بسم رب الحسین
امام حسین علیه السلام آنقدر یار در سنهای مختلف و شغلهای مختلف دارد که کسی نمیتواند بگوید من در کربلا وارد شدم و نتوانستم الگوی خود را پیدا کنم... امام در این منظومه اصحاب خودش، الگوهای متنوعی را قرار داده است.
در کربلا با یک جامعه کوچک موفق از اصحاب امام عاشورا مواجهیم: جامعه ایمانی کوچک ولی نمونه اصحاب... مهمترین چیزی که میتوان از ایشان آموخت، معیت با امام است.
میگویند عثمانی بوده...میدانی یعنی چه؟ یعنی مزهی ولایت علیّ را نچشیده بود... با یکسری سوءتفاهمها از دین و اهل بیت علیهم السلام که به خورد جامعه داده بودند، زهیر نیز از همهچیز کناره گرفت و به زندگی مشغول بود...
سال ۶۱ هجری با خدم و حَشم از مناسک حج، عازم منزلش در کوفه بود... شنیده بود فرزند زهرا علیهماالسلام به سوی کوفه حرکت کرده است؛ بخاطر نامههای هزارهزار کوفیان...اما زهیر نه نامهای نوشته بود و نه دعوتی کرده بود...در منزلگاههای سفر نیز مراقب بود که مبادا با امام هممنزل شود...چراکه نمیخواست به هیچ نحوی به این مسائل مرتبط گردد...
اما نهایتا در منزلگاهی اتراق کرد که امام در آنجا بودند...امام برایش پیغام فرستادند که اندکی مهمان خیمهی ما باش!.. زهیر دستدست میکرد تا بهانهای برای رد دعوت بیابد...او مردی متشخص بود و پیام از سوی فرزند رسول خدا برایش آمده بود...نمیشد به همین سادگی نادیده بگیرد...همسرش تردید او را دریافت...نهیب زد که آنقدر بیمنطق شدهای که از کلام و نگاه او نیز میگریزی؟! برو ببین سخنش چیست...
این سخن، جرقهای شد در انبار کاه و تردیدهای زهیر را خاکستر کرد... راهی خیمه امام شد...
حتما منتظری در ادامه این سطور بدانی که در خیمهی امام چه گذشت... نمیدانیم...گویا مجلسی خاص بوده و ویژهی اهلش...
اما میدانیم طولی نکشید که زهیر خندان و بشاش از خیمه بیرون آمد...یک کلام ورد زبانش بود: اربابم حسین...اربابم حسین...
زهیری که تا آن روز، ولیّ نداشت، حالا از عشق ولایت مالامال بود...در چشمش جز حسین، چیزی دیده نمیشد: نه خدم و حشم نه اهل و عیال نه وجاهت و آبرو... همه را مرخص کرد که من دیگر غلامم...آقا نیستم که برای خودم زندگی به هم بزنم...
زهیر یکی از معدود اصحابی است که در جایجای کربلا، نامش شنیده میشود: در ورود به کربلا، مواجهه با سپاه حر و تشر زدن به آنها، در نصیحت و توبیخ مداوم سپاه عمر و شمر، در دفاع از حریم خیمهها در تاسوعا و عاشورا، در ابراز ارادتهای جانانه در شب عاشورا، در نماز ظهر عاشورا و... .
زهیر...قلبت چه طعمی چشید از شهد ولایت، که اینطور آواره و حیرانت کرد؟ چه فهمیدی از غلامی حسین ارواحنافداه که هرچه در رکابش غلامی میکردی راضی نمیشدی؟
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
لحظاتی از تشرف حاج قاسم به حرم مطهر خانم حضرت رقیه سلام الله علیها 💔
🎐 #مکتب_حاج_قاسم| #حاج_قاسم | #محرم
🏷دستنوشته سردار قاسم سلیمانی بهمناسبت فرارسیدن ماه محرم:
▫️کشوری که در قلب، اسمِ حسین را دارد، فرهنگِ عاشورا را دارد، باید در زیست و فرهنگ الگوی جهان شود.
🎐 نشر دهید و همراه ما باشید
🏷 @maktabehajghassem | مکتب حاج قاسم
روضه دختر سه ساله اباعبدالله علیه السلام خیلی حرفها داره
بیبی سه ساله کربلا درس بزرگی به ما میده، اینکه اگر مولا و پیشوا و پناهگاهت رو درست انتخاب کردی، تا پای جونت پاش بمون، فرق نمیکنه زنی یا مردی، بچهای یا بزرگی، اگر مولای خودت رو درست انتخاب کرده باشی، در سختترین شرایط هم به دنبال مولا و پناهگاهت هستی.
اونقدر دنبالهرو امام و مولای خودت هستی که بالاخره بهش میرسی
بسم رب الحسین
نامش را که میبری، در دلت گرمای رفاقت غلیان میکند..صمیمیتی خاص از نام حبیب میبارد...
آنقدر در سیرهی حبیب، مظاهر رفاقت وجود دارد، که آدمی گمان میبرد که اصلا رفاقت را جز حبیب کسی نفهمیده...
شب عاشورا، در خیمهاش نشسته بود و قرآن میخواند...چهرهاش چون ماه میدرخشید و اشک چشمانش ستارگان آسمان را خیره کرده بودند...
تا آنکه هلال خبر آورد از آنچه پشت خیمه #زینب کبری علیهاسلام شنیده بود:« آیا به اصحابت اطمینان داری برادر؟»
دنیا پیش چشمانش تیره و تار شد: دلت خوش بود حبیب که آمدهای غم دل از آلالله بزدایی...خوش نشستهای و ادعای رفاقت داری...
برخاست...اصحاب را فراخواند..همه را بسیج کرد جلوی خیمهی بانوان حرم...ندا سر داد: ای سروران ما! ای بانوان حرم پیامبر..این شمشیرهای آختهی یاران شماست که مصمماند آنها را جز در گردن بدخواهانتان فرو نبرند...و این نیزههای غلامان شماست که سوگند یاد کردهاند که آنها را جز در سینهی این نامردمان جا ندهند... و بعد همه ضجه زدند و بیعتشان را فریاد کشیدند...
و این چنین بود که حبیب، حال دل همه را در خیمههای امامش و رفیقش میپایید...
او با این کار نه تنها دل آل الله را آرام کرد؛ بلکه رفاقت را در حق همقطارانش نیز تمام کرد...دیگر ذرهای ناخالصی در نیتها نمانده بود مگر آنکه در این صحنهی آتشین، خاکستر شده بود...دیگر هیچ دلی ذرهای بوی عُجب هم نمیداد، وقتی که حبیب برایشان روضهی اسارت را اشارتاً خواند... خیال ارباب هم آسوده شد از بابت صدق تامّ اصحابش که فرمود: بهتر وباوفاتر از اصحاب من نبوده و نخواهد بود...
تجلّی آیهی «و حسن اولئک رفیقاً» را در حبیب، به تماشا بنشین...(نساء۶۹)
« وثبّت لی قدم صدق عندک مع الحسین و اصحاب الحسین»، رفاقتی از جنس #حبیب میخواهد...
بسم رب الحسین
امام حسین علیه السلام در منظومه اصحاب خودش، الگوهای متنوعی را قرار داده اند.
در کربلا با یک جامعه کوچک موفق از اصحاب امام عاشورا مواجهیم: جامعه ایمانی کوچک نمونه اصحاب...
بهترین وسیله برای وصول به امام عاشقان، اصحابش که عاشقش بودند، هستند. مهمترین چیزی که میتوان از ایشان آموخت، معیت با امام است.
اصحاب یک لحظه، همنفسی و معیت با امام را ترک نکردند... و این معیت باعث شد که هم در دنیا در حرم اربابشان باشند و هم در بهشت، مصاحب امام باشند...
🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴
سعید بن عبدالله در شب عاشورا قرار گذاشته بود به پای امام، بسوزد و خاکستر شود و دوباره بسوزد و خاکستر شود و هفتاد بار چنین گردد...
خود را وقف حسین علیه السلام کرده بود...
این وقف، سابقه دیرینه داشت...
از کوفه تا مکه پیک کوفیان به امام بود
از مکه تا کوفه جواب نامه امام را به کوفیان رسانده بود
از کوفه تا مکه پیک مسلم به سمت امام بود
از مکه تا کربلا همپای امام آمده بود
و ظهر عاشورا ، مدافع نماز سیدالشهدا علیه السلام شده بود...تا آخر نماز پیشاپیش امام سینه سپر کرد...با وجود سیزده چوبهی تیر در بدنش، دیگر نای سخن گفتن نداشت...اما تمام نیرویش را به حنجرهاش سپرد و عصارهی همه دغدغههایش را به عرض امام رسانید: «أوفیتُ یابن رسول الله»
آقاجان وفا کردم؟ قرا بود هفتاد بار به پایت قربانی شوم؛ نشد...مرا همینگونه میپذیری مولای من؟
و مولا فرمود: تو پیشاپیش من هستی وقتی که به سوی بهشت حرکت میکنیم...
آری باید چون سعید، همواره نگران بود که آیا زندگیاش عصای موسی است یا خیزران یزید...
راز مراقبهها و محاسبههای روزانه اینجاست...تا مبادا به خوی یزیدیان عادت کنیم و از خیمهی ارباب فاصله بگیریم... تا همواره پا به رکاب ارباب در تمامی چالشهایی که شیاطین میافکنند، فعال باقی بمانیم...
حضرات پشیمان و خسته را، راهی به کربلا نیست..
▪️تمام روضهها یک درد مشترک دارند و آن هم بی معرفتی و بی بصیرتی مردم نسبت به ولی امر و امام زمان جامعه است.
✔️عزاداری و روضه طراز باید ما را به معرفت و بصیرت برساند، حتی اگر شده یک قدم در این راه رشدمان دهد.
▫️ اگر نشد روضه و عزاداریمان مشکل دارد، اگر هنوز ولی را نشناختیم، اگر هنوز برای اطاعت امرش مردد هستیم و بهانه میآوریم اگر نایبش را قبول نداریم یا اوامر و هدایتهایش را به میل خودمان تفسیر میکنیم یعنی روضه و عزاداریمان به درد نمیخورد ،یعنی شاید اشکهای جاری شده به کمک شیاطین بوده و فقط برای ارضای نفس خودمان....
بسم رب الحسین
..سلام بر کسانی که در آستانت فرود آمدند و رحل اقامت افکندند...
این اتحاد بین امام و مأموم از بالاترین زیباییهای کربلاست...باید در امام، حل شد...تشخّص خود را از دست داد...در او گم شد...تا نقشآفرینی نصیبش گردد...
در کربلا، همه به کار میآیند...عنصر زائد و بیکار به چشم نمیخورد...همه نقشها کلیدی میشوند، وقتی در لشکر ارباب و زیر آفتاب نگاه او، قرار گرفته باشی...پس بنگر که کجای داستان ایستادهای... برای ظهور، نقشی بر عهده توست؛ یک نقش کلیدی... هیچکس بدون نقش نیامده است...به هم کمک کنیم تا نقشهایمان را درست ایفا کنیم...
🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴
عابس بن ابیشبیب راهی کربلا بود... شوذب، غلامی بود که همراه عابس آمده بود... روز عاشورا، عابس عزم میدان داشت..رو کرد به شوذب و گفت: چه در دل داری؟ میخواهی چه کنی؟
شوذب نگاهی کرد و گفت: همان کار که باید بکنم! میمانم و تا پای جان از فرزند دختر رسول خدا حمایت میکنم...
عابس گفت: من هم چنین گمانی به تو داشتم... حال که دل را یکدله کردهای و رفتنی نیستی، نزد ارباب برو تا تو را در ردیف یاران و فدائیانش ببیند و حساب کند... و بعد پیشاپیش من به میدان برو..چرا که میخواهم خون تو را به خدا واگذار کنم و این داغ را به جان بخرم... چراکه امروز روز عمل است و فردا روز حساب... شوذب نزد ارباب رفت...سلام کرد...نگاهش به نگاه امام گره خورد... و تمام شد...به سوی میدان شتافت...
دیدی! عابس، تنها نیامد...دست غلامش را هم در دستان ارباب نهاد...او را نیز در حبّ حسین علیه السلام حل کرد...حوالهاش داد به قرار گرفتن زیر آفتاب نگاه ارباب...چراکه میدانست این نگاه، گرمایی دارد که چیزی از منیّت در کسی باقی نمیگذارد...شعاع «لیذهب عنکم الرجس اهل البیت و یطهرکم تطهیرا» که تابیدن بگیرد، هر ذره را خورشید عالمتاب آسمانِ طهارت میکند...
غلام بود... اما نگاه امام، او را ارباب ما کرد...
دیدی! عمری غلامی کرد...اما برای این بود که روزی به کربلا بیاوردندش...نقش کلیدیاش، اصحاب الحسین شدن بود... گرچه از مسیر غلامی میگذشت...
خوشا به حال عابس که خوب یاوری بود در راه خدا... خوشا به حال شوذب که خوب صابری بود در راه خدا...
بسم الله الرحمن الرحیم
باید عهد کنیم که بدون امام زنده نباشیم...
«سوید بن عمر» یکی از اصحاب عاشوراست که بعد از امام حسین علیه السلام به شهادت رسید...
در مقتل چنین آمده است :
سُوید به میدان آمد...او مردی شریف و کثیر الصلاه بود...مانند شیری غران میجنگید و بر حوادث سهمگین، نهایت صبر و شکیبایی را داشت...تا آنکه از فراوانی زخم، سنگین شد و بر زمین افتاد...اما زنده بود...تا اینکه شنید: قُتِل الحسین...به زحمت برخاست..از چکمهاش چاقویی درآورد و به دشمنان حمله کرد...جنگید تا به شهادت رسید...
او از کسانی بود که شب عاشورا قرار گذاشته بودند که بیحسین زنده نباشند...در قاموس ایشان زندگی بیحسین معنا نداشت...
کاری نداشت برای سوید، اگر اندکی مجال به توجیهات میداد: تو زحمتت را کشیدهای! جانبازی رکاب حسین هم افتخاری است! بعد از کربلا بمان و روایت کربلا بگو!
اما سوید از توجیهالمسائل کسانی که در این مدت راهشان را از امام جدا کردند، آگاه بود...و چه گذشت بر سوید، وقتی که شنید صدای «حسین کشته شد» را...
تشکیلات سربازان آخرالزمانی، نباید یکلحظه هم تردید کند در اینکه لشکر بیامام، لشکر شیطان است...
در هر عرصهای: اقتصاد، فرهنگ، اجتماع، سیاست...
و در هر عملی: شخصی، خانوادگی، اجتماعی...
پا جای پای امام نگذاریم، قطعا دنبالهرو شیاطینایم...با طناب هوسهای گوناگون و بزکشده...
⚫️
📍معروف و منکر، مصادیق مختلفی دارد.
✔️هر آنچه که خداوند حرام دانسته، #منکر است و هر آنچه حلال دانسته، #معروف است.
و 👈🏼امام برای تحقق همه معروف ها و رفع همه منکرها، قیام کردند.
به علاوه اینکه امام فرمودند اینها جلوی من ایستادند و حرف مرا نفهمیدند چون حرامزادهاند و حرام خوردهاند....🔥
⚡️زمینه حرام زادگی را بی حیایی (با همه مصادیقش) در جامعه فراهم میکند و زمینه حرام خواری را شبکههای کوچک و بزرگ #ربا و دلالی (با همه مصادیقش) فراهم میکند.
💬از قدیم گفتهاند تخم مرغ دزد، عاقبت شتر دزد میشود!
⚠️آنکه در نگاه حرام مراقبت نکند، در #مال_حرام نیز مراقبت نخواهد داشت.
⚠️آنکه در رعایت حدود #پوشش، مراقبت ندارد، رعایت حدود #حقالناس در مال را نیز نخواهد کرد و همینطور ادامه خواهد یافت تا او را بدبخت کند... و جامعه را نیز...
#تلنگر
#تأمل
⚫️کاش امشب دریای معرفت و ادب در برابر امام زمانش، باب الحوائج حضرت #اباالفضل العباس،
قطرهای از همان معرفت و ادب را به ما تفضل فرمایند😭😭😭