ماجرای آن گهواره
که باید یک روز پسش بگیریم
باشد برای بعد ...
امشـب بیـا بـرای
لالایی های خیس یک مادر
کمی بمیریم ...
#ماه_محرم
#بانو_طلبه
@be_vaghte_del313
سنگرانتفاضه| رحمت نژاد
بچه ها ، همیشهٔ عمرشان
برای مادرها عزیز هستند
اما آن ماه های شیرخوارگی
انگار وصل هستند به جان مادر ...
برای چند ساعت بنا بود
موسای شیرخواره را از مادرش بگیرند
همین اندازه که توی صندوق چوبی بگذارندش
بسپارندش به نیل ...
فَإِذَا خِفْتِ عَلَيْهِ فَأَلْقِيهِ فِي الْيَمِّ وَلَا
تَخَافی و لا تَحزَنی ...(قصص/۷)
آسیه و فرعون او را از آب بگیرند
از سینه هیچ زنی شیر نخورد و خواهر موسی
مادر را به قصر معرفی کند و دوباره موسی برگردد
به آغوش مادر ...
وَقَالَتِ امْرَأَتُ فِرْعَوْنَ قُرَّتُ عَيْنٍ لِّي وَلَكَ
لَا تَقْتُلُوهُ عَسَىٰ أَن يَنفَعَنَا ...(قصص/۹)
همه اینها را هم وحی کرده بودند به مادر موسی
بعد هم قلبش را محکم نگه داشتند که نا آرامی نکند
وَأَصْبَحَ فُؤَادُ أُمِّ مُوسَىٰ فَارِغًا إِن كَادَتْ
لَتُبْدِي بِهِ لَوْلَا أَن رَّبَطْنَا عَلَىٰ قَلْبِهَا ...(قصص/۱۰)
من اما همیشه این آیات
سوره قصص را که می خوانم
دلم ابری می شود برای دل رباب
و چشمهایم بی اراده می بارند
و میمیرم برای تنهایی امامم
که نه فقط حرمله بن کاهل اسدی
بلکه تمام لشکر دشمن چشم انتظار ایستاده بودند
تا شکستن سیدالشهدا را تماشا کنند
و جان میدهم برای آن لحظهی یَتَلذیٰ عَطشاً
همان لحظه ها که علی کوچکتان شبیه
ماهیِ دور از آب لبهایش را تکان می داد
و چه به آب برسد و چه نرسد عمرش تمام است
سیدالشهدا جان
شما اهل کجایید آقای من؟
اهل کدام مردستانید مولای من؟
سلام ما به مادرِ علیِ کوچک
خدا قربانی شما را بپذیرد ...!!!
من اما هنوز جواب سوالم را نگرفته ام بانو
قادر مطلق ما چگونه قلب شما را
نگه داشته بود که از هم نپاشد؟
ای وای بر من ...
#هم_اکنون
#همایش_شیر_خوارگان_حسینی
#مصلی_امام_خمینی
#ماه_محرم
#بانو_طلبه
@be_vaghte_del313
#یــاابــاصـالـح...
این #جمعه جنس خواهشمان فرق می کند
آقا به شیرخواره ی کربُبَلا بیا...♡
#ماه_محرم
#بانو_طلبه
@be_vaghte_del313
أَلسَّلامُ عَلَى الرَّضیـعِ الصَّغیرِ ...
شش ماهه را به سمت کوفیان گرفت.
داشت می گفت: "ای قوم تنها این کودک برایم مانده ..."
که لحنش عوض شد و گفت: "این را هم گرفتید ..."
#الرضیع_الصغیر🖤
#ماه_محرم
#بانو_طلبه
@be_vaghte_del313
مِّنَ الْمُؤْمِنِينَ رِجَالٌ صَدَقُوا مَا عَاهَدُوا اللَّهَ عَلَيْهِ
فَمِنْهُم مَّن قَضَىٰ نَحْبَهُ وَمِنْهُم مَّن يَنتَظِرُ ...(احزاب/۲۳)
زره برایش بزرگ بود
پایش هم به رکاب نمی رسید
سیزده سالش بود خب
سیزده سال هنوز برای
یک مردِ جنگی شدن زود است،نه؟
آن هم مقابل آن لشکر مردانِ نامرد ...
تقصیر شما نبود آقا جان
شما چند بار مانعش شده بودید
این قاسم اما عجیب بوی برادرتان را می داد
نمی خواستید پاره های جگر حسن(ع) را
دوباره توی تشت ببینید
آمده بود پیش سیدالشهدا
با تمام هیبت حسنی اش افتاد به پاهای عمو
فجعل یقبل یدیه و رجلیه
یک مکتوب آورده بود برایتان آقا جان
که دل شما لرزیده بود
و دیگر نتوانستید چیزی بگویید انگار ...
دست خط پدرش بود،
برادرتان؛ حسن مجتبی(ع).
راوی می گوید:
دیدم کودکی سوار بر اسب می آید
که به جای کلاه خود ، عمامه بسته بود،
به پایش هم چکمه ای نبود
فقط کفش معمولی به پا داشت ...
کمی بعد ...
ناله «یاعماه»ش که بلند شد،
خودتان را به بالینش رساندید
و فقط خدا می داند بر آن دل تان چه گذشت؟!
«یعزّ و الله علی عمّک ان تدعوه فلا ینفعک صوته»
من فدای همه آن لحظه های شما ...
#برای_خاطر_آیه_ها
#قاسم_ابن_الحسن🖤
#ماه_محرم
#بانو_طلبه
@be_vaghte_del313
#چشم_های_برادرم
ماهِ محرمِ امسال، برای من و خانوادم با تمامِ ماهِ محرم های عمرمون فرق داره... 😭
چون محرم و صفر سالِ گذشته ارباب و اهل بیتش از شش ماهه علی اصغر گرفته تا رقیه خاتون و بی بی زینب و آقا باب الحوائج حضرت عباس معرفت و محبتشون رو در حقمون تموم کردن...
می دونید چرا؟
فک کنید یه داداش داشته باشید، حسینی. نوکرِ اباعبدالله
اما...
اما... همین داداش تو حادثه ای بیناییش ازدست بده...
تو باید زینبی کنارش باشی، قَوی و محکم
مرحَمِ دردا و زخماش باشی...
پدرت که مثلِ کوه می مونه و ذره ذره داره آب میشه از غمِ پِسرِ جوانِش، تو باید همون جور که زینب سلام الله علیها برادرش حسین رو لحظه شهادت اکبر آروم کرد، آروم کنی
مادرت که رَمَقی براش نمونده، از آرزوهایی که برای پِسرِ جوانش داشت و میگ تو باید همون جور که زینب سلام الله علیها مادرِ اکبر آروم کرد، آروم کنی
خدانکنه... خدانکنه یه دختر بچه داشته باشید و با گریه های وقت و بی وقتش،
نیمه شب...
سحر...
بهونه داداش بگیره😭
اینجام باید تو زینب وار، همون جور که رقیه خاتونُ آروم کرد، بچه های کربلا رو آروم کرد، آرومش کنی.
اما کی تو رو آروم کنه؟
همه خانواده چِشمشون به توست
دوستان و اقوام میگن شما محکم باش. زینبی بودنتُ الآن باید نشون بدی. شما طلبه ای...
تُ
فقط میتونی دور از همه
تو خلوتت
تو مناجات هات
برایِ خودت روضه کربلا بخونی
قاسم
علی اکبر
حضرت ابوالفضل
زینب سلام الله علیها
تو ندبه های جمعه ات کنار ضجه زدنات از دوری آقا، اینبار کنارش ضجه بزنی برای شفا چشمایِ قشنگِ داداش
آخه دکترا جوابش کردن، حتی خارج از کشور هم درمان نداره...
تو فقط اهل بیتُ داری . فقط خدا.
داداشت
با اون چشمایی که کم سو و کم نور شدن
با یه کوله
با دلی شکسته
بدون پاسپورت و ویزا و هیچی
فقط با امید و دل شکسته
راهی کربلا میشه
می رسه نجف...
میگه آجی چشمام همونجورِ ...😔
آجی میگه هنوز کربلا نرسیدی، هنوز چشمات به ضریح ارباب و حضرت ابوالفضل نخورده، قدم قدم برس کربلا خوب میشی.
😭😭😭😭 می رسه کربلا ...
چشماش😭😭
در صورتیک همه دکترا جواب کرده بودن و گفته بودن مگر معجزه بشه، اون معجزه میشه، اون معجزه تو مسیرِ کربلا تو اربعین میشه و داداشِت همه کَسِت با چشمای پرنورش بر می گرده.
پی نوشت:
اهل بیت علیهم السلام هیچ وقت، هیچ وقت تنها و به حال خودت نمی ذارنت.
با مشکلات و مصائب فقط روحِ تو رو بزرگ میکنن. ایمانتُ قوی میکنن.
مجالس روضه رو دستِ کم نگیرید. این مجالس خیییلی بزرگن خیییلی.
#الهی_شکرت
#ماه_محرم
#بانو_طلبه
@be_vaghte_del313
سنگرانتفاضه| رحمت نژاد
#چشم_های_برادرم ماهِ محرمِ امسال، برای من و خانوادم با تمامِ ماهِ محرم های عمرمون فرق داره... 😭 چو
پناهِ من حسین علیه السلام است.
نامیرا نام رمانی ست از #صادق_کرمیار. رمان درباره اتاقات پر فراز و نشیب شهر کوفه قبل از حضور امام و شخصیت های تاثیرگذار در واقعه عاشوراست. نویسنده سعی کرده به پشتوانه داستان های ریز و همچنین تکیه بر شخصیت های حاشیه ای، تحلیل جامع و تاریخی درباره رخدادهای پیش آمده قبل و در حین واقعه عاشورا را به مخاطب ارائه دهد.
داستان #عبدالله_ابن_عمیر که از شهدای کربلاست شنیدنی تر از دیگر شخصیت هاست. او از سرداران فاتح سپاه عرب در رویارویی با سپاه ایران و روم است که در ابتدا سعی میکند جریان آمدن امام به کوفه را نادیده و حتی از آن به عنوان جنگ برادر با برادر یاد کند. اما با وقوع حوادثی، او حقیقت را یافته و به امام ملحق و نهایتا شهید می شود...
"و اما من هرگز! برای امام خویش تکلیف نمیکنم؛ که تکلیف خود را از حسین میپرسم و من حسین را نه فقط برای خلافت که برای هدایت میخواهم"
#ماه_محرم
#بانو_طلبه
@be_vaghte_del313
چون علیاکبر مرا هم در عبایت جمع کن
زخمهای مختلف را این پریشانی بس است
حسین جان
#بانو_طلبه
@be_vaghte_del313