💔🍃
گفت عبدالزهرا! چرا روضه منو نمیخونی؟! عرض کرد آقا جان. من کارم روضه خونده. مکرر روضه شما رو خوندم. حضرت فرمود نه عبدالزهرا. هنوز روضه منو نخوندی…
💔🍃
عرض کرد آقاجان. مگه زهر ندادن!؟
مگه جگر پاره نشد؟!
مگه زینب تشت نیاورد؟!
مگه تیکه های جگر توی تشت نریخت؟!
مگه زینب نبود هی دست رو دست می کشید؟!
مگه زینب نبود هی به صورتش می زد به حسین می گفت داداشم داره از دستم میره؟! مگه اینا نیست روضه های شما؟
!فرمود نه! روضه من اینا نیست! *
💔🍃
مادرم گفت حسن جان پاشو آماده شو مادر… دیگه میخوام برم فدکمو بگیرم.
حسن جان به بابات که نمیتونم بگم همراهم بیاد ولی باید یه مرد همرام باشه.
نمیدونی چه قندی تو دلم آب کردم.
مادرم به جای مرد می خواست منو ببره.
گفت حسن جان تو بیا مواظب من باش… *
💔🍃
*یه جوری زد اونجا…
شنیدی میگه…
من از بعضی باباها شنیدم. 😭
بچه وقتی کار خطایی میکنه، میگه ببین بچه!
یه جوری میزنم یکی از من بخوری دو تا از دیوار… شنیدی یا نه؟!…
امام حسن میگه مادرم داشت حرف میزد… بی حیا بی هوا… با امام حسن بگید… وای مادرم مادرم مادرم… وای مادرم مادرم مادرم*😭😭😭
✔WwW.Karballa.IR✔_۲۰۲۱_۱۰_۰۴_۲۱_۱۲_۴۳_۰۷۲.mp3
4.76M
{#نواےعاشقی💔}
حسینیا بگید حســــــــــن
شب غریب نوازیہ...🌱
🎤 #حسین_طاهری
#امام_حسن
#نماهنگ
@bayenatiha☘
💔🍃
آقا براے زینبش تعریف مے کرد ...
یه وقت دیدیم کوچه تاریک شد.
نگاه کردم دیدم یه غول بی شاخ و دم، یه لندهور از روبرو داره میاد… جلو مادرمو گرفت… مادرم رفت به راست.
اونم اومد به راست. مادرم رفت به چپ اونم اومد چپ… زینب… رفتم جلو گفتم چیه😭؟! اما حیف!! قدم کوتاه بود… اونم بی حیا قدش درازه… دستشو بلند کرد…
💔🍃
تا عمـــــر دارم یادم مے مونه
نتونستم جلوے سیلے اکن نامرد رو بگیرم
خورد به صورت مادرم 😭
گوشواره مادرم از گوشش کنده شد 💔
💔🍃
زینـــــب
هرچه گشتـــــم گوشواره مادر
رو پیدانکردم ...😭
هرچه خاک هارو زیر و رو کردم
نبود
مادر با گوش پاره و روی نیلی برگشت
به خونه😭
💔🍃
تا رسیدیم خونه
مادر منو کشید کنار
گفت حسنم
نور چشمم
مادر!
از ماجرای امروز
چیزی به بابات نگیا💔