1_1001161458.mp3
11.06M
#اسرار_روزه ۱۹
▪️معیّت با امام ، و استقامت در این مسیر با تمام خطرات و مشکلاتش، بدون دریافت حکمت از خداوند ممکن نیست!
▫️تنها کسانی میتوانند تا آخر، پایکار معصوم بمانند؛ که حکیم باشند.
- و قدم اول برای جذب حکمت، کنترل لقمه و کلام است.
#استاد_شجاعی 🎤
#تنها_مسیری_ام
#کانال_بهشت_خانواده💞
@beheshtekhanevadeh14
بهشت خانواده💞
🌴منبرهای مجازی رمضانی🌴 شماره چهاردهم ▪️بسم الله الرحمن الرحیم▪️ 🌴السلام علیک یا امیرالمومنین
🌷منبرهای مجازی رمضانی🌷
شماره پانزدهم
🌷بسم الله الرحمن الرحیم🌷
🌷السلام علیک یا صاحب الزمان🌷
🌷آیات و روایات منتخب؛
🌷دو روایت بسیار مهم و کاربردی🌷
۱. (بحار، ج۶۷، ص۱۰۷) امیرالمومنین علیه السلام فرمودند:
«مردم چیزی از امور دینی را به منظور به دست آوردن دنیا ترک نمی کنند، مگر اینکه خداوند پیشامد زیانبارتر از آن مقدار که سود برده را برای آنان مقرّر میدارد.
{این روایت شریف مصادیق بزرگ و کوچک متعدد در زندگی ما دارد؛
مثلا بخاطر رسیدن به ریاست جمهوری و نمایندگی مجلس و... متوسل به تخریب دیگران، حیف و میل کردن بیت المال و... میشود
یا به خیال رسیدن به سود بیشتر متوسل به دروغگویی در معامله میشود
یا به مقاصد دنیایی مختلف حقوق مادی و معنوی مردم را تضییع میکند
یا برای رسیدن به مدارج علمی متوسل به پارتی و... میشود
یا حتی به بهانه کلاس تقویتی و ... برای دخترش معلم مرد میگیرد که نامحرم است
یا برای جلب توجه دیگران، متوسل به بدحجابی یا ... میشود
و صدها نمونه دیگر از فروختن دین به دنیا که مصداق این آیه شریفه است که؛
(أُولَٰئِکَ الَّذِینَ اشْتَرَوُا الْحَیَاةَ الدُّنْیَا بِالْآخِرَةِ (۸۶-بقره) ۞ آنها کسانی هستند که زندگی دنیا را در مقابل پرداخت کردن آخرتِ(خود) خریده اند...)}
۲. (بحار،ج۶۹،ص۲۱۶)؛ موسی بن جعفر علیهما السلام از پدرانش علیهم السّلام روایت میکند که رسول خدا صلی اللَّه علیه و آله فرمودند:
هر کس خود را به بدعتی مشغول کند، شیطان او را به عبادت مشغول میکند و به او حالت خشوع و گریه میدهد.
(تا خیال کند کارش صحیح و مورد قبول خداوند است و موفق به توبه از بدعتی که گذاشته نگردد و این میتواند از مصادیق این آیه شریفه باشد که ؛
قُلْ هَلْ نُنَبِّئُکُم بِالْأَخْسَرِینَ أَعْمَالًا
(۱۰۳-کهف)
۞ الَّذِینَ ضَلَّ سَعْیُهُمْ فِی الْحَیَاةِ الدُّنْیَا وَهُمْ یَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ یُحْسِنُونَ صُنْعًا (۱۰۴-کهف) ۞ بگو:
«آیا به شما خبردهیم که زیانکارترین (مردم) در کارها، چه کسانی هستند؟
همان کسانی که سعی و تلاششان در زندگی دنیا گم (و نابود) شده. در حالی که، می پندارند کار نیک انجام می دهند.)
🌷مساله شرعی منتخب؛
🔺اگر روزه دار با کار حرامی مثل خوردن شراب یا خون یا دروغ بستن به خدا و پیامبر و اهل بیت علیهم السلام یا ... .... روزه خود را باطل نماید
آیا کفاره جمع(هم ۶۰روز روزه و هم اطعام ۶۰ فقیر) بر او واجب میشود؟
🔺آیات عظام امام، وحید، نوری، مکارم، بهجت، فاضل، تبریزی، خوئی؛ بنا بر احتیاط واجب کفاره جمع بدهد
🔺آیات عظام رهبری، سیستانی؛ کفاره جمع واجب نیست
🔺آیت الله صافی؛ کفاره جمع واجب است
🔺آیت الله زنجانی؛ اگر آن چیز حرام، جماع حرام یا خوردن و آشامیدن حرام باشد، باید کفاره جمع دهد و اگر آن چیز حرام غیر از این دو مورد باشد کفاره تخییری(یا ۶۰ روز روزه یا اطعام ۶۰ فقیر) کافی است.
🌷آداب و سنن؛
محمد بن عیسی نقل کرد از حضرت رضا علیه السلام درباره سحر پرسیدم، فرمودند:
حقیقت دارد و آنان (فقط) با اذن خداوند (میتوانند) ضرر برساند.
(پس برای از بین بردن اثر آن) هرگاه به سحر گرفتار شدی دستانت را تا برابر صورتت بالا بیاور و بر آن بخوان؛
«بِسْمِ اللَّهِ الْعَظِیمِ رَبِّ الْعَرْشِ الْعَظِیمِ إِلَّا ذَهَبَتْ وَ انْقَرَضَتْ».
(بحار،جلد ۹۲،صفحه ۱۲۹)
#ارزش_تفکر
روزهای پایانی ماه مهمانی خداست 😶
روزها و ساعتها و دقایق و ثانیه های با ارزش💯💯
✅ خوش بحال اون کسانی که قدر میدانن
✅خوش به حال اونهایی که میفهمن
✅خوش به حال اونهایی که شبهای قدر فقط بیدار نماندن و بیدار شدن 😭
خدایا نمیدانم حسودم یا دارم غبطه میخورم به حال کسانی که بیدار شدن و در این لحظات پایانی ناله سر میدهن👌
از الان دلتنگ ضیافتت شده اند 💔
خدایا چرا این ساعتها مثل برق میگذرد و من متوجه ارزش اونها نیستم 😥
خدا نکند جزو اون کسانی باشم که از تمام شدن ماه مبارک خوش حال هستن 😞
خدایا میترسم ......
میترسم ......
میترسم که ماه تمام شود و اصلا به امام زمانم نزدیکتر نشده باشم ❌
میترسم ماه تمام شود و فقط نخورده و نیاشامیده باشم❌
میترسم که ماه تمام شود هیچ چیز با خودم اندوخته نداشته باشم ❌
میترسم که ماه تمام شود و به روزمرگی برگردم❌
میترسم که ماه تمام شود و حضورت را در تمام لحظات کنارم نداشته باشم❌
میترسم ماه تمام شود و دیگر در تصمیماتم حیا نداشته باشم ❌
میترسم که ماه تمام شود من دوباره ازت دور بشم ❌
میترسم ماه تمام شود و اصلا قدرت روحی مقابله با گناه کسب نکرده باشم❌
خدایا چکار کنم ....
خدایا من ضعیفم هواممو داشته باش✅
خدایا به من نگاه نکن، من حقیرم تو بزرگی ؛بیا و در این روزهای پایانی، ازم بگذر🤲
خدایا به حق روزهای سخت مادرمون خانم زهرا سلام الله علیها؛ کمک کن که آبروی اسلام و مسلمان رو با رفتار درستمون؛با گذشت ؛ با نادیده گرفتن و رفتارهای سختگیرانه به موقع؛ حفظ کنیم و پیش امام زمان عجل الله رو سفید بشیم .
خدایا تنهامون نذار......
{لحظات دلتنگی}
بهشت خانواده💞
#دختر_شینا #رمان #قسمت_سیزدهم خدیجه دلداری اش داده بود و گفته بود: «ناراحت نباش. این مسائل طبیعی ست
#دختر_شینا
#رمان
#قسمت_چهاردهم
بدون اینکه حرفی بزنم، ساک را گرفتم و دویدم طرف یکی از اتاق های زیرزمین. دنبالم آمد و صدایم کرد. ایستادم. دم در اتاق کاغذی از جیبش درآورد و گفت: «قدم! تو را به خدا از من فرار نکن. ببین این برگة مرخصی ام است. به خاطر تو از پایگاه مرخصی گرفتم. آمده ام فقط تو را ببینم.»
به کاغذ نگاه کردم؛ اما چون سواد خواندن و نوشتن نداشتم، چیزی از آن سر درنیاوردم. انگار صمد هم فهمیده بود، گفت: «مرخصی ام است. یک روز بود، ببین یک را کرده ام دو. تا یک روز بیشتر بمانم و تو را ببینم. خدا کند کسی نفهمد. اگر بفهمند برگة مرخصی ام را دست کاری کرده ام، پدرم را درمی آورند.»
می ترسیدم در این فاصله کسی بیاید و ببیند ما داریم با هم حرف می زنیم. چیزی نگفتم و رفتم توی اتاق. نمی دانم چرا نیامد تو. از همان جلوی در گفت: «پس لااقل تکلیف مرا مشخص کن. اگر دوستم نداری، بگو یک فکری به حال خودم بکنم.»
هم جوابی برای گفتن نداشتم. آن اتاق دری داشت که به اتاقی دیگر باز می شد. رفتم آن یکی اتاق. صمد هم بدون خداحافظی رفت.
ساک دستم بود. رفتم و گوشه ای نشستم و آن را باز کردم. چند تا بلوز و دامن و روسری برایم خریده بود. از سلیقه اش خوشم آمد. نمی دانم چطور شد که یک دفعه دلم گرفت. لباس ها را جمع کردم و ریختم توی ساک و زیپش را بستم و دویدم توی حیاط. صمد نبود، رفته بود.
فردایش نیامد. پس فردا و روزهای بعد هم نیامد. کم کم داشتم نگرانش می شدم. به هیچ کس نمی توانستم راز دلم را بگویم. خجالت می کشیدم از مادرم بپرسم خبری از صمد دارد یا نه. یک روز که سرِ چشمه رفته بودم، از زن ها شنیدم پایگاه آماده باش است و به هیچ
سربازی مرخصی نمی دهند. پدرم در خانه از تظاهرات ضد شاه حرف می زد و اینکه در اغلب شهرها حکومت نظامی شده و مردم شعارهای ضد حکومت و ضد شاه سر می دهند؛ اما روستای ما امن و امان بود و مردم به زندگی آرام خود مشغول بودند.
یک ماه از آخرین باری که صمد را دیده بودم، می گذشت. آن روز خدیجه و برادرم خانة ما بودند، نشسته بودیم روی ایوان. مثل تمام خانه های روستایی، درِ حیاط ما هم جز شب ها، همیشه باز بود. شنیدم یک نفر از پشت در صدا می زند: «یاالله... یاالله...» صمد بود. برای اولین بار از شنیدن صدایش حال دیگری بهم دست داد. قلبم به تپش افتاد. برادرم، ایمان، دوید جلوی در و بعد از سلام و احوال پرسی تعارفش کرد بیاید تو. صمد تا من را دید، مثل همیشه لبخند زد و سلام داد. حس کردم صورتم دارد آتش می گیرد. انگار دو تا کفگیر داغ گذاشته بودند روی گونه هایم. سرم را پایین انداختم و رفتم توی اتاق. خدیجه تعارف کرد صمد بیاید تو .
#ادامه_دارد
#تنها_مسیری_ام
#کانال_بهشت_خانواده💞
@beheshtekhanevadeh14