بهشت خانواده💞
#دختر_شینا #رمان #قسمت_هشتاد و پنجم از بین حرف هایی که این و آن می زدند، متوجه شدم جنازة ستار مانده
#دختر_شینا
#رمان
#قسمت_هشتاد و ششم
فردای آن روز رفتیم همدان. صمد می گفت چند روزی سپاه کار دارم. من هم برای اینکه تنها نماند، بچه ها را آماده کردم. سمیة ستار را هم با خودمان بردیم.
توی راه بچه ها ماشین را روی سرشان گذاشته بودند. بازی می کردند و می خندیدند. سمیة ستار هم با بچه ها بازی می کرد و سرگرم بود.
گفتم: «چه خوب شد این بچه را آوردیم.»
با دلسوزی به سمیه نگاه کرد و چیزی نگفت.
گفتم: «تو دیدی چطور شهید شد؟!»
چشم هایش سرخ شد. همان طور که فرمان را گرفته بود و به جاده نگاه می کرد، گفت: «پیش خودم شهید شد. جلوی چشم های خودم. می توانستم بیاورمش عقب...»
خواستم از ناراحتی درش بیاورم، دستی روی کتفش زدم و گفتم: «زخمت بهتر شده.»
با بی تفاوتی گفت: «از اولش هم چیز قابلی نبود.»
با دست محکم پانسمان را فشار دادم.
ناله اش درآمد. به خنده گفتم: «این که چیز قابلی نیست.»
خودش هم خنده اش گرفت. گفت: «این هم یک یادگاری دیگر. آی کربلای چهار!»
گفتم: «خواهرت می گفت یک هفته ای توی یک کشتی سوخته گیر افتاده بودی.»
برگشت و با تعجب نگاهم کرد و گفت: «یک هفته! نه بابا. خیلی کمتر، دو شبانه روز.»
گفتم: «برایم تعریف کن.»
آهی کشید. گفت: «چی بگویم؟!»
گفتم: «چطور شد. چطور توی کشتی گیر افتادی؟!»
گفت: «ستار شهید شده بود. عملیات لو رفته بود. ما داشتیم شکست می خوردیم. باید برمی گشتیم عقب. خیلی از بچه ها توی خاک عراق بودند. شهید یا مجروح شده بودند. آتش دشمن آن قدر زیاد بود که دیگر کاری از دست ما برنمی آمد. به آن هایی که سالم مانده بودند، گفتم برگردید. نمی دانی لحظة آخر چقدر سخت بود؛ وداع با بچه ها، وداع با ستار.»
یک لحظه سرش را روی فرمان گذاشت. فریاد زدم: «چه کار می کنی؟! مواظب باش!»
زود سرش را از روی فرمان برداشت. گفت: «شب عجیبی بود. اروند جزر کامل بود. با حمید حسین زاده دونفری باید برمی گشتیم. تا زانو توی گل بودیم. یک دفعه چشمم افتاد به کشتی سوخته ای که به گل نشسته بود. حالا عراقی ها ردّ ما را گرفته بودند و با هر چه دم دستشان بود، به طرفمان شلیک می کردند. گلوله های توپ کشتی را سوراخ سوراخ کرده بود. از داخل آن سوراخ ها خودمان را کشاندیم تو. نزدیک های صبح بود. شب سختی را گذرانده بودیم. تا صبح چشم روی هم
نگذاشته بودیم. جایی برای خودمان پیدا کردیم تا بتوانیم دور از چشم دشمن یک کمی بخوابیم. نیرویی برایمان نمانده بود. حسابی تحلیل رفته بودیم.»
گفتم: «پس دلهره من و مادرت بی خودی نبود. همان وقتی که ما این قدر دلهره داشتیم، ستار شهید شده بود و تو زخمی.»
انگار توی این دنیا نبود. حرف های من را نمی شنید. حتی سر و صدای بچه ها و شیطنت هایشان حواسش را پرت نمی کرد. همین طور پشت سر هم خاطراتش را به یاد می آورد و تعریف می کرد.
از صبح چهارم دی توی کشتی بودیم؛ بدون آب و غذا. منتظر شب بودیم تا یک طوری بچه ها را خبر کنیم. شب که شد، من زیرپوشم را درآوردم و طرف بچه های خودمان تکان دادم. اتفاقاً نقشه ام گرفت. بچه های خودی مرا دیدند. گروهی هم برای نجاتمان آمدند، اما آتش دشمن و جریان آب نگذاشت به کشتی نزدیک بشوند.
رو کرد به من و گفت: «حسین آقای بادامی را که می شناسی؟!»
گفتم: «آره، چطور؟!»
گفت: «بندة خدا بلندگویی را گذاشته بود جلوی رود و طوری که صدایش به ما برسد، دعای صباح را می خواند. آنجا که می گوید یا ستارالعیوب، ستار را سه چهار بار تکرار می کرد که بگوید ستار! ما حواسمان به تو است. تو را داریم یک بار هم به ترکی خیلی واضح گفت منتظر باش، شب برای نجاتتان به آب می زنیم.»
#ادامه_دارد
#تنها_مسیری_ام
#کانال_بهشت_خانواده💞
@beheshtekhanevadeh14
سلام ✋
عید میلاد بر تک تک شما مبارک .
🌹💐🌸💐🌹
به نیت حوائج امام عصر ارواحنافداه
حوائج رهبر مسلمانان جهان
حوائج شرعی همه مومنین
هدایت قلوب به مولا صاحب الزمان
و فرج موفورالسرورش
دلها رو روانه حرم امیرالمومنین علیه السلام می کنیم🔻🔻
AUD-20211024-WA0023.mp3
8.59M
صوت زیارت حضرت محمد(ص) که دراین روز سفارش شده👆👆
التماس دعا🌸🌸
#تنها_مسیری_ام
#کانال_بهشت_خانواده💞
@beheshtekhanevadeh14
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 اهمیت #نماز_شب و لزوم زمینه سازے براے سحر خیز شدن
✨استاد ناصرے
#سفارش_بزرگان_به_نماز_شب
❤️❤️❤️❤️❤️❤️
#تنها_مسیری_ام
#کانال_بهشت_خانواده💞
@beheshtekhanevadeh14
✅نیت نماز شب
📜رسول اکرم (ص):
🖌بنده ای که تصمیم می گیرد ( برای نماز شب) از خواب برخیزد و خواب می ماند؛ خوابش صدقه ای حساب می شود که خدا داده و ثواب آنچه را که قصد داشت خدا برای او می نویسد .
📚میزان الحکمه
#تنها_مسیری_ام
#کانال_بهشت_خانواده💞
@beheshtekhanevadeh14
#حدیث_عشق
🍃 پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله
🍃محبوب ترين خلايق نزد خدا نوجوان خوش سيمايى است كه جوانى و زيبايى خود را براى خدا و در راه طاعت او بگذارد...
#تنها_مسیری_ام
#کانال_بهشت_خانواده💞
@beheshtekhanevadeh14
بهشت خانواده💞
جلسه بیستم و دوم آموزشی 👆👆 مبحث🔊 #اصول_تزکیه [ضرورت احساس ناآرامی برای تغییر وضع موجود] 🔅🌷🕊🌷🕊🌸 #
یادآوری جلسه بیستم و دوم آموزشی 👆👆
مبحث🔊
#اصول_تزکیه
[ضرورت احساس ناآرامی برای تغییر وضع موجود]
🔅🌷🕊🌷🕊🌸
#استاد_پناهیان
#دین_نوعی_برنامه_برای_شکوفایی
#تنها_مسیری_ام
#کانال_بهشت_خانواده💞
@beheshtekhanevadeh14
#دختر_شینا
#رمان
#قسمت_هشتاد و هفتم
خندید و گفت☺️: «عراقی ها از صدای بلندگو📢 لجشان گرفته بود. به جان خودت قدم، دوهزار خمپاره را خرج بلندگو کردند تا آن را زدند.»
گفتم: «بالاخره چطور نجات پیدا کردی؟!»
گفت: «شب🌌 ششم دی ماه بود. نیروهای 33 المهدی شیراز به آب زدند. بچه های تیز و فرز و ورزیده ای بودند. آمدند کنار کشتی🛳 و با زیرکی نجاتمان دادند.»
دوباره خندید 😊و گفت: «بعد از اینکه بچه ها ما را آوردند این طرف آب. تازه عراقی ها شروع کردند به شلیک. ما توی خشکی بودیم و آن ها کشتی🛳 را نشانه گرفته بودند.»
کمی که گذشت، دست کرد توی جیبش؛ قرآن کوچکی که موقع رفتن توی جیب پیراهنش گذاشته بودم، در آورد و بوسید. گفت:« این را یادگاری نگه دار.»
قرآن سوراخ و خونی شده بود. با تعجب پرسیدم:«چرا این طوری شده؟!»
دنده را به سختی عوض کرد. انگار دستش نا نداشت. گفت: «اگر این قرآن نبود الان منم پیش ستار بودم. می دانم هر چی بود، عظمت این قرآن بود. تیر از کنار قلبم عبور کرد و از کتفم بیرون آمد. باورت می شود؟!»😇
قرآن را بوسیدم و گفتم:«الهی شکر🤲. الهی صد هزار مرتبه شکر.»🤲
زیر چشمی نگاهم کرد و لبخندی زد😊. بعد ساکت شد و تا همدان دیگر چیزی نگفت؛ اما من یک ریز قرآن را می بوسیدم و خدا را شکر می کردم.
همین که به همدان رسیدیم، ما را جلوی در پیاده کرد و رفت و تا شب🌌 برنگشت. بچه ها شام خورده بودند و می خواستند بخوابند 😴که آمد؛ با چند بسته پفک و بیسکویت. نشست وسط بچه ها. آن ها را دور و بر خودش جمع کرد. با آن ها بازی می کرد. دانه دانه پفک توی دهانشان می گذاشت. از رفتارش تعجب کرده بودم. انگار این صمد همان صمد صبح یا دیروزی نبود.
📌 اخلاق و رفتارش از این رو به آن رو شده بود. سمیة ستار را قلقلک می داد. می بوسید. می خندید و با او بازی می کرد.😌
فردا صبح 🌇رفتیم قایش. عصر گفت: «قدم! می خواهم بروم منطقه. می آیی با هم برگردیم همدان؟»
گفتم: «تو که می خواهی بروی جبهه، مرا برای چی می خواهی؟! چند روزی پیش صدیقه می مانم و برمی گردم.»
گفت: «نه، اگر تو هم بیایی، مادرم شک نمی کند. اما اگر تنهایی بروم، می فهمد می خواهم بروم جبهه. گناه دارد بندة خدا. دل شکسته است.»
همان روز عصر🌅 دوباره برگشتیم همدان. این بار هم سمیة ستار را با خودمان آوردیم. فردای آن روز صبح زود از خواب بیدار شد. نمازش را خواند و گفت: «قدم! من می روم، مواظب بچه ها باش. به سمیة ستار برس. نگذاری ناراحت شود. تا هر وقت دوست داشت نگهش دار.»
گفتم: «کی برمی گردی؟!»
گفت: «این بار خیلی زود!»
پایان هفتة بعد صمد برگشت. گفت: «آمده ام یکی دو هفته ای پیش تو و بچه ها بمانم.»
شب اول🌌، نیمه های شب با صدایی از خواب بیدار شدم. دیدم صمد نیست. نگران شدم. بلند شدم رفتم توی هال. آنجا هم نبود. چراغ سنگر روشن بود. دیدم صمد نشسته توی سنگر روی سجاده اش و دارد چیز می نویسد.📜
گفتم: «صمد تو اینجایی؟!»
هول شد. کاغذی را تا کرد و گذاشت لای قرآن.
گفتم: «این وقت شب 🌌اینجا چه کار می کنی؟!»
گفت: «بیا بنشین کارت دارم.»
نشستم روبه رویش. سنگر سرد بود. گفتم: «اینجا که سرد است.»😰
گفت: «عیبی ندارد. کار واجب دارم.»
بعد دستش را گذاشت روی قرآن و گفت: «وصیت نامه ام را نوشته ام. لای قرآن است.»📜
#تنها_مسیری_ام
#کانال_بهشت_خانواده💞
@beheshtekhanevadeh14
بهشت خانواده💞
#کنترل_ذهن برای #تقرب 5 🔹 یکی از مصادیق مهم کنترل ذهن، #نیت هست. حتما دیگه خودتون میدونید نیت انسان
#کنترل_ذهن برای #تقرب 6
🔵 در روایت هست که روز قیامت فرشته ها میان و پرونده مومن رو باز میکنن. مومن تا پرونده رو میبینه خیلی میترسه! بالاخره صحرای محشر خیلی هولناک هست...😥
بعد یکمی از خوبی های پروندش میگن براش. یکمی آروم میشه.
⭕️ ولی خب باید خیییلی بیش از این حرفا جمع میکرده... مثلا بهش میگن باید ده میلیارد ثواب جمع کرده باشی که بری بهشت ولی وقتی حساب میکنن میبینن نهایتا یه میلیون تا ثواب جمع کرده...
بهش میگن نشد....
😓
نکرده رو هم بهش بدیم.
مومن میگه کدوم کارا؟!😳
✅ میگه همون کارایی که نیتش رو کردی دیگه!
یه دفعه ای یه پرونده قطور رو باز میکنه...✔️
- عه!!!! من که این کارا رو نکرده بودم!!!😳
🌹 بله انجام ندادی ولی یه لحظه توی ذهنت مرور کردی توی دنیا...
🌷 یادته یه بار توی جلسه روضه، گفتی کاش من کوفه بودم و مسلم بن عقیل رو یاری میکردم....؟
🌷 یادته گفتی یا زینب ای کاش شام غریبان برای جمع کردن بچه های حسین کمکت میکردم...
اینا ثوابای همون نیت هاست...
✅ جالبه که بدونید بهترین نیت های ما توی #روضه ها رقم میخوره.
چون آدم وقتی توی روضه قرار میگیره و گریه میکنه واقعا دیگه مشکلات خودش یادش میره. فقط به یاد مصیبت های اهل بیت گریه میکنه.
🔶 در مورد نیت خیلی صحبت هست که همینقدر کافی باشه
💢 یکی از ضعف های فرهنگ دینی جامعه ما اینه که
ما برترین شاخص دینداری رو برخورداری از قدرت روحی نمیدونیم.
🔵 یعنی اگه به ما بگن کی دیندار تره، معمولا نمیگیم کسی که #قدرت_روحی بالاتری داره!
⭕️ معمولا به ریش و تسبیح طرف نگاه میکنیم یا اندازه عمامه و ...
تا به ما میگن آدم با تقوا کیه؟
💢 میگیم کسی که مهربان باشه، با گذشت باشه و گناه نکنه و ...
و یه سری صفاتی که دلالت بر نرمی و این جوری چیزا میکنه.
خب اینا خوبه.
بله یه آدم دیندار باید مهربون باشه و گناه نکنه و ...
✅ ولی درستش اینه که اولین چیزی که باید از یه آدم دیندار به ذهنمون برسه اینه که
#قوی باشه. قدرتمند باشه.
✔️ برخوردار از قوت روحی باشه.
🗻 قله ای باشه که از این قله چشمه هایی سرازیر میشه مثل مهربانی و گذشت و ...
💢 ما معمولا از دینداری بیشتر انتظار نرمی و انعطاف داریم تا قدرت.
🔶 البته قدرت هم به این معنا نیست که طرف خشن باشه و ظلم کنه و...
قدرت معناش این نیست.
وقتی کسی قدرت روحی داشت اتفاقا مهربان تر از بقیه هم خواهد شد.
✔️ مثلا در روایات داریم که وقتی حضرت ولی عصر ارواحنا فداه تشریف میارن اصحاب خودشون رو 40 برابر #قدرتمند تر میکنن!
اون قدرت منشا خیلی از خوبی هاست.
💢 اتفاقا ریشه خیلی از بدی های آدم ها به خاطر #ضعفشون هست.
آدم وقتی ضعیف شد میره سراغ گناه و خرابکاری.
😒
مثلا کسانی که مسئولیتی به عهده میگیرن و ظلم میکنن اینا از سر حقارت و بدبختی درونی شون هست.
وگرنه یه کسی که قدرت روحی بالایی داره هرچقدر قدرت بیشتری پیدا کنه، نور بیشتری به همه میده
✅ مثل اهل بیت علیهم السلام
✅ مثل حضرت امام خمینی و امام خامنه ای ...
⭕️ حتی کسی که میره سراغ شهوترانی به خاطر اینه که طرف لذت قدرت رو نمیبره. قدرت روحی نداره.
و هرچقدر آدم سراغ شهوترانی بره اراده ش ضعیف تر میشه. روحش سست تر و حقیر تر میشه.
📲⛔️ به خاطر همینه که برخی سیاسیون انقدر از #اینستاگرام و #تلگرام و... حمایت میکنن. چون اونا میخوان جوان جامعه ما همش سرش گرم بشه به #شهوات تا وقتی بهش ظلم شد کسی صداش در نیاد!😒
💢 قدرت که فقط به درد جنگ با استکبار جهانی نمیخوره!
بلکه به درد جنگ با هوای نفس نامرد و شیطان رجیم هم میخوره.
قدرت خیلی چیز خوبیه. از خدا همیشه قدرت روحی طلب کنیم...
خوبی هاست.
و داشتن ضعف یکی از بدی ها نیست بلکه "آورنده همه بدی هاست".
❌❌❌
به میزانی که قدرت روحی بالاتری داشته باشی، دیندار تری.
✔️ اگه خواستی ببینی یه نفر چقدر دیندار هست فقط ببین چقدر قدرت روحی داره. چقدر روحش بزرگ هست.
✅ یکی از دعاهایی که ان شالله از امشب بعد از هر نمازی داشته باشیم این باشه که خدا بهمون قدرت روحی بده...
#تنها_مسیری_ام
#کانال_بهشت_خانواده💞
@beheshtekhanevadeh14
💠 چشمه علوم
خداوندمتعال در سوره «انفال» فرمود:
﴿إِنْ تَتَّقُوا اللَّهَ یجْعَلْ لَكُمْ فُرْقانا﴾[۱]
اگر كسی #طهارت و پاكی و امنیت و امانت را از دست داد، برخی از علومی كه از آن راه نصیب بشر می شود را از دست می دهد.
شما اگر مشرق یا مغرب بروید این حرف را غیر از انبیا کسی دیگر نیاورد.
مشرق یا مغرب بروید این حرف که انسان #چشمه_ای_از_درون_جان خود دارد😊 این را غیر از انبیا کسی نیاورد. همه می گویند انسان باید درس بخواند یاد بگیرد، این یك طرف قضیه است، آن تمام شدنی است؛ یعنی انسان گاهی به جایی می رسد كه اعضا و جوارح خودش را از دست میدهد نه چشمی دارد كه مطالعه كند نه گوشی دارد كه حرف بشنود؛ اما دل انسان همیشه با #دل_آفرین است💖🌷
سلسله موی دوست حلقه دام بلاست ***
هر که در این حلقه نیست فارغ از این ماجراست[۲]
این یك راه خاصّی است. این آیات بالصّراحه روشن می كند ﴿إِنْ تَتَّقُوا اللَّهَ یجْعَلْ لَكُمْ فُرْقانا﴾, ﴿وَ اتَّقُوا اللَّهَ وَ یعَلِّمُكُمُ اللَّه﴾.
[۱]. سوره انفال، آیه29.
[۲]. سعدی، دیوان اشعار، غزل شماره 47.
#طهارت
#چشمه_درون
#تقوای_الهی
#آیت_الله_العظمی_جوادی_آملی
📚 درس اخلاق
#تنها_مسیری_ام
#کانال_بهشت_خانواده💞
@beheshtekhanevadeh14