#ایده_های_زنونه🦩🌿*-*
✿.•.❀.•.❁.•. ✿.•.❀.•.❁.•. ✿
دوست عزیز یادت باشه که محبت کردن به معنای #اطاعت مطلق و نادیده گرفتن تمام #حقوق خودت نیست!!!
ⁱᶫᵒᵛᵉᵧₒᵤ
🍃 محبت بی انتظار خیلی قشنگه و معجزه میکنه، #محبت بی انتظار سنگ سخت و سیاه رو نرم و انعطاف پذیر میکنه.
اما فراموش نکنیم که #سیاست های زنونه رو چاشنی این محبت کنیم تا برای اطرافیان خودمون ایجاد حق نکنیم.
🍃با اون ظرافت های زنونه طوری رفتار کنیم که دیگران #تشنه محبت ما باشند نه اینکه کارهای ما رو انجام #وظیفه بدونن !!!
🍃 واست یه مثال میزنم که بهتر #قضیه رو درک کنی.
👈🌹مثال:
امروز میخوایی خرید خونه رو خودت انجام بدی!
🍃 اول لیست کامل #خریدت رو روی کاغذ بنویس و بزار کنار میز صبحانه،وقتی دارین #صبحانه میل میکنین بگو:
🍃(عزیزم اینم لیست خریدمون ،میدونم زیاده و #خستت میکنه ولی چاره ای نیست دیگه باید انجام بشه😐)
🍃🌹بعد از چند دقیقه
( حالا اشکالی نداره ،عشقم میدونم که کارت خیلی زیاده و #خسته میشی واسه همین این دفعه رو من میرم خرید 😊)
🍃تو این لحن گفتار چند تا نکته رو به صورت #نامحسوس به همسرت گوشزد کردی
🍃اینکه خرید کردن #وظیفه شما نیست براش عادت نشه!
🍃سختی کار رو یاد اوری کردی که وقتی انجامش دادی ازت تشکر کنه.
🍃اینکه دوستش داری و گرفتاری و #خستگیش واست مهمه
🍃محبت خودت رو بهش ابراز کردی.
🍃حالا به همین #منوال فکر کن و حتما سیاست ها و ظرافت های گفتاری رو چاشنی محبت بی انتظار خودت کن تا بهتر نتیجه گیری کنی.
•┈┈••✾❀🕊💓🕊❀✾••┈
https://eitaa.com/joinchat/936050695Cf9d179709b
☎️زنگ عبرت:
🔴 *یک مطلب شسته رفته برای مجاب کردن رأی ندهندگان*
⁉️من با چند نفر از کسایی که گفتند رای نمیدیم ، صحبت کردم فقط یک سوال ازشون پرسیدم: فایده رای ندادن چیه؟ چه اثری روی مملکت میگذاره؟
❌جوابها عموما از این دو دسته بودند:
۱. میخوایم اعتراضمونو نشون بدیم و حکومت رو تنبیه بکنیم.
۲. میخوایم این حکومت ساقط شه.
از حالت دوم شروع میکنم.
اگر واقعا دلتون میخواد حکومت ساقط شه ؛
سوال من اینه تصورتون از ساقط شدن حکومت چیه؟ این حکومت رفت چه حکومتی بیاد؟ به سرکردگی چه کسی؟ بر مبنای چه ایدئولوژی ای؟
جمهوری اسلامی که با رای اکثریت مردم بعد سالها مجاهدت و شهادت ، با مبنای ایدئولوژیک قوی اندیشمندان بزرگ و با رهبری یک نفر فقیه جامع الشرایط شکل گرفت،الان شما بهش اعتراض دارید ! اونوقت حکومت بعدی که معلوم نیست مبنای فکریش چیه، رهبرش کیه و دنبال چیه، کارش به کجا میرسه؟
♦️اصلا شما تصور میکنید حکومت از بین بره، همه وامیستن تماشا میکنند تا شما بشینید درباره سازوکار حکومت بعدی فکر کنید ؟ همین #منافقین کفتاری که در کلیپ میبینید برنامه ها دارند برای ایران . همون منافقینی که هفده هزار آدم شامل زن و بچه های بی گناه رو کشتن!! ته تهش یا میشیم سوریه چندسال پیش یا افغانستان مظلوم...
♦️در حالت اول هم فرض کنید اعتراضتون شنیده شد ، پلن بعدی چیه؟ راهکارتون برای بهبود اوضاع اقتصادی چیه؟ اصلا تصور کنید همین فردا حکومت گفت من اعتراض شما رو شنیدم امر بفرمایید اطاعت کنم. خب چیکار باید کرد با این وضعیت اقتصادی؟ میدونید ریشه مشکلات اقتصادی کشور چیه؟ چه کسی رو پیشنهاد میکنید برای اصلاح اوضاع ؟ از کره مریخ کسی رو باید بیاریم که وضعیت رو درست بشه ؟ مجبوریم از بین همین هایی که دراین کشور فعالیت داشتند کسانی رو که با اعتراضات ما آشنا هستند و دراین راستا تلاش کردند رو انتخاب کنیم خب الان فرصت بررسی این آدمها و بررسیشون هست . چرا این فرصت رو نادیده بگیریم؟ اگه رییس جمهور بعدی کسی مثل روحانی باشه، اعتراضمون چطور شنیده میشه؟ با رای ندادن، احتمال بهبود اوضاع تقریبا صفر یا منفی میشه اما با رای دادن منطقی و عقلانی، احتمال بهبود حتی درصدی بیشتر میشه.
♦️با رای ندادن، دشمن های کشور هارتر میشن ، فشار تحریمها رو بیشتر میکنند و وضعیت از اینی که هست هم بدتر میشه واگر کسی با مشارکت کم انتخاب بشه، و واقعا بخواد کار بکنه هم نمیتونه دیگه کاری از پیش ببره . یعنی رسما احتمال اندک بهبود هم ازبین میره. یعنی درواقع کسی که تنبیه میشه حکومت نیست ، خود ماییم.
حتما رسانه باشید ...
https://eitaa.com/joinchat/936050695Cf9d179709b
زمخت نباشیم
موضوع داستان : روابط خانوادگی
🔹ته پیاز و رنده رو پرت کردم توی سینک، اشک از چشمو چارم جاری بود. در یخچال رو باز کردم و تخم مرغ رو شکستم روی گوشت، روغن رو ریختم توی ماهی تابه و اولین کتلت رو کف دستم پهن کردم و خوابوندم کف تابه... برای خودش جلز جلز خفیفی کرد که زنگ در رو زدند.
🔹پدرم بود. بازم نون تازه آورده بود. نه من و نه شوهرم حس و حال صف نونوایی نداشتیم. بابام میگفت: نون خوب خیلی مهمه.
من که بازنشسته ام، کاری ندارم، هر وقت برای خودمون گرفتم برای شما هم میگیرم. در میزد و نون رو همون دم در میداد و میرفت. هیچ وقت هم بالا نمی اومد. هیچ وقت.
🔹دستم چرب بود، شوهرم در را باز کرد و دوید توی راه پله. پدرم را خیلی دوست داشت. کلا پدرم از اون جور آدمهاست که بیشتر آدمها دوستش دارند. صدای شوهرم از توی راه پله می اومد که به اصرار تعارف می کرد و پدر و مادرم را برای شام دعوت میکرد بالا.
🔹برای یک لحظه خشکم زد! آخه ما خانوادۀ سرد و نچسبی هستیم. همدیگه رو نمی بوسیم، بغل نمی کنیم، قربون صدقه هم نمیریم و از همه مهم تر سرزده و بدون دعوت جایی نمیریم. اما خانواده ی شوهرم اینجوری نبودن، در می زدند و میامدن، روزی هفده بار با هم تلفنی حرف می زدند.
قربون صدقه هم می رفتند و قبیله ای بودند. برای همین هم شوهرم نمی فهمید که کاری که داشت میکرد مغایر اصول تربیتی من بود و هی اصرار می کرد، اصرار می کرد. آخر سر در باز شد و پدر مادرم وارد شدند. من اصلا خوشحال نشدم.
🔹خونه نا مرتب بود، خسته بودم. تازه از سر کار برگشته بودم، توی یخچال میوه نداشتیم. چیزهایی که الان وقتی فکرش را میکنم خنده دار به نظر میاد اما اون روز لعنتی خیلی مهم به نظر می رسید.
شوهرم توی آشپزخونه اومد تا برای مهمان ها چای بریزد و اخم های درهم رفته ی من رو دید. پرسیدم: برای چی این قدر اصرار کردی؟ گفت: خب دیدم کتلت داریم گفتم با هم بخوریم.
گفتم: ولی من این کتلت ها رو برای فردامون هم درست کردم.
گفت: حالا مگه چی شده؟ گفتم: چیزی نشده؟
در یخچال رو باز کردم و چند تا گوجه فرنگی رو با عصبانیت بیرون آوردم و زیر آب گرفتم.
🔹پدرم سرش رو توی آشپزخونه کرد و گفت: دختر جون، ببخشید که مزاحمت شدیم. میخوای نون ها رو برات ببرم؟ تازه یادم افتاد که حتی بهشون سلام هم نکرده بودم. پدر و مادرم تمام شب عین دو تا جوجه کوچولو روی مبل کز کرده بودند.
وقتی شام آماده شد، پدرم یک کتلت بیشتر بر نداشت. مادرم به بهانه ی گیاه خواری چند قاشق سالاد کنار بشقابش ریخت و بازی بازی کرد. خورده و نخورده خداحافظی کردند و رفتند و این داستان فراموش شد و پانزده سال گذشت.
🔹پدر و مادرم هردو فوت کردند. چند روز پیش برای خودم کتلت درست می کردم که فکرش مثل برق از سرم گذشت: نکنه وقتی با شوهرم حرف می زدم پدرم صحبت های ما را شنیده بود؟ نکنه برای همین شام نخورد؟
از تصورش مهره های پشتم تیر می کشد و دردی مثل دشنه در دلم می نشیند.
راستی چرا هیچ وقت برای اون نون سنگک ها ازش تشکر نکردم؟
آخرین کتلت رو از روی ماهیتابه بر می دارم. یک قطره روغن می چکد توی ظرف و جلز محزونی می کند.
واقعا چهار تا کتلت چه اهمیتی داشت؟
حقیقت مثل یک تکه آجر توی صورتم می خورد. حالا دیگه چه اهمیتی داشت وسط آشپزخانه ی خالی، چنگال به دست کنار ماهیتابه ای که بوی کتلت می داد، آه بکشم؟
🔹 چقدر دلم تنگ شده براشون. فقط، فقط اگر الان پدر و مادرم از در تو می آمدند، دیگه چه اهمیتی داشت خونه تمیز بود یا نه، میوه داشتیم یا نه. چرا همش میخواستم همه چی کامل باشه بعد مهمون بیاد!
همه چیز کافی بود، من بودم و بوی عطر روسری مادرم، دست پدرم و نون سنگک. پدرم راست میگفت که:
نون خوب خیلی مهمه. من این روزها هر قدر بخوام می تونم کتلت درست کنم، اما کسی زنگ این در را نخواهد زد، کسی که توی دستهاش نون سنگک گرم و تازه و بی منتی بود که بوی مهربونی می داد. اما دیگه چه اهمیتی دارد؟ چیزهایی هست که وقتی از دستش دادی اهمیتشو می فهمی.
👈🏻«زمخت نباشیم»
زمختی یعنی: ندانستن قدر لحظه ها، یعنی نفهمیدن اهمیت چیزها، یعنی توجه به جزییات احمقانه و ندیدن مهم ترین ها...
•┈┈••✾•♥️•✾••┈
https://eitaa.com/joinchat/936050695Cf9d179709b
دخترای عزیز
و دختردارای مهربون عیدتون مبارک🌺🌺🌺🌺🌺🌺
https://eitaa.com/joinchat/936050695Cf9d179709b
❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️
⭕️✍حکایتی بسیار زیبا و خواندنی
🌺🍃🍁🍃🍂🍃🍁🍃🍂🍃🍁
🍃
مردی از خانه اش راضی نبود، از دوستش که بنگاه املاک داشت خواست تا خانه اش را بفروشد.
دوستش یک آگهی نوشت و آنرا برایش خواند:
خانه ای زیبا که در باغی بزرگ و آرام قرار گرفته، تراس بزرگ مشرف به کوهستان، اتاق های دلباز و پذیرایی و ناهار خوری وسیع.
صاحبخانه تا متن آگهی را شنید، گفت: این خانه فروشی نیست، در تمام مدت عمرم میخواستم جایی داشته باشم مثل این خانه ای که تو تعریفش را کردی!
خیلی وقت ها نعمت هایی که در اختیار داریم را نمی بینیم چون به بودنشان عادت کرده ایم،
مثل سلامتی، پدر ، مادر، دوستان خوب و خیلی چیزهای دیگه که بهشون عادت کردیم.
قدر داشته هامون رو بدونیم
🍃
🌺🍃
https://eitaa.com/joinchat/936050695Cf9d179709b
🌱 🌱 🌱 🌱 🌱 🌱 🌱 🌱 🌱
#هر_دو_بخوانید
یکی از مواردی ک ممکنه اغلب بین زن و شوهر اتفاق بیفتد این هست که آقا و خانم به دلیل نشناختنِ #روحیات همدیگر در جمع به احساسات و روح یکدیگر #ضربه میزنند
متاسفانه ناخواسته آقایون بیشتر مرتکب این اشتباه میشوند😥
✴️آقا بدون اینکه حواسش باشد یک اتفاقی را در جمع خانوادگی شان تعریف میکند برای صرف اینکه جمع رو بخنداند ولی متاسفانه غافل از اینکه همسرش را جلوی مادرشوهر ، خواهرشوهر و جاری و دیگران زیر سوال برده و همگی یک تصویرِ غلط در ذهنشان از آن نوعروس میسازند و اینجاست ک مشکلات می افتد🤦♀
😞و متاسفانه در اون لحظه ک همه میخندند ،#نوعروس دلش تکه تکه میشود💔
و دقیقا از آنجاست ک #دلگیری ها و دعواها شروع میشود💘
خانم متوقع میشود و متاسفانه آقا، عروسش را بهانه گیر و #بداخلاق خطاب میکند و پشت سرش ، یکی پس از دیگری درگیری های لفظی و رفتاری به وجود می آید و بعدش زن و شوهر اذعان میدارند ک ما #تفاهم نداریم
💔 متاسفانه اینقدر به یکدیگر #توهین کرده اید ک قلبتان #زنگار گرفته است
✅ اگر به دنبال #ارامش هستید دست از #لج و لجبازی بردارید👌
•┈┈••✾❀🕊💓🕊❀✾••┈┈•
https://eitaa.com/joinchat/936050695Cf9d179709b