دارد!
دنباله ى ماجرا براى كسانى است كه هنوز در نيمه راه باوَرَند: بانو تا صحن خانه بيشتر تاب نياورد و در حاليكه بر زمين مى افتاد همه ى اهل خانه را براى كمك فراخواند.
داستان تازيانه و سيلى يك بار بوده يا تكرار شده؟ نمى دانم! بعد از فرياد «يا فضه» . هم...؟!! باز نمى دانم! ولى رويت سياه باد اى دشمن كينه توز، كه تازيانه ات بر «سر» فاطمه عليهاالسلام اصابت كرد و تا «كتف» او را سياه نمود!به صورت بانو هم... يا نه؟ نمى دانم! ولى دستت بريده باد كه جاى سيلى ات بر چهره ى زهرا عليهاالسلام ماند... و آنچنان رفت تا به پيامبر صلى اللَّه عليه و آله نشان دهد صورت نيلى را...!!
عمر آنحضرت را بين در و ديوار فشار داد بطورى كه از شدت آن نزديك بود روح آنحضرت بيرون آيد، و خون از سينه اش جارى شد.
در اين حال حضرت به داخل خانه رفت و صدا زد: «اى اسماء، اى فضّه... بياييد و در آنچه زنان به يكديگر احتياج دارند مرا دريابيد».
اسماء مى گويد: وارد نشديم مگر وقتى كه حضرت جنين خود را سقط كرده بود، همان كه پيامبر صلى اللَّه عليه و آله او را محسن ناميده بود.
چه كسى همچون صاحب مصيبت مى تواند رفتار دژخيمان را توصيف كند؟ اى اشك اگر اجازه دهى گوش بر سخن فاطمه عليهاالسلام بسپاريم تا آتش و سيلى و محسن عليه السلام را يكجا بگويد.
منتظران مهدىِ ت و يا زهرا با شنيدن سخنت كه اشك خالص است، بر خاك سياه نشسته اند! بگو تا بسوزيم و براى يارى مهديت آماده شويم!
قالت فاطمة عليهاالسلام: و ركل الباب برجله، فردّه عليَّ و أنا حامل. فسقطت لوجهي و النار تسعر و تسفع وجهي، فيضربني بيده حتى انتثر قرطي من أذني، و جائني المخاض فأسقطت محسناً بغير جرم.
بحار الانوار: ج 8 (قديم ) ص 231.
حضرت زهرا عليهاالسلام مى فرمايد: عمر با پايش به در كوبيد و آن را روى من برگرداند در حاليكه باردار بودم. من به صورت روى زمين افتادم و در همان حال آتش شعله مى كشيد و به صورتم مى خورد. عمر چنان سيلى به من زد كه گوشواره از گوشم افتاد، و حالت وضع حمل بر من عارض شد و من محسن بى گناه را سقط نمودم.
اى سركرده ى سقيفه، تو خوب مى دانى با عزيز پيامبر چه كرده اى؟ با همان كينه اى كه در دل دارى بازگو، تا با همان كينه اى كه از تو در دل داريم بشنويم. از تو شنيدنِ قصه ى دردناكِ شكستن در، و آنچه از بيرون و درون خانه شنيده اى و ديده اى، سوز ديگرى در دلِ ما جان نثاران فاطمه عليهاالسلام برمى انگيزد.
عمر مى گويد: (آنگاه كه به خانه ى فاطمه آمدم) كينه هاى على و ولع او را به خون بزرگان عرب و حيله و سحر محمد را به ياد آوردم. لذا لگد به در زدم در حاليكه فاطمه عليهاالسلام خود را به درب خانه چسبانده بود و با كمك در از جنينش محافظت مى كرد.
او فريادى كشيد كه گمان كردم مدينه را زير و رو كرد و گفت: «اى پدر! يا رسول اللَّه! آيا قبلاً هم با حبيبه ى تو و دخترت چنين مى كردند؟ آه! اى فضه مرا درياب كه فرزندم را كشتند».
من صداى ناله ى او را شنيدم در حاليكه به ديوار تكيه داده بود. با اين همه در را فشار دادم و وارد شدم!
جاى خالى فاطمه و محسن عليهماالسلام داغى بر دل اهل اين خانه گذاشت كه با نگاههاى پر معنى بر در و ديوار خانه تازه مى شد. اينجا ديگر خانه نيست! مقتل مادر و پسر است كه هر روز برابر ديدگان على عليه السلام و فرزندان اوست. بلكه حرم زهرا و محسن عليهماالسلام است و قبر هر دو در اين خانه است.
اميرالمؤمنين عليه السلام هر روز و هر ساعت با ديدن درِ سوخته و آثار جراحات فاطمه اش آرزوى مرگ مى كرد. هفتاد و اند
ى از روز حادثه گذشته، هنگام غسل هنوز خون از پهلوى فاطمه عليهاالسلام جارى بود و هنوز بازويش كبود بود! اينجا بود كه على عليه السلام سر بر ديوار گذاشت و اشك ريخت! دختر چهار ساله اش نيز با تعجب پرسيد: چرا پهلوى مادر كبود است؟
قاتل نيز به بزرگى جنايت خويش پى برده بود؛ و اين اميرالمؤمنين عليه السلام بود كه او را مورد عتاب قرار مى داد و مى فرمود: «با همان آتشى كه بپا كردى تو را خواهيم سوزاند»!
اينها برگهاى اول تاريخ محسن عليه السلام است كه پدر داغدار و برادران و خواهران چشم انتظار مانده ى او و اصحاب وفادارشان هر روز بايد مرور مى كردند و اشك مى ريختند.
زهراى على را... زدند؟!!!
مولاى مظلوم! يا على! اگر خود نمى گفتى شايد ما از پيش خود نقشى از سوزِ دلِ تو ترسيم مى كرديم. اكنون كه خود لب باز كرده اى بگو تا بسوزيم. را ستى جاى تعجب دارد كه كسانى جرأتِ زدن فاطمه عليهاالسلام را داشته اند! ما نيز- همچون تو- با شنيدن چنين خبرى آرزوى مرگ مى كنيم، و آه از نهاد برمى آوريم كه اى كاش جلوى درِ خانه بوديم و جان فداى زهرايت مى شديم... ولى افسوس...!؟
آنگاه كه با تازيانه بر بازوى زهرا عليهاالسلام زدند و دست او را از دامان اميرالمؤمنين عليه السلام رها ساختند و طناب بر گردن آن شير خدا انداختند و شمشيرها بر سر او گرفتند و براى بيعت اجبارى بردند؛ در آن حال فرمود: آيا فاطمه با جسارت زده مى شود؟! اى كاش پسر ابى طالب قبل از چنين روزى مرده بود و كافران فاجر را نمى ديد كه براى ظلم بانوى طاهره ازدحام كرده اند! بر پسر ابى طالب سخت است كه كمر فاطمه در اثر زدن سياه شود... و او نتواند به كمك بانويش رود و از همسرش دفاع كند!!
جاى تازيانه ى مادرم را... ديدم!
سه ماه ناله ى مادر را شنيدن كه درد و جراحتش را مخفى مى كند براى دخترى چهار ساله چون زينب عليهاالسلام، دل ناآرام او را كنجكاو مى كند تا خيلى چيزها را بداند اگر چه بعد از رحلت مادر باشد!
هنگام غسل مادر هنگامه بود! فراتر از اشك! بالاتر از غصه! پاسخ به سؤالاتِ ناتمام بود. مادر كه نمى گذاشت بچه ها بدن سراسر جراحتش را ببينند، و اكنون فرصتى بود تا با ذره بينِ قلب آن را نظاره كنند. با چشمانى كه كاسه ى اشك است و خونابه در آن رگ كشيده تازه هاى نشنيده اى مى بينند؛ و از پدر سؤال مى كنند كه اينها چيست و چرا و چگونه و در كجا و به دست چه كسى...؟!!
قالت زينب عليهاالسلام: رأيت حين اغتسال أُمّي عليهاالسلام سواد جنبها، فسألت أبي عليه السلام فقال: هذا أثر السياط...!!
تذكرة المصائب: ص 135..
حضرت زينب عليهاالسلام مى فرمايد: هنگام غسل مادرم، كبودىِ پهلوى او را ديدم و درباره ى آن از پدرم سؤال كردم؟ حضرت فرمود: اينها جاى تازيانه ها است.
على بر جاى تازيانه ها... اشك...!
اى كوه حلم! آنجا كه نام صبر به سرخى گراييد تو استوار بودى! چرا در غسل زهرايت به زانو در آمدى؟ مى دانم!آنچه ديدى گذشته هاى تلخ سه ماهه را پيش چشمانت آورد، و ماجراى پشت درِ خانه را تازه كرد.
چه كسى مى تواند تنِ آزرده ى همسر خود را كه اينك در برابرش بى حركت مانده و در اثر تازيانه سياه شده نظاره كند؟
فرموده اى روز قيامت با همين تن نيلى شده از ضرب تازيانه وارد صحراى محشر مى شود. ما را نيز در آن روز كارى هست: با فاطمه و محسنش عليهماالسلام، و با قاتل او و هيزم شكنانش!!
إنّ عليّاً عليه السلام لمّا فرغ من تغسيل فاطمة عليهاالسلام خرج باكياً، فقيل له:ما يبكيك يا أباالحسن؟ من فراق الزهراء عليهاالسلام؟ فقال: «لا، فما يبكيني إلاّ أثر سياط بجسمها اسودّ كأنّه النيل، فهكذا تحشر يوم القيامة و تلقى اللَّه».
مصائب الائمة: ص 127.
آنگاه كه اميرالمؤمنين عليه السلام از غسل حضرت زهرا عليهاالسلام فارغ شد گريان بيرون آمد. پرسيدند: اى اباالحسن، چرا گريه مى كنى؟ آيا از فراق زهراست؟ فرمود: نه، آنچه مرا به گريه درآورده اثر تازيانه ها برَ جسم زهرا عليهاالسلام است كه همچون نيل كبود شده است. روز قيامت نيز چنين محشور مى شود و به ملاقات خدا مى رود.
قال أميرالمؤمنين عليه السلام لعمر: ثم يُؤتى بالنار، و هي النار التي أضر متموها على باب داري لتحرقوني و فاطمة بنت رسول اللَّه صلى اللَّه عليه و آله و ابنيَّ الحسن و الحسين و ابنتيَّ زينب و أم كلثوم، حتى تحرقا بها.
الهداية الكبرى: ص 163.
اميرالمؤمنين عليه السلام به عمر فرمود: (در زمان مهدى عليه السلام) همان آتشى را مى آورند كه بر در خانه ام براى سوزاندن من و فاطمه دختر پيامبر و دو پسرم حسن و حسين و دو دخترم زينب و امّ كلثوم برافروختيد؛ و بعد با همان آتش تو و ابوبكر را مى سوزانند.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ترسیم فاطمیه با هنر نقاشی شن
🖤🥀
رفاقت با امام زمان...
خیلی سخت نیست!
توی اتاقتون یه پشتی بزارین..
آقا رو دعوت کنین..
یه خلوت نیمه شب کافیه..
آقا خیلی وقته چشم انتظارمونه!
🚛⃟🌵¦⇢ #نیمهشب
ــ ــ ــ ـــــــ۞ـــــــ ــ ــ ــ
♥️هدیه می کنیم دعای فرج را به حضرت مادر فاطمه ی زهرا سلام الله علیها
🌺بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ
☀️اِلـهي عَظُمَ الْبَلاءُ وَبَرِحَ الْخَفاءُ وَانْكَشَفَ الْغِطاءُ وَانْقَطَعَ الرَّجاءُوَضاقَتِ الاْرْضُ وَمُنِعَتِ السَّماءُ واَنْتَ الْمُسْتَعانُ وَاِلَيْكَ الْمُشْتَكى وَعَلَيْكَ الْمُعَوَّلُ فِي الشِّدَّةِ والرَّخاءِ اَللّـهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد اُولِي الاْمْرِ الَّذينَ فَرَضْتَ عَلَيْنا طاعَتَهُمْ وَعَرَّفْتَنا بِذلِكَ مَنْزِلَتَهُم فَفَرِّجْ عَنا بِحَقِّهِمْ فَرَجاً عاجِلاً قَريباً كَلَمْحِ الْبَصَرِ اَوْ هُوَ اَقْرَبُ يا مُحَمَّدُ يا عَلِيُّ يا عَلِيُّ يا مُحَمَّدُ اِكْفِياني فَاِنَّكُما كافِيان وَانْصُراني فَاِنَّكُما ناصِرانِ؛يا مَوْلاناياصاحِبَ الزَّمانِ ؛الْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ اَدْرِكْني اَدْرِكْني اَدْرِكْني السّاعَةَ السّاعَةَ السّاعَةَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ الْعَجَل يا اَرْحَمَ الرّاحِمينَ بِحَقِّ مُحَمَّد وَآلِهِ الطّاهِرينَ
♦️اگرهمگی یڪدل و یڪصدا
برای ظهوردعاڪنیم🌸🍃🌺🍃
قطعاً امرشریف ظهوربه زودی محقق خواهدشد
🌱چگونه فرزندم را به خواندن نماز یا داشتن حجاب تشویق کنم؟
حضرت علی امیرالمومنین علیه السلام؛
سرزنش لجبازی جوان را شعله ور میکند.
برای اینکه فرزند نوجوان یا جوان تان نماز بخواند ، از تحکم و فرمان دادن بپرهیزید ،و گفتار سرزنشی بکار نبرید.
🌱چند کتاب مفید درباره ی نماز و این ارتباط عاشقانه با خدای متعال تهیه کنید و جلد آن را با کاغذ کادو بپوشانید و در خانه در محل دیده شدن قرار بدید.
اگه فرزند دختر دارید و لاک زدن براش خیلی مهمه، عظمت خداوند را برایش به تصویر بکشید در قالب یه گفتگوی دوستانه و بگید ارزش چند گرم لاک بیشتره یا ارتباط با خداوند با این شکوه و عظمت.سعی کنید یه چادر نماز و جانماز و گیره ی روسری به رنگ مورد علاقه اش براش تهیه کنید.
در مورد حجاب هم به همین صورت غیر مستقیم
کتابهای داستان خصوصا کلر ژوبرت نویسنده فرانسوی مسلمان شده رو براش خریداری کنید البته کتابهای خوب بسیاری درباره ی حجاب نوشته شده.
اگه بتونیم فرزندانمان را به مزار شهداء ببریم و رفاقت با شهداء را در آنها ایجاد کنیم و آنها را به زندگی شهداء مثل شهید ابراهیم هادی آشنا کنیم مسیر زندگی فرزندانمان زیبا و خدایی می شود.
فرزندان گلی هستند از باغ بهشت و بدست ما امانت هستند .پدر و مادر حاضر نیستند یک خار به انگشت فرزندشان برود اما گاهی اوقات با سهل انگاری در تربیت دینی فرزند آخرت او را بخطر می اندازند.
فرزند صالح برای پدر و مادر باقیات صالحات است.
مداحی آنلاین - بعد عبادی زندگی حضرت زهرا - استاد رفیعی.mp3
3.54M
🏴 #ایام_فاطمیه
♨️بُعدِ عبادی زندگی حضرت زهرا(س)
🎤حجت الاسلام #رفیعی
حتما بخونیم ماجرایی شنیدنی
✍نماز شب حضرت زهرا علیهاالسلام
امام حسن مجتبی علیه السلام می فرماید: «در دوران کودکی، شبی بیدار ماندم و به نظاره مادرم زهرا علیهاالسلام ، در حالی که مشغول نماز شب بود، گذراندم.
پس از آنکه نمازش به پایان رسید، متوجّه شدم که در دعاهایش یک یک مسلمین را نام می برد و آنها را دعا می کند، خواستم بدانم که درباره خودش چگونه دعا می کند. اما با کمال تعجّب دیدم که برای خود دعایی نکرد.
فردا از او سؤال کردم: «چرا برای همه دعا کردی، امّا برای خودت دعا نکردی؟»
فرمود: «پسرم! اول همسایه، بعد خودت.»
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله فرمودند: «اما دخترم فاطمه علیهاالسلام ، پس به راستی که او سیده زنان عالمیان از اوّلین و آخرینشان می باشد.»
تا آنجا که فرمود: «زمانی که در محرابش در مقابل پروردگار - جلّ جلاله - می ایستد، نورش برای ملائکه ها پرتوافکنی می کند، آنچنان که ستارگان آسمان برای اهل زمین نورافکنی می نمایند و خداوند متعال به ملائکه هایش می فرماید: «ای ملائکه من! بنگرید سیده کنیزانم، فاطمه که در مقابل من به عبادت ایستاده، به طوری که بدنش از ترس مقام من می لرزد. و با تمام وجود و قلبش بر عبادت و اطاعتم روی آورده، شما فرشتگانم را شاهد می گیرم که خواهیم شد!.»
فاطمه زهرا علیهاالسلام از پدر بزرگوار خود درخواست انگشتری نمود. آن جناب فرمود: چیزی که بهتر از انگشتری باشد، به تو نیاموزم؟ هنگامی که نماز شب خواندی، از خداوند بخواه، به آرزوی خود می رسی.
در دل شب، پس از ادای نافله، دست به درگاه خدا دراز کرد ودرخواست انگشتری نمود. هاتفی گفت: «فاطمه! آنچه خواستی، در زیر مصلّی آماده است.»
دختر پیغمبر صلی الله علیه و آله دست به زیر جانماز برد. انگشتری بی مانند از یاقوت مشاهده کرد، آن را برداشت.
همان شب در خواب دید وارد قصرهای بهشتی گردید، در سوّمین قصر تختی را دید که بر سه پایه ایستاده است.
فرمود: «این قصر متعلق به کیست؟»
گفتند: «از آنِ دختر پیغمبر فاطمه زهرا علیهاالسلام است.»
جواب دادند: «چون صاحبش در دنیا انگشتری خواسته است، به جای آن پایه ای از این سریر کسر گردیده است.»
در این هنگام از خواب بیدار شد.
فردا صبح، خدمت پیامبر صلی الله علیه و آله شرفیاب گردید و داستان خواب را شرح داد.
حضرت فرمود: «ای بازماندگان عبدالمطلب! برای شما دنیا جایز نیست. شما را بهشت جاویدان سزاوار است. وعده گاهتان آنجاست. دنیای فانی را برای چه می خواهید؟»
سپس رو به زهرا علیهاالسلام کرده، فرمود: «دخترم! انگشتر را به جای خود برگردان.»
همان شب فاطمه زهرا علیهاالسلام انگشتر را زیر مصلی نهاد. در خواب دید وارد قصرهای شب گذشته شد، ولی تخت را با چهار پایه مشاهده فرمود.
پس از سؤال گفتند: «چون انگشتر را برگردانیدی، پایه تخت نیز به جای خود برگشت.»
🖤🥀
به تحقیق که روایت شده است که هر که به این زیارت آن حضرت را زیارت کند و از خدا طلب آمرزش کند حق تعالى گناهانش را بیامرزد و او را داخل بهشت گرداند
السَّلاَمُ عَلَیْکِ یَا سَیِّدَةَ نِسَاءِ الْعَالَمِینَ السَّلاَمُ عَلَیْکِ یَا وَالِدَةَ الْحُجَجِ عَلَى النَّاسِ أَجْمَعِینَ
درود بر تو باد اى بانوى زنان جهان درود و سلام بر تو باد اى مادر امامان همه مردم
السَّلاَمُ عَلَیْکِ أَیَّتُهَا الْمَظْلُومَةُ الْمَمْنُوعَةُ حَقَّهَا
درود باد بر تو اى ستمدیده اى که حقت را به زور گرفتند
پس بگو
اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى أَمَتِکَ وَ ابْنَةِ نَبِیِّکَ وَ زَوْجَةِ وَصِیِّ نَبِیِّکَ صَلاَةً تُزْلِفُهَا فَوْقَ زُلْفَى عِبَادِکَ الْمُکَرَّمِینَ مِنْ أَهْلِ السَّمَاوَاتِ وَ أَهْلِ الْأَرَضِینَ
بار خدایا رحمت فرست بر کنیزت و دختر پیغمبرت و همسر وصى پیغمبرت رحمتى که او را برتر از نزدیکى بندگان گرامیت از اهل آسمانها و اهل زمینها نزدیک گرداند.