eitaa logo
قدمی هرچنداندک به وقت انتظار
2.3هزار دنبال‌کننده
29.1هزار عکس
29هزار ویدیو
685 فایل
﷽ 🇮🇷☫﷽☫🇮🇷 @basirshou اللهم بارک لمولانا صاحب‌الزمان وظیفه ی منتظردرزمان غیبت چیست؟ سعی کنیم درزمان غیبت غرق نشیم حواسمون به میدان نبرد وخاکریز درجنگ نرم باشه 🆑️eitaa.com/joinchat/1663238346C8015084ebc 🆔️ @shabeabi 👈راه ارتباطی
مشاهده در ایتا
دانلود
✍زمانی این مملکت موفق خواهد بود که متکی به خود شود مدرس در آخرین دیدار با فرزندش در محل تبعید خود در خواف می‌گوید: « بدان! انگلیسی‌ها روی مهره‌ای که بیست سال دیگر در این مملکت حکم خواهد کرد، از هم اکنون کار می‌کنند؛ ولی ما در مورد امروز خودمان هم نمی‌توانیم تصمیم بگیریم. هر وقت که ما شعور و آگاهی و هوشیاری پیدا کردیم و متکی به غیر نشدیم، آنگاه، ما هم می‌توانیم مسائل مملکت خودمان را حل کنیم. از مسائل بزرگی که مردم گرفتار آن هستند و خارجی‌ها به ما تحمیل کرده‌اند، این است که ما متکی به غیر هستیم. همه چیز را باید از غیر بخواهیم: اسلحه، پوشاک و خوراک. همه چیزمان بستگی به غیر دارد. زمانی این مملکت موفق خواهد بود که متکی به خود شود و هر وقت که اتکا به خود پیدا کرد، آن روز، روز نجات مملکت است. 
✍مدرس همانند کسی که دوران پنجاه ساله حاکمیت رژیم پهلوی را دیده باشد، آینده ایران پس از استقرار حکومت پهلوی را چنین پیش بینی می کند: در رژیم نوی که نقش آن را برای ایران بینوا طرح کرده اند، نوعی از تجدد به ما داده می شود که تمدن مغربی را با رسواترین قیافه تقدیم نسل های آینده خواهد نمود.. . قریبا چوپان های قراعینی و کنگاور با فکل سفید و کراوات خودنمایی می کنند، ✍ اما در زیباترین شهرهای ایران آب لوله(کشی) و آب تمیز برای نوشیدن مردم پیدا نخواهد شد. ممکن است شمار کارخانه های نوشابه سازی روزافزون گردد، اما کوره آهن گدازی و کارخانه کاغذسازی پا نخواهد گرفت
✍مدرس از این وحشت داشت که استعمار نو ضمن به یغما بردن ثروت های ملی، پایه های حیات اقتصادی ایران را کاملاً وابسته سازد. ✅«... روزی برسد که برای شیر و پنیر و پشم و پوست هم گردن ما به جانب خارج کج باشد و دست حاجت بدان سو دراز کنیم.
تعدادی از انقلابیون خدمت امام رسیده و از فشار رژیم گلایه کردند امام فرمود، مدرس مرد بزرگی بود؛ هنگامی که شخصی به مدرس از سیلی یکی از طرفداران رضاشاه به وی شکایت کرد، مدرس فرمود:بجای اینکه از سیلی شکایت کنی، برو یک سیلی بزن که او برود شکایت کند
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✍این مجسمه هم مثل صاحبش دو رو دارد!:) سید عبدالباقی مدرس: رضاخان در اول خیابان سپه، محوطه بزرگی را که به نام باغ ملی بود، تعمیر و بازسازی کرد تا مراسم نظامی را در آن برگزار کند. در بالای سر در بزرگ آن، مجسمه نیم تنه‌ای از خود نصب نمود که مانند دو مجسمه از پشت به هم چسبیده بود که هم از بیرون شمایل تمام صورت او را داشت و هم از درون. روزی برای مراسمی پدرم را دعوت کردند و من نیز همراه ایشان از منزلمان که سرچشمه بود، به آنجا رفتم. وقتی رسیدیم، رضاخان و عده‌ای دیگر از آقا استقبال کردند و رضاخان به شرح و وصف پرداخت. در چادری نشستیم. رضاخان از شهید مدرس پرسید: «حضرت آقا، در ورودی را ملاحظه فرمودید؟ » پدرم گفت: «بله، مجسمه شما را هم دیدم. درست مثل صاحبش دو رو دارد! » رضاخان از شرم و ناراحتی به خود می‌پیچید و تا پایان مجلس دیگر سخنی نگفت.
✍آن مرد منم و نامرد تو:) روزی رضا شاه به مدرس گفت: تنها دو مرد در ایران وجود دارد. یکی من و دیگری تو. مدرس بلافاصله جواب داد: نخیر، اشتباه می‌کنی، تنها یک مرد و یک نامرد در ایران وجود دارد. آن مرد منم و نامرد تو.
✍آدم انتخاب کنید یک روز وقتی که مدرّس از مجلس به خانه بازگشت، عدّه‌ای از مردم به منزل مدرّس ریخته با سر و صدای زیاد گفتند: «آقا! این چه لایحه‌ای بود که امروز تصویب شد؟ خلاف مصلحت است». مدرّس پاسخ داد: «اگر بیست رأس اسب و الاغ و یک آدم را در مجلسی جمع کنند و از آن‌ها بپرسند که ناهار چه می‌خورید، جواب چه می‌دهند؟ همه گفتند: «جو» مدرّس گفت: «آن یک نفر هم ناچار است سکوت کند. این وکلایی که شما انتخاب کرده‌اید، شعورشان همین است. بروید آدم انتخاب کنید».
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✍پیراهن خون‌آلود سید اسماعیل مدرس: شبی که مأمورین رضاخان به خانه ما ریختند تا پدرم را پس از دستگیری تبعید کنند، چراغ‌های محل را خاموش کردند. «درگاهی» رئیس شهربانی، شخصاً با چند مأمور به خانه ما وارد شد و بنای هتاکی به پدرم را گذاشت. پدرم با همان عصای مخصوص به خود به وی حمله کرد و با او درگیر شد. سپس پدرم را گرفتند و بردند. پس از این درگیری، خانه را تفتیش کردند و کتاب‌های او را بردند. یک بقچه پیدا کردند که در آن بسته‌ای بود. مأموری که این را پیدا کرده بود گفت: «هان... پیدا کردم! » فکر می‌کرد پول است. وقتی بسته را باز کرد، پیراهن خون‌آلودی را در آن مشاهده نمود. این پیراهن مال آن موقعی بود که او را هدف گلوله قرار داده بودند. پدرم می‌گفت: «این پیراهن را در کفنم بگذارید. »
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✍تو را هم روزی انگلیسی‌ها کنارت گذاشته و به جایی پرتاب می‌کنند سید عبدالباقی مدرس: در دومین روز اقامت خود در خواف به آقا گفتم: «نمی‌شد کاری کنید که از این زندان بیغوله رهایی یابید؟ » آقا فرمودند: «چرا خیلی هم آسان است. همین یک ماه پیش رضاخان به وسیله مأموران پیغام داده بود که من دخالت در سیاست نکنم و به عتبات بروم و آنجا ساکن شوم. ✅✅✅ گفتم: به رضاخان بگویید مدرس گفت من وظیفه خود را دخالت در سیاست می‌دانم. اینجا هم جای خوبی است و به من خوش می‌گذرد. تو را هم روزی انگلیسی‌ها کنارت گذاشته و به جایی پرتاب می‌کنند. اگر قدرت داشتی و توانستی، بیا همین جا (خواف). هرچه باشد بهتر از تبعیدگاه‌ها و زندان‌های خارج از ایران است. ولی من می‌دانم که من در وطنم به قتل می‌رسم و تو در غربت، در سرزمین بیگانه خواهی مرد ✍شادی روح مطهر و ملکوتی عالم بزرگوار و مجاهد نستوه این سلاله ی پاک زهرا سلام الله علیها فاتحه ای هدیه کنیم به همراه صلواتی بر محمد و آل محمد اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم⚘