- 🕯🖤"
﹝همہ مشغول گدایـی ٺؤ هستند، حسین
سر هر ڪوچہ برایٺ عـلمـی نصب شدھ..🏴﹞
دستی که میخورد .mp3
4.89M
°#نواےعاشقی💔°
دستی که می خورد به سرو سینه
در غمت 💔
پاے تو ایستاده و پاے
محرمت🏴
@mamanogolpooneha☘
4_6041733424450898289.mp3
8.5M
^#نواےعاشقی💔^
زیارت عاشـــــورا
با نواے حاج قاسم ..🌱
@mamanogolpooneha☘
°•🌸🖤•°
نحنُنقویعلیڪلّشيءإلّاعلیفُراقالحُسين
مادرهمهچیزقویهستیم الادرفراقحُـسین(؏)💔
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⁉️تاثیر #پدر و #مادر بر زبان بدن و ظاهر فرزندان(قسمت سوم)
🎤حجتالاسلام والمسلمین دکتر همتی
#فرزندپروری
@mamanogolpooneha☘
روشـــツــنی خونه [🌙]
\ #داستانھاےفاطمے🌱\ ۱ گل کوچک فاطمه🌺 ماه رمضان بود و سه سال از آمدن پیامبر به مدینه گذشته بود. زن
¡#داستانھاےفاطمے📿¡
🌱روزی پیامبر در مسجد نشسته بودند. عرب بادیه نشینی وارد شد و گفت: ای رسول خدا! من گرسنه ام، لباس مناسبی ندارم، پولی هم ندارم و مقروض هستم. کمکم کنید.
🌺پیامبر به بلال فرمودند: که این مرد را به خانه فاطمه ببر و به دخترم بگو که پدرت او را فرستاده است. بلال آمد و داستان را برای حضرت زهرا تعریف کرد.
🍬حضرت گردنبند خود را که هدیه بود باز کردند و به بلال دادند و فرمودند: که این گردنبند را به پدرم بده تا مشکل را حل کنند. بلال بازگشت و امانتی را تحویل پیامبر داد.
🍃رسول خدا فرمودند: هر کس این گردنبند را بخرد، بهشت را برای او تضمین می کنم.
عمار یاسر آن را خرید و مرد فقیر را به خانه خود برد. به او لباس و غذا داد و دو برابر میزان قرض به او پول داد.
سپس عمار غلام خود را صدا زد و گفت: این گردنبند را به خانه فاطمه زهرا می بری و می گویی که هدیه است تو را نیز به فاطمه بخشیدم. غلام گردنبند را به حضرت داد و گفت: عمار مرا نیز به شما بخشیده است. حضرت نیز غلام را در راه رضای خدا آزاد کردند.
🌱غلام گفت: چه گردنبند با برکتی! گرسنه ای را سیر کرد، بی لباسی را پوشاند و غلامی را آزاد کرد.
منبع: کتاب قصّه مدینه نوشته حجت الاسلام علی نظری منفرد
#قصه_شب
@mamanogolpooneha☘
8M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#مطالعه_آزاد
تربیت فرزند
🌹حجتالاسلام و المسلمین عباسی ولدی
⚠️ خانه خوب...
@mamanogolpooneha☘
روشـــツــنی خونه [🌙]
🍃
خب
وقت تلاوت سوره واقعه اس 😌
خسته نباشی محبوبه خدا🌱
الهی نفساتم برکت داشته باشه☘