.
در این کشتی درآ! پادررکابِ ماست دریاها
مترس از موج! بسم الله مجراها و مُرساها...
اگر این ساحران اطوار میریزند، طوْری نیست؛
عصادردست اینک میرسند از کوه موسیها
زمینِ آسمانجُل را به حال خویش بگذارید
کسی چشمانتظارِ ماست آن بالا و بالاها
بیاید هرکه از فرهاد، شیرینعقلتر باشد
نیاید هیچکس جز ما و مجنونها و لیلاها
همین ازسرگذشتن سرگذشتِ ماست انگاری
همین سرها... همین سرهای سرگردانِ صحراها
شبِ قدری رقمزد خونِ ما تقدیرِ عالم را
که همرنگِ غروبِ ماست صبحِ سرخِ فرداها
|محمّدمهدی سیّار|
#خط✏️