#داستان_152
#خرگوشی_که_تو_اتاق_خودش_نمیخوابید.🐰
#جدا_کردن_اتاق_خواب
یکی بود یکی نبود
تو یه جنگل سرسبز و قشنگ تویه لونه بزرگ با اتاقای خوشگل
مامان خرگوشه و بابا خرگوشه با دم پنبه ای خرگوشک ناز و بلا زندگی میکردند.🐇
مامان خرگوشه وبابا خرگوشه خیلی دم پنبه ای رو دوسش داشتن و همیشه واسش هویج خوشمزه و آبدار از مزرعه ی هویج میکندن و اونم هویجا رو با اشتها میخورد و از مامان خرگوشه و باباخرگوشه تشکر میکرد. اونا خیلی از دم پنبه ای راضی بودن و دوسش داشتن اما دم پنبه ای کوچولو یه اشکال بزرگ داشت که خیلی مامان بابا رو ناراحت میکرد.
اگه گفتین اون کار اشتباه دم پنبه ای چی بود؟
بله ! دم پنبه ای عادت نداشت تو اتاق خواب خودش بخوابه و دوس داشت شبا پیش مامان باباش بخوابه. 😔😔
یه شب مامان خرگوشه بهش گفت: دم پنبه ای جان برو تو رخت خواب خودت بخاب ،مثل خرس کوچولو🐻 و سنجاب کوچولو 🐹که تو اتاق خودشون میخوابن . ولی او گریه افتاد وگفت: .من می ترسم آخه شبا سایه ی اقا روباهه رو تو اتاقم میبینم . میترسم اقا روباهه بیاد !
مامان خرگوشه بهش گفت بریم تو اتاقت ببینیم اون سایه ای که میگی چیه؟ مگه میشه وقتی مامان و بابا تو خونه پیشتن روباه بیاد ؟🐱
دم پنبه ای به همراه مامان خرگوشه به اتاقش رفتن و چراغها رو خاموش کردن. ناگهان مامان خرگوشه و دم پنبه ای یه سایه رو دیوار دیدن .دم پنبه ای ترسید و با گریه به مامانش گفت : این همون سایه س .ببین روباه تو اتاقمه. اون میخواد وقتی خوابیدم منو با خودش ببره..
مامان خرگوشه که شجاع بود دست دم پنبه ای رو گرفت و به سمت اون چیزی که سایه ش رو دیوار افتاده بود به راه افتادن. وسایل اتاق دم پنبه ای رو یکی یکی برداشتن تا بالاخره اون وسیله ای رو که سایه ی ترسناک درست میکرد ؛پیدا کردن. مامان خرگوشه لامپ رو روشن کرد. شما فکر میکنید اون سایه ،سایه ی چی بود؟
بله سایه ی عروسک دم پنبه ای بود که تو اتاق می افتاد . دم پنبه ای که از اشتباه خودش شرمنده شده بود و خیلی خجالت کشیده بود .رو به مامانش کرد و گفت:مامان جون من تو اتاق خودم خودم میخوابم ولی ازتون خواهش میکنم شما واسم یه قصه ی قشنگ بگین. مامان خرگوشه قبول کرد که واسش یه قصه ی قشنگ بگه.
او قصه ی موش کوچولو که شبها تو اتاق خودش میخوابیده. رو واسه ش تعریف کرد و تو قصه ش گفت: وقتی موش کوچولو برای اولین بار تو اتاق خودش خوابید فرشته ی مهربونی که روشونه ی راست او بود رو کرد به فرشته ی مهربونی که رو شونه ی چپ موش کوچولو بود و گفت. حالا که موش کوچولو اینقدر بچه موش🐭 خوبی شده وقتشه که یه هدیه واسش کنار بالشش بزاریم، تا صبح که بیدار شد اونو ببینه و خوشحال بشه.
صبح که موش کوچولو بیدار شد تا چشمش به هدیه ای که کنار بالشش بود افتاد از خوشحالی فریاد کشید و پیش مامان موشه رفت تا بفهمه که هدیه از کجا اومده.
مامان موشه بهش گفت: وقتی بچه های خوب شبها مثل آدمهای شجاع بدون این که بزرگتراشونو اذیت کنن تو اتاق خودشون میخوابن ،خدا به فرشته ی مهربون اجازه میده که واسش یه هدیه ی خوب ببره .حالا توهم چون خوب بچه موشی بودی ؛فرشته ی مهربون واست هدیه آورده ...
وقتی قصه ی مامان خرگوشه به این جا رسید دم پنبه ای خوابش برده بود. او داشت خواب میدید .
خواب فرشته ی مهربونی که بهش میگفت : دم پنبه ای! چون تو بچه ی خوبی بودی من میخوام واست هدیه بیارم .
دم پنبه ای هورایی کشید و گفت: مثل اون هدیه ای که به موش کوچولو دادی؟
فرشته ی مهربون جواب داد :بله مثل همون هدیه .
هر وقت ، بچه ای خوب باشه و مامان باباشو اذیت نکنه و شبها تو رختخواب خودشو و تو اتاق خواب خودش بخوابه ،ما واسش یه هدیه ی خوب میفرستیم که واسه همیشه داشته باشه و یادش بمونه که به خاطر کار خوبشه که این هدیه رو گرفته.
اون شب تا صبح دم پنبه ای تو خواب با فرشته ی مهربون بازی کرد و صبح که بیدار شد چشمش به یه هدیه ی قشنگ افتاد که کنار بالشش بود. شما فکر میکنید اون هدیه چی بود؟؟
بله اون همون چیزی بود که دم پنبه ای همیشه ارزو می کرد داشته باشه. یه اسباب بازیه قشنگ .
دم پنبه ای از خوشحالی هورایی کشید و با خوشحالی هدیه ی فرشته ی مهربون رو به مامان و باباش نشون داد و بهشون قول داد که همیشه تو اتاق خودش بخوابه...
قصه ی ما به سر رسید امیدواریم کلاغه به خونه ش رسیده باشه
#قصه_شب
@mamanogolpooneha☘
『❤️͜͡🌿』
خیلی خوبه یه چیزی به اسم خواب وجود داره و گرنه گوشیامون رو کی شارژ میکردیم 🤨
#شبتون_آروم
@mamanogolpooneha☘
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
[°• #تولدے_دوبارھ🌱•°]
🧕🏻| آموزش بستنِ شـٰال
🎀| ویژھدخترخانوماۍگل!
😎| خوشتیپ باشیــم . . .
#ماخیلےباحالیمツ
#ایده_دلبری💕
@mamanogolpooneha☘
مواظب نگاه پرمهر آقاجون به زندگیت باش ....💕
#دعای_فرج☘
@mamanogolpooneha☘
yeknet.ir_-_shoor_1_-_fatemie_2_-_98.11.08_-_narimani.mp3
6.39M
∫ #نوحه_خونے🎤 ∫
.
.
اسمتو بردم زیر بارون ⛈
.بارون گفت حسین 🤲😭
تربت گذاشتم لای قرآن
قرآن گفت:حسین 📿📖
#کربلایی_سیدرضا_نریمانی
#بسیار_دلنشین👌👌👌
#الحمدالله_الذی_خلق_الحسین
@mamanogolpooneha☘