eitaa logo
سنگرانتفاضه| رحمت نژاد
586 دنبال‌کننده
2.8هزار عکس
443 ویدیو
11 فایل
الناز رحمت نژاد ✍️خبرنگار حوزه مقاومت/ مربی تربیتی و مدرس عضوفعال باشگاه ادبی بانوی فرهنگ طلبه مملکت و شاگردی در حال‌ آموختن عظیم‌ترین آرزویی که در سینه‌ام جا خوش کرده؛ پیروزی مقاومت فلسطین است...✌️ 🆔 @Elnaz_rahmatnejad
مشاهده در ایتا
دانلود
سنگرانتفاضه| رحمت نژاد
فکر اینکه قربانی کردید خودتان را ! و خدا قربانی کرد شما را... ☘اینکه شهیدی آلبوم عکس های خود را
و برای من سخت است قربانی کردن هوای نفس چون، برای من لذت تقرب به خداوند، از لذت های کم ارزش دنیا کمتراست... حالا من چه کارها که نکرده ام برای دیده شدن... 😔گُم شدم در دنیایی که مثلِ شهید چمران باید طلاقش می دادم. 😔شاگردی نکردم در مکتب تهذیب نفسی که استادانش شهیدانی چون ابراهیم هادی بودند. چه خوب ظاهرشان را درست کردند برای خدا و من چه خوب ظاهرم را درست کردم برای غیرِخدا. @be_vaghte_del313
سنگرانتفاضه| رحمت نژاد
و برای من سخت است قربانی کردن هوای نفس چون، برای من لذت تقرب به خداوند، از لذت های کم ارزش دنیا کم
شهیدهمت، سردار بی سر، گفت: بچه ها! اخلاص... اخلاص... اخلاص... قدم برمی دارید برایِ رضایِ خدا باشد حرف می زنید برایِ رضایِ خدا باشد 😔من اما رضایِ هر کسی را در نظر گرفتم جز خدا! هر کارِ خیری کردم یا جار زدم یا جا... @be_vaghte_del313
سنگرانتفاضه| رحمت نژاد
شهیدهمت، سردار بی سر، گفت: بچه ها! اخلاص... اخلاص... اخلاص... قدم برمی دارید برایِ رضایِ خدا باشد
شهدا از آن سو به بیچارگی من می خندند! و شاید اشک می ریزند... که در خود ماندم! و لباسِ هوایِ نفس را از تن در نیاوردم. @be_vaghte_del313
سنگرانتفاضه| رحمت نژاد
شهدا از آن سو به بیچارگی من می خندند! و شاید اشک می ریزند... که در خود ماندم! و لباسِ هوایِ نفس
باید علاقه هایم را بشناسم و آنها را پلی برای رسیدن به نمک پرورده ی خدا شدن قرار بدهم. شاید، ترک علاقه ها برایم سعادتی به همراه بیاورد و بشود رزق معنوی من. @be_vaghte_del313
چـــِـهـــ ـــ غـــَـــریـــبـــانـــهـــ ـــ دِلـــَـــمـــْـــ ـــ شـــوقـــِـــ ـــ شـــَـــهـــادَـــتـــْـــ ـــ دارد @be_vaghte_del313
استاد شروع ڪردن به تفسیر سوره نمل ... به آیه بیستِ سوره ڪه رسید گفتن ؛ حضرتِ سُلیمان نگاهے به پرنده ها میڪنه و هُدهُد رو نمیبینه !! اول میگه چیشده ڪه من نمیتونم اون رو ببینم ؟ اول مشڪل رو به خودش نسبت میده و بعد میگه " اَوْ ڪانَ مِنَ الغائبین " یا ڪه اون غایبه و نیست !! استاد توضیح میدن ڪه ؛ هُدهُد پرنده ے مُهمے براےِ سلیمان بوده و سلیمان هم ڪُلا بواسطه ےِ خدا به زیر دستانِ خودش احاطه داشته ... همیشه استادمون توےِ تفسیراشون رابطه ےِ آیه با زمان حال رو هم بیان میڪُنن ! اینجا بود ڪه گُفتن : | براےِ امام زمانِت ڪارایے دارے ، ڪه اگه یه روز غافل شُدے از یادِش بگرده دُنبالِت بگه اون مُحِبم ڪُجاست ؟ نڪنه چیزے شده ڪه من نمیبینمِش ؟ نڪُنه غایبه ؟ ... قدِ هُدهُد براےِ امام زمانِت هستے ؟ 😭 | به خودم میگم یعنے انقدرے تو روز شده با یه دعاےِ عهد با یه زیارتِ آل یاسینِ هر روز ، یادِش میڪُنم ڪه اگه یه روز غفلت ڪردم بیاد و بگه | فلانے ڪجایے ؟ | ... . . @be_vaghte_del313
آسيد مهدی قوام پاکت را بدون اينکه حساب کتاب کند، مي‌گذار پر قبايش. مدت‌ها بود که دخل را سپرده بود دست ديگري! آقا سيد، حاج مرشد شما رو تا دم در منزل همراهي مي‌کنن... زن، خيلي جوان نبود. اما هنوز سن ميانسالي‌اش هم نرسيده بود. مضطرب، اين طرف آن طرف را نگاه مي‌کرد. زير تير چراغ برق خيابان لاله زار، جوراب شلواري توري، رنگ تند لب‌ها، گيس‌هاي پريشان... رنگ ديگري به خود گرفته بود. دوره و زمونه‌اي نبود که معترضش بشوند... حاج مرشد! جانم آقا سيد؟ آنجا را مي‌بيني؟ آن خانم... حاجي که انگار تازه حواسش جمع آن طرف خيابان شده بود، زود سرش را انداخت پايين. استغفرالله ربي و اتوب‌اليه... سيد انگار فکرش جاي ديگري است... حاجي، برو صدايش کن بيايد اينجا. حاج مرشد انگار که درست نشنيده باشد، تند به سيدمهدي نگاه مي‌کند: حاج آقا، يعني قباحت نداره؟! من پيرمرد و شماي سيد اولاد پيغمبر! اين وقت شب... يکي ببيند نمي‌گويد اينها با اين فاحشه چه کار دارند؟ سبحان الله... سيد مکثي مي‌کند. بزرگواري کنيد و ايشون رو صدا کنيد. به ما نمي‌خورد مشتري باشيم؟! حاج مرشد، بالاخره با اکراه راضي مي‌شود. اينبار، او مضطرب اين طرف و آن طرف را نگاه مي‌کند و سمت زن مي‌رود. زن که انگار تازه حواسش جمع آنها شده، کمي خودش را جمع و جور مي‌کند. به قيافه‌شان که نمي‌خورد مشتري باشند! حاج مرشد، کماکان زيرلب استفرالله مي‌گويد. - خانم! برويد آنجا! پيش آن آقاسيد. باهاتان کاري دارند. زن، با ترديد، راه مي‌افتد. حاج مرشد، همانجا مي‌ايستد. مي‌ترسد از مشايعت آن زن!... زن چيزي نمي‌گويد. سکوت کرده. مشتري اگر مشتري باشد، خودش... دخترم! اين وقت شب، ايستاده‌ايد کنار خيابان که چه بشود؟ شايد زن، کمي فهميده باشد! کلماتش قدري هواي درد دل دارد، همچون چشم‌هايش که قدري هواي باران: حاج آقا! به خدا مجبورم! احتياج دارم... سيد؛ ولي مشتري بود! پاکت را بيرون مي‌آورد و سمت زن مي‌گيرد: اين، مال صاحب اصلي محفل است! من هم نشمرده‌ام. مال امام حسين(ع) است... تا وقتي که تمام نشده، کنار خيابان نه ايست!... سيد به حاجي ملحق مي‌شود و دور... انگار باران چشم‌هاي زن، تمامي ندارد... چندسال بعد... سيد، دست به سينه از رواق خارج مي‌شود. زير لب همينجور سلام مي‌دهد و دور مي‌شود. زن بنده مي‌خواهد سلامي عرض کند. مرد که دورتر مي‌ايستد، زن نزديک مي‌آيد صدا، همان صداي خيابان لاله زار است و همان بغض: آقا سيد! من را نشناختيد؟ يادتان مي‌آيد که يکبار، براي هميشه دکان مرا تعطيل کرديد؟ همان پاکت... آقا سيد! من ديگر... خوب شده‌ام! اين بار، نوبت باران چشمان سيد است... @be_vaghte_del313
کاش دنیابداند در مهر سال ١٣۵٩،نه در جبهه بلکه در شهر هزار و یک شب بغداد،درمقابل نعره افسر عراقی که به بهانه اینکه بداند چه کسی حرس خمینی (پاسدار) میخواست پنجاه نفررا به رگبار ببندد،علیرضاالهیاری خودش را از صف بیرون کشیدو گفت نکشید !اینهاهیچکدام حرس خمینی (پاسدار)نیستند .فقط من حرس خمینی (پاسدار) هستم و لحظاتی بعد علیرضا ایستاده به زمین افتاد. کاش دنیا بداند عبدالمهدی نیک منش مدتها قبل براثر بیماری مرگ (یعنی بی دلیل ) شهید شده بود اما صلیب سرخ پی در پی از مادرش نامه هایی می آورد که در آنها نوشته بود "عبدالمهدی چقدر آرزو دارم تا زنده ام تو را دوباره ببینم " من زنده ام پی نوشت: به همه دوستان پیشنهاد میکنم این کتاب بخونن، مخصوصا خواهران عزیزم @be_vaghta_del313
#شهید_پازوکی #بانو_طلبه @be_vaghte_del313
اگر درس بخوانی و استاد اخلاق نداشته باشی، برفرض آیت الله هم بشوی نَفْس تو هم آیت الله می شود. آن وقت بیچاره می شود... @be_vaghte_del313
بِنامِ اللّه، بِیادِ مهدی(عج) از اونجایی که برایِ تِرمِ تابستونی چند واحدی برداشتمُ فَصلِ امتحاناتِ، چند روزیِ که مشغولِ خوندنِ کَلامَم. کَلام همونقَد که سخته شیرینم هست! شیرینیش، جاییِ که میرسی به پاسخ شُبَهاتی ک شاید تو ذهنِ من و شما و خیلی ها باشه. جاییِ که میتونی خودتُ بسنجی! که من عایا توحیدِ در عبادت و توکل و محبت و اطاعت دارم یا نه ! بینِ همه اینا توحیدِ در محبت یه جوری خیلی قشنگه. خُب هَمَمون دوست داشتنی های زیادی تو زندگیمون داریم، محبتِ یه سری آدما تو دِلامون هست. توحیدِ در محبت به ما میگه که تنها محبوبِ حقیقی و اصیلِ انسان ها خُداست، محبت و دوست داشتنی هایِ دیگه وقتی قشنگن که در طولِ دوست داشتنِ خُدا باشن، در مسیرِ دوستی خُدا و عشق ورزیدن به جلوه هایِ جَمالِش باشن. پِی نوشت: مواظبِ دوست داشتنی هامون باشیم، حَواسِمون باشه چی دوست داریم و چرا دوست داریم! از ما گفتن بود @be_vaghte_del313