بادها عطر خوش سیبِ تنش را بردند
زخم ها لاله ی باغ بدنش را بردند
.
نیزه ها بر عطشش قهقهه سر مى دادند
خنده ها خطبه ی گرم دهنش را بردند
.
این عطش یوسف معصوم کدامین مصر است
که روى نیزه بوى پیرهنش را بردند ؟
.
تا که معلوم نگردد ز کجا مى آید
اهل صحراى تجرّد کفنش را بردند
.
دشنه ها دور و بر پیکر او حلقه زدند
حلقه ها نقش عقیق یمنش را بردند
.
چهره ها یا همه زردند وَ یا نیلى رنگ
شعله ها سبزى رنگ چمنش را بردند
.
بت پرستان ز هراس تبر ابراهیم
جمع گشته تبر بت شکنش را بردند
.
بادها سینه زنان زودتر از خواهر او
تا مدینه خبر سوختنش را بردند
.
یوسف ، آهسته بگوئید نمیرد یعقوب
گرگ ها زوزه کشان پیرهنش را بردند
.
شیخ سید رضا جعفری
➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖
بوی پیراهن تو پشت سرت ما را کشت...
گریهی خواهر تو پشت سرت ما را کشت..
تو چه کردی دَم آخر که پی رفتن تو
ناله ی اهل حرم پشت سرت ما را کشت..
داغ عباس چه آورد شَها بر سر تو
گریه و نالهی تو بر قمرت ما را کشت...
بین آن هلهله و کف زدن و شادیشان
وَلدی گفتن تو بر پسرت ما را کشت...
هرچه گفتند و شنیدی به کناری اما
ناسزا گفتنشان بر پدرت ما را کشت...
🖤السلامعلیالحسینوعلیعلیابنالحسین🖤
🏴إنا لله و إنا إلیه راجعون
آجـرک الله یابقیـةالله
آجـرک الله یاصاحبالزّمان
◼️“أعظَمَ اللهُ اجورَنا بمُصابِنا بِالحُسَینِ، وَ جَعَلَنا و ایّاکُم مِنَ الطّالِبینَ بِثارِهِ مَع وَلیّهِ الامامِ المَهدیِّ مِن ال محمد
#محرم
✍️#شعر
📚@befarma_sher
Eitaa.com/befarma_sher
در دستور زبان عرفان ،
فعل اینگونه صرف می شود :
من نیستم ، تو نیستی ، او همیشه هست !
الا بذڪـراللّه تطمئـن القلــوب
✍️#شعر
📚@befarma_sher
Eitaa.com/befarma_sher
"دوستَت دارم•••"
گفتن ندارد ڪه ،جــانم!!
مگر تو
ُ نفس می ڪِشی،جار می زنی؟؟؟
✍️#شعر
📚@befarma_sher
Eitaa.com/befarma_sher
دختر اگر یتیم شود پیر می شود
از زندگی بدون پدر سیر میشود
هم سن و سال ها همه او را نشان دهند
دل نازک است دختر و دل گیر می شود
باشد شبیه مادر خود نافذ الکلام
این شهر با صدایش چه تسخیر می شود
فریادهای یا ابتایش چو فاطمه
در سرزمین کفر چو تکبیر می شود
وقتی که گیسوان سری پنجه می خورد
هر تاب آن چو حلقه زنجیر می شود
اصلاً #رقیه نه، به خدا مَرد بی هوا
با یک شتاب ضربه زمین گیر می شود
هرگز کسی نگفت گلویش کبود شد
این جاست روضه صاحب تصویر می شود
دشمن به او نگاه خریدار می کند
خوب شاه زاده بوده و تحقیر می شود
فرزند خارجیست کفن احتیاج نیست
بیهوده نیست این همه تکفیر می شود
دادند جای غسل، تیمم تنش... چرا؟
خون از شکاف زخم سرازیر می شود
😭😭😭😭😭
شاعر:قاسم نعمتی
✍️#شعر
📚@befarma_sher
Eitaa.com/befarma_sher
✔️ شعر زیبا و خواندنی #محمد_علی_جهرمی درباره #مدرسه
اولین روز دبستان بازگرد
کودکی ها شاد و خندان بازگرد
بازگرد ای خاطرات کودکی
بر سوار اسب های چوبکی
خاطرات کودکی زیباترند
یادگاران کهن مانا ترند
درسهای سال اول ساده بود
آب را بابا به سارا داده بود
درس پند آموز روباه وخروس
روبه مکارو دزد چاپلوس
روز مهمانی کوکب خانم است
سفره پر از بوی نان گندم است
کاکلی گنجشککی با هوش بود
فیل نادانی برایش موش بود
با وجود سوز وسرمای شدید
ریز علی پیراهن از تن میدرید
تا درون نیمکت جا میشدیم
ما پرازتصمیم کبری میشدیم
پاک کن هایی زپاکی داشتیم
یک تراش سرخ لاکی داشتیم
کیفمان چفتی به رنگ زرد داشت
دوشمان از حلقه هایش درد داشت
گرمی دستان ما از آه بود
برگ دفترها به رنگ کاه بود
مانده در گوشم صدایی چون تگرگ
خش خش جاروی با با روی برگ
همکلاسیهای من یادم کنید
بازهم در کوچه فریادم کنید
همکلاسیهای درس و رنج و کار
بچههای جامههای وصلهدار
بچههای دکه سیگار سرد
کودکان کوچه اما مرد مرد
کاش هرگز زنگ تفریحی نبود
جمع بودن بود و تفریقی نبود
کاش میشد باز کوچک میشدیم
لااقل یک روز کودک میشدیم
یاد آن #آموزگار ساده پوش
یاد آن گچها که بودش روی دوش
ای #معلم یاد و هم نامت بخیر
یاد درس آب و بابایت بخیر
ای دبستانیترین احساس من
بازگرد این مشقها را خط بزن
#مهر_ماه
✍️#شعر
📚@befarma_sher
Eitaa.com/befarma_sher
افسوس که هر چه برده ام باختنی ست،
برداشته ها تمام بگذاشتنی ست،
برداشته ام هر آنچه باید بگذاشت،
بگذاشته ام هر آنچه برداشتنی ست
✍️#شعر
📚@befarma_sher
Eitaa.com/befarma_sher
مثل عباس کسی هست دلاور باشد
✨با همه تشنگی اش یاد برادر باشد
مثل عباس کسی هست که سقا باشد
✨جگر سوخته اش حسرت دریا باشد
هیچ کس مثل اباالفضل وفادار نبود
✨لایق تشنگی واسم علمدار نبود
هرکسی خواست که فردا به شفاعت برسد
✨یا اباالفضل بگوید به سلامت برسد
✍️#شعر
📚@befarma_sher
Eitaa.com/befarma_sher
امشب در یکی از گروه های واتساپی، بداهه گویی برگزار شد و بسیار چسبید☺️
ضمن تشکر از شعرای گرامی
تقدیم با احترام 👇🌷☺️
سلطنت را قدحی داده همین سن کمت
می کَشد حادثه ها را سر گیسوی خمت
سال ها رفت ، جوانی و من از داغ غمت
شده ام پیر بیا ای به صفای قدمت
خبری هست در این فصل مسرت به به
شده شاید شب پایانی غیبت به به
نور بر پهنه ی عالم ز فلک میریزد
سیم و زر از نفس و بال ملک میریزد
عشق بی وقفه ز دامان الک میریزد
از لب یار شکر خند و نمک میریزد
چشم از شوق شده جاریِ چون شط به به
سینه ها گشته لبالب ز محبت به به
چه شبی جلو ه گر از نور خدا می بینم
همه جا غرق هیا هوی صفا می بینم
ردـّ پایی ز ولایت به منا می بینم
از غم و غصه دل شیعه رها می بینم
گفتم این رابشودباور مردم به به
هرکه گیرد ره اورا نشود گُم بهبه