💞امام حسن مجتبی علیه السلام:
🌼🍃همین مقدار بهره برداری از زبانت برایت بس که راه هدایت را از گمراهی برایت آشکار می کند .
بحارالانوار ،ج ۷۵ ص۱۱
#تنها_مسیری_ام
#کانال_بهشت_خانواده💞
@beheshtekhanevadeh14
1_600817679.mp3
21.98M
جلسه دوازدهم آموزشی 👆👆
مبحث🔊
#اصول_تزکیه
[ضرورت احساس ناآرامی برای تغییر وضع موجود]
🔅🌷🕊🌷🕊🌸
#استاد_پناهیان
#دین_نوعی_برنامه_برای_شکوفایی
#تنها_مسیری_ام
#کانال_بهشت_خانواده💞
@beheshtekhanevadeh14
بهشت خانواده💞
سلام روز تک تک شما بخیر اوقات به کامتان ☺️ دلتون شاد و پر از آرامش 🌹 *تعدادی از دوستان درخواست
سلام
بزرگواران این پیام رو خوندید؟!!!👆👆
بهشت خانواده💞
منبر مجازی 💠شماره بیست و یکم 💠بِسْمِ اللّٰهِ الرَّحْمٰنِ الرَّحیٖمْ💠 🌷السلام علیک یا صاحب
🔹شماره بیست و دوم
🌴بسم الله الرحمن الرحیم🌴
🌷السلام علیک یا صاحب الزمان🌷
🌷یکی از گناهان بزرگ نپرداختن واجبات مالی مثل خمس و زکات است که حتّی اثرات وضعی متعددی در زندگی انسان دارد؛
امام کاظم علیه السلام میفرمایند:
إِیَّاکَ أَنْ تَمْنَعَ فِی طَاعَةِ اللَّهِ فَتُنْفِقَ مِثْلَیْهِ فِی مَعْصِیَةِ اللَّهِ.
بر حذر باش! مبادا در راه طاعت خداوند از مالت دریغ کنی که در این صورت دو برابر آن را در راه نافرمانی خدا خرج خواهی کرد.
(بحار، ج۷۵، ص۳۲۰)
🌷در همین موضوع تفسیر روایی چند آیه در مورد خمس و حقوق مالی مربوط به ائمه علیه السلام را بیان میکنیم؛
🌷آیه ۲۴۵ بقره؛
🔹کنز الفوائد نقل کرده که معاویة بن عمار گفت:
از حضرت صادق این آیه را پرسیدم: «مَنْ ذَا الَّذِی یُقْرِضُ اللَّهَ قَرْضاً حَسَناً فَیُضَاعِفَهُ لَهُ أَضْعَافًا کَثِیرَةً»
(۲۴۵-بقره)(کیست که به خدا قرض نیکویی دهد، (و بدون منت، انفاق کند، ) تا خداوند آن را برای او، چندین برابر کند؟)
فرمود:
این مربوط به صَلِهٔ رَحِم است و «رَحِم» فقط و فقط آل محمّد(اهل بیت)علیهم السّلام هستند.
(بحار، ج۲۴، ص۲۷۹)
🔹مرحوم کلینی در اصول کافی از ابن ظبیان نقل کرد که
از حضرت صادق علیه السّلام شنیدم میفرمود:
چیزی در نظر خدا محبوبتر از پرداخت اموال به امام علیهالسلام نیست، خداوند درهمی را که مردم به امام علیهالسلام میدهند، در بهشت مانند کوه احد قرار میدهد.
سپس فرمود، خداوند میفرماید:
«مَنْ ذَا الَّذِی یُقْرِضُ اللَّهَ قَرْضاً حَسَناً فَیُضاعِفَهُ لَهُ وَ لَهُ أَجْرٌ کَرِیمٌ»
به خدا قسم، این آیه اختصاص به «صِله و ادای حقوق مالی(مثل خمس و...) به امام علیه السلام» دارد.(بحار، ج۲۴، ص۲۷۹)
🌷آیه ۲۴و۲۵معارج؛
🔹عیسی بن داود از موسی بن جعفر علیهما السّلام از پدر خود نقل کرد که
مردی از پدر آن جناب حضرت باقر علیهما السّلام تفسیر این آیه را پرسید:
«وَ الَّذِینَ فِی أَمْوالِهِمْ حَقٌّ مَعْلُومٌ لِلسَّائِلِ وَ الْمَحْرُومِ»
(معارج ۲۴و۲۵)(و همانان که در اموالشان حقی معلوم است برای سائل و محروم).
پدرم فرمود:
دقت کن من چه میگویم و مواظب باش چگونه از من نقل میکنی!
سائل و محروم در این آیه خیلی دارای مقام هستند، «سائل(درخواست کننده)» پیامبر اکرم صلوات الله علیه و آله و سلم است که
از خداوند درخواست حق خود را از مردم نمود و «محروم» علی بن ابی طالب و فرزندان او از ائمه طاهرین علیهم السّلام هستند که از خمس محروم شدند! (آنچه گفتم را) شنیدی و فهمیدی؟! (معنای این آیه) آن طور که مردم میگویند نیست.
(بحار، ج۲۴، ص۲۸۰)
🌷آیه ۹۲ آل عمران؛
🔹تفسیر قمی «لَنْ تَنالُوا الْبِرَّ حَتَّی تُنْفِقُوا مِمَّا تُحِبُّونَ»(آل عمران-۹۲)
{هرگز به نیکوکاری نخواهید رسید تا از آنچه دوست دارید انفاق کنید.}
یعنی به ثواب نخواهید رسید مگر اینکه حق آل محمّد علیهم السلام را که عبارت است از انفال و خمس و فیء، پرداخت کنید.(بحار، ج۲۴، ص۲۷۸)
🌷آیه ۱،۲،۳ مطففین؛
🔹عبد اللَّه بن بکیر از نقل میکند که حضرت صادق علیه السّلام درباره آیه: «وَیْلٌ لِلْمُطَفِّفِینَ» {وای بر کم فروشان} فرمودند:
منظور کسانی هستند که خمس تو را کم میدهند یا محمّد!
«الَّذِینَ إِذَا اکْتالُوا عَلَی النَّاسِ یَسْتَوْفُونَ» {که چون از مردم پیمانه ستانند تمام ستانند} یعنی وقتی حقوق خود را از غنائم میخواهند، کامل میگیرند. «وَ إِذا کالُوهُمْ أَوْ وَزَنُوهُمْ یُخْسِرُونَ»(مطففین ۱ تا ۳)
{و چون برای دیگران پیمانه یا وزن کنند، به ایشان کم دهند.} یعنی وقتی که میخواهند خمس آل محمّد علیهم السلام را بدهند ، کم میدهند.(بحار، ج۲۴، ص۲۸۰)
🌷لذا همانطور که همه مراجع فرموده اند
هر کس باید یک روز خاص در سال داشته باشد و در آن روز با دفتر مرجع تقلید خود، خمس اموال خود را محاسبه کند.
اگر سید فقیر در اطرافتان میشناسید سهم سادات را هم میتوانید اجازه بگیرید برای او.
@asrezohormonji
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#با_خدا_باش
✍️سخنان حاج آقا قرائتی
🎬 اگر جامعه فاسده...
#تنها_مسیری_ام
#کانال_بهشت_خانواده💞
@beheshtekhanevadeh14
بهشت خانواده💞
#دختر_شینا #رمان #قسمت_هفدهم مادرم پشت سر هم می گفت: «قدم! زود باش. صدایش کن.» به ناچار صدازدم: «آق
#دختر_شینا
#رمان
#قسمت_هجدهم
بالاخره به امامزاده رسیدیم. گوسفند را قربانی کردند و چندنفری گوشتش را جدا و بین مردمی که آن حوالی بودند تقسیم کردند. قسمتی را هم برداشتند برای ناهار، و آبگوشتی بار گذاشتند.
نزدیک امامزاده، باغ کوچکی بود که وقف شده بود. چندنفری رفتیم توی باغ. با دیدن آلبالوهای قرمز روی درخت ها با خوشحالی گفتم: «آخ جون، آلبالو!» صمد رفت و مشغول چیدن آلبالو شد. چند بار صدایم کرد بروم کمکش؛ اما هر بار خودم را سرگرم کاری کردم. خواهر و زن برادرم که این وضع را دیدند، رفتند به کمکش. صمد مقداری آلبالو چیده بود و داده بود به خواهرم و گفته بود:
این ها را بده به قدم. او که از من فرار می کند. این ها را برای او چیدم. خودش گفت خیلی آلبالو دوست دارد.» تا عصر یک بار هم خودم را نزدیک صمد آفتابی نکردم.
بعد از آن، صمد کمتر به مرخصی می آمد. مادرش می گفت: «مرخصی هایش تمام شده.» گاهی پنج شنبه و جمعه می آمد و سری هم به خانة ما می زد. اما برادرش، ستار، خیلی تندتند به سراغ ما می آمد. هر بار هم چیزی هدیه می آورد. یک بار یک جفت گوشوارة طلا برایم آورد. خیلی قشنگ بود و بعدها معلوم شد پول زیادی بابتش داده. یک بار هم یک ساعت مچی آورد. پدرم وقتی ساعت را دید، گفت: «دستش درد نکند. مواظبش باش. ساعت گران قیمتی است. اصل ژاپن است.»
کم کم حرف عقد و عروسی پیش آمد. شب ها بزرگ ترهای دو خانواده می نشستند و تصمیم
می گرفتند چطور مراسم را برگزار کنند؛ اما من و صمد هنوز دو کلمه درست و حسابی با هم حرف نزده بودیم.
یک شب خدیجه من را به خانه شان دعوت کرد. زن برادرهای دیگرم هم بودند. برادرهایم به آبیاری رفته بودند و زن ها هم فرصت را غنیمت شمرده بودند برای شب نشینی. موقع خواب یکی از زن برادرهایم گفت: «قدم! برو رختخواب ها را بیاور.»
رختخواب ها توی اتاق تاریکی بود که چراغ نداشت؛ اما نور ضعیف اتاقِ کناری کمی آن را روشن می کرد. وارد اتاق شدم و چادرشب را از روی رختخواب کنار زدم. حس کردم یک نفر توی اتاق است. می خواستم همان جا سکته کنم؛ از بس که ترسیده بودم. با خودم فکر کردم: «حتماً خیالاتی شده ام.» چادرشب را
برداشتم که صدای حرکتی را شنیدم. قلبم می خواست بایستد. گفتم: «کیه؟!» اتاق تاریک بود و هر چه می گشتم، چیزی نمی دیدم.
ـ منم. نترس، بگیر بنشین، می خواهم باهات حرف بزنم.
صمد بود. می خواستم دوباره دربروم که با عصبانیت گفت: «باز می خواهی فرار کنی، گفتم بنشین.»
اولین باری بود که عصبانیتش را می دیدم. گفتم: «تو را به خدا برو. خوب نیست. الان آبرویم می رود.»
می خواستم گریه کنم. گفت: «مگر چه کار کرده ایم که آبرویمان برود. من که سرِ خود نیامدم. زن برادرهایت می دانند. خدیجه خانم دعوتم کرده. آمده ام با هم حرف بزنیم. ناسلامتی قرار است ماه بعد عروسی کنیم.
#ادامه_دارد
#تنها_مسیری_ام
#کانال_بهشت_خانواده💞
@beheshtekhanevadeh14