eitaa logo
روشـــツــنی خونه [🌙]
2.8هزار دنبال‌کننده
16هزار عکس
3.9هزار ویدیو
149 فایل
عشق یعنی دعای خیر حضرت زهرا(س)همراهت باشه😍 نشر مطالب=صدقه جاریه میتونید با ما در ارتباط باشید 😉 @haniekhanooom بادڵ و جوݩ گوش میدیم بہ حرفاتوݩ♥️ یہ گروه داریم پراز مامان هاے باحاڵ و پرانرژے 💕 هرکے دوست داشت واردش بشہ بہ این شخصی یه ویس بفرستہ 🎼
مشاهده در ایتا
دانلود
💔🍃 گفت عبدالزهرا! چرا روضه منو نمیخونی؟! عرض کرد آقا جان. من کارم روضه خونده. مکرر روضه شما رو خوندم. حضرت فرمود نه عبدالزهرا. هنوز روضه منو نخوندی…
💔🍃 عرض کرد آقاجان. مگه زهر ندادن!؟ مگه جگر پاره نشد؟! مگه زینب تشت نیاورد؟! مگه تیکه های جگر توی تشت نریخت؟! مگه زینب نبود هی دست رو دست می کشید؟! مگه زینب نبود هی به صورتش می زد به حسین می گفت داداشم داره از دستم میره؟! مگه اینا نیست روضه های شما؟ !فرمود نه! روضه من اینا نیست! *
💔🍃 غروب بود و یک کوچه تنگ و باریک غروب بود و من بودم و مادر من😭
💔🍃 مادرم گفت حسن جان پاشو آماده شو مادر… دیگه میخوام برم فدکمو بگیرم. حسن جان به بابات که نمیتونم بگم همراهم بیاد ولی باید یه مرد همرام باشه. نمیدونی چه قندی تو دلم آب کردم. مادرم به جای مرد می خواست منو ببره. گفت حسن جان تو بیا مواظب من باش… *
💔🍃 *یه جوری زد اونجا… شنیدی میگه… من از بعضی باباها شنیدم. 😭 بچه وقتی کار خطایی میکنه، میگه ببین بچه! یه جوری میزنم یکی از من بخوری دو تا از دیوار… شنیدی یا نه؟!… امام حسن میگه مادرم داشت حرف میزد… بی حیا بی هوا… با امام حسن بگید… وای مادرم مادرم مادرم… وای مادرم مادرم مادرم*😭😭😭
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💔🍃 مگه من جزتو کــــــــــریم کوجا سراغ دارم آقا؟ 😭
💔🍃 آقا براے زینبش تعریف مے کرد ... یه وقت دیدیم کوچه تاریک شد. نگاه کردم دیدم یه غول بی شاخ و دم، یه لندهور از روبرو داره میاد… جلو مادرمو گرفت… مادرم رفت به راست. اونم اومد به راست. مادرم رفت به چپ اونم اومد چپ… زینب… رفتم جلو گفتم چیه😭؟! اما حیف!! قدم کوتاه بود… اونم بی حیا قدش درازه… دستشو بلند کرد…
💔🍃 تا عمـــــر دارم یادم مے مونه نتونستم جلوے سیلے اکن نامرد رو بگیرم خورد به صورت مادرم 😭 گوشواره مادرم از گوشش کنده شد 💔
💔🍃 زینـــــب هرچه گشتـــــم گوشواره مادر رو پیدانکردم ...😭 هرچه خاک هارو زیر و رو کردم نبود مادر با گوش پاره و روی نیلی برگشت به خونه😭
💔🍃 تا رسیدیم خونه مادر منو کشید کنار گفت حسنم نور چشمم مادر! از ماجرای امروز چیزی به بابات نگیا💔