هدایت شده از سنگرانتفاضه| رحمت نژاد
فَأَمَّا الْيَتِيمَ فَلَا تَقْهَرْ(ضحیٰ/۹)
با رخت عزای پدر آمده ام
با من قهر نباش ....
#بانو_طلبه
@be_vaghte_del313
هدایت شده از سنگرانتفاضه| رحمت نژاد
بند بند دعایجوشنکبیرفقطیهچیزیوبهمگوشزدکرد
اینکهظلمتُنفسۍ
چقدرباوجودهمچینمعشوقیبہخودمـ بدکردمـ
#الهی_العفو
#بانو_طلبه
@be_vaghte_del313
هدایت شده از سنگرانتفاضه| رحمت نژاد
ده مرتبہ کم است...
باید تا قیامت داد زد:بِحُسینِ بّنِ عَلے...
#جانم_ارباب_حسین_علیه_السلام
#بانو_طلبه
@be_vaghte_del313
هدایت شده از سنگرانتفاضه| رحمت نژاد
از اعمال شب نوزدهم یکی
این است که صد مرتبه بگویی :
"اللهم العن قتلة امیرالمؤمنین"
و هر بار به این فکر کنی
که مگر بابای ما را چند نفر کشتند؟
#حیدر
#بانو_طلبه
@be_vaghte_del313
هدایت شده از سنگرانتفاضه| رحمت نژاد
إِنَّا أَنزَلْنَاهُ فِي لَيْلَةِ الْقَدْرِ
بـرای مـا
مبارک آن شبی است
که قـرآن پـاییـن آمـد
و برای بعضی
آن روز مبـارک اسـت
که قـرآن بر نیزه ها بالا رفت ...
إِنَّ هَذَا يَوْمٌ تَبَرَّكَتْ بِهِ بَنُو أُمَيَّهَ ...
#شب_قدر
#بانو_طلبه
@be_vaghte_del313
هدایت شده از سنگرانتفاضه| رحمت نژاد
امشب فقط برای این گریه میکنم
که میشد آن مرد کلمات بیشتری بگوید
اگر ضربت نخورده بود ...
میخواهم فقط برای کلماتی گریه کنم
که می شد از او مانده باشد، اما نماند ...
من خودخواهم
گریه هم که می کنم،
برای لذت هایی است که از دست دادهام
#حـیـدر
#بانو_طلبه
@be_vaghte_del313
هدایت شده از سنگرانتفاضه| رحمت نژاد
دلتنگی های مولا با چاه
یک عمر است سینه ی زمین را سوزانده...
نگاه کن زمین چه حرارتی دارد... یک روز خورشید سرد میشود و زمین غصه های تو را فریاد میزند... وَ إِذَا الأَرضُ مُدَّت... آه مولا همیشه درون چاه نمی ماند... آه آه آه از اشک های غریبانه ی علی در دل شب ها...
#شب_یتیمی
#بانو_طلبه
@be_vaghte_del313
هدایت شده از سنگرانتفاضه| رحمت نژاد
دوخطروضه
اَصبَغ بن نُباته ﻣﯿﮕﻪ : ﻭﻗﺘﯽ ﺍﻭﻣﺪﻡ ﺁﻗﺎﻡ ﺭﻭ ﺩﯾﺪﻡ ، ﮔﻔﺘﻢ ﺍﯼ ﻛﺎﺵ ﻛﻮﺭ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩﻡ ، ﯾﻪ ﺩﺳﺘﻤﺎﻝ ﺯﺭﺩﯼ ﺑﻪ ﺳﺮِ ﺍﻣﯿﺮﺍﻟﻤﺆﻣﻨﯿﻦ ﻋﻠﯿﻪ ﺍﻟﺴﻼﻡ ﺑﺴﺘﻪ ﺑﻮﺩﻥ ، ﻣﻌﻠﻮﻡ ﻧﺒﻮﺩ ، ﺩﺳﺘﻤﺎﻝ ﺯﺭﺩﺗﺮﻩ ﯾﺎ ﺻﻮﺭﺕ ﻋﻠﯽ ...
ﺭﺍﺣﺖ ﻧﺎﻟﻪ ﺑﺰﻧﯿﺪ ﺍﻣﺸﺐ ﺑﺎﺑﺎﺗﻮﻥ ﺭﻭ ﺟﻮﺍﺏ ﻛﺮﺩﻥ ...
آه...
ﺑﭽﻪ ﻫﺎ ﺳِﻤﺎﺟﺖ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﯿﺪ ، ﻫﺮ ﭼﯽ ﮔﻔﺘﻦ : ﻫﻤﺘﻮﻥ ﺑﺮﯾﺪ ، ﺍﻣﯿﺮﺍﻟﻤﺆﻣﻨﯿﻦ ﻋﻠﯿﻪ ﺍﻟﺴﻼﻡ ﻣﻤﻨﻮﻉ ﺍﻟﻤﻼﻗﺎته ، ﺩﯾﺪﻥ اَصبَغ بن نُباته ، ﭘﺸﺖِ ﺩﺭ ﺧﻮﻧﻪ ﻧﺸﺴﺘﻪ ، ﺯﺍﻧﻮﻫﺎﺵ ﺭﻭ ﺑﻐﻞ ﮔﺮﻓﺘﻪ ، ﻧﻤیرﻩ ، ﺍﻣﺎﻡ ﺣﺴﻦ ﻋﻠﯿﻪ ﺍﻟﺴﻼﻡ ﺍﻭﻣﺪ ﮔﻔﺖ : اَصبَغ ﻣﮕﻪ ﻧﮕﻔﺘﻢ ﺑﺮید"
ﮔﻔﺖ : ﺁﻗﺎ ﻣﯽ ﺧﻮﺍﻡ ﺑﺮﻡ ، ﺍﻣﺎ ﺩﻟﻢ ﺟﺎﻣﻮﻧﺪﻩ ﺍﯾﻨﺠﺎ ، ﭘﺎﻫﺎﻡ ﺩﯾﮕﻪ ﻣﻨﻮ ﻧﻤﯽ ﻛﺸﻮﻧﻪ ﺍﺯ ﺍﯾﻨﺠﺎ ﺑﺮﻡ ، ﻣﻦ ﺑمولامو ﻣﯿﺨﻮﺍﻡ .... ﺗﺎ ﻋﻠﯽ ﺭﻭ ﻧﺒﯿﻨﻢ ﺩِﻟﻢ ﺁﺭﻭﻡ ﻧﻤﯿﺸﻪ ...
ﺍﺟﺎﺯﻩ ﮔﺮﻓﺖن ﺑﺮﺍ اَصبَغ ، اَصبَغ ﺑﯿﺎﺩ ﺑﻪ ﻋﯿﺎﺩﺕ ﺍﻣﯿﺮﺍﻟﻤﺆﻣﻨﯿﻦ ﻋﻠﯿﻪ ﺍﻟﺴﻼﻡ ، ﺍﻣﺸﺐ ﻋﺮﺿﻢ ﺍﯾﻨﻪ ﺳﻤﺎﺟﺖ ﻛﻨﯿﺪ ، ﺩﺭُ ﺑﻪ ﺭﻭﺗﻮﻥ ﺑﺎﺯ ﻛﻨﻦ ، ﺟﻤﻠۀ ﺷﻬﺪﺍ ﺭﻭ ﻓﺮﺍﻣﻮﺵ ﻧﻜﻨﯿﻢ ، ﺍﯾﻨﻘﺪﺭ ﺑﺎ ﻋﺸﻖ ﻣﯽ ﮔﻔﺘﻨﺪ، ﺟﻮﺍﺑﻢ ﮔﺮﻓﺘﻨﺪ ...*
ﺁﻧﻘﺪﺭ ﺩَﺭ ﻣﯿﺰﻧﻢ ﺍﯾﻦ ﺧﻮﻧﻪ ﺭﻭ ... ﺁﻗﺎﻡ ﺁﻗﺎﻡ
ﺗﺎ ﺑِﺒﯿﻨﻢ ﺭﻭﯼِ ﺻﺎﺣﺐ ﺧﻮﻧﻪ ﺭﻭ ... ﺁﻗﺎﻡ ﺁﻗﺎﻡ
#بانو_طلبه
@be_vaghte_del313