eitaa logo
بهشت خانواده💞
1.1هزار دنبال‌کننده
1.7هزار عکس
816 ویدیو
85 فایل
💞بسم الله الرحمن الرحیم💐 💥 با این کانال خونواده خودتون رو وارد بهشت کنید.💞 @beheshtekhanevadeh14 ارتباط با مدیر کانال: نظرات و پیشنهادات @Hassanvand1392 کانال مشاوران تنها مسیر آرامش @MoshaverTM
مشاهده در ایتا
دانلود
🌷آداب و سنن؛ محمد بن عیسی نقل کرد از حضرت رضا علیه السلام درباره سحر پرسیدم، فرمودند: حقیقت دارد و آنان (فقط) با اذن خداوند (میتوانند) ضرر برساند. (پس برای از بین بردن اثر آن) هرگاه به سحر گرفتار شدی دستانت را تا برابر صورتت بالا بیاور و بر آن بخوان؛ «بِسْمِ اللَّهِ الْعَظِیمِ رَبِّ الْعَرْشِ الْعَظِیمِ إِلَّا ذَهَبَتْ وَ انْقَرَضَتْ». (بحار،جلد ۹۲،صفحه ۱۲۹)
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
روزهای پایانی ماه مهمانی خداست 😶 روزها و ساعتها و دقایق و ثانیه های با ارزش💯💯 ✅ خوش بحال اون کسانی که قدر میدانن ✅خوش به حال اونهایی که میفهمن ✅خوش به حال اونهایی که شبهای قدر فقط بیدار نماندن و بیدار شدن 😭 خدایا نمیدانم حسودم یا دارم غبطه میخورم به حال کسانی که بیدار شدن و در این لحظات پایانی ناله سر میدهن👌 از الان دلتنگ ضیافتت شده اند 💔 خدایا چرا این ساعتها مثل برق میگذرد و من متوجه ارزش اونها نیستم 😥 خدا نکند جزو اون کسانی باشم که از تمام شدن ماه مبارک خوش حال هستن 😞 خدایا میترسم ...... میترسم ...... میترسم که ماه تمام شود و اصلا به امام زمانم نزدیکتر نشده باشم ❌ میترسم ماه تمام شود و فقط نخورده و نیاشامیده باشم❌ میترسم که ماه تمام شود هیچ چیز با خودم اندوخته نداشته باشم ❌ میترسم که ماه تمام شود و به روزمرگی برگردم❌ میترسم که ماه تمام شود و حضورت را در تمام لحظات کنارم نداشته باشم❌ میترسم ماه تمام شود و دیگر در تصمیماتم حیا نداشته باشم ❌ میترسم که ماه تمام شود من دوباره ازت دور بشم ❌ میترسم ماه تمام شود و اصلا قدرت روحی مقابله با گناه کسب نکرده باشم❌ خدایا چکار کنم .... خدایا من ضعیفم هواممو داشته باش✅ خدایا به من نگاه نکن، من حقیرم تو بزرگی ؛بیا و در این روزهای پایانی، ازم بگذر🤲 خدایا به حق روزهای سخت مادرمون خانم زهرا سلام الله علیها؛ کمک کن که آبروی اسلام و مسلمان رو با رفتار درستمون؛با گذشت ؛ با نادیده گرفتن و رفتارهای سختگیرانه به موقع؛ حفظ کنیم و پیش امام زمان عجل الله رو سفید بشیم . خدایا تنهامون نذار...... {لحظات دلتنگی}
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
بهشت خانواده💞
#دختر_شینا #رمان #قسمت_سیزدهم خدیجه دلداری اش داده بود و گفته بود: «ناراحت نباش. این مسائل طبیعی ست
بدون اینکه حرفی بزنم، ساک را گرفتم و دویدم طرف یکی از اتاق های زیرزمین. دنبالم آمد و صدایم کرد. ایستادم. دم در اتاق کاغذی از جیبش درآورد و گفت: «قدم! تو را به خدا از من فرار نکن. ببین این برگة مرخصی ام است. به خاطر تو از پایگاه مرخصی گرفتم. آمده ام فقط تو را ببینم.» به کاغذ نگاه کردم؛ اما چون سواد خواندن و نوشتن نداشتم، چیزی از آن سر درنیاوردم. انگار صمد هم فهمیده بود، گفت: «مرخصی ام است. یک روز بود، ببین یک را کرده ام دو. تا یک روز بیشتر بمانم و تو را ببینم. خدا کند کسی نفهمد. اگر بفهمند برگة مرخصی ام را دست کاری کرده ام، پدرم را درمی آورند.» می ترسیدم در این فاصله کسی بیاید و ببیند ما داریم با هم حرف می زنیم. چیزی نگفتم و رفتم توی اتاق. نمی دانم چرا نیامد تو. از همان جلوی در گفت: «پس لااقل تکلیف مرا مشخص کن. اگر دوستم نداری، بگو یک فکری به حال خودم بکنم.» هم جوابی برای گفتن نداشتم. آن اتاق دری داشت که به اتاقی دیگر باز می شد. رفتم آن یکی اتاق. صمد هم بدون خداحافظی رفت. ساک دستم بود. رفتم و گوشه ای نشستم و آن را باز کردم. چند تا بلوز و دامن و روسری برایم خریده بود. از سلیقه اش خوشم آمد. نمی دانم چطور شد که یک دفعه دلم گرفت. لباس ها را جمع کردم و ریختم توی ساک و زیپش را بستم و دویدم توی حیاط. صمد نبود، رفته بود. فردایش نیامد. پس فردا و روزهای بعد هم نیامد. کم کم داشتم نگرانش می شدم. به هیچ کس نمی توانستم راز دلم را بگویم. خجالت می کشیدم از مادرم بپرسم خبری از صمد دارد یا نه. یک روز که سرِ چشمه رفته بودم، از زن ها شنیدم پایگاه آماده باش است و به هیچ سربازی مرخصی نمی دهند. پدرم در خانه از تظاهرات ضد شاه حرف می زد و اینکه در اغلب شهرها حکومت نظامی شده و مردم شعارهای ضد حکومت و ضد شاه سر می دهند؛ اما روستای ما امن و امان بود و مردم به زندگی آرام خود مشغول بودند. یک ماه از آخرین باری که صمد را دیده بودم، می گذشت. آن روز خدیجه و برادرم خانة ما بودند، نشسته بودیم روی ایوان. مثل تمام خانه های روستایی، درِ حیاط ما هم جز شب ها، همیشه باز بود. شنیدم یک نفر از پشت در صدا می زند: «یاالله... یاالله...» صمد بود. برای اولین بار از شنیدن صدایش حال دیگری بهم دست داد. قلبم به تپش افتاد. برادرم، ایمان، دوید جلوی در و بعد از سلام و احوال پرسی تعارفش کرد بیاید تو. صمد تا من را دید، مثل همیشه لبخند زد و سلام داد. حس کردم صورتم دارد آتش می گیرد. انگار دو تا کفگیر داغ گذاشته بودند روی گونه هایم. سرم را پایین انداختم و رفتم توی اتاق. خدیجه تعارف کرد صمد بیاید تو . 💞 @beheshtekhanevadeh14
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌹بسم الله الرحمن الرحیم 🌹 سلام .شب تون بخیر و طاعاتتون قبول به بیست و پنجمین قرار عاشقی مون رسیدیم 😊 با یاری خداوند منان و عنایت اهل بیت علیهم السلام *بیست و پنجمین ختم قرآن** در بیست و پنجمین روز ازضیافت الهی هم انجام شد. خدایاشکرت واز همه دوستانی که در این مهمونی بزرگ شرکت کردند و دعوت ما رو پذیرفتن از صمیم قلب تشکر میکنم .🙏🌺 انشاءالله که همه به واسطه ی این کار بزرگ به آرزوها و خواسته های قلبی شون برسند😊 نیت اصلی ختم؛ هدیه از طرف شخص قاری ؛ اموات و گذشتگان و همه افرادی که به گردنمان حق دارن به محضر امام زمان عجل الله تعالی فرجه و سلامتی و ظهور حضرت میباشد 👌 در کنار این نیت بزرگ و زیبا ؛ برآورده شدن حاجات قلبی ؛سلامتی خودتون و خانوادتون ؛عاقبت بخیری ؛شفای بیماران و .....رو از خداوند منان خواستارم . 🌷از همراهیتون صمیمانه سپاسگزارم 🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌸خدایا از تو مى خواهم به حق قدرتى که به واسطه آن بر هر چیز احاطه دارى... 💞 @beheshtekhanevadeh14
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
1_1003249747.mp3
8.67M
۲۰ 💢 قانون دنیا، قانون جنگل نیست! همه چیز، در اندازه و قَدَر مشخص، تعریف شده است! - حتی اگر مال حلالِ فراوان داری ؛ نمی‌توانی در استفاده از آن، افسارگسیخته عمل کنی! ⚡️ساختار نفس تو، با دریافت میزان مشخصی از امکانات دنیا، سازگار است، بیشتر از آن، فقط عقب افتادنهای تو را رقم می‌زند. 🎤 💞 @beheshtekhanevadeh14
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا