eitaa logo
روشـــツــنی خونه [🌙]
2.8هزار دنبال‌کننده
16.5هزار عکس
4.1هزار ویدیو
154 فایل
عشق یعنی دعای خیر حضرت زهرا(س)همراهت باشه😍 نشر مطالب=صدقه جاریه میتونید با ما در ارتباط باشید 😉 @haniekhanooom بادڵ و جوݩ گوش میدیم بہ حرفاتوݩ♥️ یہ گروه داریم پراز مامان هاے باحاڵ و پرانرژے 💕 هرکے دوست داشت واردش بشہ بہ این شخصی یه ویس بفرستہ 🎼
مشاهده در ایتا
دانلود
🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋 بچه ها را با منشأ غذا ها آشنا كنيد. "ابر و باد و مه و خورشيد و فلك در کارند تا تو ناني به دست آري و به غفلت نخوري" غفلت نقطه مقابل آگاهي است. ما در غفلت داريم غذا به وجود مي آوريم و مي خوريم. با قصه و تصويرسازي اين آگاهي را براي بچه ها ايجاد كنيد. توضيح انتزاعي ندهيد. توضيح هاي انتزاعي ذهن كودك را بهم مي ريزد. آن ها بايد خودشان به پردازش برسند. بچه ها بايد منشأ غذاها را ببينند تا از عظمت و بزرگي هستي آگاه شوند. خودشان حس كنند و پي ببرند كه چه عظمتي در كار است كه من الآن اين غذا را مي خورم. بچه هاي ما منشأ غذاها را نديده اند، عظمت هستي را درك نكرده اند، در نتيجه حيرت نمي كنند و به همين دليل نسبت به غذا بي ميل هستند.  [استادسلطانی] @mamanogolpooneha
🌟🌟🌟🌟🌟🌟 🔷همه ما والدین دوست داریم کودکی خلاق داشته باشیم، 🔸اولین قدم برای اینکه بچها خلاق شوند: کشف است 🔷اولین چیزی که نوزادکشف میکند٫ مادر وسینه اوست. 🔸بعد از کشف کردن, کودک به پردازش و خلاقیت می رسد. 😔متاسفانه والدین بدلیل؛ نظافت,نگرانی ازسلامت,ایجادنظم,آموزش ورفاه جلوی کشف بچه را میگیرند. @mamanogolpooneha
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
وَاصْطَنَعْتُكَ لِنَفْسِي [طه_ ۴١] اینو دیگه برا چی خریدی، طُ که بهش احتیاج نداری ؟ آره میدونم. آخه ازش خوشم میاد، برا دل خودم گرفتم. خوش به حال اونایی که خدا اینجوری میخوادشون.. @mamanogolpooneha
✍دعوای زن و شوهر طبیعی‌ست اما بسیار غیر طبیعی‌ست که تمامی دوستان و اقوام و همسایه ها از این دعواهای زناشویی باخبر شوند! پس نسبت به مسائل و مشکلات خود، رازدار باشید و فراموش نکنید که به زودی با هم آشتی خواهید کرد. آن وقت همسر شما با حرف‌هایی که پشت سرش زده‌اید موقعیت بدی در بین فامیل، دوستان و آشنایان پیدا می‌کند و خود شما نیز به خاطر آن که آن قدر بدگویی کرده بودید شرمنده می‌شوید.... @mamanogolpooneha
این بازی رو میتونین برای کودکان ۳ سال به بالا انجام بدید . کودک با استفاده از خلال دندان یا ماکارونی و نخود فرنگی یا خمیر بازی اشکال را درست کند. بسیار در بالا بردن ادراک فضایی نقش دارد . باعث تقویت دست ورزی ، هماهنگی چشم و دست و افزایش دقت و تمرکز میشود . ۳_تا_۵سال @mamanogolpooneha
این بازی رو میتونین برای کودکان ۳ سال به بالا انجام بدید . کودک با استفاده از خلال دندان یا ماکارونی و نخود فرنگی یا خمیر بازی اشکال را درست کند. بسیار در بالا بردن ادراک فضایی نقش دارد . باعث تقویت دست ورزی ، هماهنگی چشم و دست و افزایش دقت و تمرکز میشود . ۳_تا_۵سال @mamanogolpooneha
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
رامین خیلی كوچولو بود. تازه می توانست دستش را به دیوار بگیرد و چند قدم بردارد. كمی كه می ایستاد، تعادلش را از دست می داد و به زمین می خورد. مامان و باباش خوشحال بودند كه بچه شان بزرگ شده و می تواند روی پاهای خودش بایستد. 👟👟 یك روز بابای رامین یك جفت كفش سفید كوچولو كه عكس خرگوش روی آنها بود و طوری ساخته شده بودند كه موقع حركت صدایی شبیه صدای سوت از آنها بلند می شد، برای رامین خرید. 👟👟كفشهارا پای رامین كردند و رامین هم شروع كرد به راه رفتن و زمین خوردن. 🎊از پاهایش مرتب صدای سوت به گوش می رسید و بابا و مامان خوشحال می شدند و می خندیدند. 👒یك روز عصر، اواخر ماه فروردین كه هوا خیلی خوب بود، مامان و بابا ، كفشها را پای رامین كردند و لباس و كلاه سبزرنگی هم تنش كردند و او را به پارك بردند. رامین كوچولو باخوشحالی دست در دست مامان و باباش در پارك قدم می زد و صدای كفشهایش توجه مردم را به خود جلب می كرد. 👟👟هركس صدای كفشها را می شنید ، می ایستاد و رامین را نگاه می كرد و لبخند می زد. بعضیها هم جلو می آمدند و با محبت نگاه و نازش می كردند. چند دقیقه ای كه راه رفتند، مامان رامین گفت: « بچه ام خسته میشه ، بیا كمی بنشینیم...» بابای رامین هم قبول كرد و رفتند روی نیمكتی نشستند. 👶اما رامین دلش نمی خواست بنشیند، بلند شد و جلوی آنها ایستاد و شروع كرد به دَدَ دَدَ كردن و دست زدن ، یعنی پاشید راه برویم . 💑مامان و بابا هم اطاعت كردند و دنبالش راه افتادند. یك ساعت گذشت. مامان و بابا خسته شدند ،اما رامین خسته نمی شد. سروصدا می كرد و راه می رفت و زمین می خورد و كفشهایش سوت می زدند. 🌽🍧بابا رفت تا از گیشه ی روبروی پارك خوراكی بخرد. مامان و رامین در پارك ماندند. 👨👩👦👦در همان وقت چندتا از دوستان مامان، اورا دیدند و به سویش آمدند و شروع كردند به احوالپرسی و دست و روبوسی . آنقدر سرگرم خوش وبش و احوالپرسی بودند كه ندیدند رامین كوچولو از كنار مادرش دور شده است. مامان هم كه فكر می كرد رامین همانجا در كنارش ایستاده ، توجهی نكرد و به گفتگو با دوستانش ادامه داد. ناگهان یكی از دوستانش پرسید: راستی رامین كجاست؟ نمی بینمش. مامان سرش را برگرداند ، اما رامین را ندید. دوستان او عجله داشتند، خداحافظی كردند و رفتند و مامان با دلواپسی دنبال رامین گشت. همان موقع بابا كه خوراكی خریده بود برگشت و وقتی ماجرا را فهمید ، او هم شروع به گشتن كرد. آنها چندبار دور و برشان را نگاه كردند و از رهگذران 👗پرسیدند: شما یك پسر كوچولو با لباس و كلاه سبز ندیدید؟ و... كسی ندیده بود. نگران شدند چون خیال می كردند بچه را دزدیده اند. 🎊ناگهان صدای جیك جیكی به گوش مامان رسید. خوب گوش داد، صدا از پشت شمشادها می آمد. مامان به سوی شمشادها رفت . 🌳رامین كوچولو دستش را به برگهای شمشاد گرفته بود و داشت راه می رفت. مامان باخوشحالی به طرفش دوید و او را بغل كرد. لباس رامین خاكی و كثیف شده بود. معلوم بود كه روی زمین نشسته و بازی كرده است. بابا كه از دور رامین را در آغوش مامان دید، به طرفشان آمد و پرسید: كجا رفته بودی؟ و مامان با لحن كودكانه به جای رامین جواب داد: دَ دََ دَدَ بودم. 👶بله... رامین كوچولو پشت شمشادهای بلند نشسته بود و با برگهای آن بازی می كرد و چون لباسش درست همرنگ برگهای شمشاد بود، بابا و مامان او را نمی دیدند. اما وقتی صدای كفشهای اوبه گوش مادرش رسید، خیلی زود پیدایش كرد. 👨👩بابا و مامان دست و صورت كثیف رامین را شستند و بعد از خوردن خوراكی هایشان به خانه برگشتند. از آن روز به بعد وقتی رامین راه می رفت و صدای سوت كفشهایش در خانه می پیچید، مامان برایش میخواند: رامین كوچولو صداش میاد ، صدای كفش پاش میاد ، صدای خنده هاش میاد ... رامین هم با دَدَ گفتن به مادرش می فهماند كه دلش می خواهد به گردش برود. ☝️ولی بچه های گل ، شما یادتون باشه که هیچوقت " دست مامان رو رها نکنید" @mamanogolpooneha
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
【• 🗣 •】 میگفت : درمانِ تعلق ، تعلقه .. تعلق داری به یه چیزی تعلقتو نسبت‌ به امام‌ حسین(ع) بیشتر کن ! ( تعلق : دلبستگے ، علاقه ) @mamanogolpooneha