دعای عهد هم یکی از همین دعاهاست که ما میتوانیم بخوانیم و گذشتگان و امواتمان را در ثواب آن شریک کنیم.
نکته مهم این است که در خود دعای عهد این مطلب آمده است که : ما از خدای سبحان میخواهیم که سلام و درود مخصوص خود را که معادل عرش الهی است از طرف همه مؤمنین و مؤمنات در شرق و غرب عالم و از طرف خودم و پدرم و مادرم به خدمت امام عصر(عج الله تعالی) ابلاغ فرماید: 👇
«اللهم بلغ مولانا الامام المهدی القائم بامرک صلوات الله علیه و علی آبائه الطاهرین عن جمیع المؤمنین و المؤمنات فی مشارق الارض و مغاربها سهلها و جبلها و برها و بحرها و عنی و عن والدی من الصلوات زنه عرش الله و مداد کلماته و ما احصاه علمه و احاط به کتابه.
پس ما میتوانیم دعای عهد را بخوانیم و ثواب آن را به ارواح مؤمنین و مؤمنات، پدر و مادر و بستگانمان هدیه کنیم.
اما قسمت دوم سؤال: (زنده شدن مؤمنین بدون خواندن دعای عهد)
از امام صادق(علیه السلام) نقل شده است که فرمودند: هر کس در چهل بامداد این عهد به سوی پروردگار دعا کند، از یاران ما خواهد بود. و اگر قبل از ظهور حضرت مهدی(عج الله تعالی) بمیرد، خداوند او را برای یاری آن حضرت زنده کند.
البته خواننده دعا میداند که دستورات اسلام به هم پیوسته و یکپارچه است.
که از سه بخش عقائد، احکام و اخلاق تشکیل شده است. و عمل به همه آنها موجب نجات و رسیدن به پاداش الهی است.
لذا اگر مسلمانی وظیفه الهی و شرعی و اخلاقی خود را انجام دهد و در عین حال منتظر ظهور حضرت ولی عصر(عج الله تعالی) باشد و در شوق دیدار آن بزرگوار و رسیدن به دولت و حکومت جهانی آن حضرت تضرع و زاری کند ـ اگر چه دعای عهد را نخوانده باشد ـ اما اعتقاداً و عملاً خصوصیت یاران و منتظران حضرت را داشته باشد، امید است که چنین کسی در زمان ظهور امام زمان(عج الله تعالی) زنده گردد و آن حضرت را یاری کند.
علم دانایان عالم یک سخن از علم اوست
جود و بخششهای حاتم یک نم از دریای اوست
هر که امروز از فراق روی او گریان بود
بی گمان فردای رجعت موسم احیای اوست
4_5791935884542609352.mp3
21.06M
💬 قرائت دعای "عهــــد"
🎧 با نوای علی فانی
هدیه میڪنیــم به امام زمــان ارواحنافداه ❤️🌹
✨خدایا در این لحظات نورانی مارا به کاروان
نمازگزاران اول وقت که به امامت و پیشوایی
مهدی فاطمه (س) از کوچه های شهرمان در گذر هست برسان
🌱 با صلوات بر محمدو آل محمد .....
✨اللّهُمَّصَلِّعَلَیمُحَمَّدٍوَآلِ مُحَمَّدٍوَعَجِّلْفَرَجَهم✨
#نماز_اول_وقت
استاد فرهمند - دعای عهد.mp3
1.54M
#قرار_عاشقی🤲
📖دعای عهد
✨اللهمْعَجِلْلِوَلِیِڪالفَـــࢪَج✨
#به_عشق_مولا_گناه_نکنیم👇🏻
💠@be_eshghe_agha
عاقبت نور تـ💔ـو ...
پهنای جهان می گیرد
جسم بی جان زمین ...
از تـ💔ـو توان می گیرد
سلام نــور الهـ☀️ی ...
#سلام
#امام_زمان
✨اللّهمَعَجِلْلِوَلِیِڪالفَـ♡ــࢪَج✨
🔻#ظهور_بسیار_نزدیک_است
#به_عشق_مولا_گناه_نکنیم👇🏻
💠@be_eshghe_agha
🔰پدرم نهصد تومان به بانک تعاون روستایی بدهکار بود . تصمیم گرفتم من به شهر بروم و به هر قیمتی قرض پدر را ادا کنم، اما پدر و مادرم مخالفت کردند.
✍️ خلاصه اینکه با احمد و تاجعلی برای کار به کرمان رفتم. اولین بار بود که شهر و ماشین را می دیدم. احساس غریبی می کردم.
درِ هر مغازه و کافه و رستوران و کارگاهی را می زدم و می گفتم:« کارگر نمی خواهید؟» و همه یک نگاهی به قد کوچک و جثه نحیفم می کردند و جواب رد می دادند.
به یک خانه در حال ساخت وارد شدم. استادکار به من نگاهی کرد و گفت:« اسمت چیه؟» گفتم:« قاسم» گفت:«چند سالته؟» گفتم:« سیزده سال» گفت:« مگه درس نمی خونی!؟» گفتم:« ول کردم.» گفت:« چرا؟!» گفتم:« پدرم قرض دارد.» وقتی این را گفتم اشک در چشمانم جمع شد. منظره دستبند زدن به دست پدرم جلوی چشمم آمد و اشک بر گونه هایم روان شد و دلم برای مادرم هم تنگ شده بود. گفتم:« آقا، تو رو خدا به من کار بدید.» اوستا که دلش به رحم آمده بود، گفت:« می تونی آجر بیاری؟» گفتم:« بله.» گفت:« روزی دو تومان بهت میدم، به شرطی که کار کنی.» خوشحال شدم که کار پیدا کرده ام. به مدت شش روز بعد از طلوع آفتاب تا نزدیک غروب در ساختمان نیمه ساز خیابان خواجو مشغول کار بودم. جثه نحیف و سن کم من طاقت چنین کاری را نداشت. از دستهای کوچکم خون می آمد. اوستا بیست تومان اضافه مزد بهم داد و گفت:« این هم مزد این هفته ات.»
حالا حدود سی تومان پول داشتم. با دو ریال بیسکویت خریدم و پنج ریال دادم و چهار عدد موز خریدم. خیلی کیف کردم، همه خستگی از تنم بیرون رفت. اولین بار بود که موز می خوردم.
شب در خانه عبدالله تخم مرغ گوجه درست کردیم و خوردیم. عبدالله معتقد بود من نمی توانم این کار را ادامه بدهم، باید دنبال کار دیگری باشم.
پولهایم را شمردم.، تا نهصد تومان هنوز خیلی فاصله داشت. یاد مادر و خواهر و برادرانم افتادم. سرم را زیر لحاف کردم و گریه کردم و با حالت گریه به خواب رفتم. صبح با صدای اذان از خواب بیدار شدم. از دوران کودکی نماز می خواندم. نمازم را که خواندم به یاد امامزاده سیدِ خوشنام، پیر خوشنام در روستا افتادم. ازش طلب کردم و نذر کردم اگر کار خوبی پیدا کردم یک کله قند داخل امامزاده بگذارم.
صبح به اتفاق تاجعلی و عبدالله راه افتادیم. به هر مغازه، کافه، کبابی و هر درِ بازی که می رسیدیم سرک می کشیدیم و می گفتیم: «آقا، کارگر نمی خوای؟» همه یک نگاهی به جثه ضعیف ما می کردند و می گفتند:« نه.» تا اینکه یک کبابی گفت که یک نفرتان را می خواهم با روزی چهار تومان. تاجعلی رفت و من ماندم. جدا شدنم از او در این شهر سخت بود. هر دو مثل طفلان مسلم به هم نگاه می کردیم، گریه ام گرفته بود. عبدالله دستم را کشید و من هم راه افتادم، تا آخر خیابان به پشت سرم نگاه می کردم.
حالا سه روز بود که از صبح تا شب به هر درِ بازی سر می زدم. رسیدیم داخل یک خیابان که تعدادی هتل و مسافرخانه در آن بود. به آخر خیابان رسیدیم و از پله های ساختمانی بالا رفتم. مردی پشت میز نشسته بود و پول می شمرد. محو تماشای پولها شده بودم و شامه ام مست از بوی غذا. آن مرد با قدری تندی گفت:« چکار داری؟!» با صدای زار گفتم:« آقا، کارگر نمی خوای؟» آن قدر زار بودم که خودم هم گریه ام گرفت. چهره مرد عوض شد و گفت:« بیا بالا.» بعد یکی را صدا زد و گفت:« یک پرس غذا بیار.» چند دقیقه بعد یک دیس برنج با خورشت آوردند. اولین بار بود که آن خورشت را می دیدم. بعداً فهمیدم به آن چلوخورشت سبزی می گویند. به خاطر مناعت طبعی که پدرم یادم داده بود با وجود گرسنگی زیاد و خستگی زیاد گفتم:« نه، ببخشید، من سیرم.» آن شخص که بعداً فهمیدم نامش حاج محمد است، با محبت خاصی گفت:« پسرم، بخور.» غذا را تا ته خوردم. حاج محمد گفت:« از امروز تو می تونی این جا کار کنی و همین جا هم بخوابی و غذا هم بخوری. روزی پنج تومان هم بهت می دهم.» برق از چشمانم پرید و از امامزاده سید خوشنام، پیر خوشنام تشکر کردم که مشکلم را حل کرد.
پس از پنج ماه کار کردن شبی آهسته پولهایم را شمردم. سرجمع هزار و دویست و پنجاه تومان شد. از خوشحالی در پوست خودم نمی گنجیدم، هزار تومان برای پدرم پول فرستادم تا قرضش را ادا کند.
📚برگرفته از کتاب «از چیزی نمی ترسیدم»
خاطرات خود نوشت شهید سلیمانی
#یاد_خدا ۱
※ دور شدن از خدا
یا نزدیک شدن به خدا
یک حرکت مکانی یا زمانی نیست!
※ حرکتی است درونی !
شما مسیر خود تا خدا را در درون خودتان و با مرکب معرفت طی خواهید کرد.
https://eitaa.com/joinchat/45809769Cd64b69bed2
یاد خدا ۱.mp3
10.55M
مجموعه #یاد_خدا ۱
#استاد_شجاعی | #استاد_دینانی
چرا ما وسط عبادتهامون خدا رو گم میکنیم؟
باید بگردیم دنبالش، تصورش کنیم تا بتونیم باهاش حرف بزنیم!
√ مگه خدا همه جا حضور نداره؟
✨اللّهمَعَجِلْلِوَلِیِڪالفَـ♡ــࢪَج✨
🔻#ظهور_بسیار_نزدیک_است
#به_عشق_مولا_گناه_نکنیم👇🏻
💠@be_eshghe_agha
🌿بسم الله الرحمن الرحیم🌿
#سلام_علی_آل_یاسین
#پرسش و پاسخ های مهدوی
سلام مهربان پدر، مهدی جان!✋🏻🌹
محتاج گرمی دستان توام،
طنین دلنشین صدایت، عطر ملایم و بهشتی گریبانت،
تشعشع نافذ نگاهت،
و طنین پدرانه ی گام هایت ...
محتاج توام پدر ...
در این گفتگو سعی خواهیم کرد به پرسش های مهدوی شما پاسخی درخور تقدیم نماییم✔️
با ذکر شریف یا ابا صالح المهدی ادرکنی 🤲🏻
پاسخ: ⤵️⤵️
با سلام و عرض ادب
به نظر میآید مراد شما این است که آیا در میان این همه افراد، تعداد ۳۱۳ نفر یار وجود ندارد؟
باید گفت: همانگونه که یک رشته علل و عوامل باعث غیبت شد و مردم از نعمت وجود امام ظاهر محروم شدند، همچنین ظهور امام نیز مشروط به تحقق زمینهها و شرایط آن است و تا این شرایط فراهم نشود، ظهوری نخواهد بود.
یکی از شرایط عمده، وجود یاورانی است که به همراه امام بار قیام را بر دوش بکشند و تا آخر از همراهی و یاری رهبر خود دست برندارند و او را تنها نگذارند
سدیر صیرفی در گفت و گویی با امام صادق(علیه السلام) درباره عدم قیام میگوید: حضرت مرا به خارج مدینه برد تا آن که وقت نماز، در محلی پیاده شدم. امام صادق(علیه السلام) به جوانی که در آن نزدیکی بز میچراند نگاهی کرد و فرمود: «ای سدیر! به خدا قسم! اگر پیروان من به تعداد این بزها بودند، بر جای نمینشستم(و قیام میکردم).
سدیر گوید: بعد از تمام شدن نماز، حیوانات آن گله را شمردم و یافتم که عدد آنها از هفده تجاوز نمیکند.
(کافی، ج۲، ص۱۹۰، ح۴).
⬅️ تحقق این شرط، لازم است ، ولی کافی نیست،
بلکه باید زمینههای دیگر نیز فراهم شود که از مهمترین آنها، قابلیت مردم برای پذیرش دولت حق است. به این معنا که عموم مردم و جامعه بشری(نه گروهی خاص و در منطقهای خاص) باید به درجهای از معرفت برسند که دریابند حکومتها و مکاتب ساختهی بشر، جوابگوی نیاز مردم نیست و به وسیلهی اینها، سعادت و عدالت واقعی به بشر هدیه نمیشود.
خلاصه آنکه مردم، خود باید ظهور عدالت را بخواهند و جهانیان را با زیباییهای دوران ظهور آشنا کنند و روحیهی عدالت طلبی و ظلم ستیزی را در همه جا گسترش دهند.
مرحوم خواجه طوسی، ⤵️
در کتاب تجرید الاعتقاد، علت غیبت امام را کوتاهی مردم میداند؛ چرا که اعمال و کردار مردم، باعث شد امام از میان مردم برود. بنابراین باید مردم از راه غلطی که رفتهاند برگردند و امام را بخواهند تا ظهور صورت گیرد.
و از همین رو، شیخ صدوق در مقدمهی کتاب
⬅️ کمال الدین میگوید: ظهور حجتهای الهی در مقامات پیشوایی خود، بر سبیل امکان و تدبیر، نسبت به مردم زمان خودشان است.
اگر حال(مردم) طوری باشد که امام بتواند تدبیر و رهبری اولیایش را بر عهده بگیرد ـ یعنی مردم حاضر باشند حرف او را بپذیرند و او بتواند ارادهی خدا را پیاده کند ـ ظهور آن حجت، لازم خواهد بود و اگر وضع به گونهای باشد که امام نتواند تدبیر در رهبری اولیایش را بر عهده بگیرد و حکمت الهی، موجب پنهانی او گردد و تدبیر نیز آن را اقتضا کند، خداوند او را در پشت پرده غیبت، نهان میسازد تا زمانی که وقت مناسب فرا رسد».
والسلام
ان شاءالله ادامه دارد ...
✨اللّهمَعَجِلْلِوَلِیِڪالفَـ♡ــࢪَج✨
🔻#ظهور_بسیار_نزدیک_است
#به_عشق_مولا_گناه_نکنیم👇🏻
💠@be_eshghe_agha