این متن خیلی قشنگه...
در ساحل ماسه ای با خدا قدم میزدم
به پشت سرم نگاه کردم
جاهایی که از خوشی ها حرف زده بودیم دو ردپا بود
و
جاهایی که از سختی ها حرف زده بودیم جای یک ردپا بود
به خدا گفتم در سختی ها کنارم نبودی؟
گفت آن ردپایی که میبینی من هستم؛
تو را در سختی ها به دوش می کشیدم!!
خدایا بی نظیری🌹
@bayan230
دختر و پسری که قبل از ازدواج به رستوران رفته اند ...
در هنگام غذا خوردن لکه ای غذا روی لباس دختر میریزد . پسر میگوید اجازه بده کمکتان کنم و لباستان را تمیز کنم . بعد از آن پسر کلید ماشین را گم میکند. دختر میگوید من هم گاهی کلید کم میکنم .
سه سال بعد ازازدواج هنگام غذا خوردن لکه غذا روی لباس زن میریزد .شوهر میگوید رفتارتو بیزارکننده است وشوهر کلید ماشین را گم میکند. زن میگوید؛ مغز تو اندازه مغز یک گنجشک هم نیست
همان رفتار همان موقعیت ولی برخورد متفاوت است ...
بنابراین ما انتخاب میکنیم دیگران را چگونه ببینیم ...
اگر میخواهی کسی را دوست داشته باشی میتوانی خیلی صبور و پر تحمل باشی .
این رفتار دیگران نیست بلکه طرز فکر و نگرش ماست که احساس ما را درباره دیگران معین میکند 👌
@bayan230
مردی پس از طلاق گرفتن از همسر خود با او تماس گرفت!!
و گفت: خانم ببخشید
اشتباه کردم
لطفا مرا ببخش
و به خانه برگرد!!
زن در جواب گفت : آیا در کنارت یک لیوان داری؟
!؟!؟
مرد گفت: بله دارم!!
زن گفت: اکنون آن را محکم بر زمین بکوب.
مرد چنان کرد که زن گفته بود.
سپس زن گفت: حالا که دیدی آن لیوان شکسته و هزار تکه شده، آیا میتوانی تکه هایش را جمع کنی و دوباره بسازی!؟!؟
مرد در پاسخ گفت: نه نشكسته ، !!
ليوان استیل بود
و زن پاسخ داد: خدا بگم چیکارت کنه.. عصر بیا دنبالم😜😘😄😄😄
@bayan230
شخصی برای اولین بار یک کلم دید ...
اولین برگش را کند، زیرش به برگ دیگری رسید و زیر آن برگ یه برگ دیگر و...
با خودش گفت :
حتما یک چیز مهمیه که اینجوری
کادوپیچش کردن...!
اما وقتی به تهش رسید وبرگها تمام شد متوجه شد که چیزی توی اون برگها پنهان نشده، بلکه کلم مجموعهای از این برگهاست...
داستان زندگی هم مثل همین کلم هست!
ما روزهای زندگی رو تند تند ورق می زنیم وفکر می کنیم چیزی اونور روزها پنهان شده، درحالیکه همین روزها آن چیزیست که باید دریابیم و درکش کنیم.
ما دیر می فهمیم که بیشتر غصههایی که خوردیم،
نه خوردنی بود نه پوشیدنی، فقط دور ریختنی بود.
@bayan230
✌️چندتمرين برای افزايش اعتماد به نفس ...
1ـ هميشه در رديف های جلو بنشينيد.
2ـ نگاه كردن به چشمان ديگران را تمرين كنيد
عدم نگاه به ديگران 2معنا دارد:
الف: احساس گناه در برابر او
ب:احساس ضعف وناتواني در برابر او
3ـ سرعت راه رفتنتان را 25%تندتر كنيد.حركات بدن نتيجه واكنش ذهن است. آدمهاي با اعتماد به نفس راه رفتنشان كمي شبيه به دويدن است,انگار به جاي مهمي مي روند و يا كار مهمي دارند. اين تكنيك را بكار ببريدتا نگرش محيط خارجي نسبت به شما تغيير كند.
4 ـ بلند و جدي حرف بزنيد
5ـ هنگام دست دادن جدی باشيد
6ـ در جمع نظر بدهيد.
7ـ خندان باشيد.لبخند شما بهترين دارو برای كمبود اعتماد به نفس است
توصيه های ديگر:
1ـ سعي كنيد هميشه بهترين لباسها را بپوشيد.
2ـ در هر مكالمه تلفنی خود را معرفی كنيد.
3ـ در برابر هر كاری كه برايتان انجام ميدهند لفظ متشكرم را بكار ببريد.
4ـ مقتدرانه,افراشته و با گامهای بلند و تند راه برويد.
5ـ هيچگاه خود را با ديگران مقايسه نكنيد.
6ـ هميشه با زبان مثبت با ديگران هم صحبت شوید.
7_اگر به مهمونی یا مکانی میرین حتما حتمابهترین مکان روبرای نشستن انتخاب کنین و حتی الامکان روی مبل بنشینید نه روی زمین و یه جای گوشه وکنار
8_همیشه اطلاعاتتون رو درهر زمینه ای بالا ببرین و به روز باشین
9_جایی خواستین خودتون ومعرفی کنین حتما با اقتدار و اسم و فامیل کامل حتی روی پروفایل هاتون اسم وفامیل کامل نشانه ی اعتمادبه نفس هست...
8_ هرگزبچه تون رودرحضوردیگران تنبیه نکنین به شدت روی اعتمادبه نفسشون اثرداره همیشه نکات مثبتش روبهش یادآوری کنین ولی اغراق آمیزنباشه لطفا چون بچه ها خیلی باهوشن!
9_در رابطه با همسر هرگز از عیب و ایرادهایی که در ذهنتون هست بهش نگین مردها کلی نگر هستن وشاید اصلا اون چیزی که شما بهش به چشم ایراد نگاه میکنین اون متوجه نشده باشه ولی وقتی خودتون میگینش اون هم روش زوم میکنه و باورش میشه یه چیزی هست!
10_نه گفتنِ به جا و به موقع رو تمرین کنین
11_هر روز روی یه تیکه کاغذ عبارت های تاکیدی برای بالا بردن اعتماد به نفس رو بنویسین بذارین جلوی چشمتون و باصدای بلند برای خودتون تکرارکنین تاملکه ی ذهنتون بشه ودر ضمیرناخودآگاهتون حک بشه
و حتی جلوی آینه به خودتون نگاه کنین و اون ها رو به خودتون بگین اولش سخته ولی صد در صد جواب میده
عباراتی مثل:
من مخلوق خالق یکتاهستم
من اشرف مخلوقات هستم
من حتما برای هدفی بزرگ آفریده شده ام
من دوست داشتنی هستم
من زیباهستم،من خودم رادوست دارم
(تو آیینه به چشماتون نگاه کنین و تکرارکنین باصدای بلند)
..........جان عزیزم خوشگلم دوستت دارم (به جای نقطه چین اسمتون رو بگین یا بنویسین)نوشتن معجزه میکنه
امتحان کنین،در آخر برای کوچک ترین چیز از اطرافیان و خدای مهربون سپاسگذاری انجام بدین
با انتشار این پیام در گروهها ناجی دوستانمون باشیم! 🙏
@bayan230https://eitaa.com
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اغفال و فریب دختران دبستانی با روش های شوم!
کلیپ را حتما ببینید که بعدا پشیمانی هرگز سودی ندارد!
@bayan230
5.28M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
بسیاری از زخم ها و آسیبها به دوران کودکی باز می گردد...
چگونه این زخمها را درمان کنیم
@bayan230
📚 #یک_دقیقه_مطالعه
در نیمه های سال تحصیلی معلّم کلاس به مدّت یک ماه به دلیل مشکلاتش کلاس را ترک کرد و معلّمی جدید موقّتاً به جای او آمد.
پس شروع به تدریس نمود و بعد، از چند دانش آموز شروع به پرسش در مورد درس کرد.
وقتی نوبت به یکی از دانش آموزان رسید و پاسخی اشتباه داد بقیه دانش آموزان شروع به خندیدن کردند و او را مسخره می کردند.
معلّم متوجّه شد که این دانش آموز از ضریب هوشی و اعتماد بنفسی پایین برخوردار است و همواره توسّط هم کلاسی هایش مورد تمسخر قرار می گیرد.
زنگ آخر فرا رسید و وقتی دانش آموزان از کلاس خارج شدندمعلّم آن دانش آموز را فرا خواند و به او برگه ای داد که بیتی شعر روی آن نوشته شده بود و از او خواست همان طور که نام خود را حفظ کرده آن بیت شعر را حفظ کند و با هیچ کس در مورد این موضوع صحبت نکند.
در روز دوم معلّم همان بیت شعر را روی تخته نوشت و به سرعت آن بیت شعر را پاک کرد
و از بچّه ها خواست هر کس در آن زمان کوتاه توانسته شعر را حفظ کند دستش را بالا ببرد.
هیچ کدام از دانش آموزان نتوانسته بود حفظ کند.
تنها کسی که دست خود را بالا برد و شعر را خواند همان دانش آموز دیروزی بود که مورد تمسخر بچّه ها بود .
بچّه ها از این که او توانسته در این فرصت کوتاه شعر را حفظ کند مات و مبهوت شدند.
معلّم خواست برای او کف بزنند و تشویقش کنند.
در طول این یک ماه معلّم جدید هرروز همین کار را تکرار می کرد و از بچّه ها می خواست تشویقش کنند و او را مورد لطف و محبّت قرار می داد.
کم کم نگاه هم کلاسی ها نسبت به آن دانش آموز تغییر کرد.
دیگر کسی او را مسخره نمی کرد.
آن دانش آموز خود نیز دارای اعتماد به نفس شد و احساس کرد دیگر آن شخصی که همواره معلّم سابقش "خنگ " می نامید نیست.
به خاطر اعتماد بنفسی که آن معلّم دلسوز به او داد، دانش آموز تمام تلاش خود را می کرد که همواره آن احساس خوبِ برتر بودن و باهوش بودن و ارزشمند بودن در نظر دیگران را حفظ کند.
دیگر نمی خواست مانند گذشته موجودی بی اهمّیّت باشد.
آن سال با معدّلی خوب قبول شد.
به کلاس های بالاتر رفت.
در کنکور شرکت کرد و وارد دانشگاه شد.
مدرک لیسانس خود را گرفت و هم اکنون در حال تلاش برای کسب مدرک دکتراست
این قصه را خود آن دانش آموز برای قدردانی از آن معلّم که با یک حرکت هوشمندانه مسیر زندگی او را عوض نمود، در صفحه اینستاگرامش نوشته و برای معلّم خود آرزوی موفقیت نموده.
⭕️ @bayan230⭕️
انسان ها دو نوعند : نوع اوّل کلید خیر هستند.
دستت را می گیرن و به تو در بهتر شدنت کمک می کنند. به تو احساس ارزشمند بودن می دهند
نوع دوم انسان هایی هستند که با دیدن اوّلین شکستِ شخص، حس بی ارزشی و بد شانس بودن را به او منتقل می کنند.
این دانش آموز قربانی نوع دوم از این انسان ها بود که بخت با او یار بود و خداوند شخصی سر راهش قرار داد که یک عمر موفقیت را به او هدیه داد
ای پدر و ای مادر و ای معلّم شما از کدام نوع هستی؟! آیا با یک یا چنبار شکست فرزند یا دانش آموزت به او حس حقارت میدهی یا نه؟
@bayan230
🌸نمرت چنده⁉️
✔️ #تلنگر
عجیب ترین معلم دنیا بود 👨
امتحاناتش عجیب تر...😯
امتحاناتی که هر هفته می گرفت و هر کسی باید برگه ی خودش را تصحیح می کرد...آن هم نه در کلاس،در خانه...دور از چشم همه👀
اولین باری که برگه ی امتحان خودم را تصحیح کردم سه غلط داشتم...❌
نمی دانم ترس بود یا عذاب وجدان، هر چه بود نگذاشت اشتباهاتم را نادیده بگیرم و به خودم بیست بدهم...
فردای آن روز در کلاس وقتی همه ی بچه ها برگه هایشان را تحویل دادند فهمیدم همه بیست شده اند به جز من...😶
به جز من که از خودم غلط گرفته بودم... 😕
من نمی خواستم اشتباهاتم را نادیده بگیرم و خودم را فریب بدهم...😶
بعد از هر امتحان آنقدر تمرین می کردم تا در امتحان بعدی نمره ی بهتری بگیرم...💪
مدت ها گذشت و نوبت امتحان اصلی رسید،امتحان که تمام شد ، معلم برگه ها را جمع کرد و برخلاف همیشه در کیفش گذاشت...
چهره ی هم کلاسی هایم دیدنی بود...😰
آن ها فکر می کردند این امتحان را هم مثل همه ی امتحانات دیگر خودشان تصحیح می کنند... اما این بار فرق داشت...
این بار قرار بود حقیقت مشخص شود...😉
فردای آن روز وقتی معلم نمره ها را خواند فقط من بیست شدم... 😇
چون بر خلاف دیگران از خودم غلط می گرفتم ؛ از اشتباهاتم چشم پوشی نمی کردم و خودم را فریب نمی دادم...
زندگی پر از امتحان است... 😉
خیلی از ما انسان ها آنقدر اشتباهاتمان را نادیده می گیریم تا خودمان را فریب بدهیم ...
تا خودمان را بالاتر از چیزی که هستیم نشان دهیم... 😒
اما یک روز برگه ی امتحانمان دست معلم می افتد... 😱
آن روز چهره مان دیدنی ست... 😶
آن روز حقیقت مشخص می شود و نمره واقعی را می گیریم...
@bayan230